خانه / سفرنامه / سفرنامه خارجی / سفرنامه کشور های اروپایی / سفرنامه اسپانیا / خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲) بارسلون (اسپانیا)

خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲) بارسلون (اسپانیا)


شنبه ۱۳۹۱/۰۴/۲۴

خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲)  بارسلون – قسمت اول- ساگرادا فامیلیا

پرواز با هواپیمای نیمه پر مسیر استانبول تا بارسلون، را با پذیرایی گرم شرکت ترکیش ایر و در حالیکه چشم هامون از خستگی به زحمت نیمه باز مانده بود تجربه می کردیم. نکته قابل ذکر، برخورد بسیار خوب مهمانداران و غذای خوشمزه ترکیش بود.

اما از بد حادثه اینبار که برای اولین بار در طول زندگی آرزوی تاخیر پرواز و کمی دیر رسیدن به مقصد را داشتیم تحقق پیدا نکرد! راستش داستان از اینجا شروع شد که متاسفانه برخلاف انتظارمون اسپانیا ویزای ۱۵ روزه به ما داده بود و چون برنامه ما برگشت از آمستردام بود دقیقا می بایست فردا وارد خاک اروپا می شدیم تا احیانا از تعداد روز ویزا تخطی نکرده باشیم.  واسه همین هم پرواز ۹ شب ترکیش رو گرفته بودیم که ساعت ۱۱:۴۵ به مقصد می رسید و بر طبق محاسبات ما با یک ربع معطلی می شد همه برنامه رو بطور دلخواه مرتب کرد!

با فرود هواپیما و درحالیکه عقربه های ساعت ۱۱:۳۵ رو نشون می داد یکم دچار استرس شدیم و هزار اما و اگر تو ذهنمون نقش بست. چون فرودگاههای اروپا تا ۱۲ شب بیشتر کار نمی کنند و بعد از ما دیگه پرواز دیگه ای هم نبود. با معطل کردن، آخرین مسافری بودیم که از هواپیما خارج شدیم و خوشبختانه راهروی نسبتا دراز اما خالی از مسافر مسیر ورودی تا گیت بازرسی رو کمی دورتر نشون می داد. اما با تعداد کم مسافرها که بعید می دونیم از ۵۰ نفر بیشتر بودن و از قیافشون معلوم بود که اغلبشونم اروپایی هستن و تشریفات بازرسی ندارن، بابا مگه چقدر میشد معطل کرد؟!

دیگه دل تو دلمون نبود با همه این احوال ساعت ۱۱:۵۵ شده بود. در این زمان با دیدن دستشویی ها انگار دنیارو بهمون دادن، چراکه بهانه خوبی برای معطل کردن بود. این شد که سرانجام با یکم معطلی و عقربه های ساعتی که انگار با چسب به صفحه چسبونده بودنشون بالاخره سر ساعت ۱۲ جلوی گیتی که پرنده هم جلوش پر نمی زد و فقط انگار منتظر ما بودن حاضر شدیم!

بر اساس تجربه های قبلی انتظار داشتیم افسر گذرنامه با دیدن رنگ و اسم پاس ما آمپر بترکونه و کلی سئوال ریز و درشت از علت مسافرت تا بلیط برگشت و غیره رو ازمون بپرسه که اینم می تونست ۱۰ دقیقه ای وقت برامون بخره. اما این بار نمی دونیم چی شد که یارو بی هیچ پرسشی، به ما خوش آمد گفت و سریع مهر ورود به خاک اروپا رو تو ویزامون زد و ماهم که هنوز باورمون نمی شد که از گیت گذشته باشیم، به سرعت بعد از عبور از گیت، پاسمونو باز کردیم و با دیدن تاریخ روز بعد (!) شعف تمام وجودمونو گرفت، چراکه اول ورود با خوش شانسی همراه شده بود! حالا تازه ساعت ۱۲:۰۵ رو نشون میداد و باورمون نمیشد که مهرشون اینقدر دقیق تاریخ روز بعد رو زده باشه!

با ورود به سالن اصلی که بازم از سکنه خالی بود، پیدا کردن ساکهامون رو نوار نقاله ای که بجز ساکهای ما کاملا خالی بود کار سختی نبود و نهایتا به راحتی به سالن اصلی فرودگاه وارد شدیم که چند نفری جسته و گریخته در گوشه و کنار اون نشسته بودن.

با دیدن گیشه i بدون اونکه فکر ساعت باشیم به سراغش رفتیم و ضمن درخواست نقشه شهر آدرس های موردنظرمونو پرسیدیم. متصدی که مرد جوونی بود با اینکه کارش اون نبود و بیشتر متصدی پست بود، ضمن دادن نقشه کامل شهر، گفت که بهتره تا صبح در فرودگاه بمونیم و از اونجا که هوا هم بیرون بارونی بود راستش ماهم ترجیح دادیم که حداقل تا روشن شدن هوا در فرودگاه باشیم.

انتخاب چند صندلی پهن در گوشه ای از فرودگاه و در کنار اتاقی که به کلیسای کوچک فرودگاه منتهی می شد، جای مناسبی برای دقایقی استراحت بود. که البته در داخل ورودی کلیسا هم می شد با پهن کردن ملافه یجورایی برای چند ساعت استراحت کرد. بزرگی محوطه و وجود چند مسافری که گوشه و کنار به استراحت پرداخته بودن، خیالمونو از این بابت راحت می کرد. هرچند اواسط نیمه شب بود که ۲ تا جوون سیاه پوست که ظاهرا دانشجو بودن، اومدن جلوی ما رو صندلی نشستن و تا صبح اونقدر بلند بلند حرف زدند که بالاخره نفهمیدیم خوابمون برد یانه !؟

http://s1.picofile.com/file/7491348816/001.jpg

البته مامور پلیس حدود ساعت ۲ شب به همه مراجعه کرد و لاشه بلیط ها رو چک کرد که احیانا بی خانمان ها در سالن نباشن.

 حوالی ساعت ۶ صبح بود که تحرک سالن بیشتر شد و مامورین فرودگاه هم با چرخ های برقی ایستاده ای که داشتن به چپ و راست می رفتن و همه چیز رو آماده می کردن . از جمله یکی شون اومد و در کلیسا رو هم باز کرد. راستش فرودگاه بارسلون از نظر بزرگی و زیبایی جایگاه بالایی داره اما متاسفانه تو این فرودگاه بزرگ WiFi مجانی پیدا نشد که بتونه کمک حالمون باشه.

خلاصه دردسرتون ندیم بعد از اینکه هوا دیگه روشن شده بود و مسافرای ریز و درشت مثل مور و ملخ از چپ و راست تو سالن ریخته بودن، دیگه زمان رفتن بود و حالا این بار می بایست مسیر هتلی رو که از Booking  رزرو کرده بودیم پیدا می کردیم. متاسفانه فرودگاه بارسلون مترو یا ترنی که مستقیم تا مرکز شهر بره رو نداره و کلا می بایست با اتوبوس یا همون شاتل فرودگاه که Aerobus  نام داره تا میدون اصلی شهر که اسمش کاتالونیا است رفت و مابقیش رو با مترو رفت. این شد که با دنبال کردن علائم راهنمای فرودگاه و البته یکی دو پرسش کوچک خیلی راحت ایستگاه اتوبوس رو پیدا کردیم.

در هنگام ورود از راننده بلیط ۵٫۶۹ یورویی رو خریدیم البته او با دیدن اسکناس ۵۰ یورویی ما کمی شاکی شد و تابلوی بالای سرش رو نشون دادکه اونا موظفن فقط تا سقف اسکناس ۲۰ یورویی پول خورد کنن. به هرحال بلیط رو خریدیم و همون صندلی جلویی نشستیم. هرچند بعدش متوجه شدیم صندلی جلو مال افراد معلول یا سالمندانه!!

 وسط اتوبوس چندتا ردیف صندلی رو برداشته بودن و قفسه چیده بودن تا مسافرها بتونن راحت ساکهاشون تو اونا بذارن.

در حالیکه بارون نسبتا تندی می بارید حدود ۲۰ دقیقه بعد به میدون کاتالونیا رسیدیم. ماهم پس از ترک اتوبوس با توجه به بارون و ساکهامون، راستش خیلی قدرت مانور برای تصمیم گیری نداشتیم و این شد که سریع چپیدیم تو اولین ایستگاه مترویی که نزدیک بود و درنتیجه غافل از اونکه می شد با آسانسور یا پله برقی سایر ورودی ها وارد سالن اصلی شد، کشون کشون ساک ها رو از همون پله های ورودی اول پایین بردیم.

در محوطه اصلی سالن، برخلاف بالا که بارونی بود، تحرک مردم نسبتا زیاد بود. در قدم اول دنبال گیشه i گشتیم تا بازم برای اطمینان مسیر رو چک کنیم. اما در بدو ورود با صحنه جالبی مواجه شدیم، چرا که متصدی خانم و آقای  مربوطه دوتایی درتلاش وافر برای به تله انداختن سوسک بودن که البته با رسیدن ما یجورایی تلاششون ثمر داد و سوسکه رو در زیر سطل آشغال (زیرسیگاری) بزرگ فلزی به دام انداختن و از اونجاییکه ما هنوز مبهوت سرعت عمل اونها بودیم و ظاهرا اوناهم یکم خجالت کشیده بودن، موندیم که چی بگیم؟  اما به هرحال به سرعت کمکمون کردن و با دادن نقشه مترو گفتن که با خط ۳ و بعد ۵ می تونیم به سرعت به نزدیکی هتلمون برسیم و این شد که این بار با آسودگی خیال بیشتر و البته استفاده از آسانسور و پله برقی خیلی سریع جهت مورد نظر مترومون رو پیدا کردیم و با خرید بلیط تک سفره به قیمت ۲ یورو از دستگاه، آماده سوار شدن به قطار بودیم. تو این فاصله سکوی ایستگاه تقریبا خالی بود و به جز یه پلیس که با سگ بزرگش که البته پوزه بند داشت، سعی در گشت زنی در سالن و ایستگاههای مختلف و کشف احتمالی عملیات تروریستی داشت، خبر خاصی نبود.

دقایقی بعد در ایستگاه مورد نظر پیاده شدیم و با کمک نقشه و حدود ۲۰۰ متر پیاده روی خیلی راحت هتل مورد نظرمون رو پیدا کردیم. رسپشن که پسر جوونی بود رفتار مودبانه و خوبی داشت، هرچند از اینکه فعلا اتاق خالی ندارن و احتمالا باید تا ساعت ۱۲ ظهر منتظر بمونیم عذر خواهی کرد. تو این حین ما که از تمیزی و کیفیت هتل تا حدی سورپرایز شده بودیم از اینکه تنها با پرداخت شبی ۴۹ یورو تونستیم این هتل خوب رو از طریق بوکینگ رزرو کنیم خیلی راضی بودیم و در نتیجه در لابی که روی میزش شکلات های خوشمزه ای هم برای پذیرایی از مهمونها گذاشته بودن نشستیم. اولش ازشون پسورد اینترنت گرفتیم و یکم اینترنت کارکردیم اما بعد از دقایقی اینترنت بازی درآورد و البته از اینکه نکنه لپ تاپ ما که عصای دستمون تو سفره مشکل پیدا کرده یکم ترسیدیم. اما بعدش فهمیدیم که مشکل لپ تاپ نیست!

از اونجا که هنوز ساعت تازه ۱۰ بود با کمک رسپشن و پس از تحویل ساکهامون، برای دیدن یکی از شگفت های اصلی شهر بارسلون که کلیسای ساگردا فامیلیا نام داشت و ظاهرا همون بغل هتلمون هم قرارداشت حرکت کردیم.

با عبور از خیابون کناری هتل که البته یک طرفش هم بیمارستان بزرگ و نسبتا باسابقه ای بود، اولش با ساختمون کلیسای نسبتا بزرگ و زیبایی که تو همون خیابون قرار داشت مواجه شدیم. اما متاسفانه درش بسته بود و فقط از پشت نرده ها می شد تماشاش کرد. اما چون مقصد اصلی شاهکار بزرگ گائودی بود در نتیجه بدون فوت وقت به اون سمت حرکت کردیم.

http://s1.picofile.com/file/7491349030/002.jpg

http://s3.picofile.com/file/7491349351/003.jpg

خیابونی که در انتهاش چشم انداز زیبایی از کلیسا رو نمایون می کرد، خودش هم طراحی و ساختار خوبی داشت، بطوریکه در وسط خیابون فضای سبز و پیاده روی شبیه خ چهارباغ اصفهان داشت که به نوعی توسط توریست ها اشغال شده بود.

چند دقیقه بعد به محوطه اصلی جلوی کلیسا ساگردا فامیلیا یا خانواده مقدس رسیدیم که توسط صدها توریست رنگ و وارنگ پر شده بود، بطوریکه حتی تا حاشیه خیابون نسبتا تنگ اونجا هم توریست ها مشغول عکس گرفتن بودن.

http://s3.picofile.com/file/7491350107/006.jpg

تا آدم اونجا نباشه، نمیشه  درست این شاهکار آنتونی گائودی رو وصف کنه. خیلی ها به درستی اون رو نماد شهر بارسلون می شناسن، هر چند که روایت شده حدود ۱۳۰ سال قبل وقتی گائودی طرح ساخت اون رو پیشنهاد کرده بود خیلی مورد استقبال قرار نگرفته بود و حتی گاها با اعتراض مردمی هم مواجه شده بود. با اینحال ۴۰ سال عمر گائودی صرف ساخت این کلیسا شد و از ابتدا بنا رو بر اون گذاشت که ساخت این بنا می بایست از طریق کمکهای مردمی و نه حمایت دولت انجام بشه. جالب اینکه هنوز هم ساخت کلیسا به پایان نرسیده و قرار است که در سال ٢٠٢۶، هم‌زمان با صدمین سالگرد درگذشت گائودی، رسما افتتاح اون انجام بشه.

http://s3.picofile.com/file/7491350321/024.jpg

می گن گائودی اعتقاد داشته که عمر یک انسان برای ساختن این کلیسا کفایت نمی کنه و همچنین اونطور که نقل شده در کنار کارگاه ساخت کلیسا گائودی یتیم خونه ای هم تاسیس کرده بود و ضمن سرپرستی از ایتام از اونها در ساخت این کلیسا نیز کمک گرفته بود.

بطورکلی این کلیسا که در دوبخش جدید و قدیم اون نما و رنگ کاملا متفاوتی داره دارای برج‌های بزرگ صد متری است که از برخی جاهای شهر و به خصوص در بلندی ها دیده می‌شود. از قرار می بایست ۱۸ برج در کلیسا ساخته بشه که البته هنوزم چند تا از اونها تکمیل نشده. همچنین بر روی دیوارها مجسمه‌های بسیاری که زندگی مریم مقدس و مسیح را نشون می دن، نمایی بسیار زیبا به این کلیسای خارق العاده داده است.

http://s3.picofile.com/file/7491350428/026.jpg

فضای اطراف این کلیسا نیز حال و هوای خاصی داره، به خصوص فروشگاههایی که انواع و اقسام سوغاتی ها و نماد شهر رو به توریست ها عرضه می کنند. با این حال قیمت ها بسته به نوع و جنس کالاها خیلی متفاوتن و انتخاب برای خرید طبیعتاً کار سختیه.

http://s1.picofile.com/file/7491351070/033.jpg

موضوع جالبی که در خیابون های اطراف شهر بارسلون (و البته سایر شهرهای اروپایی)، برامون جالب بود، وجود تراس های پر از گل در ساختمون های مسکونی بود که ساکنین هر ساختمون، میز و صندلی چیده بودن و عصرها به نوعی محل استراحت و صرف نوشیدنیشون بود.

http://s1.picofile.com/file/7491350535/030.jpg

حوالی ظهر بود که دیگه بازدیدمون از کلیسا تموم شده بود و این شد که با طی مسافت حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ متر به هتل محل اقامتمون برگشتیم و این بار دیگه چون ساعت حوالی ۱۲ ظهر بود، اتاقمونم که مطابق با انتظارمون شیک و  خوش منظره بود رو تحویل گرفتیم و از اونجا که شب قبل، خواب درست و حسابی نداشتیم بعد از صرف نهار مختصری، حدود ۳ ساعت بی وقفه به استراحت پرداختیم!

جمعه ۱۳۹۱/۰۴/۳۰

خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲) –بارسلون – قسمت دوم- لارامبلا

عصر روز اول اقامتمون ساعت حدود ۵ بود که بعد از خواب ظهر دیگه حسابی سر حال شده بودیم. این شده که این بار عزم رو جزم کردیم تا شب که هنوز چند ساعتی وقت داشتیم، بازدیدمونو از میدون کاتالونیا شروع کنیم. با کمک رسپشن اطلاع یافتیم که با اتوبوس شماره ۴۷ میشه مستقیما تا میدون کاتالونیا رفت اما چون تصمیم داشتیم تا بلیط ۱۰ سفره مترو رو بخریم، تصمیم گرفتیم که از طریق مترو بریم.

راستش با یه بررسی ساده و از اونجاییکه تو بارسلون خیلی حوصله رفتن به موزه و  اینجور جاها رو نداشتیم عملا خرید یک کارت ۱۰ سفره حمل و نقل شهری که حدود ۹٫۲۵ یورو قیمت داشت از خرید توریست کارت بارسلون که بارسلونا کارت نام داشت و قیمت ۲ روزه اش حدود ۲۹ یورو بود، برامون صرفه بیشتری داشت. (البته قیمت بلیط تک سفره مترو ۲ یورو بود) مضافا به اینکه با این کارت کلاً بطور متوسط فقط حدود ۲۰ درصد تخفیف برای بسیاری از ورودی های موزه ها و سایر جاهای دیدنی وجود داشت که به نظر خیلی به صرفه نبود.

سیستم مترو بارسلون که بسیار سریع، مرتب و تمیز هم هست، امکان خوبی رو برای گردش شهری فراهم می کنه. در بدو ورود مثل مترو ایران کارت رو در دستگاه رجیستر می کنید و به مدت یکساعت و پانزده دقیقه برای هرچند بار که خواستید می تونید از کارتتون استفاده کنید. البته داخل اتوبوس ها هم دستگاهی مشابه اون قرارداده شده که می بایست کارتتون حتما رجیستر بشه تا احتمالا بازرس های مخفی جریمه سنگین نکندتون!

از اینا که بگذریم، در شرایط یک هوای مطبوع بهاری که پس از بارون صبحگاهی رخ داد با ورود به میدون کاتالونیا که قلب ایالت کاتالون و شهر بارسلون محسوب میشه، عظمت این شهر  توریست پذیر به خوبی نمایون میشه. این میدون محل تجمع های اصلی شهره و یجورایی همه چیز در بارسلون به اونجا ختم میشه. از همه جا توریست های رنگ وارنگ خارجی در گردشند و اون وسط میدون دیدن فضای بازی که توسط کبوترهای زیبا که بدون ترس از مردم، بیشتر بچه های کوچیک رو سرگرم کرده بودن، آدمو به وجد میاره.

http://s3.picofile.com/file/7491351177/046.jpg

درکنار اون وجود چندتا مجسمه ریز و درشت و محوطه گلکاری شده جاذبه های این میدون سمبولیک شهر رو چندبرابر کرده و آدمو سحر می کنه.

درحاشیه میدون به فاصله نسبتا کمی ۲ تا کیوسک راهنمای توریستی i قرارداره که معمولا متصدی های جوونشون که مسلط به زبون انگلیسی هستن با خوشرویی بر روی نقشه هایی که دارن، توریست ها رو راهنمایی می کنن. در اطراف میدون هم وجود کالسکه های توریستی می تونه برای برخی افراد جالب باشه.

خیابون های اطراف میدون هم پر است از ساختمون هایی با قدمت حدود ۱۰۰ سال و یا حتی بیشتر از اون که در برخی از اون ها سال ساخت ساختمون بر روی ساختمون بزرگ درج شده است. البته به نظر می یاد بیشترشون بازسازی شدن. اما به هرحال این فرهنگ ارزش گذاشتن به معماری و هویت تاریخی مردم اروپا برامون خیلی قابل احترام بود.

http://s1.picofile.com/file/7491351719/063.jpg

حد فاصل میدون کاتالونیا تا دریا، خیابون زیبای لارامبلا قرارداره. در واقع این خیابون پاتوق اصلی توریست های بارسلونا به حساب می یاد. وسط خیابون که پیاده روی سنگفرش شده است همیشه پر از هزاران توریست خارجیه. وجود انواع رستورانها و کافه ها  با هنرمندان دوره گرد و البته دکه های گل فروشی فضای خیابون رو رنگارنک کرده.

رستوران ها بیشتر غذاهای محلی بارسلون و از جمله تاپاس رو عرضه می کنند. تاپاس در واقع ترکیبی است از چندین تکه غذای مختلف که البته عمده ترینشون غذاهای دریایی هستن.

http://s3.picofile.com/file/7491354408/138.jpg

در این بین نمایش افرادی که با رنگ کردن خودشون و ایستادن به شکل مجسمه و بدون هیچ تکونی، امکان گرفتن عکس با اونها رو البته با پرداخت انعامی کوچک فراهم می کنه هم خالی از لطف نیست. نقاشها در همه جای خیابون سرگرم کشیدن پرتره از توریست های خارجی اند. غروب ها نیز رقصنده ها لابلای مردم می چرخند و آواز می خونند.

http://s3.picofile.com/file/7491351391/061.jpg

http://s3.picofile.com/file/7491354294/133.jpg

وسط خیابون به بازار میوه و سایر خوراکی های محلی منتهی میشه که بسیار مورد توجه توریست هاست. انواع میوه ها در برش های متفاوت و با قیمت هایی نه چندان گران در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی، جذابیت این بازار رو بیشتر کرده.

http://s1.picofile.com/file/7491355157/177.jpg

جالب اینکه خشکبار ایرونی نظیره پسته رو هم میشه تو این وسط پیدا کرد. همچنین کله پاچه و … که البته برای کسانیکه طرفدار این نوع خوراکی ها تو این بازارن می تونه جالب باشه!

http://s3.picofile.com/file/7491354729/174.jpg

خیابون لارامبلا و کلا محله های شلوغ قدیمی و توریستی شهر خوراک مناسبی واسه جیب برها فراهم کرده. عمده این افراد جوونهای رومانیایی و یا عرب آفریقایی تبار (تونس، مراکش و …) هستند که تلاش می کنند از شلوغی و غفلت توریست ها استفاده کنن و جیب آدمو بزنن.

یکی از روش های نوینشون جیب بری به سبک رونالدینیویی هست. فرضاً یکی شون بهتون مراجعه می کنه، ساعت یا آدرس می پرسه و بعد تلاش می کنه تا خودشو خیلی صمیمی بهتون نشون بده و یا حتی با نوعی رقص یا شادی شما رو تحت تاثیر قرار بده و بعد وقتی کنارتون میاد از غفلتتون استفاده کنه و کیف رو از جیب پشتیتون برداره و … به هر حال توصیه میشه اصلاً اینجور آدم ها رو تحویل نگیرید و یجورایی سریع منطقه رو ترک کنید.

در طول مسیر ۱ تا ۱٫۵ کیلومتری خیابون لارامبلا، کوچه های فرعی زیادی وجود داره که ویژگی همشون اصالت و قدمتشونه که البته برخی از اونها به جاهای دیدنی دیگه شهر هم منتهی میشه که البته ما ترجیح دادیم دیدن این مکان ها رو به روزهای آتی موکول کنیم.

http://s1.picofile.com/file/7491353759/129.jpg

با ادامه دان مسیر تا انتهای خیابون لارامبلا به میدون کلومبوس رسیدیم، میدونی که با یاد و نام کریستوف کلمب بنا شده و مجسمه اون رو ستون بزرگی قرارداره که با دست به سمت دریا و مناطق دور دست آمریکا اشاره می کنه.

http://s1.picofile.com/file/7491353331/123.jpg

در امتداد میدون به سمت ساحل دریا که با توجه به حال و هوای دریاییش و منظره زیبای غروب آفتاب خیلی برای توریست ها جالب بود، از طریق پل و بارانداز کوچک در دل دریا پیش رفتیم.

http://s1.picofile.com/file/7491352040/074.jpg

http://s3.picofile.com/file/7491352254/087.jpg

در طول مسیر صدها نفر در اطرافمان به صورت نشسته یا ایستاده از هوای مطبوع دریا بهره می بردن. در انتهای جاده هم وجود یک مرکز خرید بزرگ و رستوران زیبایی که سقف آیینه ای شیب دارش، تصویر میزها و مشتری ها رو به شکل خیره کننده ای منعکس می کرد هم در نوع خودش جالب بود.

بارسلون

صندلی های کنار ساحل نیز پاتوق عشاق جوون شده بود و البته تک و توک خانواده هایی که بچه هاشون رو همراه داشتن به چشم می اومد. کلا خیابونها و ساحل بارسلون نسبتا تمیزن و برای توریست ها جذاب. تو این حین دختری جوونی که لیوان بستنیش به زمین ریخت و مایعات محتوی اون روی سنگفرش خیابون پخش شده بود، با کمک دوستش و با وسواس خیابون رو کاملا تمیز کرد! راستش این حرکت باعث شد تا حس احترام بیشتری نسبت به مردم این سرزمین تو خودمون احساس کنیم!

با دور زدن ساختمون و عبور از محوطه سرسبز در مسیر برگشت از خیابونی به موازات خیابون لارامبلا قرار گرفتیم . البته ورودیش میدون قشنگی بود که بازم برای توریست ها خوراک خوبی محسوب می شد.

http://s1.picofile.com/file/7491352789/093.jpg

در مسیر برگشت یکدفعه بارون تندی گرفت و ما که ناچارا دنبال سرپناه می گشتیم وارد یه کوچه فرعی شدیم و این بار دست تقدیر بطور تصادفی ما رو به سمت ساختمون زیبای اپرای شهر هدایت کرد. ساختمون زیبای اپرا از داخل و خارج بسیار دیدنی است. نقش و نگارهای سقف داخل اپرا هم جلوه خاصی به اون داده.

http://s3.picofile.com/file/7491353010/096.jpg

محوطه داخل سالن اپرا نسبتا شلوغ بود اما راستش چون دیگه هوا داشت کم کم تاریک میشد و از طرف دیگه با توجه به هزینه گزاف بلیطش علاقه خاصی به تماشای یک کنسرت اپرا نداشتیم، به خصوص که ورودیش نسبتا گرون بود. به هر حال به همون مقدار اکتفا کرده و با مترو به سمت هتل مورد اقامتمون حرکت کردیم.

شب هم می بایست کارهای مربوط به رزرو مقصدهای بعدی سفرمون که این بار بعد از اسپانیا، سوئیس و شهر ژنو بود رو انجام بدیم و از اونجا که اینترنت WIFI هتل یکم بازی در می آورد مجبور شدیم به لابی رفته و هتل ژنو رو از اونجا رزرو کنیم.


جمعه ۱۳۹۱/۰۵/۰۶

خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲) – بارسلون – قسمت سوم- پارک گوئل

صبح روز دوم اقامتمون در بارسلون، دیگه خستگیمون تا حدی زیادی رفع شده بود و از اونجا که از قبل برنامه رفتن به پارک گوئل رو داشتیم، بی معطلی با راهنمایی رسپشن هتل، سوار بر اتوبوسی که حدود ۱۰۰ متر پایینتر ایستگاهش بود به سمت پارک گوئل حرکت کردیم. کلا شهر بارسلونا حداقل از نگاه ما شهر بزرگی محسوب نمی شد، لااقل در مقایسه با تهران. با این حساب کمتر از ۲۰ دقیقه بعد با گذر از چند کوچه با شیب نسبتاً متوسط در کنار پارک گوئل پیاده شدیم.

قبلاً از شاهکارهای هفتگانه معمار بزرگ بارسلون گائودی معروف که در قرن ۱۹ میلادی شاهکارهای عظیمی رو در این شهر از خودش بجا گذاشته، صحبت کردیم. از قرار این پارک هم از جمله همون شاهکارهای این معمار بزرگ و خلاق محسوب میشه که در باغی به مساحت حدود ۲۰ هکتار ساخته شده.

می گن آنتونی گائودی در این باغ به سفارش کنت گوئل قرار بود تعداد زیادی بنای زیبا برای اقامت اشراف شهر بسازه که البته تنها ۲ تا از این قصرها ساخته شدن و بعد که این سرمایه گذاری تقریباً جواب نداد و کنت گوئل نتونست برای خونه های گرون قیمتش مشتری پیدا کنه نهایتا فقط شهرداری قدرت خرید داشت و این باغ زیبا تبدیل به پارک عمومی شد.

خوشبختانه برای ورود به پارک نیاز به پرداخت پول نیست! در ابتدا ما که از در کناری باغ وارد شدیم اولش نمی دونستیم که چطور باید مسیر باغ رو به درستی دنبال کرد. اما با دیدن یک گروه جهانگرد خارجی که احتمالا از آمریکای لاتین بودن، بهترین کار رو در دنبال کردن اونها دیدیم و این شد که پس از چند دقیقه با بالا رفتن از جاده دیگه تقریبا مسیر اصلی رو پیدا کرده بودیم.

http://s1.picofile.com/file/7492317204/100.jpg

زیبایی خیره کننده شهر بارسلون و سواحل آبی رنگ اون از بالا با چشم انداز قشنگی از سایر بناهای بلند شهر نظیر کلیسای ساگردا فامیلیا، اونم از لابلای شاهکار زیبای پارک گوئل به سادگی قابل وصف نیست. به همه اینها نسیم خنک و هوای مفرح باغ رو هم اضافه کنید. (حقیقتا جای همه دوستان خالی بود!)

http://s1.picofile.com/file/7492318595/104.jpg

در این میون ستونهای فانتزی که به نوعی تداعی کننده تنه درخت نخل که در عین شکل فانتزی و کجی ظاهری همگونی مناسبی با طبیعت پارک و سایر آثار هنری پارک دارد در نوع خودش بی نظیره.

http://s3.picofile.com/file/7492318274/101.jpg

همینجا بود که برای گرفتن عکس ۲ نفره از یکی از توریست های گروه آمریکای لاتین کمک خواستیم که البته بعد بیچاره بخاطر معطل شدن برای دقایقی گروهشو گم کرد و این موضوع باعث شرمندگی ما شد!

با ادامه دادن مسیر در امتداد جاده خاکی و البته گذر از چندین دیواره و ستون های سنگی با انحنای طراحی شده مورد علاقه گائودی و در حالیکه در اطراف جاده دست فروشها اجناسی همچون سوغاتی های نماد شهر رو عرضه می کردن و با بازار گرمی و پیشنهاد کاهش قیمت سعی در اغوای مشتریان داشتن به منطقه بام بنای اصلی و معرف باغ رسیدیم که با شکلی شبیه یک نیم دایره بزرگ و البته کنگره هایی مدور که نشیمنگاهی زیبا با تزئینات رنگی سرامیکی و البته منظره زیبایی از چشم انداز شهر هم همراه داشت، خوراک مناسبی را برای تفرج و سیاحت توریست های رنگارنگ فراهم کرده بود.

بارسلون

پس از دقایقی تفرج از اون بالا با پایین رفتن از جاده و با گذر از یک طیف وسیعی از ردیف ستونهای سبک درخت نخلی و مسیر شیبدارش نهایتا به پایین باغ و محل ورود به سردر اصلی باغ رسیدیم.

http://s1.picofile.com/file/7492319030/129.jpg

در سردر اصلی باغ بنای فانتزی زیبایی قرار داره که با توجه به انبوه جمعیت توریست ها که معمولا از این در وارد باغ می شن، خیلی جلب توجه می کنه.

http://s3.picofile.com/file/7492319244/141.jpg

درست جلوی محوطه اصلی هم مجسمه سوسمار سرامیکی زیبای پارک رو می بینید که شهرت اون باعث شده تا همه توریست ها حداقل یه عکس یادگاری با اون بگیرن. این فواره یجورایی مخزن آب دهی باغ هم به حساب می یاد.

http://s1.picofile.com/file/7492319672/145.jpg

اگه از پله های ورودی بالا برید، چشم انداز ستونهای زیبای اون بنای زیبا آدمو سحر می کنه. در این میون نقش و نگارهای سرامیکی که می گن از تکه های مستعمل و شکسته شده ظروف خانگی ساخته شده (هرچند باورش یکم سخته!) و البته توریست هایی که وجب به وجب محوطه رو اشغال کرده بودن منظره زیبایی رو درست کرده بود.

http://s1.picofile.com/file/7492320107/155.jpg

با این حال زودتر از اون چیزی که فکر می کردیم تقریبا دور پارک رو در ظرف کمتر از ۲ ساعت گشته بودیم و این شد که عملا با اینکه فضای باغ، مکان  و زمان حس بیشتر موندن تو پارک رو هم می طلبید اما به ناچار می بایست برای دیدن سایر مکان های زیبای شهر اونجارو ترک می کردیم.

بعد از خروج از پارک درست جلوی در اصلی فروشگاهی از صنایع دستی و تزئینی قرار داشت که به نوعی برای توریست ها مرکز خرید مناسبی تلقی می شد.

http://s1.picofile.com/file/7492319886/152.jpg

حوالی ظهر بود که با گذر از کوچه پس کوچه های اطراف باغ و طی مسافتی در حدود ۴۰۰ متر بالاخره به خیابون اصلی رسیدیم. البته تو  این میون از یکی دو نفری آدرس صحیح رو هم پرسیدیم و جالب اونکه همشون با اینکه انگلیسی زیاد بلد نبودن با زبون بین المللی اشاره نهایت راهنمایی رو می کردن.

در ادامه با سوارشدن به اتوبوس راهی خیابون گراسیا شدیم. این خیابون با شکل ظاهری و پیاده رو های بزرگش در واقع یادآور خیابون شانزه لیزه پاریس بود و درست عین اونجا پر است از خیل عظیم توریست های خوش ذوق و با حال.

در این خیابون ۲ شاهکار دیگه آنتونی گائودی که بازهم مثل سایر آثارش دارای ستونها و شمایلی عجیب هست قرارداره. یکی از این بناها که کاسامیلا نام داره، خانه‌ای است بازهم مشابه سایر طرح‌های گائودی که شکل و شمایلی فانتزی داره و البته پشت بامی عجیب و فانتزی اش از جاهای دیدنی شهر محسوب میشه.

http://s1.picofile.com/file/7492320321/156.jpg

اما به یکباره با دیدن صف چند هزار نفری توریست ها برای ورود به این بنای زیبا یجورایی انگار آب سرد رو سرمون ریختن و این شد که فقط به دیدن قسمت همکف که اختصاص به نمایشگاه و فروشگاهش داشت اکتفا کردیم.

البته از داخل فروشگاه، در کوچکی وجود داشت که یجورایی صف رو دور می زد و ظاهرا بدون بلیط می شد وارد ساختمون شد. رو این حساب دیدیم که ابتدا ۲ تا توریست خارجی و بعدهم خانم جوان چشم بادومی با عبور از در مربوطه در خلاف جهت شاسی بازدارنده در، قصد داشتن رکب بزنن و بدون بلیط وارد ساختمون اصلی بشن! ماهم که هاج و واج اونا رو تماشا می کردیم اولش بسرمون زد که دنبالشون کنیم اما بعد از چند دقیقه با دیدن متصدی موزه که داشت با غرولند اونارو به بیرون در هدایت می کرد، خوشحال شدیم که حداقل احتراممونو حفظ کردیم و از غریزه ایرانیمون استفاده نکردیم!

با خروج از ساختمون درحالیکه ساعت از ۱ ظهر هم گذشته بود، تصمیم گرفتیم که برای تجدید قوا به هتل برگردیم و این شد که مجددا در مسیر برگشت از طریق مترو حرکت کردیم.

نزدیکی هتلمون فروشگاه بزرگی بود که برخی اقلام غذایی نظیر میوه، کنسرو، نان، نوشیدنی و کاهو و … رو هم خریدیم. کیفیت اجناس و به خصوص کاهو و میوه ها تو بارسلون خیلی عالی بود و کاهوش اونقدر تمیز بود که آدم دلش نمی یومد حتی بشوردش. کلا اسپانیا در مقایسه با کشورهای دیگه اروپا کشور ارزونتری محسوب میشه و از این نظر هم آدم حس خوبی اونجا داره!

جمعه ۱۳۹۱/۰۵/۱۳

خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲) – بارسلون- قسمت چهارم– کلیسای جامع و پارک سیتادلا

هنگام عصر دیگه زمان اون بود که بخش دوم گردش روزانه رو در بارسلون بازهم از مرکز شهر یا همون میدون کاتالونیای دوست داشتنی شروع کنیم. این بار میدون و خیابون های اطرافش رو با نگاهی دقیق تر مورد توجه قرار دادیم و راستش برای دقایقی محو تماشای برخی ساختمونهای قدیمی محله که تاریخ ساختشون که گاها بیش از ۱۰۰ سال بود شدیم و البته افسوس خوردیم چرا در کشور ما آثار گذشته رو درست نگهداری نمی کنیم!

http://s3.picofile.com/file/7492320856/182.jpg

در ادامه نهایتا بازهم وارد خیابان زیبای لارامبلا شدیم. لارامبلای دوست داشتنی همیشه پر از توریست های رنگارنگ خارجیه و هنرمندان دوره گرد هم گوشه و کنار میدون سعی می کنن به فراخور هنرشون، امرار معاش کنند.

با این حال از اواسط خیابون لارامبلا و پس از گذر از بازار میوه رنگارنگش مطابق برنامه قبلی بجای امتداد مسیر تا میدون کلومبوس این بار به سمت کوچه های اطراف خیابون لارامبلا راه رو کج کردیم. در بدو ورود به کوچه های قدیمی سنگفرش شده شهر که عمدتا عرضشون کمتر از ۲ متر بود و ارتفاع ساختمونها تقریبا مشابه و معماری همسان و متقارنی داشتن، آدم با فروشگاههای صنایع دستی و البته رستورانها و بارهای کوچکی مواجه میشه که در مجموع دهها هزار توریست رو تو دل خودشون جا دادن.

http://s1.picofile.com/file/7492320535/180.jpg

مغازه خونه اسباب بازی فروشی. تو این مغازه همه چیز در ابعاد مینیاتوری موجود بود!

http://s3.picofile.com/file/7492321391/186.jpg

با عبور از دل کوچه های سنگفرش شده قدیمی و البته یکم چپ و راست زدن برای پیدا کردن مسیر و عبور از برخی ساختمونها و بناهای قدیمی محله که اوناهم در نوع خودشون جالبن، عملا آدم می تون خودشو به یکی دو قرن قبل برگردونه و حس اون موقع رو تجربه کنه.

http://s1.picofile.com/file/7492321070/183.jpg

در این بین جلوی یک بنای قدیمی مردی کولی که گله سگی به تعداد ۱۲ تا ۱۵ تا سگ کوچیک و بزرگ رو افسار به دست به دنبال خودش می کشید توجهمونو جلب کرد. سگها هم که توهم می لولیدند به شدت از یارو حساب می بردن و دستوراتشو اطاعت می کردن. اما سئوالی که تو ذهن ما شکل گرفت این بود که بالاخره این بابا که سر و وضع درستی هم نداشت، چجوری شکم اینا رو سیر می کنه!

http://s3.picofile.com/file/7492320642/181.jpg

از اونکه بگذریم با ادامه دادن مسیر سرانجام به محوطه جلوی کلیسای جامع یا همون کاتدرال رسیدیم. در جلوی محوطه کلیسا وجود تعداد زیاد توریست هایی که رو پله ها نشستن حس آرامش قشنگی رو به آدم القا می کنه و البته در روی پله ها گروهی از نوازنده های دوره گرد با سازهای خودشونو فضای شاد و مفرحی رو هم برای مردم به همراه آورده بودن.

http://s3.picofile.com/file/7492322254/190.jpg

از قرار قدمت این کلیسا به حدود ۸۰۰ سال پیش می رسه. البته در قرن های ۱۴ و ۱۵ و قرن ۱۹ هم بخش هایی از اون بازسازی یا تکمیل شده. برای ورود به این کلیسای بزرگ هم مانند اکثر کلیساهای اروپا نیاز به پرداخت پول نیست. فضای داخل هم بسیار بزرگ و البته تاحدی تاریکه. شاید به این خاطر که حس آرامش و معنویت رو به آدم القا می کنه. با این حال نقش برجسته ها و مجسمه های متعدد و البته نقاشی های رنگارنگی همه جای کلیسا به چشم می خوره که آدمو جذب خودش می کنه اما همواره باید مواظب بود تا آرامش مردمیکه به عبادت مشغولن به هم نخوره.

http://s3.picofile.com/file/7492322575/199.jpg

پس از خروج از کلیسا در کوچه های تنگ کناری مسیرمونو ادامه دادیم. کوچه های اطراف کلیسا هم عمدتا تنگ و باریک هستند و یجورایی کلیسا تو دل منطقه قدیمی تو درتوی بارسلون قرار گرفته.

این بار وجود دوره گردهایی که با نمایش با حبابهای بزرگ آب، مردم داخل کوچه رو متوجه خودشون کرده بودن توجهمونو جلب کرد اما اونجا هم خیلی نموندیم و با عبور از خیابان حدفاصل منطقه قدیمی و گذر از ساختمونهای زیبای اطراف به کلیسای قدیمی سانتا ماریا دل مار رسیدیم.

http://s3.picofile.com/file/7492323545/207.jpg

http://s3.picofile.com/file/7492323010/205.jpg

در این میان با دقایقی استراحت در این کلیسای قدیمی و بستن چشم هامون تونستیم دوباره انرژی لازم برای بقیه مسیر رو پیدا کنیم. در ادامه از کوچه پس کوچه های شهر و مغازه های رنگارنگ اون عبور کردیم.

http://s1.picofile.com/file/7492322789/202.jpg

یکی از نکات جالب میوه فروشی بود که ترکیبی از میوه های یکم لک دارشو در بسته های یک یا ۲ یورویی به مشتری عرضه می کرد تا عملا کل محصولاتش رو فروخته باشه. (فرضا در یک کیسه چند نوع میوه که وزن جمعیشون حدود ۱ تا ۲ کیلو بود). در این میون از موزه پیکاسو هم گذاشتیم، هرچند تو اون ساعت بسته بود.  و نهایتا به پارک بزرگ و زیبای سیتادلا رسیدیم.

خوشبختانه این بارهم برای ورود به پارک نیاز به پرداخت پول نبود! خلاصه پس از ورود به پارک سیتا دلا که از قرار قدمت اون به حدود ۱۰۰ سال می رسه، با مشاهده نقشه پارک اول همه نگاهمون به مجسمه زیبای جلوی در و افرادی که مشغول ورزش کردن در پارک بودن جلب شد.

http://s3.picofile.com/file/7492323759/208.jpg

بعد هم به سمت ساختمون پارلمان پارک با استفاده از تابلوهای راهنمایی حرکت کردیم. هرچند آخرش نفهمیدیم که بالاخره منظور از ساختمون پارلمان چی بود! یعنی پارلمان چی و کی؟ شاید ساختمون پارلمان قبلی شهر بود. نمی دونیم!

نهایتا از محوطه زیبایی که مجسمه ماموت بزرگی هم در اون قرار داشت گذشتیم که بسیار مورد توجه بچه ها بود.

http://s1.picofile.com/file/7492323973/210.jpg

و در ادامه به زیباترین نقطه پارک که محوطه زیبای آب نما و چشمه ای است که آن هم ساخت گائودی است و بنایی با سردر بزرگ و پله کانی بزرگ و منحصر به فرد بود رسیدیم.

http://s3.picofile.com/file/7492324187/216.jpg

این محل خوراک مناسبی رو برای توریست ها فراهم می کرد و بالا رفتن از پله ها یجورایی چشم انداز قشنگی از بالای پارک رو جلوه گر می ساخت.

http://s1.picofile.com/file/7492324408/220.jpg

در این هنگام از اونجا که ساعت از ۸:۳۰ گذشته بود، نگران تاریکی هوا و از دست دادن تماشای سایر بخش های پارک بودیم. این شد که با کمی پیاده روی به سرعت به محوطه قلعه پارک رسیدیم. هرچند متاسفانه در ورودی قلعه بسته بود اما منظره بیرونشم در نوع خودش جالب بود و این شد که برای دقایقی به بهانه عکس گرفتن، همونجا مشغول شدیم.

http://s3.picofile.com/file/7492324622/224.jpg

از اونجایکه هوا در شرف تاریکی بود با خروج از پارک وارد محوطه زیبایی شدیم که در انتهای آن دروازه‌ی تریومف قرار داشت. در این میون تلؤلو آخرین بارقه های نور خورشید که از درواز غروب می کرد منظره رویایی رو جلوه گر ساخته بود. با این حال تا زمانیکه مسافت حدود ۵۰۰ متری جلوی پارک تا دروازه تریموف رو طی کردیم دیگه از نور خورشید اثری نبود. اما زیبایی دروازه حتی بدون تلؤلو خورشید هم هویدا بود. در این میون تعداد زیاد عابرین، از توریست ها گرفته تا محلی هایی که در این فاصله با دویدن مشغول ورزش کردن بودن در نوع خودش جالب بود.

http://s1.picofile.com/file/7492325050/227.jpg

http://s3.picofile.com/file/7492325585/228.jpg

شب وقتی به هتل رسیدیم، مطابق معمول به اینترنت و ایمیلمون سر زدیم، اما به یکباره ایمیلی رو از بوکینگ دریافت کردیم که از وجود مشکل در رزرواسیون هتلمون در ژنو داشت. راستش خیلی نگران شدیم چون قیمت هتل های ژنو خیلی بالا بود و ما به زحمت اون هتل ۳ ستاره رو اونم نزدیک ایستگاه با قیمت حدود ۹۰ یورو برای هرشب رزرو کرده بودیم.

داستان از اونجا شروع شده بود که ما به جهت عجله یکم سهل انگاری کرده بودیم و بجای هتل های free cancelation همیشگی، هتل حراج شده رو انتخاب کرده بودیم و در این نوع هتل ها یا هتلهایی که عبارتNone Refundable در اونها قید شده، هزینه هتل مستقیم از کارت کم میشه و نمیشه پس از حضور در هتل نقدی پرداخت. بنابراین چون کارتمون به اندازه کافی پول نداشت یارو هتله به بوکینگ شکایت کرده بود و … .

بوکینگ پیشنهاد داده بود بطور مستقیم با خود هتل تماس بگیریم و این شد که ما هم با یک ایمیل بلند بالا مشکلمونو شرح دادیم و حتی بلیط هواپیما از مادرید تا ژنو رو هم براشون فرستادیم تا شاید یجورایی قبول کنن پول هتل رو نقدی حساب کنیم. هرچند مقصر خودمون بودیم و اونا به راحتی می تونستن جریمه هم ازمون بگیرن و این شد که نگرانیمون بیشتر شد.

جمعه ۱۳۹۱/۰۵/۲۰

خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲) – بارسلون- قسمت پنجم– مون جویی

در برنامه ریزی سومین روز اقامت در بارسلون، بازدید از تپه مون جویی (مون خوئیک) رو تو دستور کار داشتیم. تپه ای که زیباترین چشم انداز از بالای شهر بارسلون و سواحل رویایی اونو داشت. از قرار این تپه از سال ۱۹۲۹ محل نمایشگاههای شهر بارسلون بود که بعدا تغییر کاربری داد و الان حداقل از نگاه ما بی اغراق بهترین تفرجگاه دیدنی شهر بارسلون به حساب می یاد!

این بار هم با کمک رسپشن، (خدا پدر و مادر این رسپشن های با معرفت هتل های اروپایی رو بیامرزه!) شیوه رفتن به مون جویی رو پرسیدیم که خوشبختانه گفت که با اتوبوس شماره ۵۰ مستقیما می شد به اونجا رفت.

سوار بر اتوبوس و با گذر از خیابونهای نیمه شلوغ شهر و در حالیکه اتوبوس چندباری پر و خالی شد، به یکباره خودمونو در میدون بزرگی یافتیم که از یکطرفش چشم انداز ساختمون زیبایی در بالای ارتفاع و طرف دیگه مشعل المپیک قرار داشت.

http://s3.picofile.com/file/7491361284/004.jpg

نشونه ها حکایت از اون داشت که اینجا می بایست میدون اسپانیا باشه و این شد که یکدفعه به سرمون زد که اونجا پیاده شده و کمی دور و اطراف میدون بچرخیم. اما بعدش با گرفتن چندتا عکس و یکم چرخیدن در اطراف میدون و البته تماشای مجسمه زیبای وسط اون ترجیح دادیم که باردیگه به سرعت به سراغ مقصد اصلی یا همون تپه مون جویی بریم و الکی وقت با ارزشمونو هدر ندیم.

http://s1.picofile.com/file/7491361719/006.jpg

هرچند این ندانم کاری موجب شد که دوباره اشتباها بلیطمونو تو دستگاه اتوبوس رجیستر کنیم و درحالیکه رجیستر قبلی ۷۵ دقیقه اعتبار داشت، یکی از تعداد سفرهای مجاز دهگانمون یا به عبارتی حدود ۲ یورو ناقابل برای هر نفر بسوزه!

در داخل اتوبوس با دور زدن میدون از کنار ساختمون زیبای موزه هنر گذشتیم و در پیچ و خم جاده ای قرار گرفتیم که با شیب نسبتا زیادی بالای تپه می رفت. در طول مسیر یکی یکی مسافرای اتوبوس پیاده می شدن و ماهم با عبور از ورودی استادیوم المپیک شهر  به تصور اونکه ایستگاه آخر بالای تپه است همینطور ادامه دادیم. اما نهایتا چند دقیقه بعد اتوبوس توقف کرد و راننده به ما و ۲ تا پیرمرد و پیرزن اروپایی که پشت سرمون بودن (که احتمالا اون بیچاره ها هم یجورایی به امید ما که خیر سرمون توریست های نقشه به دست بودیم، وایساده بودن!) گفت که بابا شما کجا می خواید برید؟ و اینکه اینجا ایستگاه آخره و بپرید پایین. ما راستش واسه اینکه کم نیاریم یکدفعه از دهنمون پرید گفتیم که مقصدمون دهکده اسپانیاییه و این شد که یارو بیچاره با انگلیسی دست و پا شکسته اش کلی تلاش کرد تا توضیح بده که باید ۲تا ایستگاه قبل پیاده می شدیم و … .

خلاصه با ترک اتوبوس یجورایی سعی داشتیم مسیر درست رو پیدا کنیم اما اولش یکم گیج بودیم. اولین چیزی که توجهمونو جلب کرد منظره زیبای شهر و البته بخش بالای استادیوم زیبای المپیک از لای نرده های دیوارهای کناری جاده بود.

http://s3.picofile.com/file/7491362254/009.jpg

بعد هم طولی نکشید تا ایستگاه تله کابین رو همون بغل پیدا کردیم و این شد که یجورایی بی اختیار در صف نه چندان شلوغ تله کابین که توریست ها از دستگاه بلیط می خریدن وایسادیم.

بلیط رفت و برگشت حدود ۹٫۸ یورو برامون آب خورد، البته می شد تک مسیره هم بلیط تهیه کرد و مابقی رو پیاده گز کرد. درست پشت سر ما زوج مسن آلمانی بودن که متاسفانه انگلیسی بلد نبودن و با زبون بی زبونی از ما کمک خواستن تا یجورایی از دستگاه براشون بلیط رفت و برگشت بخریم که ما هم اطاعت امر کردیم. راستش آدم این توریست های مسن خارجی که تازه تو سن ۸۰ یا ۸۵ سالگی انگیزه جهانگردی رو دارن می بینه، تازه شور و حس زندگی کردن پیدا می کنه!

با سوار شدن در تله کابین و حرکت از فراز تپه های سرسبز و در حالیکه چشم انداز بی نظیری از بالای شهر بارسلون و سواحل طلایی اون رو پیش رو بود، به واقع حسی وصف ناشدنی رو تجربه می کردیم. وسط راه یکبار دیگر تله کابین اون بالا تو ایستگاه توقف کرد اما دوباره حرکت کردیم و این بار از بالای پارک جنگلی فوق العاده زیبایی که مردم به نوعی در اون تفرج یا ورزش می کردن، گذشتیم و دقایقی بعد بالای تپه بودیم.

http://s1.picofile.com/file/7491362361/014.jpg

پس از خروج از تله کابین با دیوارهای قلعه قدیمی مواجه شدیم که در اطرافش که چشم انداز زیبایی از شهر و دریا رو هم به همراه داره، بازمانده ای از توپ های قدیمی مشاهده میشه که به شدت مورد استقبال توریست های چشم بادومیه عاشق عکس گرفتن شده بود. 

در امتداد مسیر و در جلوی محوطه خندق گونه قلعه،گلکاری منظم و رنگارنگ با زمینه چمن سبز، آدمو به وجد میاره. به همه این ها از زاویه ای مناسب ویوو دریا رو هم اضافه کنید.

http://s1.picofile.com/file/7491362575/021.jpg

با عبور از پل ورودی قلعه و راه شیبدار اون به یکباره وارد محوطه زیبایی در بالای تپه شدیم که از چهار طرفش چشم انداز زیبایی از شهر بارسلون و دریای نیلگون و سواحل رویایی اش هویدا شد. هوای مطبوع اونجا در کنار نقش و نگارها و مجسمه های مختلف، حس و حال و هوایی رو فراهم کرده بود که راستش نمی شد ازش دل کند.

http://s1.picofile.com/file/7491362896/025.jpg

http://s3.picofile.com/file/7491363117/044.jpg

در ادامه با ورود از درواز نسبتا تنگ به درون قلعه پا گذاشتیم. سنگفرش های زیبای کف قلعه رو پوشونده بود و همچنین حجره ها و اتاق های دور تا دور قلعه که برخی از اونا که بخش هایی از موزه بودن و یا فروشگاه فروش سوغاتی های شهر شمره می شدن از دیگر جاهای دیدنی این قلعه نسبتا کوچیک به شمار می اومد.

در یکی از اتاق ها قطعه فلزی جالب وجود داشت که تصویر آن در آیینه متفاوت با شکل واقعی اون بود.

http://s3.picofile.com/file/7491363438/047.jpg

http://s1.picofile.com/file/7491363973/048.jpg

با بالا رفتن از پله های کناری قلعه به بالای آن پا گذاشتیم. جایی که در واقع بالاترین نقطه قلعه شمرده می شد.  با این اوصاف شهر بارسلون و دیدنی های اون مانند کلیسای ساگردا فامیلیا در زیر پامون می درخشید.

http://s1.picofile.com/file/7491364408/053.jpg

در این زمان درحالیکه ساعت دیگه حوالی ظهر رو نشون می داد با سختی بسیار از حال و هوای رویایی بالای تپه دل کندیم و در مسیر برگشت هم باردیگه با تله کابین شاهد مناظر زیبای شهر زیبای کاتالون ها بودیم.

http://s3.picofile.com/file/7491364294/052.jpg

با ترک تله کابین عزم رفتن به دهکده اسپانیایی یا همون پابلو اسپانیول رو کردیم. با اینکه می شد با اتوبوس مسیر رو رفت ترجیح دادیم تا با پیاده روی از مناظر زیبای بالای شهر لذت ببریم. در طول مسیر توریست های جورواجور خارجی در همه جای جاده پخش بودن، راستش ما ابتدا درک درستی از مسیر درست حرکت به سمت دهکده اسپانیایی نداشتیم . اما یجورایی جاده و علائم اون نشون می داد که مسیر رو درست می ریم. در مسیر جاده اولین جایی که توجهمونو جلب کرد استادیوم زیبای المپیک بارسلون بود که در سال ۱۹۹۲ پذیرای المپیک بود. محل زیبای این استادیوم در بالای تپه های مشرف بر شهر و علاوه بر اون مشعل زیبای المپیک به واقع محفل خوبی برای جمع کردن توریست ها بود.

http://s3.picofile.com/file/7491364622/061.jpg

عظمت المپیک بارسلون با دیدن استادیوم زیبای این شهر بیشتر تو ذهنمون نقش بست. راستش بایدم شهر زیبایی مثل بارسلونا افتخار میزبانی چنین المپیک بزرگی باشه.

شنبه ۱۳۹۱/۰۵/۲۸

خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲)–  بارسلون- قسمت آخر– دهکده اسپانیایی

در ادامه طی مسیر در بالای تپه مون جویی با دل کندن از محوطه اطراف استادیوم مسیر رو ادامه دادیم و دقایقی بعد پس از یکی دوبار چپ و راست زدن و البته آدرس پرسیدن از نوجونهای اسپانیولی که البته زبون انگلیسی هم بلد نبودن، سرانجام تونستیم به دروازه زیبای دهکده اسپانیایی برسیم. بلیط ورودی دهکده ۹٫۹ یورو بود. البته با کارت دانشجویی حدود ۳ یورو تخفیف داشت. جالب اینکه برای خانواده ۴ نفری تخفیف ویژه داشت و جمعا حدود ۲۲ یا ۲۴ یورو می شد.

پابلو اسپانیول یا همون دهکده اسپانیایی در حقیقت محل فعلی همون نمایشگاهی است که از سال ۱۹۲۹ در مساحتی حدود ۵ هکتار ایجاد شده و به نوعی یک شهر یا دهکده کوچیکه که هر بخشی از اون نماد هویتی از یکی از اقوام اسپانیایی و سبک معماری منطقه های مختلف کشور پهناور اسپانیاست.

با ورود به کوچه های نسبتا تنگ و باریک این دهکده کوچک که با سنگفرش های زیبایی پوشیده شده، علاوه بر آشنایی با سبک معماری های مختلف اقوام اسپانیایی، فرصت دیدن و خرید صنایع دستی مناطق مختلف اسپانیا هم فراهم میشه.

http://s3.picofile.com/file/7491365913/075.jpg

با حرکت در داخل کوچه  پس کوچه های دهکده و عبور از  چندین فروشگاه صنایع دستی اولش به کلیسای زیبایی رسیدیم که یجورایی مرکز ثقل دهکده محسوب میشه. در بخش انتهایی دهکده هم چشم انداز زیبایی از شهر بارسلون قابل مشاهده است. جالب اونکه هرکدوم از کوچه ها با نام یکی از مناطق اسپانیا نام گذاری شده.

http://s1.picofile.com/file/7491365585/069.jpg

در بخش هایی از دهکده، رستورانهایی که غذاهای سنتی اسپانیولی سرو می کنن قرار گرفتن که این بخش هم برای توریست ها خیلی جذابه.

http://s3.picofile.com/file/7491365157/068.jpg

در بخش های دیگر دهکده نمایشگاههای مختلفی از صنایع سرامیکی و آبگینه با طرح ها و نقش های سنتی اسپانیایی به چشم می خوره. جالب اونکه در مکانی از دهکده نیز کارگاه تولید ظروف شیشه ای قرارداره که مردم از نزدیک می تونن با فرآیند ساخت این نوع صنایع دستی شیشه ای بطور کامل آشنا بشن.

http://s3.picofile.com/file/7491366341/077.jpg

بخش هایی از دهکده هم به معماری آندلسی و تمدن اسلامی اختصاص داره که به نوعی از بقیه بخش های دهکده متمایزه!

http://s3.picofile.com/file/7491366983/085.jpg

با دور زدن کل دهکده، دست آخر دوباره به محوطه میدون اصلی دهکده که دیگه تا حدودی از توریست های ریز و درشت و حتی بچه مدرسه ای های یونیفرم پوش پر شده بود رسیدیم. بازم مثل سایر کشورهای اروپایی مردم بدون اندکی ملاحظه راحت رو زمین خاکی نشسته بودن و از کثیف شدن لباسشون ابایی نداشتن.

هوای نسبتا گرم و بستنی های رنگاوارنگ موجب شد که ماهم هوس خوردن بستنی میوه ای بکنیم که ۳ تا اسکوپ کوچیکش برامون ۳ یورو آب خورد.

با خروج از دهکده و پایین اومدن از جاده چند دقیقه بعد جلوی ساختمون موزه هنر که یجورایی با پله های تفکیک شده و منظم در بلندی قرار داشت حرکت کردیم.

http://s3.picofile.com/file/7491367311/097.jpg

نمی دونیم چرا اونجا حسی شبیه باغ شازده کرمان رو برامون داشت ! شایدمسیر پله کانی تاحدودی می تونست اونجا رو تداعی کن اما معماری اون دو شباهت چندانی باهم نداشتن. شایدم ما هوای وطن رو کرده بودیم! از اینکه بگذریم نکته جالب وجود پله های برقی بود که قسمت عمده مسیر رو برای رفتن آسون کرده بود.

 در بالا پله ها و جلوی ساختمون جمعیت باحالی روی پله ها نشسته بودن و علاوه بر تماشای چشم انداز زیبای شهر و میدون اسپانیا، به موسیقی که توسط هنرمندان خیابانی در جلوی محوطه نواخته می شد گوش می دان.

http://s1.picofile.com/file/7491367632/100.jpg

با اینکه دل کندن از موسیقی و اون حس و هوا سخت بود اما پس از چند دقیقه لذت بردن از منظره و موسیقی زیبا، برای ارضاء حس کنجکاوی به داخل ساختمون موزه هنر رفتیم. سالن داخل که یجورایی سبک معماری جدید رو تداعی می کرد دارای امکانات و نور پردازی زیبایی هم بود. با ادامه دادن حرکتمون و بالارفتن از پله ها به بخش هایی رسیدیم که کارگران مشغول انجام عملیات ساختمانی و تزئینی در ساختمون بودن. با این حال سقف بنا با نقش و نگارهای زیبا آدم محو خودش می کرد.

http://s3.picofile.com/file/7491368167/105.jpg

در طبقه دوم قصد ورود به بخش مربوط به هنرهای تجسمی رو داشتیم که متصدی مربوطه یکهو جلومونو گرفت و ازمون بلیط خواست و تازه فهمیدیم که ای بابا, از ابتدا باید بلیط می گرفتیم! به هر حال دیگه حس کنجکاویمون ارضاء شده بود و دیگه یکم زور داشت چندین یورو پول این چیزها رو بدیم. این شد که قید خرید بلیط رو زده و از ساختمون خارج شدیم.

با حدود ۲۰۰ متر پیاده روی از کنار ستون های زیبای میدان اسپانیا گذشتیم و این بار با مترو عازم مقصد بعدی یعنی سواحل بارسلونتا شدیم.

این شد که دقایقی بعد در ایستگاه مربوطه بودیم اما به نوعی در پیدا کردن جهت صحیح مسیر یکم با مشکل مواجه شدیم و چون صبح انرژی مضاعفی صرف کرده بودیم دیگه حس اتلاف انرژی رو به هیچ وجه نداشتیم. این شدکه از زوج جونی جهت صحیح رو پرسیدیم هرچند پس از دقایقی با دیدن مردمی که ساکهای کنارساحل خود رو حمل می کردن از صحت جهت حرکت اطمینان حاصل کردیم.

بارسلونتا در واقع ساحل زیبا و تفریحی شهر بارسلون هست که خصوصا در روزهای آفتابی – شبیه همون روز – محل مناسبی برای تفریح ساکنین بارسلون به شمار می یاد.

ماسه های طلایی کنار ساحل که در اون وقت روز عملا جای سوزن انداختن نداشت، با بساطهای رنگارنگی که مردم شهر و توریستهای خارجی پهن کرده بودن پرشده بود و البته با اینکه باد نسبتا خنکی می وزید چند نفری هم در آب مشغول آبتنی بودن.  

http://s3.picofile.com/file/7491368595/113.jpg

در کنار ساحل هم چند نفری مشغول ساختن قصر بزرگ شنی با حساسیت ویژه بودن که انصافا کارشون حرف نداشت.

پس از دقایقی کوتاه که البته گرما هم کلافمون کرده بود، یجورایی خواستیم مسیر برگشت رو میون بور بزنیم اما از بد حادثه مسیر کنار ساحل رو اشتباه رفته و یکدفعه جلوی ساختمون زیبای بارسلونتا تور (barceloneta torre) رسیدیم اما ای دل غافل تو اوج خستگی اونجا دیگه جاده یجورایی بن بست بود!

http://innovativebuildings.net/wp-content/uploads/2010/10/Agbar-Tower-4.jpg

اولش یکم به خودمون بد و بیراه گفتیم اما نهایتا بالاجبار مسیر رو دوباره برگشتیم و این بار راه مطمئن اما نسبتا طولانی کنار ساحل تا میدون کلمبوس رو انتخاب کردیم. در یکطرف جاده رستورانهای جورواجور که هرکدومشون با بازار گرمی قصد فروش غذاهاشون و به خصوص تاپاس های معروف اسپانیولی رو داشتن آدمو برای خوردن این غذا اغوا می کرد.

تاپاس در واقع تکه های کوچکی از غذاهای مختلف رو شامل میشه که البته به انتخاب مشتری ۲ یا ۳ تکه و یا حتی گاها تکه های بیشتری رو براتون میذارن که البته بیشتر شامل غذاهای دریایی میشه. اما طبع ریسک گریز ما و البته گرونی این غذا باعث شد که تسلیم نشیم .

در کنار نوار ساحل و حدفاصل بارسلونتا و میدون کلومبوس (نزدیک به میدون کلومبوس) پارک ساحلی نسبتا زیبایی با چمنکاری و نیمکت قرار داره که با توجه به سایه درخت ها جای خوبی برای دقایقی استراحت محسوب می شد.

پس از میدون کلومبوس دوباره وارد خیابون دوست داشتنی لارامبلا شدیم. این بار قصد خرید سوغاتی شهر بازم مارو به کوچه پس کوچه های اطراف خیابون کشوند و در نهایت با کلی وسواس بالاخره یه جا شمعی کوچک فلزی که نشون قشنگی از بارسلونا رو داشت به قیمت ۴٫۵ یورو خریدیم.

درحالیکه دیگه حدود ساعت ۹ شب بود برای آخرین بار در خیابون سر زنده لارامبلا قدم زدیم و بعدهم قصد کردیم یکم تخم سبزیجات معطر بخریم. اما این بار وقتی قصد خرید دانه های سبزیجات رو داشتیم با کمال تعجب فروشنده همون زمان دکه رو بست و گفت که ساعت کارش تموم شده و حاضر به فروش نیست!

در آخر کار هم حدود ساعت ۹:۳۰ شب گشت شهری بارسلونا رو تموم کردیم و از اونجا که دیگه رمق چندانی برامون نمونده بود با مترو به هتل برگشتیم تا با بستن ساکمون برنامه سفر فردا به سمت مادرید رو تنظیم کنیم. 


نوشته شده توسط شیما و علی در ۶:۵۹ ب.ظ

همچنین ببینید

سفرنامه مادرید قسمت سوم

سفرنامه مادرید قسمت سوم مادرید-ورزشگاه Santiago Bnernabeu فکرش هم آدمو دیوانه میکند.اینکه یک فوتبالی دوآتیشه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *