متن این گزارش سفر توسط دوست عزیز و همراه گرامیام، سرکار خانم “مریم قرایی” نوشته شده است. همچنین خوانندگان محترم میتوانند به گزارش سفر “مریم قرایی” با دانلود فایل زیر، مستقیما دسترسی پیدا کنند:
d8aed8b1d8a7d8b3d8a7d986-d986d8a7d985d9879407301
پس از مدتها برنامهریزی و همفکری و با زحمات و هماهنگیهای دوست عزیزمان “پیام مهنانی” و به دعوت اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردگشری استان خراسان شمالی دوشنبه، ۲۰ مهر با پرواز هفت و ده دقیقه صبح ماهان به سوی سرزمین انگور و ابریشم پرواز کردیم. ساعت نه صبح در فرودگاه بجنورد راهنمایمان (پیام مهنانی) را منتظر و چشم به راه یافتیم.
بعد از ترک فرودگاه، صرف صبحانه و گپ و گفتی با چند تن از مدیران اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان خراسان شمالی، خیلی زود رهسپار دیدار اولین جاذبه فرهنگی، “ارگ بلقیس” شدیم.
دیدار با چند خانوار عشایر که در نزدیکی “ارگ بلقیس” بودند، جالب توجه بود.
بدون شرح
خانوارها آماده میشدند برای کوچ!
نمایی از ارگ بلقیس در نزدیکی شهر “اسفراین”
“اسفراین” بزرگ که سالهای سال شهری مهم در خراسان بزرگ بود از حمله مغول و پس از آن یورش تیمور جان سالم به در برد، اما در دوره صفوی تاخت و تاز ازبکها را تاب نیاورد. باقیمانده ساکنان شهر به محل کنونی اسفراین کوچیدند و ارگ کهنسال به حال خود رها شد. آنچه که امروز شهر “بلقیس” نامیده میشود در حال حاضر زیر نظر اداره کل میراث فرهنگی استان در حال مرمت است.
نمای نزدیکتر
شهر تاریخی بلقیس، در فاصله سه کیلومتری جنوب شرقی شعر فعلی اسفراین و شرق روستای “جوشقان” قرار گرفته. این شهر شرایط و ویژگیهای کامل یک شهر دوران اسلامی را داراست و مشتمل بر ارگ و شارستان بوده. ارگ بلقیس پس از ارگ بم، بزرگترین سازه خشتی در ایران است.
در محدوده شارستان، بقعه شیخ آذری (شاعر قرن نهم)، راسته بازار، تپه منار (محل مسجد)، کاروانسرا و یخدان هم دیده میشوند.
نمایی از داخل “ارگ بلقیس”
وسعت ارگ، کاملا بیننده را تحت تاثیر قرار میدهد.
بخشی از فضاهای داخل ارگ
چیزی شبیه شومینه
بخش دیگری از یکی از اتاقها خل ارگ
نمایی دیگر
گویی یک حوض آب بوده در میان یکی از خانههای داخل ارگ
تنور؟!
توالت
نمایی از دیوار ارگ
بقعه شیخ آذری در محدوده شارستان
بدون شرح
بدون شرح
بعد از دیدار عشایر و بازدید از ارگ به سمت روستای “رویین” حرکت کردیم. اهالی رویین به شیوه سنتی چادرشب و حوله میبافند. ما در این روستا، مهمان خانواده آقای “وصالی” بودیم که خودش و همسر و دو پسرش با کارگاههای سنتی بافندگی در منزل مشغول هستند.
همان توضیح بالا
همان
همان
همان
همان
سفره کردی
تقریبا عصر بود که به سمت بجنورد برگشتیم و رفتیم برای دیدن سفره کردی، دست بافتهای که از گذشتههای دور زینت سیاه چادر عشایر خراسان شمالی و منازل شهرنشینان این منطقه هست. سال گذشته سفره کردی در ردیف میراث ناملموس یونسکو ثبت شده و خانم “ذوالفقاری” (خانمی که در تصویر دیده میشوند) برای بافتههای کارگاهش گواهی اصالت از یونسکو دریافت کرده.
نمونهای یک سفره کردی زیبا
نمادهای جالب توجهی در سفره کردیها دیده میشود. برای مثال، در حاشیه راست و چپ این سفره کردی، میلههای نموداری دیده میشود که نمایانگر انگشتان دستان کسانی است که کنار سفره نشستهاند
چوپانان داخل این دست بافته نمک میریختند و در مواقع احساس بیماری دامشان، به آنها نمک میخوراندند.
نمایی از موسسه خانم “ذوالفقاری” که بافت سفره کردی را آموزش میدهد.
دیداری هم داشتیم با استاد “محمدزاده”. مردی که سالیان دراز سنت چارقدوزی را در شمال سرزمین خورشید زنده نگهداشته. “چارق” پاپوش مردمان این دیار بوده. چیزی به اسم پیتاوه به مچ و ساق میبستند و چارق به پا میکردند و رویاروی میشدند با سخت و آسان زندگی
پای افزاری برای مردیمان این دیار
نمونههای مدرن امروزی چارق
نمونههای قدیمی چارق
شب را در روستای سرسبز “درکش” سپری کردیم، ستایی سرسبز در منطقه “مانه” و “سملقان” شهرستان بجنورد و از روستاهای هدف گردشگری که آب و هوا و طبیعت زیبایش آن را مقصد دلخواهی برای آخر هفته بجنوردیها کرده.
صبح ۲۱ مهر را با دیدار “دره هاور” و باقیمانده جنگلهای ایران-توران آغاز کردیم. چشماندازها زیبا و شگفت انگیز بودند.
نمایی از دره “هاور”
گورستان روستای “باغلق”
از “مانه” و “سملقان” رو به سمت “راز” و “جرگلان” برگرداندیم که سرزمین اسب است و ابریشم. از دو راهی “پیش قلعه” گذشتیم به امید سفری دیگر و دیدار از تپههای اشکانیاش، همینطور ارگ “آلمادوشن” و دیدنیهای روستاهای بکر حاشیه مرز ترکمنستان و مردمانی از جتس آب و آیینه را به گذار دیگری وعده دادیم و به سمت روستاهای ترکمن نشین “جرگلان” رفتیم.
نمایی دیگر از گورستان روستا
یک قبر از گورستان مذکور
در ادامه مسیر به روستای “قاولقا” رسیدیم.
نمایی از مکتبخانه روستای “قاولقا”
به سرستون مسجد روستا دقت کنید.
محراب مسجد روستای “قاولقا”. نقاشیها بیانگر شاخ قوچ هستند.
همان
شاخ قوچ بر گوشه بام مسجد روستا
“مریم قرایی” در حال عکاسی در خرپشته مسجد روستای “قاولقا”
آنچه که مریم از ویزور دوربینش میدید!
اسب از زندگی ترکمنها جداشدنی نیست. شاید اغراق باشد که فرزندانشان و اسبهایشان به یک اندازه عزیزند، اما جایگاه اسب و سنت های مربوط با آن چنان بارز است که در تمام مراسمشان، در تربیت کودکانشان و در گزینش نزدیکان و دوستانشان ردپای اسب و مسائل مربوط به اسب نقش دیده میشود.
در جشنها کورس اسبدوانی برگزار میشود و برای شرکت در این مسابقه مهمانان از مسافتهای دور و نزدیک سختی راه و شرایط آب و هوا را به جان میخرند.
در تصویر، “شهبد” را میبینید که یکی از قهرمانان “جرگلان” است.
در نزدیکی روستای “یکه سعود” اسبها و سوارکاران جمع شده بودند تا همزمان با مراسم عروسی کورس اسبدوانی برگزار کنند.
بدون شرح
عکس از “مریم قرایی”
به اقامتگاهمان رسیدیم و خانواده “آنا نفس” به گرمی از ما استقبال کردند. نهار مفصلی تدارک دیده بودند کنارش نان خانگی و مهر و صفا هم بود.
در روستای “یکه سعود” دو برادر و خانوادهاشان پذیرای ما بودند. “آنا نفس” و “آتا نفس” به معنی نفس مادر و نفس پدر. اسامی فوقالعاده زیبا و عاسفی هستند.
بدون شرح
عکس از “مریم قرایی”
سفرهای که در آن برای هر نفر، یک قوری چای میآورند.
“دیشوره” که همان دوشوارهی آذریهاست، را مانند منتو (مانتی) و رایولی؛ خمیر آماده میکنند و داخلش را با اسفناج و سیر، کدو حلوایی، گوشت و … پر میکنند. به نسبت ماده داخل خمیر سس متفاوتی هم آماده میشود و خمیر را با آن میپزند.
این غذا را بسیار دوست داشتم و جای شما خالی، بسیار از آن خوردم.
در کنار این غذا “چکدرمه” هم بر سر سفره آماده بود.
در کارگاه روغنگیری سنتی (روغن کنجد)
کارگاه در حال تعمیر است.
اوستای نجار که تعمیر کارگاه را به عهدا دارد.
بدون شرح
روستای “دویدوخ”؛ مادرشوهر و عروس در حال بافت فرش ابریشم دو رو هستند.
“دویدوخ” حدود ۱۵ کیلومتر فاصله از “یکه سعود”، فاصله دارد. اینجا روستایی بکر با معماری بومی و فرهنگی اصیل و مردمانی صمیمی است.
قالی ابریشم که با دستان بانویی از این روستا بافته شده.
روی دیگر همان قالی
نمایی از روستا
نمایی از یکی ازخانههای روستا
خانهای دیگر
بدون شرح
در این خانه تار و پود قالیها رنگ میشود.
رنگرز
پشت صحنهی عکس قبلی. من در حال عکاسی از دست مرد رنگرز هستم.
عکس از “مریم قرایی”
دست سرخی که به خون آلوده نیست به هنر آمیخته است.
مرد رنگرز
رنگ سرخی که در روستا جاری است، رنگ طبیعی است که قالیها را میآراید.
سفرهای که همیشه برای مهمان پهن است.
شب است و سوارکاران جمع شدهاند تا برای کورس اسبدوانی فردا در قرعه کشی شرکت کنند.
همان توضیح بالا
در مسیر برگشت به بجنورد، از روستای “حاج حسین” بازدید کردیم. اهالی این روستا بلوچهایی هستند که از اطراف سیرجان به این منطقه کوچ کردهاند.
کلا خراسان شمالی از لحاظ تنوع قومی فوقالعاده است. در این استان کرد، ترک، فارس، بلوچ، تات و ترکمن با هم زندگی میکنند.
نمایی از روستا
شتردار هستند اهالی این روستای بلوچ نشین.
فقر در بسیاری از روستاهای ایران بیداد میکند.
مدرسهی روستا
کلاس درس
برنامه درسی بچههای روستای “حاج حسین”
نمایی از کلاس درس
عکس از “مریم قرایی”
نزدیک ظهر به بجنورد رسیدیم و نشستی با مدیرکل اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان خراسان شمالی، خبرنگاران و راهنمایان گردشگری داشتیم. بعد از نشست، از موزه مردم شناسی بازدید کردم، ناهار خوردیم و به سوی مشهد حرکت کردیم که به تهران برگردیم.
عکس از “مریم قرایی”؛ همان توضیح بالا
تقدیم به شما