سفر به یوش و بلده

سفر به یوش و بلده

دوشنبه ۳ فروردین ۱۳۹۴

ممکن است این قلعه برای دفاع از شهر طوری ساخته شده که در مواقع لزوم و درمقاطع زمانی خاص، برای زندگی تعداد زیادی از مردم استفاده می شده اما قبل از مطالعات باستانشناسی نمی توان نظر قطعی داد. این قلعه دارای دروازه ای بوده که آثارش تا حدودی باقی مانده و الان درست بالای خانه های مسکونی بلده واقع شده است.

پادوسبانان حکمرانان محلی بودند که از ۲۲ تا ۴۵هجری تا ۱۰۰۶ بر منطقه رویان و رستم دار (نور وکجور) حکومت می کرده اند. یوسفی در مجموعه مقالاتش در مورد مازندران، این قلعه را مقر نظامی این سلسله دانسته است.
قلعه پولاد مربوط به دوره سلجوقیان در بخش بلده شهرستان نور، با شمارهٔ ثبت ۲۰۶۶۴ سال ۱۳۸۶ به‌ عنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
بلده دارای گورستانی قدیمی در اراضی کشتزار هم هست معروف به “سراپرده”.

۶کیلومتر بعد از بلده به یوش رسیدیم. روستایی با جمعیت حدود ۳۰۰ نفر که اکثرشان یا دامدار هستند یا کشاورز و به مازندرانی و لهجه محلی(یوشی) صحبت می کنند. بیشتر افراد بازمانده ی این روستا میانسال هستند و مسن از طایفه های اسفندیاری، داوودی، کریمی و جمشیدی که در مورد اصل و نسب طایفه شان اعتقاداتی دارند. اسفندیاری ها، جدشان را “جیل بن جاماس بن بهمن ابن اسفندیار روتین تن” می دانند. جیل در زمانی که فرمانروای گیلان و مازندران بود دو پسر به نام “دابویه” و “پادوسبان” داشت. آنها خود را از نوادگان پادوسبانان می دانند که حدود ۸۰۰ سال در این منطقه تا زمان حمله مغول فرمانروایی کرده اند. داوودی ها معتقدند اجدادشان زمان فتحعلیشاه قاجار از گرجستان به این منطقه آمده اند. کریمی ها، نسبشان را به کریمخان زند می رسانند و معتقدند از شیراز به این ناحیه کوچ کرده اند و جمشیدی ها هم مثل طایفه کریمی معتقدند زمان کریمخان زند از شیراز به این ناحیه کوچ کرده اند و نسبشان به “جمشید” پادشاه ایران می رسد.

“اوزرود” یکی از دو سرشاخه اصلی رود هراز از جنوب این روستا می گذرد.
در مورد علت نامگذاری یوش عده ای معتقدند که یوشی ها از طایفه های ساسانی هستند . “قباد” دو پسر داشته به نامهای”انوش” و “کیایوش” که از مادر جدا بودند. بعد از فوت پدر، بین دو برادر نزاعی در می گیرد و کیایوش در این جنگ کشته می شود. بعدها انوش خانواده ی برادرش را به این منطقه ییلاقی تبعید کرده و این ناحیه به یاد کیایوش ، “یوش” نام گرفت. همچنین قدیمی های روستا نقل می کنند نام قدیم روستا “یواش” بود و یوش تغییر یافته یواش است . آنها می گویند نیروهای حکومتی روستا جلوی کسانی را که برای اولین بار وارد آبادی می شدند می گرفتند و آنها را آهسته و آرام به داخل روستا هدایت می کردند.

اگر شعر چیزی‌ باشد که به قول “لورکا” در خیابان قدم می‌زند، می‌جنبد و راه می‌رود کنار ما… می شود گفت من میان ورق های تاریخ و دل نوشته های روستای یوش راه رفتیم و نفس کشیدیم…

لا به لای کوچه هایی که همه شاعر بودند…

اینجا خانه ی “علی اسفندیاری” معروف به “نیما یوشیج” است که یکی دو سال پیش مرمت شده. دور تا دور حیاطش پر از اتاقهایی است که به هم راه دارند و الان موزه ای شده برای نمایش عکس، کتابها، وسایل، پوشاک و … مازندران قدیم!

او تا ۱۲ سالگی در کوچه پسکوچه های شاعر یوش پا می گیرد و بعدها با آشنایی با “جلال آل احمد” و “سیمین دانشور” در همسایگی آنها، ساکن شمیران می شود اما گاهی برای شکار و تفریح به یوش، زادگاه و خانه پدری اش می رفته، تا اینکه در ۱۳ دی ماه زمستان سرد ١٣٣٨ فوت می کند. او را در امامزاده عبدالله تهران به خاک می سپرند اما بنا به وصیت خودش سرانجام در سال ١٣٧٢ به یوش و خانه پدریش منتقل می شود و برای همیشه در دل کوههای البرز آرام می گیرد.

اولین عشق نیما دختری است که اختلاف مذهبی مانع ازدواجشان می شود، دومین عشقش حاضر به مهاجرت از روستا و زندگی شهری نمی شود و سرانجام عاشقانه های نیما آشنایی اش با عالیه است…

این هم قباله ی ازدواج نیما
و “چراغهایی را که شاید به خانه اش آورده بودند تا از آن به ازدحام کوچه ی خوشخبت بنگرد”…

از هشتی وارد شدیم و بعد از پایین رفتن از چند پله سرانجام به حیاط رسیدیم، آنجا که نیما و خواهرش آرمیده اند و کنارشان سیروس طاهباز – جمع آوری کننده ی آثار نیما- است.

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم…

(این مطلب رو ۱۷ آبان ۹۱ توی وبلاگ قدیمم نوشته بودم، به دلیل مشکل عدم نمایش عکس ها مجدد آوردم.
عذر تقصیر از اینکه تا ۳ فروردین ۱۳۹۴ بعضی سفرها تکراری است!)

همچنین ببینید

تلکلابین گردنه هراز

سفرنامه قسمتی از شمال و شمال غربی کشور

سفرنامه قسمتی از شمال و شمال غربی کشور سفر شاید همان واژه ی نابی باشد …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *