خانه / سفرنامه / سفرنامه خارجی / سفرنامه کشور های اروپایی / سفرنامه سویس / خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲) – ژنو (سوئیس)

خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲) – ژنو (سوئیس)


خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲)  – ژنو – قسمت اول- اطراف دریاچه لمان

صبح زود برای رفتن به فرودگاه مادرید آماده شدیم و از اونجایکه پروازمون حدود ۹صبح بود، می بایست سریعتر خودمونو به فرودگاه می رسوندیم. خوشبختانه فاصله ایستگاه مترو تا هتلمون در مادرید کمتر از ۱۰۰ متر بود و این شد که با پرداخت ۴٫۵ یورو ناقابل برای هرنفر بلیط مخصوص فرودگاه رو خریدیم. جالب آنکه برای سوارشدن می شد بلیط معمولی ۱٫۵ یورویی مترو رو خرید، اما وقتی فرودگاه می رسیدی برای خروج می بایست دوباره از بلیطت استفاده می کردی و به این خاطر اونجا بود که ضایع می شدی و در نتیجه نمیشد کلک زد!

در فرودگاه بزرگ مادرید خیلی راحت کانتر ایزی جت رو پیدا کردیم. خوشبختانه ساکمون کاملا استاندارد بود و راحت در محفظه اون شرکت جا می گرفت. هرچند اونا نخواستن چک کنیم. ساک بزرگمونم که می تونست حداکثر ۲۰ کیلو باشه به قسمت بار دادیم.(البته قبلا هزینه ۱۵ یورویی اونو با بلیط پرداخت کرده بودیم). کل هزینه بلیط هواپیما از مادرید تا ژنو با احتساب مالیات، بار و غیره حدود ۱۰۴ یورو برامون آب خورد یعنی حدود ۵۲ یورو برای هر نفر. کلا پروازهای ایزی جت نسبت به رایان ایر یکم گرونترن اما به هر حال  رایان ایر به سوئیس پرواز نداره و اگه با قطار هم می رفتیم کمتر از نفری ۱۵۰ یورو در نمی اومد!

هنگام سوارشدن به هواپیما بود که دیدیم یکی از مسافرهای چشم بادومی آسیایی ساک نسبتا پهنی داشت که ظاهرش مطابق استاندارد نبود. برامون جالب بود که برخورد متصدی با اونا چجوریه؟ چیزی که ما دیدیم برخورد خوبی بود که فقط تذکر دادن و بعد اونا بخشی از محتویات ساک که کاپشن بود رو درآوردن و سایز ساک رو مطابق استاندارد کردن! واسه همین اخلاقشونه که ایزی جت یکم گرونتر می گیره دیگه!

از اینا که بگذریم پرواز با حدود ۲۰ دقیقه تاخیر انجام شد و کمتر از ۲ ساعت بعد وارد فرودگاه ژنو شدیم، فرودگاه نسبتا بزرگی که تا سالن تحویل بار باید کلی مسافت رو پیاده گز کنی. بعد از گرفتن ساک هنوز وقت نسبتا زیادی تا قبل از ساعت ۱۲ داشتیم. هرچند هنوز در مورد پابرجا بودن رزرو هتلمون خیلی مطمئن نبودیم و یکم استرس داشتیم!

ماجرا از این قرار بود که در هنگام رزرو هتلمون از بوکینگ یه اشتباه بزرگ کرده بودیم و بجای انتخاب هتل های دارای فری کنسلیشن، که میشه پول رو نقدی داد، از سایت هتلی رو انتخاب کرده بودیم که به صورت پیش فروش تخفیف مناسبی ارائه کرده بود. اما فردای اون روز از طریق بوکینگ ایمیلی رو دریافت کردیم که می گفت کارت اعتباریتون مشکل داره و بقدر کافی توش پول نیست. چون هتل بلافاصله اقدام به برداشت پول از حسابمون کرده بود که البته خالی بود! نهایتا ما که مقصر بودیم و هتل می تونست ادعای خسارت کنه و حتی رزرومونم باطل کنه! با این حال سعی کردیم بطور مستقیم به هتل ایمیل بزنیم و عذرخواهی کنیم و بگیم که نقدی پول رو پرداخت می کنیم و البته حتی بلیط پروازمون به ژنو رو هم براشون فرستادیم، اما متاسفانه این ایمیل بی پاسخ موند و استرس ما بیشتر شد که نکنه تو ژنو که شهر گرونی هم هست آواره بشیم!

در فرودگاه ژنو هنگام خروج از فرودگاه با توجه به پرواز ۳ روز دیگمون به بروکسل که ۵:۵۵ صبح بود، سعی کردیم مسیرهای رسیدن از قطار تا کانتر رو کاملا جهت یابی کنیم و حتی یکبار زمان گرفتیم و مسیر خروجی ترن قطار تا کانتر ایزی جت که متاسفانه دقیقا انتهای سالن بود رو با سرعت متوسط پیاده محاسبه کردیم تا خدای نکرده بعدا به مشکل برنخوریم و وقت کم نیاریم! اینم عوارض پروازهای اول صبحه دیگه اما چه کنیم که چاره ای نبود و بقیه پروازها قیمتشون چند برابر بود!

http://s1.picofile.com/file/7494164729/DSC02911.jpg

واحد پول سوئیس فرانکه که تقریبا معادل ۱٫۰۵ دلاره. یکم فرانک از سفر قبلی به سوئیس داشتیم اما کافی نبود. با اینحال چون دستگاههای فروش بلیط یورو هم قبول می کرد، خیلی راحت با استفاده از یورو بلیط قطار تا شهر رو با پرداخت ۳٫۵ فرانک برای هر نفر خریدیم ( البته واگن درجه ۲ که اونا هم خیلی لوکس بودن) و این شد که سوار بر قطار به سمت شهر حرکت کردیم. در قطار های سوئیس احتیاج به رجیستر کردن ندارید و فقط باید بلیط رو تا آخر سفر نزد خودتون نگهدارید که اگه متصدی اومد پانچش کنه. این بلیط ها روزانه اند و در تاریخش برای یکبار سفر اعتبار دارن.

حدود ۸ دقیقه بعد در ایستگاه مرکزی شهر پیاده شدیم و از اونجا که از سفر سال ۲۰۱۰ تاحدی ذهنیت از ایستگاه داشتم، به سرعت مسیر خروج رو پیدا کردیم و با عبور از دالانها و زیرگذرهایی که دو طرفش فروشگاههای داخل ایستگاه بود از اونجا خارج شدیم و اولین چیزی که جلب توجه کرد مجسمه مرد نشسته بود.

http://s1.picofile.com/file/7494120214/209.jpg

در اطراف ایستگاه در قدم اول دنبال صرافی گشتیم و خیلی زود یکیش رو پیدا کردیم که در مقایسه با صرافی داخل ایستگاه نرخ تبدیل یورو به فرانکش (۱٫۱۸)کمی منصفانه تر بود. سپس با حدود ۳۰۰ متر پیاده روی در خیابون روبرو ایستگاه که آلپ نام داشت و در یکی از کوچه ها هتل موردنظرمونو پیدا کردیم. هتل رو مخصوصا نزدیک به ایستگاه انتخاب کرده بودیم تا برای پرواز برگشت که صبح زود بود بتونیم خودمونو سریعتر به ایستگاه قطار برسونیم. البته تو شهرهای اروپایی برخلاف ایران ایستگاه مرکزی قطار قلب شهر محسوب میشه و معمولا منطقه تجاری و با کلاسی شمرده میشه!

با ورود به هتل همچنان استرس برخورد اونا و ادعای خسارت احتمالی آزارمون می داد. رسپشن که پسر جوونی احتمالا از مناطق شمالی یا عرب نشین آفریقا بود با خشرویی اسممونو چک کرد و بعد گفت که حدود ۹۰ فرانک یعنی هزینه یکشب از کارتمون کم شده و مابقی رو می تونیم نقد بدیم!!! هنوز از خوشحالی این خبر خارج نشده بودیم که ۲ تا کارت کوچیک کف دستمون گذاشت و گفت تا روز آخر اقامتمون با این کارت کل هزینه های حمل و نقل عمومی و حتی کشتی های کوچک دریاچه و قطار شهری نیز برامون رایگانه! و البته صبحانه هتل هم برامون حساب شده. حالا حسابشو بکنید ما از این سورپرایزهای عالی چه حالی شده بودیم!

با دیدن سبد سیب ها یاد هتل سال قبلمون در وین افتادیم و اینبار هم بعد از گرفتن اجازه با خوردن سیب های شیرین و آبدار خوشحالیمونو کامل کردیم! یه لحظه تصور کنید سبد پر سیب های خوشمزه  اونم مجانی!

اتاق ما طبقه سوم این هتل کوچک بود و پنجره اش به کوچه باز می شد. اتاق بسیار تمیز و مرتب بود و حتی سیوباکس هم داخل کمدش داشت. جالبتر از اون دستگاه آبجوش ساز و چای و نسکافه هم بقدر کفایت رو میز برامون گذاشته بودن و البته سرعت اینترنتش هم عالی بود!

http://s1.picofile.com/file/7494106448/001.jpg

از اونجا که خیلی خسته بودیم با صرف نهار ترجیح دادیم یکم استراحت کنیم و عصر بود که برای آغاز اولین بخش از گردش شهری اتاق رو ترک کردیم. رو میز رسپشن انواع مختلف نقشه های شهری یافت می شد که ۲ یا ۳ تاش رو انتخاب کردیم و پس از اونکه سر رسپشن خلوت شد ازش خواستیم تا مسیرهای گردشگری رو برامون تشریح کنه. اونکه دختر جوونی بود اولش شماره اتاقمونو پرسید و بعد به یکباره به فارسی البته با لهجه ای خاص پرسید شما ایرانی هستید؟ ماکه جاخورده بودیم و هنوز فرصت پاسخ پیدا نکردیم جواب بدیم، خودش ادامه داد که پدرش افغانیه و درنتیجه فارسی بلده، بعد گفت که ایمیل ما رو از بارسلون اون خونده و بعدهم کلی درخصوص گردش شهری راهنمایمون کرد! 

از سورپرایز قشنگ فارسی صحبت کردن با رسپشن حس بسیار خوبی داشتیم و با این حس بخش اول گشت شهری رو از ایستگاه مرکزی قطار شروع کردیم. کلیسای نوتردام اولین مکان توریستی است که دقیقا مجاور ایستگاه قطار قرار گرفته، نمای بیرونی به جهت تعمیرات تا حد زیادی پوشیده شده بود اما امکان بازدید از داخل به سادگی فراهم بود. هرچند باید سکوت رو مراعات می کردی و مزاحم مردم داخل کلیسا نمی شدی. داخل کلیسا مشابه بیشتر کلیساهای اروپا نسبتا تاریک بود و وجود پیانوهای بزرگ سقفی و نقش و نگارهای محراب مهمترین خصلت اون محسوب می شد.

با حرکت به سمت دریاچه از خیابون Chantepoulet که تقریبا روبروی کلیسا بود، مسیر تا پل مونت بلانک Mont Blanc رودخونه رو پیاده پیمودیم. دفتر آژانس ایران ایر تو همین خیابون قرار داشت که البته روی درش اعلامیه ای چسبونده بودن که حکایت از عدم فعالیت این دفتر و تعطیلی اون داشت!

خیابونهای ژنو از اون چیزی انتظار داشتیم خیلی کثیف تربودن، وجود اتباع خارجی به خصوص آفریقایی های سیاپوست و یا عرب تبار، یجورایی چهره شهر رو نسبت به گذشته خراب کرده و کلا ژنو از نظر تمیزی با سایر شهرهای سوئیس تفاوت فاحشی داره!

با گذر از پل روی دریاچه لمان و درحالیکه از هوای عالی و نسیم خنک اونجا به وجد اومده بودیم، در امتداد ساحل به سمت دریاچه پیش رفتیم. وجود چمن های زیبا و در کنارش دکه هایی که عمدتا سوغاتی های شهر رو که نوعا زنگوله گاو یا شاخ گاو و چیزایی از این دست بودن رو می فروختن و البته مسیر دوچرخه سوارها و توریست ها یا مردمیکه روی سبزها آفتاب گرقته بودن، حس خوبی رو به آدم القا می کرد.

اونطرف خیابون هم ساختمونهای نسبتا بلند اما با بافتی سنتی قرار داشتن که بالای سرشون تابلوهایی با عناوین برندهای بزرگ و معروف و البته اکثرشون برندهای مشهور ساعت سازی در جهان بود. آره ژنو مرکز ساعت سازی برندهای معروف جهانه.

http://s1.picofile.com/file/7494107953/023.jpg

ساعت گیاهی ژنو Flower Clock هم  همون سمت دریاچه نزدیک پل مونت بلانک بود که حسابی جلب توجه می کرد!

http://s1.picofile.com/file/7494117311/177.jpg

چشم انداز زیبای دریاچه لمان با چشم انداز سبزی از دورنمای کوهها و البته مجسمه های کوچک و بزرگی که در طول مسیر قراردارن، عملا اجازه نمی ده که گذر زمان رو حس کنی. در بخش هایی از ساحل هم یجورایی به محلی برای شنا اختصاص داده شده بود و کمی اونطرفتر با وسایل مستهلکی چون لاستیک برای بچه ها وسایل بازی هیجان انگیزی ساخته بودن.

http://s1.picofile.com/file/7512321070/036.jpg

در طول مسیر هم چندین کانتینر که دستشویی های نسبتا تمیزی بود وجود داشت. البته چندتا بچه هم در کنار مادرشون مشغول غذا دادن به پرنده ها بودن.

http://s3.picofile.com/file/7512320000/020.jpg

درست روبروی ساحل و همونجایی که محل بازی بچه هاست، روبروش پارک زیبا و بزرگی با نام Grange قرار داره.

http://s1.picofile.com/file/7494108167/024.jpg

و در ادامش هم بالای تپه گران ترین رستوران و هتل ژنو Eaux-Vives قرار داره که قبلا خونه یکی از پولدارای شهر بوده!

http://s3.picofile.com/file/7494110428/042.jpg

از اونجا که بلیطهای پس حمل و نقل اهدایی هتلمون امکان سوار شدن رایگان به قایق ها یا همان کشتی های کوچک زرد رنگ رو فراهم می کرد، به قصد رفتن به اونطرف دریاچه و کلا گشت زدن در دریاچه به یکی از ایستگاههای مربوطه مراجعه کردیم و جالب اونکه روی تابلو دقیقا ساعت هرکدوم رو مشاهده می کردی.

http://s3.picofile.com/file/7494120749/219.jpg

با اومدن قایق اول، سوار شدیم و در بخش روباز کشتی نشستیم. حرکت در عرض دریاچه ژنو و حس عالی اون به سادگی قابل وصف نیست، به خصوص هوای عالی و نسیم خنک اونجا.

http://s3.picofile.com/file/7494113545/055.jpg

این قایق ها دارای ۵ ایستگاه در دوطرف دریاچه اند. اول فکر می کردیم که هر قایقی کل مسیر رو می ره اما بعد متوجه شدیم هر قایقی فقط مخصوص رسیدن از یک ایستگاه به ایستگاه طرف مقابل دریاچه است. در واقع هر قایق فقط مسیر تکراری ثابتی رو میره. جالبتر اونکه هرچندساعت یکبار ناخداها جاشون باهم عوض می کنن تا تکراری بودن مسیر حواس پرتشون نکنه! روی قایق آخری که سوار شده بودیم پیرمرد بسیار چاقی با یک سبد بزرگ در عرشه نشسته بود و به نظر برای تنهایی و تفرج بجای پارک اونجا رو انتخاب کرده بود. حدسمون درست بود چون دقایقی بعد سعی کرد خودشو با صحبت کردن با توریست عربی که با خانواده اش سوار شده بود مشغول کنه. ( کلا عربها یجورایی ژنو رو اشغال کردن. پولداراشون ویلاهای اطراف دریاچه رو و جیب برهاشون کف خیابون ها رو … !)

بعد از چندبار قایق سواری و در حالیکه برخلاف انتظارمون خبری از فواره زیبای ژنو نبود – انگار غروب ها فواره رو خاموش می کنن!_ و از اونجا که ساعت حوالی ۹ شب بود، پیاده شدیم و درطول ساحل و جاده زیبای اون حرکت کردیم. در بخش هایی از جاده کنار دریاچه از حوالی بخشی که ساختمونهای سازمان های بین الماللی قرار داره تابلوهایی از کاریکاتورهایی که بیشتر جنبه سیاسی در ارتباط با بهار عربی داشت رو مشاهده می کردی. بعدشم به مجسمه مرد و اسب می رسین.

در ادامه با کمک نقشه خط ترن اصلی شماره ۱۵که به سمت ایستگاه مرکزی می رفت رو پیدا کردیم و راهی اونجا شدیم. خوشبختانه کارت های حمل و نقل مجانی هتل موجب می شد دیگه نیازی به خرید بلیط ۲ فرانکی از دستگاه که اونا هم فقط یکساعت اعتبار داشته باشن نداشته باشیم! خلاصه چندتا ایستگاه بالاتر روهم با ترن تجربه کردیم تا یجورایی بیشتر با شهر و زیبایی های اون تا بخش حومه این شهر کوچیک که جمعیتش کمتر از ۲۰۰ هزار نفره بیشتر آشنا بشیم.

http://s3.picofile.com/file/7494114729/082.jpg

غروب دیگه نای راه رفتن نداشتیم و این شد که به هتل برگشتیم تا روز اول گشتمون در ژنو همینجا به پایان برسه.

خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲) – لوزان– گشت شهری لوزان و شهر مونت قو

برای روز دوم اقامت در سوئیس برنامه رفتن به لوزان رو از قبل ریخته بودیم اما اول کار نمیشه از صبحونه عالی و شاهانه هتل آدمیرال حرف نزد! در رستوران کوچیک هتل میزها پر شده بود از انواع خوراکی هایی که میشه برای صبحونه تصورش کرد. حداقل ۸ یا ۹ نوع پنیر فوق العاده، به همراه چندین نوع مربا و عسل، تخم مرغ ، شیرنی جات و میوه و خلاصه هرچیزی که بشه تصور کرد. این شد که دلمون نیومد از این موهبت بگذریم و درنتیجه در حالیکه مسافرهای دیگه خارجی یک ظرف کوچیک رو پر می کردن و با دو سه لقمه سر و ته صبحونه رو در می آوردن ما به رسم ایرونیها چندباری بشقابمون پرو خالی شد!

http://s1.picofile.com/file/7494106769/002.jpg

بعد از اون حدود ساعت ۸٫۳۰ بود که راهی ایستگاه قطار شدیم و خوشبختانه چون هتلمون تنها ۳۰۰ متر با ایستگاه فاصله داشت خیلی زود رسیدیم. اولش دو دل بودیم که بلیط لوزان رو از دستگاه بخریم یا از باجه اما بعد با پیدا کردن باجه ایستگاه و دیدن صف ۷ یا ۸ نفره اش قید اونو زدیم و گفتیم خدا پدر همون دستگاه ها رو بیامرزه. این شد که با پرداخت نفری ۲۴ فرانک ناقابل بلیط یکطرفه ژنو تا لوزان رو خریدم. فقط باید حواستون باشه که دستگاه امکان پس دادن باقیمونده پول بیش از ۲۰ فرانک رو نداره و الکی اسکناس درشت به خوردش ندید!

با سوار شدن به قطار و و گذر از باغ های زیبای اطراف ریل که قسمتی اش تاکستان های فوق العاده ای بود، در امتداد دریاچه لمان پیش می رفتیم. تو این حین چندتا دختر و پسر جوون هم از اونجاکه امروز شنبه بود با بطری های نوشیدنیشون سوار قطار شده بودن و یکم با سرو صدا سر به سرهم می ذاشتن. انگار نه انگار که اینجا سوئیسه!

در داخل قطار هم قبل از هر ایستگاه با بلندگو به سه زبون آلمانی، فرانسه و انگلیسی توضیحات ایستگاه بعد داده می شد و کلا راهنمای توریستیشون خیلی عالیه. درست ۳۳ دقیقه بعد به ایستگاه لوزان رسیدیم و از اونجا که قبلا ذهنیت و آشنایی نسبی به ایستگاه داشتیم، خیلی سریع و راحت در گوشه محوطه سالن اصلی، بخش راهنمای توریستی یا همون i رو پیدا کردیم. خوبی سفر زیاد این هستش که تجربه آدمو زیاد می کنه. فرضا در سفر قبلی لوزان هم به راحتی علائم راهنما رو دنبال کردیم تا به i رسیدیم. البته بیشتر نقشه ها متاسفانه فرانسه یا آلمانی زبانه!

http://s1.picofile.com/file/7518382682/IMGP8651.jpg

دوتا متصدی اونجا که هردو خانوم بودن با خوشرویی پذیرای توریست ها بودن و بعد وقتی نوبت ما شد خانوم جوونی که یکم سیاه چرده هم بود با دادن نقشه شروع کرد به توضیحات توریستی شهر. همچنین پیشنهاد کرد که اگه فرصت کردید حتما اطراف شهر لوزانم بگردید و گفت که بهتره هرکدوم یک کارت پس ۲۲ فرانکی یک روزه بخریم تا کلیه هزینه های سفرمون داخل و خارج شهر مجانی بشه.! اما راستش ما چون برناممون معلوم نبود فعلا قید خرید کارت رو زدیم و به سمت منطقه قدیمی شهر که طرف مخالف دریاچه از سمت ایستگاه بود راه افتادیم.

روی نقشه در کوچه و خیابون های باریک منطقه قدیمی با علائم و رنگهای مختلف جاهای مهم مشخص شده بود و از جمله اونها میشه به  شنبه بازار شهر اشاره کرد که فروشنده ها بساطشون و در چرخ ها و گاری های کوچیک و بزرگ در دو طرف کوه های نسبتا تنگ چیده بودن که البته بیشتر محصولاتی چون، میوه، سبزی، خشکبار و یا گل های تزئینی و … رو می شد اونجا پیدا کرد.

http://s3.picofile.com/file/7494127204/045.jpg

تو این میون توجهمون به غرفه ای که پسته و آجیل و … عرضه می کرد جلب شد و جالب اونکه وقتی جلو رفتیم صاحبش ایرونی از کار دراومد و کلی تعارف کرد که محصولاتش رو امتحان کنیم.

در کوچه پس کوچه های شهر قدیمی علاوه بر ساختمون های قشنگ گاها مجسمه ها و یا سنگ تراشی های زیبایی رو تعبیه کرده بودند که خوراک جالبی برای توریست ها بود.

http://s3.picofile.com/file/7518383545/IMGP8657.jpg

با گذر از کوچه های پر و پیچ و خم و البته سربالایی شهر قدیمی که نفس آدمو درمیاره به کلیسای بزرگ شهر که با نام Cathedral یا کلیسای جامع شناخته میشه رسیدیم.

http://s1.picofile.com/file/7494124408/010.jpg

کلیسای زیبایی که قدمتش به حدود قرن دوازدهم میلادی می رسه و البته یجورایی قبلا هم فرصت دیدارش رو داشتم.

http://s1.picofile.com/file/7494124729/017.jpg

http://s1.picofile.com/file/7494125157/022.jpg

داخل کلیسا با معماری زیبا و نقش و نگارهای قشنگش برای هر بیننده ای جذاب بود. به خصوص پیانوی سقفی کلیسا! یاد دوست کانادایمون الکس به خیر که دوسال پیش برای اولین بار اینجا بود که مکانزیم اینجور پیانوها رو برامون شرح داد!

http://s1.picofile.com/file/7518382896/IMGP8652.jpg

از غرفه داخل کلیسا که کتاب و صنایع دستی می فروخت راه پله های منتهی به پشت بوم کلیسا قرار داشت اما چون ساعت حدود ۱۲ شده بود به ما گفتن که تا ساعت ۳ امکان بازدید وجود نداره! راستش خیلی افسوس خوردیم که چرا زودتر اقدام نکردیم!

جلوی محوطه کلیسا چشم انداز زیبایی از سطح شهر و نمای دریاچه رو می بینید که خوراک عکس گرفتن توریست هاست.

http://s1.picofile.com/file/7518381498/DSC03790.jpg

البته یه یکسری بازی های فکری در مقیاس بزرگ هم برای بازی گذاشتن!

http://s3.picofile.com/file/7494125913/034.jpg

با پایین اومدن از پله ها به محوطه بازی رسیدیم که تعداد زیادی از مردم شبیه جمعه بازار بساط پهن کرده بودن.

http://s3.picofile.com/file/7518384408/IMGP8691.jpg

و جالب اونکه علاوه بر انواع پنیر و خوراکی های مختلف، مثل سمسارها انواع اجناس دست دوم و عتیقه رو هم می شد تو بساطشون پیدا کرد. از لباس گرفته تا موبایل و عتیقه جات!

http://s1.picofile.com/file/7494126234/035.jpg

http://s3.picofile.com/file/7494126983/038.jpg

http://s3.picofile.com/file/7494126769/037.jpg

تو خیابونهای اطراف شهر قدیمی هم همین بساط پهن بود. ما با ادامه دادن مسیر دوباره تا خیابون اصلی مجاور ایستگاه قطار رسیدیم و این بار به قصد رفتن به سمت دریاچه و ساحل اوشی خیابون اطراف و پشت ایستگاه رو دنبال کردیم. البته لوزان مترو هم داره که کلا ۶ یا ۷ ایستگاه بیشتر نداره. اما ما ترجیح دادیم مسیر رو پیاده گز کنیم!

http://s1.picofile.com/file/7518374080/006.jpg

وسط راه به فروشگاه بزرگ میگروس رسیدیم و گفتیم شاید بد نباشه یه چرخی هم اونجا بزنیم. در فروشگاه برخی از اقلام کالا ظاهرا فروش ویژه داشت. اولش قالبهای پنیر بزرگی رو دیدیم که روش یه ۲- بزرگ نوشته بودن و گفتیم که بابا خیلی مفته! خدائیش ۲ فرانک خیلی ارزونه! اما بعد وقتی به صندوق رسیدیم متوجه شدیم قیمتشون ۳۵ فرانکه که ۲ فرانک تخفیف خورده! اونوقت ما تازه داشتیم فکر می کردیم ۲ فرانک بخریمش یا نخریم!!!

تو امتداد خیابون تا ساحل فرصتی دست داد تا سوغاتی یادگاری از سوئیسمون که عبارت بود از یک مجسمه گاو و یک زنگوله زیبا روهم بخریم. به نظر قیمتش در مقایسه با ژنو مناسبتر بود!

بعد وارد ساحل زیبای دریاچه شدیم که مملو از جمعیت بود. از قایق های تفریحی گرفته تا ساحلی که مردم برای آفتاب گرفتن بساط پهن کرده بودن و البته محوطه زیبای پارک ساحل دریاچه که  جای سوزن انداختن در نیمکتهاش نبود.

http://s3.picofile.com/file/7494127418/064.jpg

http://s1.picofile.com/file/7494127632/068.jpg

بعدش به مجسمه فلزی و همچنین آبنمای پارک می رسید که تو این میون ساختمونهای اطراف هم جلو ویژه ای دارن. نمای زیبای دریاچه که ساحل فرانسه از اونطرف پیداست در کنار هوای مطبوع آدم با خودش می بره به رویا!

http://s3.picofile.com/file/7494128060/078.jpg

راستش لوزان که شهر کوچیکی محسوب میشه به دلیل جمعیت اندک و فضای خاصش به مراتب از ژنو امنتره و کلا برای زندگی کردن بهتر از ژنو به حساب می یاد.

http://s1.picofile.com/file/7494128381/086.jpg

اینم جای تفریح بچه ها :

http://s1.picofile.com/file/7494128488/093.jpg

با ادامه مسیر در کنار ساحل به سمت پارک و موزه المپیک پیش رفتیم. از قرار لوزان پایگاه و شهر میزبان مقر المپیک محسوب میشه و موزه ای هم با همین نام در پارک زیبای ساحلیش داره که  خاطرات المپیک رو تو این موزه نگهداری می کنن. متاسفانه موزه اصلی به جهت تعمیرات تعطیل بود اما تو ساحل یه کشتی تفریحی بزرگ رو تبدیل به موزه کرده بودن و بخش عمده ای از اشیاء موزه رو اونجا برای نمایش عموم عرضه کرده بودن!

http://s1.picofile.com/file/7494129886/120.jpg

داخل موزه ضمن نمایش عکس ها و فیلم های قدیمی کل تاریخ المپیک، مدال تمام دوره های برگزار شده با نماد و پرچم ها و ….، نمایش داده شده بود. همچنین مشعل زیبای المپیک با کلی وسایل جانبی رو تو یه فضای رومانتیک برای مخاطب عرضه کرده بودن.

http://s3.picofile.com/file/7494129565/112.jpg

جلوی کشتی پارک زیبای المپیک که روی تپه ها بنا شده بود قرار داشت. با بالارفتن از مسیر شیب دار پارک، یک به یک مجسمه های زیبا که حکایت از رقابت های مختلف المپیک داشت رخ می نمودن و اینطوری بود که برای دقایقی بهانه ای دست داد تا در اون فضای رویایی رو نیمکت های پارک یکم استراحت کنیم. راستش دیگه نفسمون بریده بود و بگی نگی یه چند دقیقه ای هم پلکمونو بستیم!

http://s3.picofile.com/file/7494130321/131.jpg

http://s1.picofile.com/file/7494130749/143.jpg

http://s3.picofile.com/file/7518375157/144.jpg

عصر حوالی ساعت ۵٫۳۰ بود که دیگه تقریبا کل شهر لوزان رو گشته بودیم اما وقتی به ایستگاه قطار رفتیم تا برای برگشت به ژنو بلیط بگیریم  اما بعدش با دیدن دفتر توریستی و همون خانومیکه صبح درخصوص جاهای دیدنی شهر راهنمایمون کرده بود وسوسه شدیم که حداقل تا شهر مونت قو (Montreux) که از زیباترین سواحل لوزان به حساب می یاد دیدن کنیم. با نگاه به تابلو حرکت قطارها فقط ۸ دقیقه وقت داشتیم و این شد که به سرعت از دستگاه برای خرید بلیط ۱۲ فرانکی منت قو اقدام کردیم. اما به جهت عجله زیاد متاسفانه بدون تحویل بلیط دوم از دستگاه به سمت ایستگاه دویدیم و بعد از چند لحظه وقتی برگشتیم از بلیط در دستگاه خبری نبود!

اولش خواستیم از همون خانوم راهنمای توریستی موضوع رو بپرسیم و چون عجله داشتیم بدون نوبت رفتیم جلو که موجب شد بقیه چپ چپ نگامون کنن! اما اونم نتونست کمکمون کنه و مجبور شدیم دوباره با پرداخت ۱۲ فرانک یه بلیط دیگه بگیریم و سوار قطار شده و به سمت مونت قو که حدود ۲۰ دقیقه تا اونجا فاصله داشت حرکت کنیم. اینم آخر و عاقبت عجله کردن دیگه! سرانجام در طول مسیر از چند تا ایستگاه که یجورایی شاید کنار روستا بودن گذشتیم و نهایتا به مونت قو رسیدیم. خدائیش چی میشد آدم بتونه تو اینجور دهات زندگی کنه!

http://s1.picofile.com/file/7518376234/153.jpg

مونت قو شهر بسیار کوچکی است که در انتهای دریاچه لمان قرارداره و از اونجا که تو اونجا یجورایی نمای دریاچه با منظره زیبایی از کوه های سرسبز ترکیب میشه به نوعی بهترین نقطه لوزان به حساب می یاد.

http://s3.picofile.com/file/7494131498/162.jpg

ساحل زیبای مونت قو و پارک ساحلیش پر بود از مردم و توریست ها. از یکطرف نمای دریاچه با چشم انداز کوه رو داشتیم و از طرف دیگه نقش و نگارها و مجسمه های زیبایی که تو پارک ساخته بودن. حالا حسابشو بکنید تو اون هوا قدم زدن تو پارک ساحلی چه حس و حالی داره!

http://s1.picofile.com/file/7494132040/175.jpg

از جمله نکات جالب در پارک ساحلی می شه به مجسمه های زیبای خانواده باربا پاپا و بچه هاش اشاره کرد!

http://s3.picofile.com/file/7494131719/172.jpg

کلا این قسمت دریاچه تعداد عربهای پولدارم که یا ویلا داشتن و یا در هتل های گرونقیمت ساکن بودن بیشتر بود و ما حتی چندتا رستوران عربی رو هم تو مسیر دیدیم!

http://s1.picofile.com/file/7518376555/186.jpg

http://s3.picofile.com/file/7494132789/204.jpg

جالب اونکه حتی برای مدفوع سگها هم راه به راه کیسه مخصوص هم گذاشته بودن.

http://s3.picofile.com/file/7494132575/199.jpg

غروب در حالیکه دیگه رمقی نداشتیم به ایستگاه قطار برگشتیم و دوباره بلیط ۱۲ فرانکی رو خریدیم. اما بعد وقتی پشت بلیط رو خوندیم دیدیم که بلیط ها برای ۲ ساعت در کل منطقه لوزان و حومه اعتبار داشتن و درنتیجه بازم ما با عجلمون یه ۲۴ فرانکی ضرر کردیم چون بلیطهای رفتمون هنوز هم اعتبار داشتن!!!

البته اگه از اول می دونستیم شاید بهتر بود به پیشنهاد راهنمای توریستی ایستگاه قطار کارت پس یک روزه رو به قیمت ۲۲ فرانک می خریدیم و اونقدر خودمونو درگیر پول بلیط مسیرهای مختلف نمی کردیم.

نهایتا با بازگشت به لوزان درحالیکه هوا داشت کم کم غروب می شد به سمت ژنو حرکت کردیم و این شد که حدود ۹٫۳۰ شب خسته و کوفته به هتلمون در ژنو پا گذاشتیم.

خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲)  – ژنو – قسمت دوم- سازمان ملل و دریاچه لمان

خستگی ناشی از سفر فشرده دیروزمون به لوزان باعث شد که صبح یکم خواب بمونیم و درنتیجه حدود ۹ صبح بود که برای صبحونه پایین رفتیم و بعد از صرف یک صبحونه عالی با انگیزه ای مضاعف دومین بخش گردش روزانمون در ژنو رو آغاز کردیم. این بار مقصد اول سازمان ملل بود و به همین خاطر بدون وقفه با اتوبوس شماره ۱۵ به مقصد ایستگاه ناسیون یا همون سازمان ملل عازم اونجا شدیم.

محوطه جلوی سازمان ملل یکی از دیدنی ترین مکان های ژنو به شمار می یاد که آب نماهای زیبا و فواره های زمانبندی شده اش یجورایی علاوه بر زیبایی، بچه های کوچیک رو برای آب بازی سرگرم می کنه.

جلوی در اصلی هم صندلی معروف با  یک پایه شکسته اش قرار داره که به جهت ادای احترام به همه معلولانی که پاهاشونو بخاطر مین از دست دادن طراحی شده.

http://s3.picofile.com/file/7526839672/DSC03722.jpg

اولش تصورمون این بود که در ورودی سازمان ملل همون در اصلی که به باغ  زیبا و پرچمهای به احتزاز دراومده ملل مختلف منتهی میشه. اما راستش این بار هم مثل دو سال پیش دیدیم که در بسته است و هیچ کس هم نبود که جواب بده! به این خاطر دل به دریا زدیم و گفتیم بزار بریم پشت ساختمون و باغ که شاید احتمالا در متفاوتی داشته باشه.

http://s1.picofile.com/file/7494107525/019.jpg

با ادامه مسیر از جاده کناری سازمان ملل اولش به یک باغ و پارک منظره بسیار زیبا و رویایی رسیدیم. حسابشو بکنید تو اون هوای بهاری قدم زدن تو اونجا چه حس و حالی داره!

http://s1.picofile.com/file/7494121070/226.jpg

با ادامه دادن راه به باغ و موزه آریانا رسیدیم که جلوش با حوض قشنگی تزئین شده بود.

ژنو

با ورود به ساختمون موزه  کسی ازمون بلیط نخواست و ماهم که دیگه اعتماد بنفسمون تاحدودی زیاد شده بود با شور و هیجان فراوان شروع کردیم به تماشای اشیاء و البته عکس و فیلم گرفتن از اونها.

http://s1.picofile.com/file/7494109672/038.jpg

تنوع اشیاء نسبتا زیاد بود از صنایع دستی گرفته تا آبگینه و سفال، تو این حین تماشای معماری این ساختمون قدیمی که خودش بسیار هنری هم بود مارو مبهوت کرد.

http://s3.picofile.com/file/7494110107/039.jpg

http://s1.picofile.com/file/7494113224/053.jpg

با بالارفتن از پله ها به طبقه دوم رسیدیم  و در یکی از اتاق ها که اشیاء اش مشخصا طراحی شرقی داشت برای کنجکاوی آلبوم شرح اطلاعات اشیاء اتاق رو ورق زدیم. اطلاعات کامل هریک از اشیاء تو آلبوم بود. با دیدن نام ایران و مشخصات اشیاء اون اطاق که عموما به ایران اختصاص داشت شگفت زده شدیم و یجورایی حس افتخار کردیم که بالاخره اینجا هم از ایران نشون فرهنگی هست!

http://s1.picofile.com/file/7494111505/052.jpg

بعد با آسانسور به طبقه منفی یک موزه رسیدیم اما اونجا بود که جلوی در ازمون بلیط خواستند! حالا نمی دونیم منظورش بلیط کل موزه بود یا فقط همون بخش! با این حال چون دیگه بازدیدمون تموم شده بود و یجورایی خسته هم شده بودیم زدیم بیرون!

با ادامه دان مسیر به محوطه پشتی سازمان ملل رسیدیم و این جا بود که دیدیم حدسمون درسته و انگار چندتا توریست داشتن از داخل بیرون می اومدن. ما هم خواستم بریم تو که نگهبان گفت ساعت بازدید صبح تموم شده و می تونید ساعت ۲ بیاید!

ما که حدود ۲ ساعتی تا ساعت ۲ وقت داشتیم گفتیم بهتره تو این فاصله دور دریاچه رو بگردیم و یکم هم قایق سواری کنیم. این شد که اومدیم ایستگاه جلوی در وایسادیم تا اتوبوس بیاد اما نگو که این خط تو روزهای تعطیل دیر به دیر می یان و درنتیجه کلی الکی معطل شدیم  اما بالاخره یک ربع بعد به ایستگاه اصلی ناسیون رسیدیم.

در اطراف ساختمون و باغ سازمان ملل حدود ۲۵ سازمان بین المللی قرار داره که هرکدومش نمادی از اون زمینه فعالیت مربوطه شمرده میشه اما راستش ما دیگه حس و وقت دیدن اونجاهارو نداشتیم و این شد که با ادامه دادن خیابون فرانسه به سمت دریاچه راه افتادیم.

تو این حین دیدن افرادی که کنار دریاچه با دوچرخه حرکت می کردن آدمو به وسوسه می انداخت که به فکر دوچرخه سواری بیافتیم. راستش یکم نگرون قیمت های سرسام آور این شهر گرون بودیم اما بعد وقتی از دوست خوبمون سمیرا منفرد شنیدیم تا ۴ ساعت کرایه دوچرخه رایگانه (با ارائه یک کارت معتبر و ۲۰ فرانک دیپازیت) حسابی از اینکه این فرصت طلایی رو از دست دادیم افسوس خوردیم. واسه همینکه آدم باید قبل از ورود به هر شهر تجربیات مسافرهای قبلی و پیشنهادهای اونارو خوب مطالعه کنه! (البته در زمان سفرمون هنوز این مطلب تو هیچ وبلاگی نوشته نشده بود!!!).

 http://s3.picofile.com/file/7494114080/065.jpg

بار دیگه فرصت خوبی دست داده بود تا از پارک ساحلی زیبای کنار دریاچه لمان بیشترین استفاده رو ببریم. این بار دیگه فواره بلند ژنو هم راه افتاده بود و در اون آفتاب گرم مردم کل محوطه دور دریاچه رو اشغال کرده بودن. در امتداد مسیر به پلی رسیدیم که مردم برای ورود به اونجا بلیط می دادن. گفتیم شاید بشه با کارت های پس شهریمون مجانی بریم اونجا اما متصدی مربوطه خیلی محترمانه عذر خواست و گفت که باید بلیط بخرید!

بعد که بیشتر پرسیدیم فهمیدیم اونجا ساحل مصنوعی برای آفتاب گرفتن درست کرده بودن که مردم آفتاب ندیده هم دسته دسته می رفتن اونجا!

چندمتر پایینتر ایستگاه قایق های زرد رنگی بود که ما با کارتامون می تونستیم مجانی سوار اونا بشیم. (البته بلیط یک ساعتش هم حدود ۲ فرانک بود). این بار درحالی که تعداد مسافرها زیاد بود و کل قایق رو پر کرده بودن به سمت فواره زیبای دریاچه حرکت کردیم. فواره ای که با عظمتش علاوه بر چشم انداز زیبایی که به شهر داده با پراکندن ذرات آب در فضا تا حدودی هوای چندمتری اطرافش رو بسیار روح بخش کرده. قدمت این فواره به قرن نوزدهم بر می گرده اما با پیشرفت تکنولوژی الان ارتفاع آبش به حدود ۱۵۰ متر می رسه در حالیکه اولش فقط حدود ۳۰ متر ارتفاع داشت!

http://s3.picofile.com/file/7494114408/078.jpg

اونقدر حس قایق سواری باحال بود که یکی دوباری بازم تو فرصت باقیمونده این تجربه رو تکرار کردیم. در دفعه آخرش هم همسفر گروهی از توریست های آمریکایی شدیم. در این هنگام وقتی سرگرم عکس گرفتن بودیم پیرمردی جلو اومد و بهمون پیشنهاد داد که ازمون عکس ۲ نفره بگیره! بیچاره کلی رو زمین نشست و با وسواس خاص از ما عکس زیبایی گرفت! بعد هم مرد میانسالی که ظاهرا لیدرشون بود با یک بطری آبمعدنی جلو اومد و با لیوان یک بار مصرف و کلی شوخی به همسفراشون آب تعارف کرد . جالب اونکه وقتی جلوی ماهم رسید با خوشرویی گفت شماهم آب می خواید؟ ماهم که حسابی تشنمون بود جواب مثبت دادیم و اونم بسیار مهربانانه بهمون آب داد. بعد هم با خوشرویی ملیتمون پرسید (حتما می خواسته ببینه کجایی هستیم که اینقدر بی تعارفیم!!!) و حتی با پاسخ ما هم رفتارش تغییر نکرد و با لبخند حس خوبی رو بهمون القا کرد. موقع ترک قایق هم پیرمرد برامون آرزوی سفری خوش کرد و ما با خاطره ای خوش از اونا جدا شدیم و بار دیگه باورمون شد که ذات و سرشت همه مردم زمین فارغ از ملیتشون یکسان هست!

از اونجا که ساعت نزدیک ۲ بود دوباره خیلی سریع به سازمان ملل برگشتیم و این بار با ورود به گیت اولیه افسر نگهبان ازمون پاسمونو خواست و بعدهم با برخوردی خوش گفت که لبخند بزن تا عکستو بگیرم و ۲ دقیقه بعد هم کارت شناسایی با عکسمونو بهمون تحویل داد.

http://s3.picofile.com/file/7494115478/106.jpg

پس از ورود به اتاق اولیه خانوم متصدی گفت که برای بازدید باید نفری ۱۲ فرانک بپردازیم. ما که جا خورده بودیم گفتیم چرا؟ او پاسخ داد که بازدید مجانیه اما چون قانونا نمیشه بدون راهنما در محوطه سازمان ملل گشت بالاجبار باید پول لیدر گروهی رو بدیم و با اونا محوطه رو بگردیم! اینم یه جور تلکه کردن مردمه!

از اونجا که دیگه فرانک زیادی برامون باقی نمونده بود گفتیم میشه بجاش یورو بدیم. او گفت آره اما نرخش ۱۲ یورو هست! ما که حاضر نبودیم این معامله ترکمنچایی رو قبول کنیم کارتمونو دادیم گفتیم بابا از همون کارت اعتباری پول کم کنی بهتره و خوشبختانه کارتمون هم تهش این ۲۴ فرانک مونده بود که شرمنده نشیم!

بعدش از حیاط وارد ساختمون دیگه ای شدیم که تعدادی از توریست ها منتظر بودن. دقایقی بعد ما را دو گروه کردن که یک گروه لیدر فرانسوی زبان داشت و گروه دیگه لیدر انگلیسی زبون که ما طبیعتا با لیدر انگلیسی تور رو شروع کردیم. همون اولشم یارو شرط و گرو گذاشت که عکس گرفتن مجازه اما حق فیلمبرداری ندارید!(چقدرم ما رعایت کردیم!)

اولش وارد یکی از سالن های اصلی مجمع شدیم که نسبت به بقیه سالن ها یکم کوچیکتر بود و البته شاید بارها و بارها تو تلویزیون اونجا رو دیده باشید.

http://s1.picofile.com/file/7494114943/099.jpg

http://s3.picofile.com/file/7494115157/101.jpg

بعدهم تو راهروها یکسری تابلوی عجق وجق نشون داد که ما خیلی نتونستیم مفهومش رو درک کنیم و در ادامه به سالن بزرگی رسیدیم که از بالا می شد جایگاه اختصاصی همه کشورها و از جمله ایران رو توش پیدا کرد. در حقیقت عمده نشست های اصلی تو همینجاست که برگزار میشه! میگن سالی حدود هزار نشست و جلسه تو این محل برگزار میشه که تعداد زیادیش تو همین سالن انجام میشه!

http://s3.picofile.com/file/7494115585/119.jpg

http://s1.picofile.com/file/7494116876/161.jpg

بعدش در حالیکه لیدرمون بدون وقفه حرف می زد و اطلاعات نه چندان جذاب رو برای مردم تعریف می کرد، ما رو با گذر از راهروهای مختلف که البته اجازه وایسادن هم نداشتیم به سالن قدیمی و اولیه سازمان که با وجود قدمت ۷۰ تا ۸۰ ساله اش حتی عمرش از خود سازمان ملل – اواسط دهه ۴۰ میلادی – بیشتر است، بردن و اونطوری که لیدره می گفت خیلی از تصمیمات مهم دهه های قبل جهان تو همونجا گرفته شده بود اما الان بیشتر جنبه نمایشی داره چون وسعتش نسبتا کمه!

http://s1.picofile.com/file/7494116234/147.jpg

نهایتا آخر کار بدن اینکه بزارن تو باغ زیبای اونجا چرخی بزنیم ما رو به سمت در خروجی هدایت کردن و ما هم خسته و کوفته اولین بخش گردش روزانمونو تموم کرده و راهی هتل شدیم تا با تجدید قوا بخش دوم گشت روزانه رو آغاز کنیم.

http://s1.picofile.com/file/7494115913/132.jpg

 

خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲) – ژنو – قسمت آخر- شهر قدیمی و جیب برها

عصر پس از یکی دو ساعت استراحت دیگه انرژیمون کاملاً برگشته بود سرجاش این شد که به قصد گشت پایانی شهری از هتل بیرون زدیم. با حدود ۲۰۰ متر پیاده روی به سمت دریاچه به پل اصلی مون بلان Mont Blanc رسیدیم و این بار با یکم توجه بیشتر بنای یادبود برانزویک Brunswick رو ورانداز کردیم. او فردی موسیقیدان و جهانگرد بودکه آخر عمرش رو تو ژنو زندگی کرد و هرچی داشت هم واسه همین شهر گذاشت و مرد. واسه همینکه براش یادبود ساختن!

با عبور از پل به طرف دیگه دریاچه که در واقع منطقه شهر قدیمی هم تو همون محدوده قرار داره وارد شدیم. کوچه های منطقه قدیمی شهر حس خوبی از گذشته پر فراز و نشیب شهر رو به آدم القا می کنه. تو این منطقه کمتر میشه با ماشین وارد شد و  از طرفی وجود سربالایی ها و پله ها عرق آدم رو می تونه دربیاره.

از تجربه سفر قبلی تاحدودی موقعیت مرکز شهر قدیمی رو می شناختیم این شد که خیلی راحت با پله های میانبر به محوطه پشت کلیسای جامع سن پیر Cathedral S.Pierre وارد شدیم. قدمت این کلیسا به قرن ۱۱ میلادی بر می گرده. هرچند تا به حال چندین بار بازسازی و تکمیل شده که ساختمون فعلی قدمتی حدود ۲۰۰ سال رو داره.

کلیسایی که با مناره بزرگش و ناقوس زیباش عظمت خاصی داره اما محوطه جلوش خیلی وسیع نیست و شاید نشه تو یک عکس، تصویر کاملی از کلیسا ارائه کرد.

در ضلعی از محوطه جلوی کلیسا خونه سن پیتر قرار داره که الان جزو فهرست آثار دیدنی شهر به حساب می یاد و هتلی با همین نام شناخته میشه!

ژنو

بعد هم با ادامه دادن کوچه های جلوی محوطه کلیسا به سمت چپ به محوطه سرپوشیده ای از توپ های قدیمی و نقش و نگارهای زیبای دیوار پشتش می رسید. این منطقه آرسنال نامیده میشه (AnccienArsenal).

چند متر اون ورتر محوطه پارک کوچکی با نام Prom.de. La Treille قرار داره که خودش یجورایی بالکن پارک بزرگ کناری اش شمرده میشه. وجود وسایلی برای بازی بچه ها و البته نیمکتی یه تیکه بزرگش هم می تونه برای توریست ها جالب توجه باشه.

با پایین رفتن از پله ها به میدون جدید یا Neuve وارد می شوید و درست مقابلتون ساختمون زیبای Grand Theatre خودنمایی می کنه.

دست چپ هم پارک بزرگ شهر قدیمی قرار گرفته که مثل همه جای دنیا امروز که تعطیلات آخر هفته یک روز بهاری بود توسط مردم پر شده بود.

در مدخل ورودی پارک شطرنج های بزرگ قدی که بازی باهاش قطعا یه حس و حال دیگه ای داره آدمو مجذوب خودش می کنه.

و بعد اگه به سمت مرکز پارک بری در سمت چپ نقش و نگارها و سنگ تراش هایی از کالون رو می بیند که از مشاهیر قرن ۱۶ میلادی در ژنو به حساب می یاد.

درست جلوی اونجا بود که چندتا از جوونها با گذاشت لیوان بزرگی از نوشیدنی روی میز تلاش می کردن تا مهارتشون در پرتاب سکه از دور رو امتحان کنن!

چمن های پارک هم پر بود از خانواده ها که برای تفرج بیرون اومدن و البته عشاق جوون و پیر که خیلی آداب فرهنگی مارو رعایت نمی کنن!

دانشگاه قدیمی شهر هم درست وسط همین پارک زیبا قرار داره. از قسمت هایی از پارک هم که نزدیک ساختمون رستوران بود صدای موسیقی پیچیده بود.

 با گذر از میدون و بازدید کوتاهی از معماری زیبای ساختمونهای اطراف وارد خیابون کوای Quai و منطقه ری باس Rues Basses شدیم که مرکز اصلی برندهای معروف ساعت سازی دنیا به حساب می یاد. ما که جیبمون خالی بود اما گفتیم بد نیست حداقل یه نگاهی به این ساعت ها بندازیم که بعداً بگیم مام دیدیم!

دقایقی بعد که کار دید زدنمون تموم شد به سمت دریاچه حرکت کردیم اما همین موقع بود که ۲ تا جوون عرب آفریقایی تبارحدود ۳۰ ساله (احتمالا تونسی، مصری یا … ) بهمون نزدیک شدن و یکیشون پرسید ساعت چنده و بعدش خودش رو به نفهمی زد که ما بلند کردن دستمون ساعت رو نشونش دادیم اونم سرش رو جلو آورد که ساعت رو و شاید مارک ساعتمونو بخونه! بعد که دید ساعت ما مالی نیست خودش رو نزدیک کرد و پس از دست دادن یجورایی سعی کرد با اجرای نوعی از  رقص و شادی با ما صمیمی بشه و یکی دو دقیقه بعد دست انداخت پشت علی و خواست تا به نوعی اظهار محبت کنه. درست همین موقع بود که علی حس کرد یارو داره جیبشو می زنه و مچ دستشو گرفت. یارو هم که دید لو رفته زود خودش رو جدا کرد و با قدم زدن سریع یجورایی به همراه دوستش فرار کردن اما با داد زدن ما و پلیس صدا کردن هیچ خبری نشد! و یک لحظه تصور کردیم اگه یارو یا دوست همراهش یه چاقو در می آورد و بهمون می زد چه کاری از دستمون برمی اومد؟ شیما که همین جور مات و مبهوت مونده بود و می لرزید و زبونش بند اومده بود.

بعد از این واقعه بود که مطلبی رو در مورد پایین اومدن سطح امنیت ژنو خوندیم که اینجا بد نیست خلاصه اش رو براتون بذاریم: (همچنین دوست خوبمون آقا فرزاد هم خاطره ای درخصوص نوع دیگری از جیب بری در آلمان رو تعریف کرده که پیشنهاد می کنیم حتما تو بخش نظرات همین پست مطالعه اش کنید!)

 عنوان : آیا شهر صلح در خطر قرار دارد؟ تاریخ خبر : ۲۳/۰۳/۱۳۹۱

منبع خبر: سایت اینترنتی Swiss info          مقاله از سیمون برادلی

در لیست کسانیکه کیفیت زندگی برای آنها مطرح است، شهر ژنو در این زمینه کماکان جزء ده شهر برتر در جهان است. از سوی دیگر، ژنو در بین دیگر شهرهای سوییس دارای بالاترین امور خلاف قانون است که در سال ۲۰۱۱ نیز در این خصوص در راس قرار داشت. تعداد امور خلاف در ژنو در سال گذشته در مقایسه با سال ۲۰۱۰ تا ۱۸ درصد افزایش یافته در حالیکه میانگین این رقم در سطح ملی حدود ۶ درصد بوده است. بیشتر این موارد را نیز سرقت ها تشکیل می داده که ۲۰ الی ۵۰ فقره در روز و دستبردهای خیایانی بوده اند. سر کنسول عربستان سعودی در ژنو می گوید که «وضعیت بد امنیتی امروز به نگرانی شماره یک دیپلماتهای مقیم در این شهر تبدیل شده است. وی افزوده که انجام امور جنائی در این شهر در ده سال گذشته به وضعیت نگران کننده ای تبدیل شده و همه تا حدودی با این معضل در این شهر روبرو بوده اند». در سه ماه گذشته شش کارمند کنسولگری عربستان در ژنو مورد سرقت قرار گرفته اند. کنسول ژاپن در ژنو می گوید که «افزایش ۲۰ درصدی امور اخلاف در این شهر واقعا بسیار بالا است. وی افزوده که ژاپنی ها سوییس را یک کشور آرام و امن با مناظر زیبا برای گردشگران می دانند ولی واقعیت در ژنو اینگونه است که از مسیر فرودگاه با وسائط نقلیه عمومی به مرکز شهر سرقت ها و دستبردهای زیادی صورت می گیرد». در سال ۲۰۱۱ شانزده مورد خلاف علیه دیپلماتهای ژاپنی در این شهر صورت گرفته که هشت مورد آنها شامل سرقت منازل آنها و مابقی شامل جیب بری در خیابانها بوده است. مسئول امنیتی نمایندگی سیاسی ژاپن در ژنو می افزاید توریست های ژاپنی که آشنائی آنها به زبان محل و یا زبان انگلیسی چندان زیاد نیست نیز چنین گزارشهائی را در جریان دیدار خود از ژنو می دهند. ضمنا آنها بخاطر عدم آشنائی به زبان خارجی و یا محل در صورت قربانی شدن نمی توانند این امور را به پلیس گزارش بدهند. کنسول ژاپن حتی می گوید که هر هفته گذرنامه یک تبعه ژاپن در ژنو به سرقت می رود.

فیلیپ وگنون، مسئول ارگان توریستی شهر ژنو اخیرا به روزنامه تریبون دو ژنو گفته بود که وضعیت امنیتی در این شهر و تاثیر گذاری آن بر دیدار کنندگان، وی را شدیدا نگران ساخته است. وی گفته که « این امر باعث شده تا در سال ۲۰۱۲، ۱۵ هزار توریست کمتر از سال قبل از ژنو دیدن کنند. او بابت این خبرها در زمینه سرقت ها در این شهر شگفت زده شده و همزمان تصریح کرده که این وضعیت در این شهر قابل قبول نیست». ایزابل روشا، مدیرکل امور پلیس در دولت شهر ژنو البته به آمارهای مسئول ارگان توریستی شهر ژنو تردید دارد وی با این وجود بر این عقیده است که وضعیت امنیتی موجود در این شهر قابل قبول نیست. سفارت چین در برن در ۲۳ آوریل اعلام کرد که ژنو دیگر مانند گذشته امن نیست. حتی تعدای از آژانس های توریستی چینی اقدام به حذف تورهای مسافرتی به شهر ژنو نموده اند. کارمند امنیتی سفارت ژاپن اعلام کرده که نمایندگی آمریکا در ژنو که یکی از ۱۷۳ نمایندگی خارجی در این شهر است بویژه نسبت به مسائل امنیتی حساس است. با این وجود این نمایندگی در اواسط سال گذشته با وضعیتی در این شهر روبرو بود که پسر یک دیپلمات آنرا در مرکز این شهر مورد ضرب و شتم قرار دادند. موضوع جالب توجه آن است که اقامتگاه سفیر سوییس در ژنو نیز جزء ۲۰ ساختمان دیپلماتیک است که در سال گذشته به آن دستبرد زده شده بود!

از این ها که بگذریم راستش بعد از این واقعه دیگه حس بسیار بدی داشتیم. حس نااطمینانی تا استخونمون نفوذ کرده بود. هرچند دقایقی بعد سعی کردیم به خودمون مسلط بشیم و چون اسکله نزدیک بود بهترین کار رو قایق سواری در دریاچه و لذت بردن از نسیم دریا دیدیم.

بعد از نیم ساعتی حالمون خیلی بهتر شده بود اما تصمیم گرفتیم تا هوا تاریک نشده به هتل برگردیم. در مسیر برگشت برای دقایقی در پارک چمن کاری شده کنار ساحل دریاچه که جمعیت نسبتا زیادی رو تو دل خودش جا داده بود توقف کردیم و این بار برای پرسیدن مسیر درست از مردی میانسال آدرس رو پرسیدیم او با خوشرویی جوابمونو داد و بعد پرسید کجایی هستید؟ وقتی گفتیم ایران یکم جا خورد و رو به دوستش کرد و گفت عجب! شما که با هم هموطنید!!! و اینجا بود که با دوستش که جوونی حدود ۲۵ ساله بود آشنا شدیم. اسمش بهنام بود و از ایرونی هایی بود که تو ژنو دنیا اومده و همونجا بزرگ شده. فارسی رو با لهجه و بریده صحبت می کرد اما کلا هنوز به نظر فرهنگ ایرونی داشت.

بعد مرد سوئیسی خونواده اش رو صدا کرد و مارو با همسر و دخترش آشنا کرد. خانومشم یه بادبادک دستش بود و گفت که عشقش بادبادک هوا کردنه و به ما پیشنهاد کرد که حتما امتحان کنیم. ما هم که بدمون نمی اومد بادبادکش رو گرفتیم تا شانسمونو امتحان کنیم اما از بد حادثه انگار سرعت باد به ۲ کیلومترم نمی رسید و بادبادکه هوا نمی رفت. مجبور شدیم یکم بدویم که البته اونم نتیجه نداشت فقط  به سرو کله دو سه نفری که رو چمن ها خوابیده بودن صدمه زدیم!

http://s1.picofile.com/file/7494121070/226.jpg

در موقع خداحافظی مرد پرسید مقصد بعدیتون کجاست و ما گفتیم بلژیک. اونم گفت یادتون نره سیب زمینی سرخ کردشو امتحان کنید چون مزه اش عالیه!

با ترک اونجا یکم حس ترسمون کم شده بود و بازم نسبت به شهر ژنو امیدوار شده بودیم اما چون هوا روبه تاریکی بود دیگه جایز نبود بیشتر از اون تو خیابون بمونیم و این شد که بخشی از مسیر رو پیاده به سمت هتلمون که چندان هم دور نبود حرکت کردیمتا برای آخرین بار از چشم انداز زیبای شهر لذت ببریم!

در هتل موضوع رو برای رسپشن که همون جوونی بود که روز اول ما رو پذیرش کرده بود تعریف کردیم و او با تائید موضوع گفت متاسفانه طی این ماهها این موضوع خیلی زیاد شده. خصوصا محله های اونور دریاچه. حتی بهمون هشدار داد که مواظب جوونهای سیاه پوستی که کنار هتل هم پرسه می زنن باشیم و به این خاطرم هست که اونا شب ها در هتل رو از داخل قفل می کنن!

راستش با شنیدن حرفهای اون بازم ترس بر ما غالب شد چون فردا باید قبل از ۵ صبح از هتل خارج می شدیم و مسافت ۳۰۰ متری تا ایستگاه قطار رو از داخل کوچه های نه چندان شلوغ اونجا اونم با چمدون طی می کردیم!

راستش این فکر و نگرونی تا صبح ما رو ول نکرد! نهایتاً این شد که صبح تو هوای گرگ و میش با قدمهایی لرزان اما بسیار سریع مسیر هتل تا ایستگاه رو اونم با سرعتی شبیه دویدن طی کردیم. وقتی به ایستگاه رسیدیم خیالمون یکم راحت شد اما تو پیدا کردن سکوی سوار شدن قطار یکم گیج شدیم چون روی تابلو ۲ تا سکوی مختلف ۳ و ۴ برای فرودگاه اعلام شده بود.

در حالیکه استرسمون از جاموندن یکم بیشتر شده بود از یکی دونفری موضوع رو پرسیدیم و نهایتا یکیشون که خودش از متصدی های قطار بود بهمون گفت که باید از سکو ۳ بریم و قطار سکوی ۴ با مسیر طولانی تری به فرودگاه می ره.

اینکه می گن حتما مسیر رو کامل بپرسید تا اشتباه سوار نشید!!!

داخل قطار از اینکه هنوز کارت های پس هتلمون اعتبار داشت و نیاز نبود بلیط بخریم حس بسیار خوبی داشتیم. اما چون فقط ۲۰ دقیقه وقت داشتیم تا به بسته شدن گیت پروازمون برسیم، کلی استرس وجود داشت.

در ایستگاه فرودگاه با سرعتی شبیه دویدن طول سالن بزرگ رو ظرف کمتر از ۵ دقیقه پیمودیم اما به یکباره با صف طولانی از مسافرهای ایزی جت مواجه شدیم که بازم ترس رو به جونمون انداخت. انگار همه مردم اول صبح با ایزی جت پرواز داشتن! اما خوشبختانه چند تا کانتر کار مسافرها رو به سرعت راه می انداختن و این شد که کمتر از ۱۰ دقیقه کار چک این پروازمون هم انجام شده بود و این بار نوبت پیمودن مسیر طولانی تا رسیدن به سالن ترانزیت بود که اونم با حالتی شبیه دویدن انجام دادیم. وقتی سوار هواپیما شدیم و دقایقی بعد پرواز کرد تازه متوجه شدیم که عجلمون خیلی هم بی راه نبوده، چرا که حدود ۲۰ درصد صندلی ها خالی مونده بود که احتمالا مسافرهای بیچارش جامونده بودن!

نوشته شده توسط شیما و علی در ۴:۴۵ ب.ظ

همچنین ببینید

سفرنامه ژنو قسمت چهارم

سفرنامه ژنو قسمت چهارم ژنو-روز دوم سفر ژنو را با پارک هایش باید شناخت.شهری که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *