خانه / سفرنامه / سفرنامه خارجی / سفرنامه کشور های اروپایی / سفرنامه سوئد / خاطرات سفر به دور اروپا-استکهلم۲(سوئد)

خاطرات سفر به دور اروپا-استکهلم۲(سوئد)


خاطرات سفر به دور اروپا-استکهلم۲(سوئد)- جزیره Djurgarden و اسکانسن

با طلوع آفتاب نه چندان گرم استکهلم از اول صبح برنامه فشرده مون با بازدید از جزیره Djurgarden و پارک  موزه اسکانسن Skansen  شروع می شد.

http://s6.picofile.com/file/8175765650/090.jpg

این جزیره زیبا با کشتی های مسافری از منطقه گاملاستون قابل دسترسه. واسه همینم با بهره گیری از تجربه شب قبل، با اتوبوس شماره ۳ تا گاملاستون پیش رفته و در ادامه با کمی انتظار از اسکله کشتی های مسافربری -یا همون اتوبوس های دریایی- به سمت جزیره در حرکت شدیم.

http://s4.picofile.com/file/8175767550/193.jpg

جاتون خالی هوای مطبوع دریایی بر روی عرشه -هرچند که یکم هم سرد باشه!- با پس زمینه ای از چشم انداز زیبای جزایر اطراف حسابی سرحالمون آورد.

http://s4.picofile.com/file/8175763242/015.jpg

تو این بین یه تعداد بچه دبیرستانی هم کنارمون سوار شده بودن که با شیطنتاشون حسابی سر به سر هم می ذاشتن و یجورایی عرشه رو روسرشون گذاشته بودن!

http://s6.picofile.com/file/8175763168/011.jpg

کشتی در دریای زیبای استکهلم پیش می رفت و آهسته آهسته از ساحل دور می شدیم! دقایقی بعد پارک تفریحی یا همون شهر بازی “گرونالوند” نمایان شد که انگار به دلیل سردی هوا بسته شده بود. اونجوری که گفته می شه این پارک معمولا از ماه آوریل هر سال شروع به کار می کنه و تا آخر تابستون یا به عبارتی آخرای سپتامبر هم که هوا تا حدودی گرمه فعالیت داره! اما در اون روزها که اوایل اکتبر بود همه چیز حکایت از تعطیلی کامل پارک داشت!

http://s4.picofile.com/file/8175763134/010.jpg

جالبیش اینکه گرونالوند با طراحی در کنار آب واقع شده که این موضوع حس تفریح با ماشین های عظیم الجثه بازی رو بیشتر جلوه گر می کنه! یعنی آدم رو ترن هوایی حس می که انگار داره می ره تو دریا!

http://s6.picofile.com/file/8175763192/014.jpg

قبل از مقصد اصلی کشتی توقفی کوتاه در اسکله ای دیگر داشت و با سوار و پیاده شدن مسافرا نهایتا به سمت مقصد مون حرکت کردیم.

http://s6.picofile.com/file/8175763368/017.jpg

از کشتی که پیاده شدیم با دنبال کردن تابلوهای راهنما پیدا کردن ورودی پارک اسکانسن کار سختی نبود. پارکی جنگلی-تفریحی که بر اساس آمار سایت های راهنمای گردشگران در صدر فهرست دیدنی های شهر استکهلم قرار داشت! واسه همینم حتی ورودیه گرون ۱۰۰ کرونیش که هیچ نوع تخفیفی رو هم شامل نمی شد مانع از تصمیم ما برای بازدید از اونجا نشد!

http://s6.picofile.com/file/8175763284/016.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175763392/025.jpg

لحظاتی بعد نقشه در دست وارد محوطه اصلی پارک شدیم و در قدم اول از تنبلی ترجیح دادیم تا گروه دانش آموزان دبیرستانی که تو کشتی همراهمون بودن رو دنبال کنیم. چون با خودمون گفتیم حتما اینا رو آوردن گردش، پس جاهای تاپ پارک رو نشونشون می دن!

http://s4.picofile.com/file/8175763518/026.jpg

http://s4.picofile.com/file/8175763634/027.jpg

در طول مسیر ابتدا همش خونه های سنتی سوئدی قرار داشت اما چون اول صبح بود هنوز پرنده پر نمی زد و خلاصه هیچ تحرکی ازشون به چشم نمی خورد! واسه همینم ماهم بهتر دیدیم تا به تعقیب گروه دانش آموزی ادامه بدیم. لحظاتی بعد با اونا به محوطه ای رسیدیم که در هر گوشه اش حرفه ای به صورت کار عملی طراحی شده بود.

http://s4.picofile.com/file/8175763818/032.jpg

نگو انگار اینجا محل طرح کاد بچه ها بود! و اونا با تقسیم به گروههای مختلف چند نفری مشغول کار شدن! از بنایی و آجر چینی گرفته تا نجاری و حتی نقاشی کردن دیوار و کاغذ دیواری و … ! یادش به خیر! دوستان هم سن و سال ما حتما مفهوم طرح کاد دبیرستان های ایران رو به خاطر می یارن که چه کویتی بود!

http://s6.picofile.com/file/8175764300/049.jpg

http://s4.picofile.com/file/8176752576/162.jpg

از اینجا به بعد با توجه به اینکه تیر اولمون به سنگ خورده بود، به ناچار دستمونو گذاشتیم رو زانومون و با تکیه بر نقشه ها و مهارت خودمون جلو رفتیم!

http://s4.picofile.com/file/8175763918/034.jpg

http://s4.picofile.com/file/8175763918/034.jpg

تو این حین یه گروه از بچه های مهدکودکی که کاورای رنگی پوشیده بودن توجهمونو جلب کرد! جالب اونکه پشتشون شماره موبایل مربی شون درج شده بود تا اگه احیانا گم شدن راحت بشه پیداشون کرد!

http://s6.picofile.com/file/8175764484/057.jpg

لحظاتی بعد پس از گذر از یه برج کوچیک شبیه کلیسا به اولین بخش از باغ وحش پارک که حیونای خونگی و یه جورایی مزرعه تیپیک سوئدی رو در برداشت رسیدیم.

http://s6.picofile.com/file/8175764976/068.jpg

در کنار این محوطه یه کلبه بزرگم بود که داخلش بازم یه چیزایی واسه بازدید گذاشته بودن.

http://s6.picofile.com/file/8175764900/066.jpg

اما نقطه اوجش دستگاهی بود که برای ترک پستونک بچه ها طراحی شده بود و اونجا یه شرحی داده بودن. یکی از بچه کوچولوهای خردسال با آب و تاب داشت برای دوستش می گفت که پیشی کوچولو که تو اتاق بغلی بود پستونک نداره و با تکیه بر احساسات بچه ها اونا رو تشویقشون می کرد که پستونکشون رو از سوراخ روی شیشه بندازن توی دستگاه و در یک حرکت چند مرحله ای که کلی میل لنگ و چرخ و زنجیر می چرخیدن بعد پستونکه میفتاد تو سبد جلوی دوچرخه یه خرگوشه اونم پا میزد پا میزد تا میرسید به مخزن اصلی بعد سبدشو خالی می کرد تو مخزن نهایتا پستونک با عبور از دالان مخصوص به اتاق بغلی می رسید و در سطل مخصوصی جمع می شد!

http://s4.picofile.com/file/8175764726/064.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175764542/062.jpg

جالب اینکه برای اینکه این کارها انجام بشه لازم بود که نی نی کوچولو حاضر بشه پستونکشو تو این دستگاه پیچیده بندازه تا ببینه چی میشه! نی نی های طفلکی هم کنجکاویشون به عقل معاششون غلبه می کرد و مینداختن تا ببینن چی میشه! نهایتاً وقتی می فهمن چی شده که کار از کار گذشته بود و پستونک از دهنشون رفته بود تو سطل مخصوص! وقتی رفتیم اونطرفتر تو اتاق بغلی دیدیم یه سطل تا خرخره پر از پستونکهای رنگ و وارنگه! اینقدر دلمون برای اون نی نی های گول خورده سوخت که نگو! فکر کن! آدم باید یه لحظه خودشو بذاره جای اونا! ما که اگه بودیم خیلی غصه می خوردیم!

از اونجا که گذشتیم دقایقی بعد در محوطه دیگر پارک به دیدن یکسری حیوانات دریایی مثل فوک پرداختیم!

http://s6.picofile.com/file/8175765100/072.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175765150/073.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175767342/150.jpg

و بعد هم با دور زدن باغ و عبور از دل مزرعه های کوچکی که به سبک روستاهای قدیمی سوئد طراحی شده بودن دوباره به بخش ابتدایی پارک رسیدیم.

http://s4.picofile.com/file/8175764376/054.jpg

http://s4.picofile.com/file/8175764234/045.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175766876/134.jpg

تو این بین چشم انداز زیبای شهر از بالای تپه ها برای عکس منظره زیبایی رو به وجود آورده بود!

http://s4.picofile.com/file/8175765726/098.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175765234/079.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175764084/040.jpg

به خصوص که به شیوه زیبایی می شد کار طراحی هنرمندان رو هم تو مسیر دید!

http://s4.picofile.com/file/8175765276/084.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175765542/088.jpg

در این زمان دیگه خونه های سنتی و کارگاههای قدیمی آغاز به کار کرده بود و تو هر یک از این خونه ها و فروشگاه چند نفر با لباس محلی نشسته بودن و به طور نمادین شرح فعالیت حرفه های قدیمی مردم رو بطور عملی نشون می دادن.

http://s4.picofile.com/file/8175765850/117.jpg

http://s4.picofile.com/file/8175765800/113.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175766118/125.jpg

از خیاطی و آهنگری گرفته تا نونوایی و شیشه گری!

http://s6.picofile.com/file/8175765968/123.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175766242/126.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175766326/128.jpg

و حتی فضای داخلی خونه آدمهای فقیر که هر کدومش با جزئیات کامل طراحی شده بود!

http://s6.picofile.com/file/8175767050/140.jpg

http://s4.picofile.com/file/8175767142/141.jpg

با این حال فضای نمور و تاریک داخل خونه ها حسابی حس دلتنگی ناشی از کمبود نور آفتاب رو در مقایسه با خونه های روستایی کشور ما که عمدتا آفتاب محور هستن نشون می داد.

http://s6.picofile.com/file/8175766984/135.jpg

یکسری خونه هم بود که زندگی قدیمی مردم روستاها رو به نمایش می کشید فرضاً تو یه اتاق کوچیک یه خونواده ۸ نفره که ۶ تا بچه داشتن رو به تصویر کشیده بودن.

در هر صورت این کوچه و پس کوچه های تنگ و تاریک واسه توریست ها جذابیت زیادی داشت!

http://s6.picofile.com/file/8175765934/120.jpg

یکی دو ساعت بعد دیگه چیز زیادی برای دیدن نمونده بود و به همین خاطر ما هم که یکم خسته شده شده بودیم ترجیح دادیم تا بعد از صرف ناهار سبکی اونم روبروی منظره زیبای دریا، اونجا رو ترک کنیم تا در ادامه راه بازم شاهد سایر دیدنی های این جزیره زیبا باشیم.

http://s4.picofile.com/file/8175767218/147.jpg

http://s6.picofile.com/file/8175766400/132.jpg

خاطرات سفر به دور اروپا- استکهلم۳(سوئد)- گاملاستون و مترو گردی

ظهر بعد از خروج از اسکانسن این بار حس کنجکاویمون ما رو به سواحل جنوبی این جزیره رسوند. منطقه Prins Eugens که رسپشن هتل گفته بود چشم انداز زیبایی داره! اما خدا به راه راست هدایتش کنه چون راستش وقتی اونجا رسیدیم حداقل از نگاه ما چیز خاصی نداشت!(این رسپشن عزیز یه دختر سانتال مانتال مو بور بود که نمی دونیم چرا یکیمون که شما می تونین حدس بزنین کدوممون! می گفت این لبخندهاش خیلی مصنوعیه و …!)
راستش اونجا فقط چندتا خونه ویلایی بود! البته منظره کنار دریا مثل بقیه جاهای جزیره جذاب و قشنگ بود!http://s6.picofile.com/file/8179543292/166.jpg

http://s6.picofile.com/file/8179543234/165.jpg

http://s6.picofile.com/file/8179543092/160.jpg

کمی بعد سوار بر تراموا شماره ۷ در داخل جزیره Djurgården پیش رفته و مسیر رو تا انتهای غربی جزیره که موزه نوردیک Nordic Museum قرار داشت ادامه دادیم.

http://s4.picofile.com/file/8179543334/167.jpg

بنای زیبای این موزه که قدمتش به اواخرقرن ۱۹ میلادی بر می گشت، با مجسمه های زیبا و معماری قشنگش حسابی آدم مجذوب می کنه!

http://s6.picofile.com/file/8179543376/171.jpg

تو این حین یه زوج کره ای هم اومدن و خواستن براشون عکس دونفره بگیریم. در واقع تو این جور جاها با وجود این توریست های آسیای جنوب شرقی آدم احساس خجالت نمی کنه چون اونا خیلی بیشتر و بهتر از ما فرهنگ عکس گرفتن با ژست های آنچنانی اونم از زوایای مختلف رو درک می کنن! درحالیکه این موضوع برای خود اروپایی ها خیلی قابل لمس نیست!

اما سورپرایز این بخش چشم انداز زیبای محوطه سرسبز جلوی این موزه با یک پس زمینه زیبایی از دریا بود!

http://s6.picofile.com/file/8179543418/173.jpg

جایکه به واقع حتی از خود بنای موزه هم زیباتر بود و در اون حس خستگی ما رو حسابی سر حال آورد!

http://s6.picofile.com/file/8179543442/174.jpg

http://s6.picofile.com/file/8179543484/178.jpg

کمی اون طرفتر و درست پشت موزه نوردیک هم موزه واسا قرار داره. واسا در واقع یک کشتی با قدمت سیصد ساله است که در اون زمان برای شاه ساخته بودن اما وقتی انداختن تو آب بلافاصله رفت زیر آب و غرق شد!

http://s6.picofile.com/file/8179543518/183.jpg

واسه همینم یه توفیق اجباری شد تا در این اواخر کشتی رو به صورت سالم از زیر آب بیرون کشیدن و براش یه موزه درست کردن و کلی از خلق الله پول می گیرن تا برن داخل و این کشتی رو ببینن!

http://s6.picofile.com/file/8179543534/184.jpg

http://s6.picofile.com/file/8179543584/185.jpg

عصر دیگه کار خاصی تو جزیره نداشتیم که پاگیرمون کنه! واسه همینم با تراموای شماره ۷ دوباره به اسکله برگشتیم و نهایتاً دقایقی بعد اتوبوس دریایی اومد و با یه سفر جذاب دریایی دیگه ما رو برد گاملاستون.

http://s6.picofile.com/file/8179543618/186.jpg

http://s6.picofile.com/file/8179543700/191.jpg

همون منطقه قدیمی جذاب دیشبی! اما از اونجا که شب قبل خیلی فرصت نکرده بودیم تا این محله قدیمی رو بگردیم حالا فرصت مناسبی بود تا بازدیدمون رو تکمیل کنیم.

http://s6.picofile.com/file/8179543742/195.jpg

کوچه و پس کوچه های قدیمی حال و هوایی دیگه داشتن و البته در کنارشون فروشگاههای صنایع دستی و رستوران ها بیشتر از همه به چشم می اومدن!

http://s4.picofile.com/file/8179543926/197.jpg

http://s6.picofile.com/file/8179543942/198.jpg

http://s6.picofile.com/file/8179543184/163.jpg

تو این حین ناخداگاه به یه فروشگاه صنایع دستی رسیدیم که آثاری متفاوت و جذاب عرضه کرده بود که البته با یه تابلوی بزرگ خواسته بود تا کسی ازشون عکس نگیره!

داخل که رفتیم با شنیدن  ته نوای آشنای موسیقی ایرونی سورپرایز شدیم! فروشنده یه خانوم ایرونی میانسال بود که از لهجه اش معلوم بود خیلی وقته از ایران دوره! با این حال خیلی گرم برخورد کرد و گفت خوشحال میشه بتونه کمکی بهمون بکنه! ما هم ازش پرسیدیم آیا می دونه تور متروگردی شهر چه ساعتی و از کدوم ایستگاه حرکت می کنه؟ که البته متاسفانه اطلاع نداشت و حتی تو اینترنت هم نتونست اطلاع دقیقی پیدا کنه!

اروپا

دقایقی بعد با پیش روی در کوچه پس کوچه های قدیمی به یه محوطه میدونگاهی مرکزی محله رسیدیم که یک سمتش موزه نوبل بود.

http://s4.picofile.com/file/8179542918/001.jpg

http://s4.picofile.com/file/8179543984/200.jpg

در واقع هر سال در ماه دسامبر مراسم جایزه نوبل در ساختمون سیتی هال شهر استکهلم برگزار میشه و در اون مراسم اعطای جوایز از دست خونواده سلطنتی سوئد در طی مراسمی بسیار مجلل و با شکوه به برندگان اهدا میشه!

http://s6.picofile.com/file/8179544018/202.jpg

واسه همین هم در این موزه کل تاریخ برگزاری این مراسم از سال ۱۹۰۱ تاکنون با حدود ۷۸۰ جایزه نوبلی که به دانشمندان اهدا شده است رو به نمایش گذاشتن.

http://s4.picofile.com/file/8179544050/206.jpg

دکوراسیون هر بخش به ترتیب تاریخی و موضوعی به نحوی بسیار زیبا چیده شد و شما به راحتی می تونین از تابلوهای الکترونیک هر بخش نام و شرح حال هریک از برندگان جایزه نوبل رو مشاهده کنید.

http://s4.picofile.com/file/8179544092/207.jpg

http://s4.picofile.com/file/8179544100/211.jpg

بخشی از موزه هم به آثار به جا مونده از خود آقای آلفرد نوبل شیمیدان بزرگ و مخترع دینامیت اختصاص داره که در یک نورپردازی خاص و مدرن ارائه میشه. طبق وصیت نامه آلفرد نوبل جوایز باید به کسانی اهداء شود که در شاخه های علمی منتخب بیشترین خدمت را به نوع بشر کرده باشند. تا شاید اینجوری عذاب وجدان مخترع دینامیت کم بشه!

http://s4.picofile.com/file/8179544150/215.jpg

http://s6.picofile.com/file/8179544126/212.jpg

در واقع ساعت نزدیک چهار بود که ما رسیدیم اونجا و موزه هم فکر کنیم ساعت ۴ یا ۴٫۵ تعطیل می شد. با این حال کسی جلوی در ازمون بلیط نخواست و ما هم که دروغ چرا بیشتر برای استفاده از دستشویی رایگان رفته بودیم اونجا یه نگاه گذرا هم به این موزه انداختیم و به نظرمون اومد که لابد چیز خاصی نداره که مجانیه! جالبه که روز بعد که مجدداً برای قضای حاجت به اونجا سر زدیم خانومه دم در جلومونو گرفت و گفت باید بلیط تهیه کنید! مام با تعجب گفتیم واقعاً؟ حالا چند هست؟! اونم گفت ۱۰۰ کرون(حدود ۱۲ یورو)!!! ما با تعجب!!! نگاهش کردیم و گفتیم باشه شاید وقتی دیگر!!! و تو دلمون گفتیم چی ۱۰۰ کرون! بدیم این چیزهایی که تو اینترنتم میشه دید و ببینیم! تازه دیروزم همش رو دیدیم! خلاصه زدیم بیرون!

در بیرون ساختمون هم، طراحی زیبا و خوش رنگ بناهای قدیمی که شبیه ساختمونهای تاجدار بلژیک بودن بیشتر از همه جلب توجه می کرد!

http://s4.picofile.com/file/8179544176/219.jpg

و البته وسط میدون هم یه مجسمه خوش تراش گذاشته بودن که تزئینات میدون تکمیل بشه!

http://s6.picofile.com/file/8179544218/223.jpg

در ادامه مسیر به قصر سلطنتی شهر رسیدیم که دفتر کار روزانه پادشاه و دیگر کارمندان دربار سلطنتی نیز در همین قصر قرار دارد.

http://s6.picofile.com/file/8179544318/233.jpg

http://s6.picofile.com/file/8179544242/227.jpg

این قصر دارای هفت طبقه و بیش از ۶۰۰ اتاقه. باز هم مثل سایر قصرهای اروپایی گارد ویژه با لباس های سنتی به طور نمادین نگهبانی می دادن. با این حال باید اعتراف کنیم حداقل از بیرون معماری قصر جذابیت زیادی برای ما نداشت!

http://s6.picofile.com/file/8179544268/230.jpg

اگه به فهرست جذابیت های گردشگری استکهلم نگاهی بندازین، همیشه تور مترو گردی شهر در فهرست ۱۰ جاذبه اول گردشگری این شهر به حساب می یاد! واسه همینم غروب از اونجا که طبق بررسی های قبلی می دونستیم تور مترو گردی از ساعت ۶٫۳۰ عصر از ایستگاه مرکزی شروع میشه به سرعت اونجا رفتیم اما ماشالله از بس این ایستگاه مرکزی بزرگ و بی در و پیکره که آدم گم میشه توش! واسه همین چاره رو در پرسش از کیوسک راهنمای مسافر دونستیم و وقتی پرسشمونو از متصدی اونجا پرسیدیم در کمال تعجب آقاهه که یه آقای مسن مهربون بود به فارسی پاسخ داد کجا می خواین برین و بعدشم کلی سرچ کرد و گفت که تور امروز از ایستگاه دیگه ای شروع میشه و اگه الان بجنبید احتمالا بهش می رسید! ما هم بی معطلی راه افتادیم و خوشبختانه دقایقی بعد روی راه پله های برقی ایستگاه جمعیت مشتاق رو شناسایی کرده و بهشون ملحق شدیم.

http://s4.picofile.com/file/8179544534/241.jpg

اما لیدراشون که یه زن و مرد مسن بودن و از دیدن ما تعجب کرده بودن، گفتن چون تابستون تموم شده تورهای مترو دیگه فقط به زبون سوئدی ارائه میشه! با این حال می تونید با ما بیاید و حتی آقاهه تلاش کرد که یه بروشور انگلیسی زبون هم واسه ما پیدا کنه! جالب اونکه ایشون که نقش دستیار لیدر تور رو داشت یه مرد مهربون حدوداً ۷۰ ساله بود، تو هر ایستگاه معمولا پشت جمعیت راه می افتاد تا احیاناً کسی از گروه جا نمونه و بعد با یه انگلیسی در حد I am a blackboard  برامون توضیح می داد که خانوم لیدر چی داره میگه! خیلی هم مقید به این کار بود و بنده خدا تمام تلاششو کرد که به ماهم تو این تور خوش بگذره و حتی تا آخرین لحظه هم اصلا از ما نپرسید کجایی هستین و چرا اومدین!

http://s4.picofile.com/file/8179544384/240.jpg

http://s6.picofile.com/file/8179544776/248.jpg

این پیرمرد مهربون هم یکی دیگه از آدمهای خاص این سفر بود، از اون آدمهایی که شاید چند دقیقه بیشتر باهات نباشن ولی حس نزدیکی و دوستیشون باهات باقی می مونه مثل اون خانومی که تو فرودگاه ملاقات کردیم!

http://s6.picofile.com/file/8179544642/243.jpg

در هر حال در یه نگاه کلی ساخت متروی ۱۰۸ کیلومتری استکهلم که به سال ۱۹۵۰ میلادی بر می گرده، الان شامل هفت خط در سه گروه آبی، قرمز و سبزه میشه.

http://s6.picofile.com/file/8179545176/259.jpg

http://s4.picofile.com/file/8179545068/255.jpg

بخش غالب شبکه متروی استکهلم با بیش از ۹۰ درصد ایستگاههاشون امروزه به یکی از جاذبه های اصلی گردشگری شهر تبدیل شده و به نام «The world’s longest art exhibition» معروف شده است و هرکدومشون دارای طراحی و معماری منحصر به فرد خودشونن و عمدتاً از سبک های مدرن و ساده استفاده کردن تا با بقیه ایستگاهها متفاوت بشن!

http://s6.picofile.com/file/8179545000/250.jpg

http://s4.picofile.com/file/8179544326/236.jpg

ساعتی بعد یکسری از این ایستگاهها رو گشته بودیم اما راستش این سبک ساده و مدرن که اونا حسابی با آب و تاب تعریفش می کردن خیلی با سلیقه سنتی ما سازگاری نداشت و حسابی تو ذوقمون خورده بود که حالا که چی!

http://s6.picofile.com/file/8179544726/244.jpg

تو دلمون گفتیم بیان مترو تهران رو ببینن و آثار هنری یاد بگیرن!

حوالی  غروب از پیرمرد مهربون خداحافظی کرده و به سمت هتلمون حرکت کردیم تا با استراحت شبانگاهی برای فردا صبح آماده باشیم!

خاطرات سفر به دور اروپا- استکهلم۴(سوئد)- سیتی هال و قصر دروتینگهلم

حسابشو بکنین تو یه هوای نیمچه سرد زمستونی اول صبح با چه عذابی باید از زیر پتو بیاین بیرون! اما چاره ای نیست این دیگه آخرین روز کاملی بود که در سفر آخرمون به اروپا داشتیم و باید از لحظه لحظه اش بهره می بردیم!
نمی دونیم تا حالا شده تجربه کنین هوای بیرون گرمتر از داخل اتاقه! به خصوص واقعا اگه یه آفتاب دلچسب هم تو آسمون خودشو نمایان کنه!پس اینجوری نباید از بیرون رفتن نگران بود!واسه همین اول صبح بازم خانوم موبور رسپشن رو سئوال پیچ کردیم تا اطلاعات مربوط به کاخ سلطنتی که در خارج از مرکز شهر قرار داشت رو بگیریم و اونم گفت راست و پیغمبری خودم تا حالا اونجا نرفتم!(مثل خیلی از ماها که هنوز مراکز دیدنی مهم شهر خودمونو ندیدیم!) اما طبیعتا میشه با فری اونجا رفت اما این فری ها با کارت حمل و نقل شهری رایگان نیستن!

اینجا بود که مثل همیشه به گوگل دایرکشن پناه بردیم و کاشف به عمل اومد راه حل دیگه استفاده از مترو و بعد هم اتوبوس های شماره ۱۷۶ و یا ۱۱۷ بود که تا جلوی قصر پیش می رفتن. اما از اونجا که قبلش تو اینترنت چک کرده بودیم و می دونستیم ناسلامتی اونجا خونه پادشاهه و تازه از ساعت ۱۰ صبح باز میشه، برای استفاده بهینه از وقت اولین مقصد رو ساختمون سیتی هال City Hall (ساختمان شهرداری) قرار دادیم. این ساختمان زیبا با طراحی خاصش با دو برج تیره بلند  با ارتفاع بیش از ۱۰۰ متر که همجوار با دریاست چشم انداز زیبایی به کنار دریا داده و بازهم همون نزدیکی گاملاستون قرار داره!

http://s6.picofile.com/file/8182600818/300.jpg

http://s6.picofile.com/file/8182600692/279.jpg

خوشبختانه برای ورود به محوطه اش کسی جلومونو نگرفت و ورودی نداشت! در نتیجه با عبور از حیاط سنگفرش شده بنا به کنار رودخونه رسیدیم که باز هم مجسمه های زیبا و محوطه تزئین شده با یک پس زمینه ای از این بنا آدمو مجذوب خودش می کرد.

http://s6.picofile.com/file/8182601034/302.jpg

با این حال شهرت جهانی این بنا نه به جهت معماری زیباشه و نه قدمت اون که حتی به ۱۰۰ سال هم نمی رسه! بلکه اینجا جایکه ۱۰ دسامبر هر سال میزبان برندگان نوبل از سراسر دنیاست و خوشا بحال دانشمندانی که به مهمونی شب این روز بزرگ دعوت بشن!

بنای سیتی هال شباهت بسیاری با معماری سبک آشنای اروپایی داره! بازم برج های بزرگ و مرتفع که گنبدشون در تلولو خورشید می درخشن.

http://s6.picofile.com/file/8182601142/313.jpg

دوست خوبمون آرش نورآقایی داستان تاج های طلایی بالای برج رو به خوبی وصف کرده:

“در بالاترین نقطه این برج، سه تاج طلایی رنگ را مشاهده می فرمایید. این سه تاج نمادی است برای Three Wise Men یا همان سه مغ که زاده شدن مسیح را بشارت دادند و بنده بارها در این مورد نوشته ام، مقبره این سه مغ (ایرانی – زرتشتی) در کلیسای جامع شهر کلن قرار دارد.”

http://s4.picofile.com/file/8182600784/290.jpg

نکته جالب در حیاط این ساختمون این بود که یه مجسمه بود که همه توریستها باهاش عکس مینداختن چون منظره پس زمینه خیلی قشنگی داشت! اما متاسفانه این مجسمه حجاب اسلامی نداشت و با کمال شرمندگی یکی از دوستان ایرانی این نکته رو به مجسمه یادآوری و یه فحش ناموسی روی بدنش حکاکی کرده بود تا در هر حال فرهنگ غنیمون رو به اونجا هم صادر کرده باشه!

http://s6.picofile.com/file/8182600650/273.jpg

http://s4.picofile.com/file/8182600776/281.jpg

برای ورود به داخل بنای سیتی هال هم بلیط می فرختن اما راستش با توجه به فشردگی برنامه هامون ترجیح دادیم که زودتر به سمت قصر دروتینگهلم بریم.

http://s6.picofile.com/file/8182600726/280.jpg

برخلاف انتظار با استفاده ترکیبی از مترو و اتوبوس راحتتر از اون چیزی تصور می کردیم به مقصد رسیدیم!

http://s6.picofile.com/file/8182601368/316.jpg

با ترک اتوبوس از همون ابتدا دورنمای زیبایی از معماری هنرمندانه قصر با پیش زمینه دریاچه و ترکیب رنگی عالی آبی سرمه ای دریا و سبزی جنگل سورپرایزمون کرد.

http://s6.picofile.com/file/8182601400/325.jpg

http://s6.picofile.com/file/8182601392/317.jpg

Drottningholm palace که الان اقامتگاه خصوصی خانواده سلطنتی هم هست به خاطر مناظر زیبایی که داره یکی از مکانهایکه بسیار مورد توجه توریستهاست.

قصری زیبا که یادگار قرن هفدهم میلادی است و در طول زمان هر سال به زیبایی اون افزوده شده!

http://s4.picofile.com/file/8182601442/333.jpg

طراحی محوطه چمنکاری شده میدون گاهی ورودی قصر اصلی با نمای دریاچه در همون نگاه اول آدم رو مجذوب می کرد!

اروپا

http://s4.picofile.com/file/8182602218/340.jpg

با ورود به محوطه اصلی و عبور از نگهبان وارد ساختمون کاخ شدیم و تا طبقه دوم پیش رفتیم اما از اونجا به بعد باید بلیط ۱۰۰کرونی رو می خریدیم. اما با کمال تعجب بازدید از طبقه همکف و از همه مهمتر باغ و محوطه زیبای قصر کاملا رایگان بود!

http://s6.picofile.com/file/8182602176/338.jpg

بازم همون سبک آشنای دکوراسیون اروپایی!

http://s4.picofile.com/file/8182602226/342.jpg

دقایقی بعد پس از خروج از ساختمون قصر اصلی با عبور از کنار نگهبانان گارد سلطنتی با رژه و منظم و لباسای قشنگشون داشتیم وارد باغ می شدیم که به یکباره از فاصله ای حدود ۱۰۰ متر اونورتر ولیعهد و همسرش رو دیدیم که در معیت چند نفر از ساختمون دیگری در محوطه قصر دراومدن و با طی ۲۰-۳۰ متر وارد ساختمون دیگه شدن! خیلی جالب بود هیچ محافظت خاصی در کار نبود و ما بدون هیچ نوع بازرسی تا حدودد ۱۰۰ متری و حتی نزدیکترشون هم می‌تونستیم پیش بریم!!! (متاسفانه اونقدر همه چیز سریع اتفاق افتاد که نتونستیم حتی عکس بگیریم!)

http://s4.picofile.com/file/8182603268/399.jpg

http://s4.picofile.com/file/8182601534/335.jpg

هرچقدر از زیبایی باغ سلطنتی بگیم کم گفتیم! باغی بزرگ و فراخ با طراحی حساب شده و باغبونایکه مدام به زیبایی اون می رسیدن و البته خلوت چون کلا کمتر از ۱۰ نفر آدم می شد تو این باغ پیدا کرد!

http://s4.picofile.com/file/8182603218/397.jpg

http://s6.picofile.com/file/8182602292/352.jpg

محوطه طراحی شده پشت قصر با آب نمای بزرگش بسیار زیبا بود!

http://s4.picofile.com/file/8182602392/359.jpg

بعد هم یه جاده پیاده روی نسبتا دور و دراز برای قدم زدن!

http://s6.picofile.com/file/8182602434/361.jpg

هرچی نگاه می کردیم چشامون سیر نمی‌شدن!

http://s6.picofile.com/file/8182602334/353.jpg

ساعتی بعد از بخش دیگه باغ مسیر حرکتمونو ادامه دادیم و این بار چشم انداز زیبای دشت سرسبز کنار دریاچه ای کوچک که پر از پرنده هایی زیبا بود که بی ترس از ما وجب به وجب زمین رو پر کرده بودن حسابی سورپرایزمون کرد.

http://s4.picofile.com/file/8182602468/362.jpg

http://s4.picofile.com/file/8182602726/376.jpg

آروم آروم وارد جمعشون شدیم و کنارشون رو یه نیمکت نشستیم. چند تا عکاس و رهگذر دیگه هم بهمون نزدیک شدن و اونا هم تلاش برای این هارمونی زیبای تصویری می کردن!

http://s4.picofile.com/file/8182602484/364.jpg

http://s6.picofile.com/file/8182602618/371.jpg

دقایقی بعد یکدفعه نمی دونیم چی شد که همشون همزمان از زمین بلند شدن و برای لحظاتی آسمون سیاه شد.

http://s4.picofile.com/file/8182602584/369.jpg

توصیف اون لحظه امکان پذیر نیست، این حرکتشون اینقدر ناغافل بود که حتی فرصت عکس گرفتن هم نبود! در واقع برای دقایقی مات و مبهوت ما رو تحت تاثیر قرار داده بود.

لحظاتی بعد چندتا پرنده پیش قراقول اومدن و کم کم به ارزیابی محیط پرداختن تا بعد از اطمینان از امنیت بقیشونم بیان پایین!

http://s6.picofile.com/file/8182602684/374.jpg

http://s4.picofile.com/file/8182603176/383.jpg

ساعتی بعد به محوطه اصلی قصر برگشته بودیم و این بار بیشتر به تماشای برخی آثار فرهنگی و سنتی به نمایش در اومده در ساختمون های کوچیک کناری بودیم!

http://s6.picofile.com/file/8182603300/401.jpg

آفتاب گرم و منظره زیبای دریاچه روبروی قصر بهمون اونقدر جرات داد تا بسط نهار مختصرمونو رو نیمکت کنار دریاچه بچینیم و تجدید قوا کنیم برای گردش عصرگاهی!

خاطرات سفر به دور اروپا-استکهلم۵(سوئد)-کلیسای قدیمی و فروشگاه ایکیا

حوالی ظهر با خروج از محوطه زیبای قصر دروتینگهلم، مقصد بعدی یکی دیگه از جاذبه های مشهور شهر بود که رو نقشمون علامت زده بودیم! یه ویوپوینت زیبا که کلی مورد استقبال توریست ها قرار گرفته بود. از روی نقشه این مکان بازهم تو همون حوالی مرکز شهر قرار داشت! واسه همینساعتی بعد با اتوبوس و مترو بازم به مرکز شهر برگشتیم.
http://s4.picofile.com/file/8185931800/422.jpgدرست روبری ساختمون سیتی هال در طرف دیگه دریاچه هلمن (Holmen) وقتی یه مسیر یکی دو کیلومتری رو نفس نفس زنان از پله ها بالا می ری به یکباره یکی از زیباترین چشم اندازهای شهر استکهلم ظاهر میشه!

http://s4.picofile.com/file/8185931684/403.jpg

یه پانارامای زیبا از دریاچه که با معماری زیبای بناهای اطرافش تزئین داده شده!

http://s4.picofile.com/file/8185931776/413.jpg

رنگ آبی زیبای دریاچه حسابی با محیط اطرافش هارمونی داشت! یه طرف ساختمون هایی به سبک نی هاون کپنهاگ و طرف دیگه سیتی و هال و کلیسای زیبای قدیمی شهر!

http://s6.picofile.com/file/8185931792/420.jpg

http://s4.picofile.com/file/8185931726/404.jpg

واسه همینم هست که این مسیر همیشه مورد استقبال توریست هاست و ما رو هم که عاشق اینجور مناظر هستیم برای ساعتی مات و مبهوت سرگرم تماشای مناظر زیبای شهر کرد.

http://s6.picofile.com/file/8185931834/427.jpg

http://s6.picofile.com/file/8185931850/430.jpg

با دل کندن از اون بهشت در ادامه با پای پیاده با عبور از دل کوچه پس کوچه های توریستی شهر بازم به سمت منطقه گاملاستون حرکت کردیم.

http://s4.picofile.com/file/8185931942/436.jpg

اما قبل از اون نمی شدن دیدن قدیمی ترین کلیسای شهر که قدمتش به قرن ۱۳ میلادی می رسید رو از دست داد!

http://s4.picofile.com/file/8185931926/434.jpg

http://s4.picofile.com/file/8185931984/441.jpg

کلیسای ریدارهولمن که با پای پیاده تنها سه – چهار دقیقه تا گاملاستون و قصر سلطنتی فاصله داره محل دفن پادشاهان سوئدی است و با معماری زیباش همیشه مورد توجه توریست های خارجی قرار می گیره!

http://s4.picofile.com/file/8185931900/433.jpg

http://s6.picofile.com/file/8185932018/442.jpg

در حدفاصل کلیسا تا گاملاستون که در واقع هر کدومشون تو دوتا جزیره مختلف قرار دارند، یه بازار با سبک آشنای اروپایی با کلی جمعیت که به گشت و گذار مشغولند قرار داره!

http://s6.picofile.com/file/8185932426/476.jpg

http://s6.picofile.com/file/8185932476/478.jpg

در ادامه وارد گاملاستون شدیم. انگار کوچه پس کوچه ها و بازارچه های قدیمی این منطقه تمومی ندارن چون بازم تا به خودمون اومدیم یکی دوساعتی گذشته بود و ما همچنان سرگرم گشت و گذار در اطراف اون منطقه بودیم!

http://s6.picofile.com/file/8185932050/444.jpg

http://s4.picofile.com/file/8185932068/447.jpg

http://s4.picofile.com/file/8185932142/450.jpg

آخر کار هم بالاخره یادگاری کوچیک شهر استکهلم رو که عبارت بود از یه بطری کوچولو که داخلش کشتی واسا بود انتخاب کرده و خریدیم.

http://s4.picofile.com/file/8185932518/479.jpg

http://s6.picofile.com/file/8185932118/448.jpg

دقایقی بعد با پیش روی در مسیرمون با عبور از کنار موزه ملی و یه پل نه چندان بزرگ به جزیره Skepps Holmen پا گذاشتیم.

http://s4.picofile.com/file/8185932168/456.jpg

http://s6.picofile.com/file/8185932334/468.jpg

جزیره ای بسیار کوچیک اما دوست داشتنی با یه چشم انداز رویایی از دریاچه و جزایر اطرافش!

http://s4.picofile.com/file/8185932250/465.jpg

به خصوص با طراحی های فانتزی و زیبای محوطه های عمومی که آدمو حسابی جذب خودش می کرد.

http://s4.picofile.com/file/8185932368/470.jpg

http://s6.picofile.com/file/8185932392/473.jpg

به نظر می یاد که این منطقه هم باید در زمره محله های با کلاس و گرون شهر باشه!

عصر به ایستگاه مرکزی قطار برگشتیم و اینجا بود که اختلاف نظرامون یکم بالا گرفت چون یکیمون(که بازم خودتون حدس بزنین کدوم یکی!!!) می خواست بره فروشگاه ایکیا و اون یکی دیگه می گفت هنوز تو فهرستمون کلی جای ندیده داریم و …!

خلاصه مطابق معمول همیشه به زودی صلح برقرار شد تا با حضور در محل ایستگاه اتوبوس های رایگان IKEA در نزدیکی ایستگاه مرکزی قطار، در مسیر حرکت این فروشگاه معروف که بزرگترین مرکزش در جهان در همین شهر بود قرار بگیریم.

http://s4.picofile.com/file/8185932542/481.jpg

حالا نگو تو این کش و قوس این اتوبوسه چه مشکلی براش پیش اومده بود که نیم ساعتی دیر کرد و کلی جمعیت شاکی تو اون سرمای هوا انتظار می کشیدن که ببین چه جای تحفه ای رو می خوان ببینن و یه چندتایی هم ول کردن و رفتن!

هیچ کس هم نمی دونست اتوبوسه بالاخره میاد یا نه و تو اون باد و سرما همه به امید هم وایساده بودن! حالا نگو که ساعت اتوبوسه تغییر کرده بود و از ۲-۳-۴-۵-۶ شده بود ۲٫۵-۳٫۵-۴٫۵-۵٫۵-۶٫۵!!! خلاصه فهمیدیم این ناهماهنگیا واسه اینا هم هست! خصوصاً واسه چیزایی که مجانیه!

http://s4.picofile.com/file/8185932642/494.jpg

حالا بد نیست بدونین ویکی پدیای عزیز  فروشگاه ایکیا رو چجوری شرح داده:

آیکیا یا ایکِیا، به انگلیسی: IKEA شرکتلوازم خانگیسوئدیو چندملیتیاست، که در زمینه طراحی، تولید و فروشمبلمان آماده، تخت‌خواب، میزو سایر لوازم اصلی و فرعی منزل فعالیت می‌کند.

این شرکت بزرگ‌ترین خرده‌فروش مبلمان در سطح جهان است. شرکت ایکیا در سال ۱۹۴۳ توسط اینگوار کامپرادزمانی‌که ۱۷ ساله بود، در سوئدبنیان نهاده شد. نام شرکت از کنار هم گذاشتن حروف ابتدایی چهار کلمه نام، نام خانوادگی، نام مزرعه‌ای که او در آن بزرگ شد و نام ناحیه محل اقامت او در سوئد تشکیل شده است.

دفتر مرکزی شرکت آیکیا در شهر دلفت، هلندقرار دارد. اولین فروشگاه آیکیا در سال ۱۹۵۸ در سوئد بازگشایی شد، همچنین اولین فروشگاه‌های آیکیا در خارج از سوئد، به‌ترتیب در سال ۱۹۶۳ در نروژو در سال ۱۹۶۹ در دانمارکآغاز به‌کار کردند.

این شرکت هم اکنون با بیش از ۳۰۰ فروشگاه زنجیره ای بزرگ در جهان، درآمد سالانه و فروشی در حدود ۳۰ میلیارد دلار دارد.

سرانجام با اومدن اتوبوس نیم ساعت بعد به محوطه فروشگاه بزرگ رسیدیم. فروشگاهی بزرگ که بیش از ۵۵ هزار متر مربع وسعت داره و تمام وسایل و لوازم مورد نیاز برای دکور کردن خانه و محل کار رو در خودش جا داده!

اینقدر بزرگ بود که ما تو اون فرصت کم فقط تونستیم چند تا سالن کوچیکش رو ببینیم. ولی همون هم کافی بود که کلی غصه بخوریم که چرا همچین چیزی بطور رسمی تو شهر خودمون نیست!

http://s6.picofile.com/file/8185932600/483.jpg

http://s4.picofile.com/file/8185932626/493.jpg

قیمت ها در مقایسه با قیمت های سرسام آور استکهلم و حتی تهران اینقدر پایین بود که کم مونده بود گریمون بگیره که چرا واسه شب آخر همه پول های سوئدیمون رو تو شهر تموم کردیم و بدتر اینکه یورو هم قبول نمی کردن!

هرچند بعداً یادمون اومد که مشکل بار هم داریم و بنابراین زیاد نباید غصه بخوریم اما فرض کنید که یه دست مبل راحتی خوشگل که ساخت ایکیا و طبعاً استاندارد اروپا بود که تو تهران مشابهشو شیرین ۷-۸ میلیون تازه اگه پیدا می شد می تونستی بخری اینجا راحت با دو میلیون می خریدی!

تازه دلیل قشنگی خونه ها و مغازه هاشونو فهمیدیم. خب نامردا میان ازین فروشگاهها چیزای قشنگ و ارزون می خرن خوب معلومه اینقدر خونه هاشون از پشت پنجره هاشون قشنگه!

http://s6.picofile.com/file/8185932576/482.jpg

اینقدر دلمون خواست که نگو!!! تازه بعضی چیزها هم آف خورده بود! این دیگه خیلی نامردیه!

همه جا یه سری متر کاغذی و دفتر یادداشت و مداد هم بود که می تونستی همه چیو اندازه بگیری و یادداشت کنی!

تازه یه عالمه کاتالوگ ایکیا هم بود که ما اول فکر کردیم رایگانه و گفتیم خوب حالا که نمی تونیم چیزی بخریم حداقل کاتالوگشو بر می داریم. اما وقتی از صندوق پرسیدیم گفت نه شما تنها می تونید اونها رو امانت بگیرید و وقتی اجناس رو انتخاب کردید پس بدید! ای خسیسها از یه کاتالوگ هم نمی گذرن!

جالب اینکه فروشنده های زیادی اونجا نمی بینید و کسی کاری به کارتون نداره برای همین ما هم تونستیم راحت از هرجا خواستیم عکس بگیریم!

یه اتاقهایی بود که خیلی جالب طراحی شده بودن. فرضاً بیرون نوشته بود یه فضای ۵۵ متر مربع و بعد تمام وسایل و لوازم موردنیاز یه خونه رو در اون کامل طراحی کرده بود و نشون داده بود که چطور میشه از فضاهای مرده استفاده کرد. خیلی ایده های جالب دکوراسیون می تونستی از اونجا بدست بیاری و کلا خیلی الهام بخش بود.

http://s4.picofile.com/file/8185932618/487.jpg

جالب اینکه هر وسیله ای یه کد داشت که اونو یادداشت می کردی و بعد موقع خروج باید از انبار رد می شدی و خودت اونو از قفسه های انبار برمی داشتی و می ذاشتی رو چرخ و می رفتی صندوق حساب می کردی. درست مثل سوپرمارکت!

http://s4.picofile.com/file/8185932676/495.jpg

http://s4.picofile.com/file/8185932718/496.jpg

بسته بندی همه چیز هم اینقدر باریک و سبک بود که هرکی راحت یه دونه یا چند تا زده بود زیر بغلش و می رفت خونه! مونتاژ تمام وسایل هم با خود مشتریه اینطوری مشتری احساس کفایت و اعتماد به نفس هم می کنه!!! شعار ایکیا: سادگی، کارایی و زیبایی هست و واقعا هم به شعارشون عمل می کنن.

اگه دوست داشتین می تونین اطلاعات کاملتر در مورد فروشگاههای ایکیا رو در لینک زیر بخونید.

غروب خسته و مرده قصد ترک فروشگاه رو داشتیم اما این بار دیگه امیدی به اتوبوس رایگان نبود! چون یک ساعت قبلش تو بلندگو یه چیزی به سوئدی اعلام کرد و دیدیم که ملت دوون دوون دارن میرن طرف در که فهمیدیم احتمالا باید آخرین دور اتوبوس رایگانش باشه! بنابراین مستقیم رفتیم سراغ اتوبوس های معمولی شهر و اونجا هم با کمک یه زوج سوئدی جوون که بنده خداها خیلی هم انگلیسی بلد نبودن متوجه شدیم که باید کدوم ایستگاه نزدیک مترو پیاده بشیم و بعدشم سوار بر مترو به سمت هتل راه افتادیم.

اما نزدیکای هتل که رسیدیم دلمون نیومد بریم اتاق و گفتیم حیف این شب آخری اقامتمون در اروپا رو اینجوری هدر بدیم! واسه همینم یکم اتوبوس سواری و گشت و گذار در خیابون های اطراف هتل بهترین انتخاب با وضعیت خستگیمون بود که ما رو سرگرم کرد.

چیز جالبی که خصوصاً شبها در استکهلم خیلی به چشم میاد پنجره های خونه هاست که هرکدوم یه آباژور زیبا پشتش نور ملایمی رو به بیرون می تابونه و اینجوری یه فضای گرم و زیبا و برای کسایی که بیرون هستند از درون اون خونه متصور میشه!

http://s4.picofile.com/file/8185932750/498.jpg

 

چون اون شب آخرین شب اقامتمون در اروپا بود ما هم اون شب رو با پیاده روی و دیدن آباژورهای زیبا که قاب عکسهای جذابی رو از خونه ها ساخته بودن، پر کردیم.

 

http://s4.picofile.com/file/8185932784/499.jpg

خاطرات سفر به دور اروپا- استکهلم۶(سوئد)- در مسیر بازگشت- بخش پایانی.

با روشن شدن هوا سرانجام آخرین روز اقامتمون در اروپا هم فرا رسید! اونم تو یه روز ابری با هوای بارونی! خلاصه از همون کله سحر خواب از چشممون پرید و با جمع کردن ساک هامون دیدیم ای بابا تا عصر که پروازمونه هنوز کلی وقت باقی مونده!

واسه همینم ترجیح دادیم بزنیم و بیرون و از این چند ساعت باقیمونده نهایت استفاده رو از استکهلم و معماری زیباش ببریم!

http://s6.picofile.com/file/8191374568/510.jpg

http://s3.picofile.com/file/8191374842/524.jpg

اولین مقصدمون جزیره Djurgarden بود البته این بار با تراموا! یعنی یجورایی تراموا گردی بهترین راه فرار از بارون بود!

http://s6.picofile.com/file/8191374884/525.jpg

جالب اونکه بازم مطابق رسم معمول آخرین روز سفرمون با بارون همراه شد و ما هم ناچار به اتوبوس و تراموا گردی قناعت کردیم! واقعا خیلی جالبه تو همه سفرهای اروپامون روز اول و آخر سفر بارون استقبال و بدرقه مون کرده! که اگه این بارون های به ظاهر دلچسب بقیه روزهای سفرمون هم سورپرایزمون می کرد احتمالا کل برنامه های گردش شهری تعطیل بود!

http://s6.picofile.com/file/8191374792/523.jpg

سیستم تراموای سوئدی ها هم جالبه و دیگه برخلاف اتوبوس هاشون بلیط رو راننده چک نمی کنه اما یکدفعه دیدیم یه خانوم جوون شیک و پیک با لباس عادی از صندلی پاشد و بلیط ما  و بقیه مسافرها رو چک کرد!

تو ایستگاه مترو همه جا پر بود از نون و شیرینی رول دارچینی که حسابی اشتهامونو تحریک کرده بود اما راستش ما آخرین کرون های ته جیبمونم تموم کرده بودیم و دیگه با کمیسیون ترکمنچای صرافی ها اصلا حس و حالی واسه چنج پول نبود! واسه همینم گفتیم برسیم ایران اول همه یه شکم سیر شیرینی دارچینی می خوریم! (که اونم نخوردیم! نمی دونیم چه حسیه این هوسها فقط تو همون مکانها به سراغ آدم میاد. وقتی برگشتیم کامل از حس و حال شیرینی دارچینی بیرون اومدیم!)

http://s6.picofile.com/file/8191374518/509.jpg

ظاهراً این شیرینی مخصوص استکهلم بود چون همه مغازه‌ها برای صبحونه می پختنش و حسابی عطر دارچین راه مینداختن! خلاصه ما هم که دیگه آهی در بساط نداشتیم مثل بچه یتیم ها تنها با بوش حال می کردیم!

نکته جالب اونکه نمی دونیم چرا تو ایستگاههای مترو بیشتر از هر چیزی یاد تور مترو گردی استکهلم و توضیحات مفصل لیدرهای مهربونشون می افتادیم!

http://s3.picofile.com/file/8191374468/506.jpg

http://s3.picofile.com/file/8191374500/508.jpg

قبل ظهر واسه ساعتی هم که شده باز هم این گاملاستون ما رو به سمت خودش کشوند!

http://s3.picofile.com/file/8191374592/511.jpg

انگار نمیشه از این بخش شهر دل کند!

http://s6.picofile.com/file/8191374626/512.jpg

بازم همون بناهای قدیمی و زیبا  و به خصوص فروشگاههای سوغاتی فروشی پر زرق و برقش!

http://s3.picofile.com/file/8191374684/514.jpg

آخرین بخش از گشتمونم به بازدید از پاساژهای زیرزمینی نزدیک ایستگاه مرکزی قطار اختصاص داشت!

http://s6.picofile.com/file/8191374984/529.jpg

انگار یه دنیای زیر زمینی تو این بخش شهر ساخته بودن!

http://s3.picofile.com/file/8191374926/528.jpg

تعجبی هم نداشت! چون تو اون هوای سرد و برفی زمستونهای استکهلم حتما این پاساژها پاتوق خوبی واسه خلق الله است!

تا دلتون بخواد فروشگاه لوکس و ۵ ستاره!

http://s3.picofile.com/file/8191375018/530.jpg

طرف های ظهر به هتل برگشتیم و اسبابمونو جمع کرده و سوار بر مترو به سمت فرودگاه راه افتادیم!

اما ساعتی بعد درست نزدیکی های فرودگاه در حالیکه تقریبا کل واگن خالی از مسافر شده بود قطار وایساد و چند دقیقه ای از جاش تکون نخورد!

ما که یکدفعه نگران شدیم دلمون مثل سیر و سرکه می جوشید که چی شده؟ چرا قطار حرکت نمی کنه؟ آخرش مجبور شدیم از یه پسر جوون که تنها مسافر به جز ما تو واگن بود موضوع رو بپرسیم!

بیچاره هندز فریش رو درآورد و توضیح داد که چون یه قطار دیگه قراره از ریل بگذره این قطار واسه چند دقیقه ای باید انتظار بکشه!

دقایقی بعد بقیه مسیر رو با اتوبوس به سمت فرودگاه بزرگ استکهلم رفتیم. با این تفاوت که این بار فضای اتوبوس از زبون فارسی و فرهنگ ایرونی بیگانه نبود!

با ورود به سالن فرودگاه از همون ابتدای سالن چندتا صف طولانی از ایرونی ها و چمدونهای غول پیکرشون توجهمونو جلب کرد و اول کار یکی دوتا از مسافرها که بار کممونو دیدن یه نگاه خریدارانه بهمون انداختن و بعد وارد مذاکرات دوستانه شدن! اما راستش از بس داستان های خطرناک بار مسافرها و قاچاق رو شنیدیم جرات نکردیم پاسخ مثبت بدیم!

بعد از تحویل بار زمان ورود به سالن ترانزیت ایرانیها و داخل هواپیما هم خودش حکایتی داشت! همه سالنهای دیگه با نظم و ترتیب بودن اما این سالن که مخصوص پرواز ایران بود انگار محشر کبرا بود! قافله ایرونی ها که ماشالله هواپیما رو ترکونده بودن و بازم حکایت همون داستان تکراری بی نظمی و اضافه بار و …، سختگیری ماموران که اجازه حمل چمدون بزرگتر از سایز و وزن استاندارد رو ندارید و مسافران ایرانی که طبعاً برعکس ما نتونسته بودن تو فروشگاه ایکیا جلوی خودشونو بگیرن و دست هرکی یه پکیج ایکیا بود و مامور سوئدی مسوول کنترل کارت پرواز هم همه شونو دم در نگه داشته بود و می گفت هر نفر یه دونه چمدون با ابعاد مشخص بیشتر نمی تونه داشته باشه مسافرا هم بعضاً با پررویی بعضی هم با حلقه ای اشک در چشم دم در وایساده بودن و به فارسی چونه می زدن اونم می گفت من نمی فهمم شماها چی می گید! برید بارتونو درست کنید!

خلاصه ما رو یه بیست دقیقه ای معطل کردن تا پرواز انجام شد.

چند ساعت بعد آسمون نیمه ابری کیف آشکار شد! هرچند تو همون لابه لای ابرها هم می شد گوشه هایی از زیبایی های این شهر رویایی رو حس کرد!

بعد هم یه توقف کوتاه در فرودگاه کیف، اون هم به جهت سوخت گیری داشتیم که باید یک ساعتی توی هواپیما می موندیم! هرچند چون خودشونم می دونستن که خیلی خطر داره بهمون گفتن کمربنداتونو باز کنین!

http://s3.picofile.com/file/8191375092/537.jpg

اولین ساعات روز بعد آسمون وطن هویدا شد و به زمین نشستیم تا سرانجام پرونده سفر این بارمونم به اروپا بسته بشه اونم این سفرنامه دور و دراز که دیگه واسه شما هم فرسایشی شده بود!

به این امید که در آینده بازم این فرصت رو داشته باشیم که همراه شما بریم سفر اون هم به سرزمین های جدیدتر و شگفت انگیزتر!


نوشته شده توسط شیما و علی در ۱:۴۸ ق.ظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *