سفرنامه موریس قسمت پنجم

سفرنامه موریس قسمت پنجم

روز سوم اقامت در موریس برنامه تور آزاد بود.میتوانستیم در هتل بمانیم و از امکانات هتل استفاده کنیم و یا به دلخواه خود از برنامه روزمان استفاده کنیم.من و محمد امین تصمیم گرفتیم تاکسی بگیریم و به دیدن caela برویم.هزینه تاکسی رقم زیادی بود چیزی حدود ۱۲۰۰۰۰ تومان البته راننده وظیفه داشت که منتظر ما بماند و ما را در آخر روز به هتل برگرداند.

پارک casela در جنوب جزیره واقع شده بود.پس راهی حدود یک ساعت و نیم را پیمودیم. پارک ۱۴ هکتار است که اولین بار در سال ۱۹۷۹ افتاح شد و امروزه محل سکونت ۱۵۰۰ پرنده-شیر-گورخر-لاک پشتهای غول پیکر-میمون-ببر و تعداد زیادی حیوان دیگر است.casela بخشهای مختلفی برای گشت و گذار دارد که متاسفانه وقت محدود ما اجازه دیدار از همه قسمتهارا نمیداد.پس تنها به دیدن از باغ پرندگان و کوآد سواری اکتفا کردیم.

باغ پرندگان casela شامل ۱۵۰۰ پرنده است.که در فضای جنگلی شکلی با درختان خودروی وحشی و استوایی قرار دارد.در این باغ بیشتر پرنده ها آزاد هستند.البته آنهایی که توان پرواز ندارند.میشود لابلای آنها راه رفت و از نزدیک آنهارا دید و حتی لمسشان کرد و به آنها غذا داد.

باغ خزان زده شده است.برگهای رنگارنگ پاییزی زیر پای ما فرش هزاررنگی گسترانیده اند.لابلای خش خش برگها گاه صدای ضعیف جوجه پرنده ای توجه مارا به خود جلب میکند که در لانه های خود آرمیده اند.گاه نیز مثل این قوهای سیاه پرنده هایی میدیدیم که روی تخمهایشان نشسته بودند و دوست نداشتند مخل آسایش آنها شویم.

لابلای این باغ زیبا چشمه ها ورودهای کوچکی هم در جریان بود که بازی بچه اردکها در آنها حال و هوای خواب آلودشان را می آشفت.Gold Fish ها هم در جریان بودند زیر پنجه های کوچک مرغابیها.ماهیهای سفید و طلایی و قرمز و هفت رنگ که جست و خیزکنان به دنبال قطعه نانی که برایشان در آب مینداختیم سرو دست میشکستند.

اما هیجان انگیز ترین قسمت این پارک سواری با Quad بود.کوادها موتورهایی بودند که در عکس آنها را مشاهده میکنید.میشد تک نفره یا ۲ نفره یکی از آنها را اجاره کرد و به همراه یک راهنما-یک گارد جنگلی و یک عکاس تور یک ساعته ای را در میان طبیعت وحشی و بکر آفریقایی تجربه کرد.

در ابتدا راهنما طریقه راندن کواد را آموزش میدهد.سپس کلاه ایمنی را سرمان میکنیم و راه میفتیم به گردش در طبیعت بینظیر پارک casela.زیر کلاههای ایمنی یک کلاههای ضد حساسیت و یک بار مصرف سرمان میکنیم تا کلاههای کاسکت با پوست سر و موهایمان تماس نداشته باشد.اگر کسی تمایل داشته باشد میتواند عینکهی ایمنی هم به چشم بزند.بهتر است برای کواد سواری لباس نازک و راحتی به تن داشته باشیم چون یک ساعت زیر آفتاب باید موتورسواری کرد.در طول سفر آب معدنی و حوله هم میدهند که گرمازده نشویم.خلاصه امکانات رفاهی به راه است.راه میفتیم…فقط باید توجه داشت که برای کواد سواری حداقل سن ۱۶ سال و حداقل قد ۱۳۵ سانتیمتر لازم است!

در تمام طول سفر امکان حرکت مابین انواع حیوانات فراهم است.این کبکهای بامزه آبی رنگ در تمام دشت پراکنده اند.از ما نمیترسند و به راحتی میشود مابین آنها بود و ازآنها عکس گرفت.نکته مهم این است که اصلا نباید از پشت سر راهنما دور شد وگرنه به راحتی در آن دشت پهناور گم شده و پیدا شدنمان با خدا خواهد بود.

جذاب ترین بخش کوادسواری تماس نزدیک داشتن با حیوانات است.اگر شما هم مثل من عاشق و بیقرار حیوانات باشید casela بهشت بینظیری برای شماست.

اولین نفری که از گروه ما از پشت موتور پایین جهیده و این آقا لاکپشت غول پیکر را در آغوش میگیرد خودم بودم.نمیدانید عجب حس خوبی دارد که اورا با آغوش باز در بغل بگیرید و پوست چروکیده دست و پایش را ببوسید.دونه دونه ناخنهایش را نوازش کنید و او با چشمهای مهربانش شمارا نگاه کند.این لاک پشتها نوع خاصی هستند که لاک بزرگ و بسیار سنگین و محکمی دارند به طوریکه حتی میشود بر پشت آنها سوار شد.

در ادامه با سفرنامه موریس به نویسندگی سمیرا منفرد با نگارشی خوب از سایت سفرنامه همراه باشید.

در سفری که به آفریقای جنوبی داشتم یاد گرفته بودم که اگر بخواهم به شترمرغ نزدیک شوم باید از روبروی او باشد.همچنین برای غذا دادن به او باید تکه علف یا برگی را کف دست گذاشت و دست را کاملا باز کرد وگرنه از گاز دردناک حیوان بینصیب نخواهید ماند…

با خانواده این شترمرغ عزیز دوست گشتیم.این دوست شدن تا جایی ادامه گرفت که این حیوانات نازنین اجازه دادند به تخم آنها نزدیک شویم.تخم سفید و بزرگی که در انتظار شکستن و سربرآوردن جوجه کوچکشان بود.در آفریقای جنوبی این تخم شترمرغهارا نقاشی میکنند و میفروشند.البته بعد از درآمدن جوجه هایشان!

درابتدا این زوج جوان عاشق پیشه محل سگ هم به ما نمیگذاشتند و پشت مبارکشان را به ما کرده بودند بعد از اینکه کلی التماس کردیم و قربان صدقه آنها رفتیم بالاخره…

بالاخره رفیق ما شدند تا جاییکه دیگر ول کن معامله نبودند.یکی از انها از عاشق محمدامین شده بود و همه جا دنبالش میکرد.بچه هایشان هم بعد از اینکه از دست من شاخه درختی را ربودند و خوردند عاشق دگمه های پیراهن من شدند.سرآخر یکی از دگمه هایم در شکم یکی از آنها جا خوش کرد.

زندگی مسالمت امیز این پرنده ها و آهوها بسیار جالب توجه بود.از لابلای تنه درختان میشد گله های آهوانی را دید در حال استراحت و پرندگانی که بر پشت آنها نشسته و سرگرم  جستجوی غذا از میان پوست پرموی آنها بودند.چه دوستی زیبایی بین یک پرنده کوچک و یک آهوی صحرایی بزرگ.

درست کنار پای من این آقا خرگوشه زبر و زرنگ لیمده بود زیر آفتاب و انگار نه انگار که من آدمم!نه ترسی نه جهشی.فکر کنم داشت حمام آفتاب میگرفت.

جدا از دیدن حیوانات مسیر یک ساعته ما بین دشتها و جنگلهای آفریقایی بسیار دیدنی بود.مخصوصا اینکه راهنمای ما هرازگاهی می ایستاد و به ما فرصت پیاده شدن و عکاسی میداد.فرصت راه رفتن و لذت بردن از مناظر زیبای طبیعت که زیر نور در حال غروب خورشید رنگ به رنگ میشدند.

در میان جاده شاخ گوزنی زیر پا افتاده بود.حتما میدانید که گوزنها هرچند وقت یک بار شاخهایشان میفتد و دوباره جوانه میزند.جنس شاخ بسیار محکم و خودش هم سنگین بود.

فکر نکنید که کوآد سواری خیلی هم کار راحتی بودها.گاه مجبور بودیم از میان لجنزارها بگذریم و یا از میان مردابهایی که گل را به سرو رویمان میپاشید.گاه جانورهای خزنده زیر پایمان میامدند و گاه پشه ها از سروکولمان بالا و پایین میرفتند و مارا به نیششان مهمان. کوادسواری روی دشتهای پر نشیب و فراز تکانهای زیادی دارد و به کمر و نشیمن گاه فشار بسیار زیادی وارد میکند.

گاه باید از میان گله گوزنها عبور میکردیم.گوزنهایی که در دسته ای چند صدتایی تا دوردستها دیده میشدند و لابلای علفزارهای دشت پهناور میدویدند و جست و خیز میکردند.هنگام عبور ما دسته ای میگریختند و بوی قوی تن آنها را باد به مشام ما میاورد.گاه بچه هایشان با چشمهای کنجکاو و روحیه ماجراجویانه می ایستادند و مارا نگاه میکردند و بعد مادرانی که با پوزه هایشان آنها را هی و راهی پشت کوه میکردند.

دیگر شب نزدیک بود و صدای شغالها از دور به گوش میرسید.گاه زوزه گرگ هم بود که آهوان را فراری میداد.راهنما میگفت باید سریعتر برگردیم.طبیعت میخواست بخوابد و سر شوخی نداشت.دیگر وقت ما تمام میشد نوبت به حیات وحشی casela رسیده بود.پس راه رفته را برگشتیم اما یاد casela را تا خانه خود بردیم.تجربه بیظیری بود…

امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.

باتشکر

شهریور 90

ادامه قسمت ششم

 

منبع : وبلاگ بیا تا برویم

همچنین ببینید

سفرنامه هند

سفر معنوی هندوستان

سفر معنوی هندوستان     قسمت اول (سفر به درون یا بیرون!) تا جایی که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *