خانه / سفرنامه / سفرنامه گرجستان قسمت اول (۲۰۱۲)

سفرنامه گرجستان قسمت اول (۲۰۱۲)

سفرنامه گرجستان قسمت اول (۲۰۱۲)

روز اول و دوم و سوم- در مسیر راه

اول همه بسیار خرسندیم که سرانجام این طلسم گرجستان شکست و ما تونستیم نوشتن خاطرات گرجستان زیبا رو شروع کنیم. راستش شاید این بار برای اینکه به یادداشتهامون تنوع بدیم و یجورایی از یکنواختی یادآوری خاطرات اروپا خارج بشیم، تصمیم گرفتیم که به سراغ خاطرات سفر اخیرمون به گرجستان بریم. به هر حال مثل همیشه عذر تقصیر داریم. چراکه وقت ما بسیار محدوده و مطالب تا دلتون بخواد زیاد!

بطورکلی تعطیلات تابستون زمان بسیار مناسبی برای رفتن به سفرهای داخلی و خارجی به حساب می یاد. هرچند با گرون شدن قیمت ارز و سقوط آزاد ارزش پول ملی عملا تحمل شرایط و هزینه های گزاف سفرهای خارجی برای بسیاری از اقشار جامعه و البته خودما سختتر میشه! با این حال نمیشه سفر رفتن رو بی خیال شد و می بایست هرجوری هست حداقل تلاشمونو برای دیدن جاهای جدید انجام بدیم.

گرجستان یکی از جاهایی بود که همیشه یه گوشه ای از ذهنمونو اشغال کرده بود و از تعریف هایی که از اونجا شنیده بودیم همیشه منتظر یه فرصت مناسب برای رفتن به این سفر بودیم. به همه این ها شرایط خاص این کشور در عدم نیاز به اخذ ویزا برای ایرانی ها رو هم اضافه کنید که یجورایی کار رو برای سفرهای برنامه ریزی نشده آسونتر می کنه و این شد که یهو تصمیم گرفتیم از چند روز تعطیلی ای که بخاطر اجلاس در تهران بوجود اومده بود استفاده کرده و این سفر رو هم تجربه کنیم.

 از اونجا که در اوج تعطیلات تابستونی معمولا نرخ تورهای خارجی و داخلی سربه فلک می کشه و از طرف دیگه پروازها هم تا یکی دو ماهه دیگه پرهستن، عملا می بایست به تجربه سفرهای قبلیمون به اروپا و …، اتکا می کردیم و این بار هم با نگاهی ماجراجویانه خودمون برنامه همه چیز رو ترتیب می دادیم. با این تفاوت که امکانات گردشگری کشورهای تازه استقلال یافته به هیچ وجه قابل مقایسه با اروپا نیست! با این حال شاید به تجربه اش می ارزید!

سفر با اتوبوس به گرجستان

اولش قصد داشتیم تا با اتومبیل شخصی این سفر رو تجربه کنیم اما بعد با یکم چرتکه انداختن و برنداز کردن طول مسافت به این نتیجه رسیدیم که شاید بهتر باشه خودمونو درگیر خستگی زیاد نکنیم و حداقل در تجربه اول با اتوبوس به طی مسیر فکر کنیم.

در ادامه با مراجعه به ترمینال غرب و البته کمی تحقیقات قبلی از طریق اینترنت به بی برنامگی سفرهای زمینی در مقایسه با سفرهای هوایی بیشتر پی بردیم. چرا که اطلاعات مربوط به حرکت اتوبوس ها تا حدودی نوسان داشت و مهمتر اونکه هیچکدوم از شرکت ها نمی تونستند بلیط برگشت با تاریخ مشخص رو صادر کنند!

شرکتهایی چون گیتی پیما، عصر ایران و سیما سفر در واقع اصلی ترین شرکت هایی بودن که معمولا هر روز یا یک روز درمیون برای گرجستان ماشین داشتن. ۲تای اول عمدتا به تفلیس و سومی به باتومی. بلیط رفت ماشین های vip صد هزارتومان و بلیط برگشت اوپن ۱۲۰ هزار تومان بود. (این قیمت ها مال شهریور ۱۳۹۱ هستش و احتمالا الان یکم گرونتره!) البته تو ترمینال غرب چندین شرکت دیگه هم تابلوی گرجستان رو زدن اما درواقع بیشترشون فقط واسطه اند و با گرفتن پورسانت آخر کار شما رو با همین ماشین ها می فرستن سفر!

از اونجا که بازگشت از تفلیس راحتتر به نظر می رسید ترجیح دادیم تا ابتدا به باتومی بریم و احتمالا در تفلیس شانس بیشتری برای پیداکردن اتوبوس برگشت داشته باشیم و در نتیجه فعلا بلیط برگشتو نگرفتیم!

با این اوصاف سر ظهر جلوی شرکت اتوبوسرانی مربوطه حاضر شدیم و خوشبختانه با معطلی در حدود ۴۰ دقیقه که یجورایی در مقیاس سفرهای زمینی اصلا معطلی محسوب نمیشه سوار بر ماشین به سمت مقصد حرکت کردیم. مسافرها تشکیل شده بودن از چندتا زوج و نصف اتوبوس هم به جوونهای مجرد اختصاص داشت! هرچند که بعد فهمیدیم به جز فقط یکی از اون زوج ها که اونم در ارزروم ترکیه پیاده شدن مابقی تو تبریز ما رو ترک می کردن و این شد که ما عملا تنها زوج داخل اتوبوس برای رسیدن به مقصد نهایی بودیم و به همین خاطر راننده با سلام و صلوات ما رو تو صندلی جلویی جا داد که صرفنظر از دود سیگارهایی که خوردیم تجربه جالبی بود! چون کمک راننده که آدم بامزه و باحالی بود روش جالبی برای رانندگی داشت که ما اسمشو رانندگی با بوق میذاریم! به این نحو که با سرعت زیاد به ماشینهای جلویی می چسبید و بوق پشت بوق میزد تا اینکه ماشینهای کوچولو تر می ترسیدن و سریع کنار می کشیدن! این شد با اینکه مسیر خروج از تهران به دلیل تعطیلات ترافیک شدیدی داشت، ما زیاد معطل نشدیم!

در طول مسیر راننده ها برای درآمد بیشتر چند تا مسافر تو راهی رو هم سوارکردن و از اونجا که دل گنده ای هم داشتن راه به راه تو مسیر نگه می داشتن و این شد که مسیر ۱۲ ساعته تا مرز بازرگان رو حدود ۱۵ تا ۱۶ ساعته طی کردیم و درنتیجه حدود ۵ و ۶ صبح بود که تازه رسیدیم دم مرز!

برخلاف انتظار مرز خلوت بود و ظرف کمتر از یک ساعت بعد، عملا از گیت بازرسی خارج شده و وارد خاک ترکیه شده بودیم. اما امان از این راننده های بی مسئولیت که بدون توجه به مقررات با داشتن باکهای بزرگ و غیر مجاز سوخت علاوه بر پرداخت جریمه موجب می شن مسافرها یکی دوساعتی بیخود و بی جهت معطل بشن!

تو این حین پس از ورود به خاک ترکیه شیوه انتقال پیتهای پلاستیکی گازوئیل در خاک ترکیه که اول توسط خدمه ترک در سطل های آشغال جاسازی شده و تا در خروجی پاسگاهشون بنحو مضحکی حمل شدن!

بالاخره حدود ساعت ۸٫۳۰ دوباره سوار اتوبوس شدیم و آماده حرکت اما بیکباره راننده اومد و گفت همه پیاده شن چون ترکها شک کردن و می خوان اتوبوس رو از دستگاه بازرسی رد کنن. این شد که عملا حدود ۳۰ دقیقه دیگه معطل شدیم! حالا خدا می دونه اصل داستان چی بود!

با خروج از پاسگاه مرزی حدود ۵۰۰ متر پایینتر این بار ارتشی های ترک جلوی اتوبوس رو گرفتن و بالا اومدن و پاسپورت هامون چک کردن. البته خیلی سریع موضوع حل و فصل شد و راستش کارخاصی نداشتن و این شد که نهایتا دقایقی بعد در مسیر جاده نسبتا هموار به سمت دوغوبایزید که اولین شهر مرزی ترکیه است حرکت کردیم.

شهری بسیار کوچک که به نظر می یاد محدود آبادانی خودشو رو از صدقه سر مسافرهای ایرانی داره. وسط شهر تابلو ۲ تا مسیر جدا می شد که مسیر مستقیم راهی ارزروم و مسیر سمت راستی به سمت ایغدیر می رفت که البته با اینکه مسیر ایغدیر به گرجستان نزدیکتر بود، راننده و اتوبوس ما عازم ارزروم بود که کلا مسیر دورتری برای رفتن به گرجستان محسوب می شه!

مسیر زمینی با ماشین شخصی به گرجستان

بطورکلی اونجوری که ما بعدا تحقیق کردیم اگه با ماشین شخصی می رید پس از دوغوبایزید (dogubayazit) برای مسیر مستقیم بهتره به سمت ایغدیر (igdir) و سپس کارس (kars) طی مسیر کنید و از کارس به سمت اردهان (ardehan) ادامه بدید و بدون وارد شدن به شهر اردهان به سمت هاناک (hanak) و دامال (damal) و شهر کوچک پوسوف (posof) و سپس شهر مرزی ترک کوز (cos) برونید که این یعنی  رسیدن به مرز ترکیه و گرجستان. کل این مسیر رو اگه درست طی کنید و به تابلو ها توجه کافی داشته باشید ۳۸۰ کیلومتر خواهد بود. پس از ورود به خاک گرجستان به اولین شهری که می رسید شهر مرزی واله خواهد بود. ادامه مسیر تا تفلیس (tbilisi) عبارت خواهد بود از آخالتسیخه (akhaltsikhe) سپس شهر زیبا و جنگلی بُرجمی (borjomi) که آب معدنی گاز دارش معروفه از اونجا به سمت خاشوری (khashuri) و از خاشوری به سمت گوری (gori) یعنی زادگاه استالین حرکت کنید و از اونجا وارد اتوبان میشید و نهایتا با طی مسیر مستقیم به تفلیس خواهید رسید. کل این مسیر در حدود ۲۲۰ کیلومتر خواهد بود. البته این مسیر برای کسانی مناسبه که مقصدشون در وهله اول تفلیس باشه. و اما اگر بخواهید به سمت باتومی حرکت کنید میتونید از داخل خاک ترکیه مسیرتو نو کج کنید یعنی اینکه وقتی به اردهان رسیدید به جای اینکه به سمت پوسوف حرکت کنید به سمت آرتوین ادامه مسیر بدین و از اونجا به طرف هو پا و سپس مرز سارپی برونید. از مرز سارپی تا شهر بندری باتومی ۳۰- ۴۰ کیلومتری بیشتر راه نیست. کل مسیری که شما با جهت گیری به سمت باتومی در خاک ترکیه طی خواهید کرد حدود ۵۰۰ کیلومتر خواهد بود. (برگرفته از سایت سلام گرجستان) 

http://s2.picofile.com/file/7677313652/go_georgia.jpg

کوتاهترین مسیر برای رسیدن به تفلیس

خلاصه دردسرتون ندیم، هنوز چندکیلومتری از شهر دوغوبایزید خارج نشده بودیم که راننده گیر داد و برای صرف صبحونه و خرید مایحتاج سفر (!) در مهمون خونه کوچکی توقف کرد. این درحالی بود که حداقل نصف مسافرها و از جمله ما نسبت به این موضوع اعتراض کردیم. اما کو گوش شنوا؟ تنها حسنش امکان استفاده از دستشویی نسبتا تمیز اونجا بود که خوشبختانه مجانی بودن. کسانیکه قبلا سفر زمینی ترکیه رو تجربه کردن می دونن مفهوم دستشویی مجانی و عدم پرداخت ۱ لیر (حدود ۲۰۰۰ تومان) هزینه براش چه مفهومی داره!

در ادامه با سفرنامه گرجستان به نویسندگی شیما و علی با نگارشی خوب از سایت سفرنامه همراه باشید.


http://s3.picofile.com/file/7507461177/001.jpg

بعد از صبحونه ماشین راه افتاد اما بازم به بهانه های مختلف توقف های بیخود داشتیم و این شد که مسیر حدود ۳۰۰ کیلومتری تا ارزروم رو حدود ۴٫۵ ساعت طول کشید تا برسیم. این درحالی بود که تقریبا کل مسیر جاده دوبانده و آسفالتش بسیار صاف و تمیز بود!

در حدود ۲۰ کیلومتری ارزروم محلی هست با نام جمیلا که معمولا پاتوق اتوبوس های ایرانی است. علاوه بر رستورانی که گارسوناش فارسی بلدن و پول فارسی رو هم قبول می کنن، یه فروشگاه نسبتا کوچیک و یه پارک نقلی هم کنارش داره که می تونه محل خوبی برای استراحت و حتی خرید باشه.


http://s3.picofile.com/file/7507461498/006.jpg

غذای پیده

ما هم با دیدن نوعی غذای ترک که ظاهراً پیده نام داره و یجورایی پیتزایی است که نونش شبیه نون بربری و داخلش پر از گوشت و پیاز هستش، هوس تجربه کردن اون رو کردیم و چون بزرگ بود با پرداخت ۴ لیر برای یک پیده بزرگ و ۴ لیر برای ۲تا نوشابه و ۲ لیر هم برای باقلوای استانبولی حسابی به شکممون صفا دادیم.

http://s3.picofile.com/file/7507461284/002.jpg


http://s3.picofile.com/file/7507461391/003.jpg

در نهایت حدود ساعت ۵ عصر بود که بالاخره راننده رضایت داد تا حرکت کنیم و این بار با طی مسیری بسیار زیبا اما خطرناک شبیه جاده چالوس در میان کوهها، حوالی ساعت ۹ شب به شهر ترابزون (trabzon) ترکیه رسیدیم. شهری ساحلی و زیبا که تفاوت فاحشی با شهرهای شرقی ترکیه داشت و نسبتا بزرگ و پر زرق و برق بود.

راننده های ما که تازه معلوم شده بود با این مسیر آشنا نیستن و در واقع در مسیر تهران- باکو کار می کنن دیگه یجورایی کلافه شده بودن و شاید اگه gps موبایل ما نبود باید یکم دیگه تو مسیر سرگردون هم می شدیم!

/**/

http://s3.picofile.com/file/7677312903/our_route_to_georgia.jpg

راهی که راننده ما انتخاب کرده بود!

http://s3.picofile.com/file/7677313224/route_to_batumi.jpg

راهی که باید انتخاب می کرد!

تو این حین راننده هم که دیگه واقعا کلافه شده بود با شنیدن اینکه حداقل ۲۳۰ کیلومتر دیگه تا مقصد باقیمونده خیلی درهم ریخت و یجورایی پاشو گذاشت رو گاز تا این عقب موندگیشو جبران کنه!

در چنین شرایطی ما و سایر مسافرا که دیگه داشتیم کم کم از عواقب این نوع رانندگی اونم زیر بارون به شدت می ترسیدیم، سعی کردیم با حرف زدن با راننده یجورایی خوابو از سرش بپرونیم اما مگه میشد؟ حتی چندتا از این جوونها با بلند کردن صدای موسیقی و دست زدن در بالای سر راننده و حرف زدن باهاش سعی می کردن مانع خواب رفتنش بشن! اما راستش مساله پیچیده تر از این حرفها بود. راننده ساعتها بود که یه نفس داشت رانندگی می کرد و حسابی خسته و کلافه شده بود مسیر هم براش جدید بود و نمی دونست کجاست و چقدر دیگه می رسه. تو این میون تدبیر یکی از مسافرها که فردی میانسال بود و اونطوری که ادعا می کرد ساکن اروپا بود، نتیجه داد. او به یکباره جلو اومد و با لحنی آمرانه از راننده خواست تا ماشین رو نگه داره و با سرعتی کمتر برونه و لحنش جوری بود که به راننده که آدم حساسی هم بود برخورد! و این موضوع موجب شد تا حداقل برای دقایقی خواب از سر راننده بپره!

هوای بارونی مسیر و مناظر اطراف جاده حس خاصی به این بخش از راه داده بود. خیلی افسوس خوردیم چرا نتونستیم این مسیر رو تو روز بیایم چرا که جاده کاملاً به موازات نوار ساحلی کشیده شده بود و جالب اونکه مثل نوارساحلی شمال خودمون نمیشد فاصله و مرز شهرها رو از هم تشخیص داد!


http://s1.picofile.com/file/7677975050/rize_gece_resmi.jpg

ریزه- نزدیک مرز گرجستان (عکس از اینترنت)

مرز گرجستان

حدود ساعت ۱۱٫۳۰ بود که شهر ریزه rize رو هم پشت سر گذاشتیم و کم کم به مرز گرجستان و باتومی نزدیک شدیم.

جلوی مرز یجورایی ترافیک ماشین ها یکم بیشتر نگرانمون کرد. با این حال جلوی مرز، ما هم مثل بقیه مسافرها ماشین رو ترک کردیم و البته کل وسایل و ساکهارو تو ماشین گذاشتیم. برخلاف انتظار تنها دقایقی بعد خیلی سریع و بسیار راحت مهر خروج ترکیه تو پاسمون خورد و بعد هم بسیار ساده وارد سالن ورود به گرجستان شدیم و با مهر سبز ماموران خوش برخورد گرجی عملا به خاک گرجستان پا گذاشتیم.


http://s3.picofile.com/file/7507461505/008.jpg

مرز ترکیه و گرجستان

درحالیکه ساعت حدود یک شب بود اول همه به دنبال صرافی گشتیم. صرافی خارج سالن نرخش ترکمنچایی بود و هر دلار رو ۱٫۶ لاری چنج می کرد. اما در داخل سالن و درست انتهای راهروی باریکی که کنار میز اطلاعات توریستی بود، بانکی قرار داشت که نرخ چنج دلارش ۱٫۶۴ لاری بود که بعدا حتی داخل شهر باتومی هم دیگه نشد این نرخ رو پیدا کنیم!

با گرفتن نقشه توریستی شهر از میز مربوطه خیالمون از بابت پیداکردن مکانهای توریستی شهر راحت شد اما راستش چون ساعت از یک شب هم گذشته بود یجورایی نگران باطل شدن رزرواسیون هتلی که از طریق بوکینگ رزرو کرده بودیم، شدیم. چون برای رزرو اون هیچ نوع گارانتی نداده بودیم (عمده هتل های گرجستان برای رزروشون شماره کارت اعتباری نمی خوان!) و این احتمال وجود داشت که اونا هم منتظرمون نمونن و اتاقمونو به کس دیگه ای داده باشن! در این حالت ما وسط نیمه شب سرگردون کجا رو می تونستیم پیدا کنیم؟

بعد از همه این داستانا سرانجام اتوبوس از گیت خروجی وارد شد و ماهم سوار بر اتوبوس به سمت شهر باتومی که کمتر از ۲۵ کیلومتر فاصله تا مرز داشت راه افتادیم. دقایقی بعد به اولین میدون اصلی شهر رسیدیم و چون gps نشون می داد که احتمالا هتلمون نزدیک اونجاست ما پیاده شدیم. بقیه جوونها هم با راننده ها رفتن تا همگی با هم یه خونه بگیرن.

اولش تصورمون این بود که هتل می بایست خیلی نزدیک باشه و قصد داشتیم مسیر نه چندان خلوت رو پیاده بریم. اما پیاده روهای سنگلاخی شهر و چاله های پر آب بارون  و از اون بدتر ساعتی که داشت به حدود ۱٫۵ شب می رسید یجورایی منصرفمون کرد و تا حدی یکم ترس تو جونمون افتاد!


http://s3.picofile.com/file/7507464301/156.jpg

 در همین حین جلوی یه چرخ دستی هندونه فروش که معلوم نبود تو اون ساعت شب منتظر چجور مشتری بود، یکدفعه یه ماشین ایرونی توقف کرد و وقتی فهمید ما ایرونی هستیم پرسید می دونید بیمارستان کجاست چون بچه اش تو مسیر یکم مریض شده! اما متاسفانه ما که هنوز جایی رو بلد نبودیم!

بعد از یکم پیاده روی در سنگلاخ هایی که اسمشون پیاده رو بود خوشبختانه چشممون به دوتا عابر محلی روشن شد و این شد که ازشون آدرسو پرسیدیم. اما ای دل غافل اینجا هم انگلیسی کاربردی نداره چون ترک زبان بودن و اولش متوجه منظورمون نمی شدن و پیشنهاد می کردن با قیمت مناسب بهمون آپارتمان کرایه بدن! اما نهایتا با نشون دادن شماره تلفن هتل متوجه منظورمون شدن و با موبایلشون با هتل تماس گرفتن و آدرس دقیق هتل رو برامون گرفتن و نهایتا برامون تاکسی گرفته و حتی سرقیمتش با راننده تاکسی برامون چونه زدن و گفتن که نباید بیشتر از ۳ لاری بگیره و مارو راهی کردن! (دمشون گرم خیلی با معرفت بودن!)

دقایقی بعد راننده تاکسی هم بیچاره تو پیداکردن مسیر صحیح به مشکل خورد اما نهایتا از عابرین که زوج جوونی بودن و کلی بار دستشون بود سئوال کرد و بیچاره یارو با همون وضعیتش با وسواس بسیار ما رو راهنمایی کرد و این شد که با ورود به هتل و شنیدن پاسخ مساعد رسپشن در مورد تائید رزرواسیون اتاقمون و نهایتا اطمینان از تحویل اتاق هرچند با قیمت هرشب ۸۰ دلار بی زبون خیالمون کاملا راحت شد که خلاصه بالاخره بعد از ۳۵ ساعت سفری که قرار بود ۲۴ ساعت طول بکشه به پایان رسید. با کلی تاخیر و کلی خستگی راه به باتومی رسیدیم! اونقدر خسته بودیم که لحظاتی بعد تقریبا بیهوش شدیم.


http://s3.picofile.com/file/7507461612/010.jpg

روز سوم

بخش اول- باتومی- نوار ساحلی و میدان اروپا

صبح روز بعد با اینکه هنوز بطورکامل خستگی مون رفع نشده بود اما راستش دلمون نیومد وقت محدودمونو از دست بدیم و این شد که حدود ساعت ۸٫۳۰ در رستوران هتل برای صرف صبحانه حاضر بودیم. صبحانه هتل نسبتا خوب بود هرچند در مقایسه با صبحانه هتل های باکلاس ترکیه کمی محقر به نظر می رسید.

شرایط اقامت هتل در گرجستان

هتل ما در خیابان  چاوچاوادزه (Chavchvadze) قرار داشت که خیابون اصلی شهر محسوب میشه و  این خیابون تقریبا شهر کوچک باتومی رو به دو بخش شرقی و غربی تقسیم می کنه که بخش غربی به سمت نوار ساحلی امتداد داره و تقریبا تمام جاهای باکلاس شهر تو همین بخش قرارداشت. اما در بخش شرقی شرایط کاملا متفاوت و اغلب ساختمونها دربو و داغون بودن. رو این حساب هرچی به سمت غرب یا ساحل دریا می رفتی همه چیز شیکتر و طبیعتا گرونتر می شد. بنابراین هتل های بخش غربی هم گرونتر بودن.

اونطوری که ما تحقیق کردیم در گرجستان امکان اقامت در آپارتمان بجای هتل بسیار رایجه. قیمت ها هم کمی مناسبترن. فرضا تو باتومی که هتل ها نسبت به تفلیس نسبتا گرونتره با حدود ۸۰ تا ۹۰ لاری میشه یه آپارتمان معمولی در مکانی نسبتا قابل قبول (البته نه لوکس) اجاره کرد. در حالیکه برای اتاق در هتل ۳ ستاره حداقل باید حدود ۱۳۰ لاری برای هر شب پرداخت. (هرلاری حدود ۱۴۰۰ تومان با احتساب دلار ۲۲۰۰ تومان اون موقع درمی یاد) البته لازم به ذکره که عمده آپارتمانها حداقل ظاهر بناشون خیلی تو ذوق می زنه و راه پله و … خیلی اسفناکن. هرچند داخل بناها در برخی موارد بازسازی شده و تاحدودی مناسب هستش. هرچند باید اینم بگیم که خیلی از دوستان بارها هشدار دادن حتما قبل از پول دادن از داشتن آب گرم و سیستم خنک کننده اش در تابستون مطمئن بشید!!!

http://s1.picofile.com/file/7689116662/012.jpg

از اینا که بگذریم حدود ساعت ۹٫۳۰ بود که دیگه برای آغاز اولین بخش گردش شهریمون آماده شده بودیم، اما چون طبق برناممون می بایست فردا شب عازم تفلیس می شدیم درنتیجه از رسپشن آدرس آژانسی که بشه ازش بلیط قطار خرید رو پرسیدیم و اونا در همون حوالی یه جایی رو آدرس دادن که البته ما نتونستیم اونجا رو پیدا کنیم!

بعد از اون در خیابونهای اطراف تا مسیر نوار ساحلی که البته چند دقیقه ای هم بیشتر راه نبود یه سیم کارت گرجی با قیمت ۶ لاری خریدیم که حدود ۳ لاری شارژ داشت و هزینه هر دقیقه تماس با ایران هم ۰٫۳ لاری می شد. و این شارژ تقریبا کل نیاز چند روزمون در گرجستان برآورده کرد.

کوچه و پس کوچه های سنگلاخی باتومی ترکیبی از مدرن و سنتی رو در خودش جا داده. از انگورهای آویزون از درختانش تا رخت و لباس آویزون در باد!

http://s1.picofile.com/file/7689118709/015.jpg

دریاچه نوریگلی Nurigeli

بعد از لحظاتی با ادامه دادن مسیر خودمونو کنار دریاچه کوچک زیبایی یافتیم که نوریگلی Nurigeli یا “۶ می” نام داشت.

http://s3.picofile.com/file/7689120749/016.jpg

یه لحظه تصورش رو بکنید منظره زیبا، هوای مطبوع و گلکاری محوطه باغ کنارش که اونم با شبنم بارونیکه دیشب باریده همه چیز رو معطر کرده باشه و …، راستش یجورایی اولین حس قشنگ این شهر زیبا رو به ما القا کرد. بطوریکه آدم اصلا دلش نمی یاد از اون فضا دل بکنه!

http://s2.picofile.com/file/7689122254/017.jpg

http://s2.picofile.com/file/7689125157/025.jpg

با یه چشم انداز زیبا از معماری هتل شرایتون که خودش یجورایی از جاذبه های توریستی شهر به حساب می یاد!

http://s3.picofile.com/file/7507462040/033.jpg

درست کنار دریاچه، باغ وحش قرارداشت که چون دیوارش نرده ای بود از بیرون محوطه داخل باغ وحش قابل بازدید به صورت رایگان بود!

http://s2.picofile.com/file/7689123545/023.jpg

http://s3.picofile.com/file/7507461933/032.jpg

در پایین دریاچه استخر نمایش دلفین هاست که البته هر روز از ساعت ۲ تا ۱۰ شب، ۳ مرحله نمایش می دن و بلیط ورودیش ۱۲ لاری بود. اما راستش ما که قبلا در کیش و تایلند شاهد شوی دلفین ها بودیم به جهت محدودیت زمانی و شایدم محدودیت بودجه قید دیدنش رو زدیم!

در کنار استخر دولفین ها موزه و آکواریوم ماهی ها قرار داره. در بیرون محوطه حوض بسیار قشنگی ساخته شده و با پرداخت ۳ لاری می تونید وارد ساختمون آکواریوم بشید اما راستش آکواریومش چیز زیادی برای دیدن نداشت و شاید خیلی غلو نکرده باشیم اگه بگیم شبیه ماهی فروش های بزرگ تهرونه !

http://s3.picofile.com/file/7507462147/044.jpg

با خروج از آکواریوم به سمت ساحل که دیگه از همونجا قابل مشاهده بود حرکت کردیم. خیابونی که به موازات ساحل و درکنار دریاچه قرارداشت یکی از باکلاسترین خیابونهای باتومی است که روستاوِلی نام داره. این آقای روستاولی همون شاعر مشهور گرجستانیه که علاوه بر باتومی باکلاس ترین خیابونه تفلیس رو هم به نام خودش درآورده! حالا چه گلی به سر این گرجی ها زده که اینطور تحویلش می گیرن ما که بی خبریم!

نوار ساحلی برخلاف ساختار مرکزی و شرقی شهر، بسیار شیک و زیبا طراحی شده بطوریکه با چمنکاری و گلکاری زیبا دارای محوطه بسیار چشم نوازی برای پیاده روی و همچنین جاده بسیار صاف و قشنگی برای دوچرخه سواری و دویدنه.

http://s3.picofile.com/file/7507462468/059.jpg

سواحل باتومی

چندمتر اونطرفتر هم سواحل سنگلاخی اما بسیار زیبای دریای سیاه قرار داره که نسیم خنک ساحلش همراه با بوی شوری دریاش آدمو مست می کنه.

سواحل باتومی عمدتا” سنگی هستند و عمق دریا در کناره ها کم نیست. هرچند تو همین وضعیت هم چندنفری تو آب بودن!

http://s3.picofile.com/file/7507462575/071.jpg

در نوار ساحلی تابلوهای زیبایی طراحی شده که توریست ها سرشونو داخل اون می کنن و با ژست های مختلف عکس یادگاری می گیرن.

http://s3.picofile.com/file/7689133010/061.jpg

با ادامه دادن مسیر به سمت شمال ابتدا به محوطه زیبای بازی کودکان رسیدیم که با مجسمه هایی از آواتار و سایر شخصیت های فانتزی تزئین شده بود.

http://s3.picofile.com/file/7689136555/073.jpg

http://s3.picofile.com/file/7507462789/077.jpg

دور و اطراف هم علاوه بر رستوران و کافه های متعدد فروشگاههایی که ظاهرا عنوان حراج رو رو شیشه چسبونده بودن به چشم می خوردن. هرچند قیمت اجناس چندان مطلوب نبود!

 در نزدیکی محوطه بازی اسکله ای وجود داره که حدود ۱۰۰ متری در دریا پیشروی کرده و یجورایی خوراک مناسبی رو برای توریست ها و عکس گرفتن از زاویه های مختلف نوار ساحلی رو فراهم کرده.

http://s3.picofile.com/file/7507462903/101.jpg

از اون بهتر حس نسیم دلچسب در وسط دریاست که این بخش ساحل رو حسابی پرطرفدار کرده.

http://s3.picofile.com/file/7507462896/096.jpg

پشت محوطه بازی هم به پارک زیبایی منتهی میشه که حوض و فواره با آبنماهای طراحی شده در وسط اون قرار داره و خصوصا شب ها که مراسم نورافشانی انجام میشه پاتوق توریست ها و مردم محلی خوش ذوق به حساب می یاد.

http://s3.picofile.com/file/7507463010/103.jpg

قشنگترین نکته اش اونجا بود که در بخش هایی تصاویر قدیمی این پارک رو هم رو تابلو گذاشته بودن که آدم اینجوری بتونه رشد و توسعه این شهر طی این سالها یجورایی حس کنه!

http://s3.picofile.com/file/7507463224/113.jpg

در انتهای پارک و درست سر خیابون روستاولی دکه راهنمای توریستی یا همون i قرار داره که با مراجعه به اون و با گرفتن نقشه های راهنمای شهر چند تا سئوال اساسیمون جواب داده شد. اولش آدرس محل فروش بلیط قطار رو پرسیدیم و بعد هم چند تا جای باحال توریستی رو معرفی کردن و نهایتا ساعت شروع برخی برنامه های توریستی رو هم گفتن که حالا بعدا سرجاش توضیح می دیم.

http://s3.picofile.com/file/7507463438/114.jpg

میدون اروپا

با ادامه دادن مسیر مخالف ساحل به سمت شرق شهر و درست روبروی کیوسک گردشگری، حدود ۱۰۰ متر پایینتر به میدون زیبایی در نزدیکی میدون اروپا می رسیم که مجسمه بزرگ و چشم انداز نمای ساختمون های اطراف محل بسیار جذابی برای گرفتن عکس های توریستی به شمار می اومد.

http://s3.picofile.com/file/7507463545/120.jpg

http://s1.picofile.com/file/7689144729/127.jpg

مجسمه مدئا Medea

درست ۵۰ متر پایینتر به سمت شرق، میدون اروپا و مجسمه زیبای مدئا Medea قرارداره که مجسمه بزرگ اون که در حال تقدیم پشم زرین به جیسون هست که در نوع خودش خیلی جذابه. میگن این مجسمه رو شهرداری باتومی با هزینه ای بالغ بر یک میلیون لاری در سال ۲۰۰۷ برای جذب گردشگران خارجی ساخته. حکایت این مدئا و افسانه قدیمی اون هم در نوع خودش جالبه و در این داستان جیسون پهلوان یونانی برای بردن پشم زرین به گرجستان می یاد اما برای گرفتنش کلی تلاش می کنه و نهایتا عاشق مدئا میشه و با کمک او به این پشم زرین دست پیدا می کنه و … .

http://s3.picofile.com/file/7507463973/139.jpg

http://s3.picofile.com/file/7507464187/143.jpg

جالب اونکه در گوشه ای از این میدون ساختمون کنسولگری ایران قرار داره.

http://s3.picofile.com/file/7507464080/142.jpg

بخش های دیگری هم از میدون دارای ساختمونهای قدیمی با نقش و نگارهای بسیار زیبایی هست که مشخصا در سالهای آتی قلب مرکز توریستی باتومی رو به خودش اختصاص خواهد داد.

http://s3.picofile.com/file/7507463759/131.jpg

http://s3.picofile.com/file/7507463866/134.jpg

http://s3.picofile.com/file/7689148923/137.jpg

از اونجا که دیگه ظهر شده بود و یجورایی خستگی هم داشت کم کم امانمونو می برید تصمیم گرفتیم برای استراحت به هتل برگردیم اما قبل از اون می بایست کار خرید بلیط قطار تفلیس رو یکسره می کردیم. آدرسی که راهنمای گردشگری بهمون داده بود یکی از کوچه های پشت میدون اروپا بود اما وقتی اونجا رسیدیم یه دهنه مغازه نسبتا کوچیک بود که ظاهرش خیلی نشون نمی داد که که اونجا بلیط قطار بفروشن.  اما وقتی داخل رفتیم خوشبختانه نشونی درست از کار درومد. حالا مارو سننه می خواد بقالی باشه یا آژانس ۷ ستاره! مهم اینه که بلیط گیرمون بیاد! هرچند ای دل غافل از اونیکه می ترسیدیم به سرمون اومد چون متاسفانه برای فرداشب قطار باتومی – تفلیس پرشده بود و هیچ جای خالی نداشت! کلا برخلاف اروپا که همیشه از نظر وسایل نقلیه خیال آدم راحته تو این کشورهای جهان سوم هیچ وقت نمیشه رو برنامه ریزی حرکت قطار و … حساب کرد!!!

ما که یکم حالمون گرفته شده بود کمی سردرگم و گرفته بدون هیچ تصمیم خاص به سمت هتل راه افتادیم. با این حال به نظر می رسید می بایست بلیط قطار صبح رو بگیریم که تا عصر تفلیس می رسه و از اون بدتر باید یه شب پول هتل رو اضافه تر می دادیم! از طرف دیگه راستش دلمون نمی اومد باتومی رو به این زودی ترک کنیم و درنتیجه تصمیم گرفتیم یک شب بیشتر تو باتومی بمونیم!

گرجستان

جلوی هتل از یه چرخی هلو فروش یکم هلوی درشت و آب دار با قیمت هر کیلو ۱٫۵ لاری خریدیم که ویتامین بدنمون تو سفر کم نشه! و تو هتل هنگام نهار یه بخشی از اونا رو به بدن زدیم و به استراحت ظهرگاهی پرداختیم.

کلیسای جامع  (Cathedral)

پس از یکم استراحت بعد از نهار و خلاصی از خستگی باقیمانده از سفر دیروز و استراحت کم شب گذشته، نهایتا بخش دوم گشت روزانه رو آغاز کردیم. از اونجا که از اول صبح منارهای بلند کلیسای جامع شهر از همون اتاق هتلمون پیدا بود تصمیم گرفتیم به حس کنجکاویمون پاسخ مناسبی بدیم از این رو در اولین بخش از گردش عصرگاهی راهی کلیسای جامع (Cathedral) شدیم. این کلیسای ارمنی تو خیابون کنستانتین گامساخوردیا قرار داره و از قرار در اواخر قرن نوزدهم با حمایت مالی یک کمپانی بزرگ نفتی  با نام برادران  Zubalashvilebi بنا شده است.  جالبه که این برادران خلف این کلیسا را به افتخار مادرشون ساخته اند!

http://s3.picofile.com/file/7507464408/158.jpg

راستش برخلاف بیرون کلیسا که بنای نسبتا زیبا و چشم نوازی داشت داخل کلیسا به جهت تاریکی چیز زیادی پیدا نبود و عملا پس از دقایقی کوتاه این بازدید تموم شد.

بعد از ادای دین به کلیسا، نوبت اون بود که باز هم خیابان منتهی به ساحل رو دنبال کنیم و به همین خاطر با کمی پیاده روی در خیابونهای بخش غربی شهر که بافتش برخلاف بخش شرقی بسیار لوکس و مدرن بود تا ساحل دریای سیاه پیش رفتیم و خوشبختانه زمانی اونجا رسیدیم که دیگه خورشید داشت غروب می کرد و در آخرین لحظات یکی از زیباترین مناظر غروب آفتاب رو اون هم در کنار دریای سیاه شاهد بودیم.

http://s3.picofile.com/file/7507464622/186.jpg

تو این حین یک گروه کوچیک فیلمبرداری هم سخت در تلاش بود یک سکانس فیلمش رو تو منظره غروب فیلم بگیره.

مجسمه فلزی علی و نینو

با ترک اسکله و درحالیکه عقربه های ساعت داشت به ۹ نزدیک می شد، مطابق توصیه خانوم متصدی راهنمای توریستی که صبح کلی سئوال پیچش کرده بودیم به سمت مجسمه فلزی علی و نینو حرکت کردیم.

گرجستان


امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.

باتشکر

فروردین 92

ادامه سفرنامه در قسمت دوم

 

منبع وبلاگ شیما و علی

همچنین ببینید

سفرنامه هند

سفر معنوی هندوستان

سفر معنوی هندوستان     قسمت اول (سفر به درون یا بیرون!) تا جایی که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *