خانه / سفرنامه / سفرنامه بندر ترکمن قسمت دوم

سفرنامه بندر ترکمن قسمت دوم

سفرنامه بندر ترکمن قسمت دوم

بوم کلبه(۱) به سوی بوم کلبه

میخواهم این بار برایتان از تجربه سفری بینظیر بگویم.از تجربه میان ترکمها بودن و زیستن و خوابیدن و خوردن.از تجربه گام نهادن در جنگلهای حفاظت شده گلستان و با طبیعت در آمیختن.از تجربه بافتن پارچه و ریسیدن نخ و پختن نان.از به آغوش کشیدن بره های چند روزه و نوشیدن شیر داغ گوسفندان. میخواهم برایتان از صدای سازهای عاشیق ها بگویم و دلی دلی کنان برایتان آواز بخوانم.میخواهم بگویمتان که چه تجربه نابی را در بوم کلبه “توتلی تمک” گذراندم.پس بیا تا برویم…

در ادامه با سفرنامه بندر ترکمن به نویسندگی سمیرا منفرد با نگارشی خوب از سایت سفرنامه همراه باشید.

توتلی تمک

میدانستیم نام روستایش توتلی تمک است.روستایی بکر در آن سوی کوه های سرزمین ترکمن.پیدا کردنش حتما نقشه لازم دارد و دقت.از مدتی قبل برای دو شب اقامت رزروش کرده بودیم.

پس از “گرگان” راه شمال شرق را در پیش گرفتیم به سمت “کلاله” و “صوفیان” و “گوگجه”.از صوفیان تا “تمر قره قوزی” را خوب پیش رفتیم.جاده لحظه به لحظه خالی تر از ماشین و مسافر میشد و ما یکه تاز این راه های پیچ در پیچ کوهستانی بودیم.کوه هایی که نام “گلستان” را بر خود داشته و دارند.کوه هایی سر به فلک کشیده با پوشش گیاهی جنگلی که هر دم بکر و بکرتر میشدند و ما را انگار راهی ناکجاآباد میکردند.

دشتها سبز و کولزاهای زرد بر تن آنها با نخ طبیعت گلدوزی شده بودند.زردی آفتابی بر تن سبزی بهاری.به سمت “قره دیب” پیچیدیم.جاده وهم انگیز میشد.نمیدانم وجه تسمیه این نام چیست اما دلم میخواهد فکر کنم قره دیب متعلق به دیو سیاه قصه هاست که پشت پیچ جاده ها خانه دارد و اگر از من مسافر خوشش نیاید با یک فوت بلند مرا سر به نیست خواهد کرد.بیا قصه بسازیم تا جاده ها را کتاب کنیم و خود کلماتی باشیم بر صفحات سبزش.”یاساقلق” و “عزیزآباد” و “قره یسر” را گذشتیم.

گیج بودیم و نمیدانستیم آیا راه را درست میرویم یا نه.پسرکی چوپان منجی ما شد و راه را با انگشت نشانمان داد.گویی پیچی دیگر بود.پس “خوجه یاپاقی” را هم رد کردیم و به یاد داوود رشیدی در نقش خوجه ممد افتادیم.بالاخره روستای “توتلی تمک” خودی نشان داد و ما به مقصد رسیدیم.اینجا آخر دنیاست باور کنید.

دری در کوچه ای خاکی به رسم میهمان نوازی به رویمان گشوده شد.دری چوبی در تن حصارهای دیوار حیاط خانه ای که قرار بود در آن آرام بگیریم.

میزبانمان به استقبالمان آمد.آقای “کامران انوری” که این eco lodgeرا در دامنه کوه های زیبای “بیلی” و در روستایی ترکمن نشین  راه انداخته است.بیشتر از او و از اهدافش خواهم گفت.فعلا خسته ایم و قصد اطراق داریم.تابلوی چوبی  “خوش گلدینیز” ما را به درون میخواند.ما پا در حیاط “بوم کلبه” مینهیم.

خانه ای روستایی است.در حیاطی وسیع که با کنده های بزرگ درخت جوی بندی شده و خروش آب چشمه ای که از میانش میگذرد طراوتش را دو چندان کرده است. باغچه هایش ریحان و نعنا و پونه  دارد و عطر خوش سبزیجات فضایش را پر کرده است.شنهای ریز و درشت زیر گامهای ما تلق نلق کرده و حس خوب آرامش را به ما منتقل میکنند.

گوشه حیاط دستشویی و حمام قرار دارد.بسیار تمیز و قابل استفاده برای ما شهریهای نازک نارنجی.گرچه از بیرون نمایی کاملا روستایی دارد اما حتی در آن توالت فرنگی هم تعبیه شده است.

از دود کش خانه روستایی دودی خوش بر وبو به بالا میلغزد .گویی وعده نهار نزدیک است.بمانید با من تازه سفر شروع شده است.

پا به بوم کلبه ترکمنی مینهیم .در همان ابتدای امر دیدن خانه ای با حال و هوای چنین بومی که همه عناصر زندگی روستایی را در کمال زیبایی و آراستگی گرد هم آورده است چشممان را خیره میکند.وارد خانه که میشویم همه چیز نهایت پاکی و تمیزی را دارد و خانم فروغ وهاب زاده و همسرش آقای کامران انوری به عنوان میزبانان ما به ما خوش آمد میگویند.خانه متشکل از یک سالن که به اصطلاح ترکمن به آن “آره هود” میگویند میشود که اطرافش اطاقهای خواب مهمانان قرار دارد.گویی اینجا در گذشته یک خانه کهنه و قدیمی ترکمنی بوده که  مورد اجاره قرار گرفته و سپس تحت تعمیرات قرار میگیرد.از آنجایی که میزبانان ما خود معماری و طراحی دکوراسیون خوانده اند دست به فضاسازی مکان زده تا جاییکه امروز به شکلی چنین جذاب برای گردشگر درمیاید.

به رسم ترکمنان دور تا دور آره هود می نشینیم و به مخده های ترکمنی تکیه میزنیم.پاها را نیز دراز کرده و خستگی از تن در میاوریم.حس خوبی دارد که همه دور هم هستیم. فکر میکنم که در گذشته های دور شاید مادربزرگها و پدربزرگهای ما در خانه های آبا و اجدادیشان همین فضای به شدت خانوادگی را در تمام دوران زندگیشان تجربه میکردند و کمتر حسی از تنهایی داشته اند.

خانه از ۴ اطاق خواب تشکیل شده است.دو تای آنها ظرفیت ۶ نفر و دوتای دیگر ظرفیت ۴ نفر را دارد.اطاقها با نمدهای ترکمنی مفروش شده اند.برای خواب باید از تشک هایی بر روی زمین بهره برد.همه جای خانه با وجود روستایی بودن به شدت پاکیزه و راحت است.در و دیوارهای خانه با کاهگل پوشیده شده و پنجره ها کوچک و نورگیرند که با سخاوت آبشاری از پرتوهای پاکیزه آفتاب را به اطاقها سرازیر میکنند.

درون هراطاق کمدی چوبی و قدیمی قرار گرفته که ما را یاد اجناس جمعه بازار میندازد.روی کمدها به فراخور حال هر اطاق اشیای زینتی ترکمنی قرار گرفته از شانه های فرش بافی و کوزه های سفالین تا زین اسب و ….

دیوارهای هر اطاق با پارچه های رنگین و شالهای ترکمی و لباسهای سنتی آرایش شده اند.اینجا به هرطرف که نگاه میکنیم رنگ میبینیم و زندگی.از نمدهای سرخ گرفته تا مخده های ارغوانی و دیوارهای قهوه ای و رختخوابهای گلدوزی شده و شالهای قرمز و نارنجی و زرد و سبز.گویا رنگ قالب ترکمنها قرمز-ارغوانی باشد که آن هم علتی دارد و سروقتش برایتان خواهم گفت.

اطاقها هریک نامی زیبا دارند.یکی “مهمان جای” است یعنی اطاق میهمان که برمیگردد به گذشته خانه و صاحبان اصلی ان و کاربردی که در آن زمان داشته است.دیگری “احمد جای” آن یکی “بگین جای” -یکی دیگر “محمد نور جای” و سرآخری “بیگ اوی” نام گرفته که یادآور ساکنان قبلی خانه اند.

همان ابتدا بعد از اینکه اطاقهایمان مشخص میشود.همگی در “آره هود” خانه جمع میشویم دور هم.پدر و مادر بالای اطاق جای میگیرند.اینجا خود به خود رسوم ترکمنی بر ما حاکم میگردد.از آشپزخانه سنتی خانه که “قره جای” نام دارد سینی بزرگ چوبی با پیاله های گل سرخی و قوریهای تپل قرمز به اطاق میاید.یک نفر مسئول ریختن چای میشود.اینجا باید چای را به رسم ترکمنها در پیاله نوشید از قوریهایی که یکی بوی سیب میدهد و دیگری بوی نعنا و حالی میدهد بعد از ساعتها راندن در جاده ها اینگونه آسودن و زیستن.

وقت نهار شده است.یک ترکمن مهمان نواز مسئول پذیرایی از مهمانان است.سفره بلندی در آره هود میگستراند و بشقاب های گل سرخی را مقابل ما میگذارد.پیاله های ماست و نعنا و گوجه فرنگی تازه خرد شده که به جمع سفره افزوده میشود دیگر اشتهای ما را کنترلی نیست.نهار هم سنتی و ترکمنی است.غذایی به نام “چکدرمه” که تا حدودی شبیه استامبولی پلوی ماست اما با مرغ تکه ای و ادویه مخصوص ترکمنی پخته میشود.اینجا گوشت کمتر میپزند جز در ایام عید قربان که برای یک سالشان کباب درمانی میکنند!در کنار چکدرمه سبدهای نان داغ محلی هم در سفره قرار میگیرد که بوی خوش آنها دلمان را تنوری میکند.

وقت استراحت و قیلوله فرا رسیده است.هریک به اطاقی میرویم و در رختخواب های تمیزمان ولو میشویم و خواب اسب و علفزار و چشمه میبینیم.تا بعد!

امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.

باتشکر

فروردین 91

 

منبع : وبلاگ بیا تا برویم

همچنین ببینید

سفرنامه هند

سفر معنوی هندوستان

سفر معنوی هندوستان     قسمت اول (سفر به درون یا بیرون!) تا جایی که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *