پرستوها به لانه باز می گردند(داستان ارمنستان)

این بار می خواهم کمی از داستان ارمنستان را برایتان روایت کنم، داستان سفرم به ایروان از جنسی دیگر است؛از تجربه ی آن صبح یکشنبه ی به یاد ماندنی تا سفر به آشیانه ی پرستوها بر بام ایروان، امیدوارم که در این سفر همراه من باشید و گوش و دل و جان به روایت هایم بسپارید

اگر خوب نگاه کنی،ارمنستان را دختری می بینی که پایتختش ایروان،مثل گوشواره ی آن است؛پایین موهایش نخجوان است و قیچی رود ارس،موهایش را بریده است و دریاچه ی سوان مثل پاپیونی است برای موهای آن؛هوایش کمی سرد است و در شمال ایران است؛گرجستان روی سرش و ترکیه در بغلش!

در ادامه با سفرنامه ارمنستان زیبا از سایت سفرنامه همراه باشید.

 

پیش از سفر

سفر 5 نفره ی دوستانه ی ما با هدف دیدن کشور ارمنستان و شهر ایروان در شهریور ماه سال 98 به همراه استادم دکتر قبادیان بود،اما با پیشنهاد من و موافقت دوستان، سفرمون تا گرجستان و ترکیه هم ادامه پیدا کرد و شد یک سفر 8 روزه به سه کشور ارمنستان،گرجستان و ترکیه و 5 شهر ایروان،تفلیس،باتومی،ترابزون و وان که البته آقای دکتر قبادیان فقط ایروان رو همراه ما بودند بعدش به دلیل جلسه ی کاری و کارگاه تدریس معماری معاصری که داشتن باید برمیگشتن و ما 4 نفری سفر رو ادامه دادیم.

در این سفرنامه فقط از ایروان و ارمنستان مینویسم و سفرنامه ی گرجستان و ترکیه رو جدا نوشتم که در سایت لست سکند منتشر میشه و میتونید ادامه ی سفرمون رو اونجا بخونید.

طبق معمول از طرف همسفرهام، من شدم مسئول گرفتن هتل و کارای سفر؛قرارمون یک سفر کم هزینه بود و با پیشنهاد من و موافقت همه،به جای هتل، یک آپارتمان دو خوابه رو گرفتیم که تجربه ی جالبی شد و بسیار هم خوش گذشت.

طبق معمول من آپارتمان رو از بوکینگ پیدا کردم، در بهترین نقطه ی شهر ایروان یعنی نزدیک میدان جمهوری که مرکز شهره و در خیابان نعلبندیان، که اسم این خیابون از همون اول برای من جالب بود و احساس میکردم قبلا توی مشهد یه خیابون به این نام دیدم.

این آپارتمان 70 متری دو خواب رو به قیمت 174 یورو برای 3شب و 5 نفر رزرو کردم که به نرخ یورو روز، شد 2میلیون و 250 هزار تومان که میشد نفری 450 هزار تومان برای 3 شب و یه بیمه مسافرتی 5 نفره هم گرفتم به قیمت 80 هزار تومان و برای رفتن هم قرار بود تا تبریز با ماشین یکی از دوستان بریم و اونجا ماشین رو بزاریم منزل پدربزرگ دوست تبریزیمون و از تبریز با ون بریم تا مرز نوردوز و وارد ارمنستان بشیم.

 

 

روز اول-تبریز-مرز نوردوز-ایروان

ساعت 4 صبح بود که رسیدیم تبریز و رفتیم منزل پدر بزرگ آقای اسماعیل زاده ماشین رو گذاشتیم و ونی که روز قبل هماهنگ کرده بودیم اومد دنبالمون،چمدانها رو داخل ون گذاشتیم و ساعت 4 و نیم صبح سفرمون شروع شد.

از یه مسیر بسیار دیدنی و سرسبز گذشتیم و در راه رود ارس رو دیدیم که بعضی از قسمتها توی مرز ایران و نخجوان بود و بعضی قسمتها در مرز ایران و ارمنستان، حدود 3 ساعت بعد و نزدیکای ساعت 8 صبح بود که به نوردوز رسیدیم.

350 هزار تومان کرایه ی ون از تبریز تا نوردوز رو دادیم و راهی ساختمان گمرک شدیم،مرز خلوت بود و بدون هیچ صف و معطلی از مرز رد شدیم.

1.JPG

عکس1-لیست داروهای ممنوعه برای خروج از مرز

اون طرف مرز، یکی از همون دلال های تاکسی اومد سمتون و گفت 120 دلار میگیره که ما رو ببره ایروان و ما بعد از اینکه یه پرس و جو کردیم دیدیم بقیه هم همین قیمتن، قبول کردیم که باهاش بریم ولی وقتی رفتیم سوار بشیم دیدیم خودش راننده نیست و یکی دیگه رو فرستاده برای رانندگی،و ازمون 80 دلار اونجا گرفت و گفت بقیه اش رو رسیدید ایروان بدید به راننده!

اونجا بود که ما متوجه شدیم این یه دلال  بود که اتفاقا مسلط به زبان فارسی بود و تمام راننده ها و ماشین های مرز هم زیر دست این بودن و همه یه قیمت رو هماهنگ میگفتن و بیشتر پولم میرفت تو جیب این آقا! ولی چاره ای نبود چون همه با ایشون هماهنگ بودن.

سوارشدیم و راه افتادیم،قبلا شنیده بودم جاده ی ایروان پیچ در پیچه و بعضی ها گفته بودن شبیه چالوسه ولی اصلا فکر نمیکردم اینقدر جاده اش بد باشه،طبیعتش زیباست و هواشم خنک و خوبه اما اونقدر مسیرش طولانی و راننده ها بد و جاده خرابه که واقعا سخت میگذره تا برسی ایروان و متاسفانه ما هم بدشانسی آوردیم و همون 1 ساعت اولی که راه افتاده بودیم ماشین خراب شد ،رفتیم یه تعمیرگاه بین راهی،حدود 1 ساعتی رو اونجا معطل شدیم و درست شد و راه افتادیم،من به امید اینکه دیگه میریم که برسیم ولی بعد از نیم ساعت دوباره ماشین خراب شد، همه کلافه و ناراحت بودیم و راننده زد بغل و تماس گرفت که کمکی بیاد براش و 2 ساعت طول کشید و ما بغل جاده معطل موندیم تا یه ماشین دیگه اومد؛سوار ماشین دوم شدیم ولی چشمتون روز بد نبینه که این ماشین خرابه هم افتاد دنبالمون که بیاد ایروان و این شد داستان امروز ما که مسیر حدودا 8 ساعته ی مرز تا ایروان رو،13 ساعت طول کشید تا رفتیم و دلیلش هم این بود که هر نیم ساعت یه بار ماشین اولیه خراب میشد و راننده ی ما نگه میداشت براش باتری به باتری میکرد تا دوباره راه بیفته و قرار بود، ما تا ایروان همینطوری بریم که اون ماشین اولی هم خودشو برسونه ایروان.

جاده هم پر بود از کامیون هایی با پلاک ایرانی که سر پیچ های تند جاده یا نگه داشته بودن یا تصادف کرده بودن،اینها رو گفتم که اگر کسی خواست زمینی به ایروان سفر کنه حتما طوری برنامه ریزی کنه که این جاده رو توی روشنایی روز بره چون خیلی جاده ی خطرناکیه.

البته تو راه حدود 1 ساعت توی یه رستوران بین راهی نگه داشت که یه رستوران ایرانی بود با غذا و مدیریت ایرانی و اینطور شد که ما روز اول رو کامل از دست دادیم و ساعت 10 شب رسیدیم ایروان.

2.JPG

عکس2-داربست های انگور رستوران ایرانی بین راهی نوردوز ایروان

3.JPG

عکس3-رستوران زیبای بین راهی

بعد از اینکه رسیدیم ایروان، و پلاک ساختمون رو پیدا کردیم، در لحظه ی اول یکم جا خوردیم؛ چون نه خبری از ورودی آن چنانی بود نه لابی نه هر آنچه که تصور ما از مثلا آپارتمان ها توی تهران بود.

وارد ساختمانی شدیم، باقی مانده از معماری کمونیست با همون راهروهای تاریک و بدون پنجره و آسانسورهایی از همون دوران و به همون سبک و سیاق و به قول دوستان، درب آسانسور اونقدر محکم بسته میشد که شبیه گیوتین بود، اگر لای در گیر میکردی کارت تموم بود.

4.JPG

عکس4-درب ورودی و نمای آپارتمان ها در ایروان،تازه این یکی از خوبهاش بود.

5.JPG

عکس5-آسانسوری از دوران کمونیست

6.JPG

عکس6-راهروهای بدون پنجره و نور و باریک باریک

آقایی به اسم آرسن و خانومی به نام ملانیا که مسلط به زبان فارسی هم بودن اومدن و واحدی که رزرو کرده بودیم رو به ما تحویل دادن،داخل واحد کاملا نوساز و مدرن بود و پنجره و تراس زیبایی، رو به خیابون سایات نوا(Sayat-Nova Ave که یکی از خیابونای اصلی ایروانه ) داشت و شبهای ایروان از اونجا دیدنی بود.

7.JPG

عکس7-داخل آپارتمان

بعد از تحویل اتاق و گذاشتن چمدان ها،پیاده راهی میدون جمهوری شدیم تا هم شام بخوریم و هم یه نگاهی به خیابونهای اطراف کرده باشیم.

8.jpg

عکس8-میدان جمهوری ایروان

9.jpg

عکس 9-میدان جمهوری

چیزی که تو تمام سفرهام دیدم دقیقا همینه که هر شهری یک میدان یا چند خیابون داره که پاتوق اصلی توریست ها و مردم شهره و شبهای زنده ای داره و اصطلاحا حیات شبانه توی اون خیابونها برقراره؛ مثل خیابون استقلال و میدون تکسیم در استانبول و خیابون اسکادارلیا در بلگراد صربستان و خیابون روستاولی در تفلیس گرجستان و خیابون نوسکی در سنت پترزبورگ روسیه و خیلی دیگه از شهرهای جهان؛ میدان جمهوری ایروان و خیابونهای اطرافش مثل سایات نوا یا نعلبندیان یا آبویان هم (ایروان 4 خیابان اصلی داره : Mashtots ave،   Abovyan st ، Nalbandyan St، Sayat-Nova Ave) همشون همین ویژگی رو داشتن و تا نیمه های شب حسابی شلوغ بودن؛ مخصوصا میدون جمهوری و فواره ی موزیکال اون پاتوقی زیبا برای شب نشینی مردم شده بود.

10.JPG

عکس10-فواره ی موزیکال میدان جمهوری-هرشب ساعت 9 تا 10 اجرا میشه

اسم میدون جمهوری در گذشته میدون لنین بوده و توسط یه معمار ارمنی به نام الکساندر تامانیان Alexander Tamanyan طراحی شده و متعلق به سال 1924 میلادیه و اینجا برنامه های مختلفی در جریانه، از شب نشینی مردم و تماشای فواره موزیکال گرفته تا برگزاری جشن های ملی و رژه های نظامی و رقص آتش و بازی و …همگی در اطراف این میدون اجرا میشن. اجرای فواره موزیکال هر شب از ساعت 9 تا 10 شب برقراره.

11.JPG

عکس11-فواره های میدان جمهوری و ترکیب رقص نور و آب و موسیقی

دورتادور این میدون پر از ساختمون های مهم شهر با بناهای زیبا و تاریخیه که نمای زیبایی به میدون دادن،از موزه و ساختمونهای دولتی گرفته تا هتل و کافه رستوران.

12.JPG

عکس12-شام

13.JPG

عکس13-نمیدونم اینا چی بود که میفروخت،ولی زیبا بود.

 

 

روزدوم-ایروان-میدان جمهوری-موزه تاریخ ایروان-کاسکاد-پارک پیروزی و  مجسمه ی مادر

 

امروز بعد از صبحانه،پیاده راهی خیابونهای اطراف هتل شدیم تا کمی شهر رو ببینیم.اول از همه از یکی از آژانس های خیابون نعلبندیان برای فردا یه تور خارج از شهر رزرو کردیم به مبلغ هر نفری 7500 درام(واحد پول ارمنستان) که میشد حدودا 180 هزار تومان به واحد پول خودمون برای یک روز کامل از صبح تا عصر و بازدید از چندین جای دیدنی خارج از شهر که حالا در ادامه میگم کجاها بود و خیلی جالب و هیجان انگیز بودن.

بعد از رزرو این تور راهی موزه ی تاریخ ایروان(History Museum Of Armenia )شدیم که در ضلع شمالی میدون جمهوری قرار گرفته و تا ظهر رو توی موزه مشغول بازدید از موزه بودیم و بلیطش نفری 2 هزار درام بود(هر هزار درام ایروان میشه 2 دلار تقریبا).

14.JPG

عکس14-ورودی موزه،عکاسی داخل موزه ممنوع بود و ما هم به قانون احترام گذاشتیم و عکاسی نکردیم.

15.JPG

عکس15-نمای روز از میدان جمهوری

16.JPG

عکس16-آب خوری هایی که در تمام شهر بود و خیلی هم خنک و جالب بود

 

کمی در خیابون های اطراف میدون قدم زدیم و راهی دیدن متروی ایروان شدیم که شنیده بودم الگو گرفته از متروی معروف شوروی(مسکو) است.

 

18.jpg

عکس18-آب نمای زیبای حیاط ورودی مترو

19.jpg

عکس19-اینا از پلازای میدون ولیعصر ما الگو گرفتن یا ما از اینا؟! یه رواق دایره ای و یه حیاط و یه آب نما و فواره وسطش

20.jpg

عکس20-بلیط های متروشون

21.jpg

عکس21-متروی ایروان

22.jpg

عکس22-نقشه ای از ارمنستان بر دیوار ساختمان مترو

23.jpg

عکس23-برگشتنا دیدیم فواره رو روشنش کردن؛زیبا شده بود و خنک

24.jpg

عکس24-خیابان های ایروان

 

26.jpg

عکس26-ساختمون اپرا

 

مقصد بعدی  ما کاسکاد(Cascade) یا همون هزار پله بود(هزار پله اسمی که ایرانی ها روی این مجموعه گذاشتن) اما معنی کاسکاد یعنی آبشارهای کوچک،که کنار این هزار پله یه مجموعه ساختمونم هست که هر طبقه اش پر از گالری و نمایشگاه هنریه و داخلش پله برقی داره که میشه از اونجا رفت تا بالای کاسکاد برای کسانی که نمیخوان این همه پله رو برن بالا خیلی گزینه ی خوبیه و همزمان از گالری ها هم دیدن میکنید که البته از ساعت 9 صبح تا 11 شب بازه.

 

قضیه از این قرار بوده که میخواستن قسمت مرکزی شهر(یعنی همین میدون جمهوری و خیابونهای اطرافش رو) به قسمت شمالی شهر وصل کنند و به جای اینکه یهو بیل مکانیکی رو به جون شهر و خونه ها و بافت تاریخی و هویت شهر بندازن! از ایده ی کاربردی یه معمار استفاده میکنن که این دو قسمت شهر رو با یه پلکان بزرگ به هم وصل می کنند که هم نیازی به اتوبان کشی و از بین بردن بافت خونه های مسکونی اطرافش نباشه و هم اونجا تبدیل به پاتوقی تفریحی برای مردم شهر بشه که همینطورم شده، هر موقعی از روز که برید کاسکاد میبینید شلوغ و سرزنده است و مردم اومدن اونجا برای پیاده روی و دیدن منظره ی شهر که دقیقا از بالای کاسکاد یه آکس شهری(یک راستای تعریف شده ی شهری که در دو طرف آن عناصری مثل ساختمان باشد) می بینید که در مرکز این آکس شهری، اپرای ایروان هست و بعد هم پله های کاسکاد که تعدادشون حدود 600 تا پله است و هر 100 تا پله حدودا یه پاگرد خیلی بزرگ داره که تبدیل به گالری و نمایشگاه شده و پر از فواره و حرکتهای نمایشی با آب.

28.jpg

عکس29-کاسکاد یا همون هزار پله

30.jpg

عکس30-یک عنصر شهری کاربردی برای وصل کردن دو نقطه از شهر که با یک تپه از هم جدا بودند و ارتباطی بین این دو نقطه نبوده

31.jpg

عکس31-پاگردهای بزرگی که گالری رو باز بودند

32.jpg

عکس32-فواره ها

33.jpg

عکس33-دید و منظره  شهر از بالای کاسکاد

 

و هر چندتا پله رو که میری بالا و برمیگردی پشت سرت و منظره ی شهر رو میبینی، هر دفعه یک قاب عکس از شهر به چشمت میاد و هر چقدر ارتفاع بالاتر میره،زیبایی های بیشتری رو میبینی و حتی هوا هم اون بالا خنک تره. کاسکاد هیچ ورودی و هزینه ای نداره و یه پاتوق شهریه که هر موقع دلتون بخواد میتونید برید ولی پله برقی هاش تا 11 شب بازه.

34.jpg

عکس34-راستای شهری تعریف شده از نقطه ی دید کاسکاد

35.jpg

عکس35-پاگردهای پله ها پر از المان های زیبا و بازی با آب و حرکات نمایشی

36.jpg

عکس36-گالری های هنری کاسکاد؛در این اتاق پر از سیاهی منم که می درخشم!

 

از میدون جمهوری تا کاسکاد حدود نیم ساعت بیشتر پیاده راه نیست و ما تمام این مسیر رو پیاده اومدیم که بافت شهر و مردم و فرهنگشون رو ببینیم و پیشنهاد میکنم حتما این مسیر رو پیاده روی کنید.

 

بعد از دیدن چشم انداز شهر از کاسکاد، از همون بالای کاسکاد راهی پارک پیروزی شدیم تا پارک و مجسمه ی مادر ارمنستان رو ببینیم.

 

37.jpg

عکس37-المان های پارک پیروزی

38.jpg

عکس38-این مشت های گره کرده.

39.jpg

عکس39-از جلو نظام!

 

این پارک و این مجسمه به عنوان سمبل پیروزی ارمنستانه در جنگهایی که داشته، و مجسمه ی مادر با یک شمشیر تو دستش و یک سپر در پایین پاش نشون میده که محافظ ارمنستانه در مقابل هر خطر و تهدیدی؛ و رو به روی مجسمه مادر هم قبر یک شهید گمنامه که نشونه ی شهدای ارمنستان در جنگهایی که داشته و پایین پای مجسمه هم یک موزه است پر از تاریخ جنگها و پیروزی ها،از جمله جنگ شوروی سابق با نازی ها و جنگ قره باغ.

هر سال در تاریخ 9 می(may) مردم ارمنستان اینجا جشن پیروزی میگیرن و از مقامات دولتی کشورشون هم در این جشن شرکت میکنن.

 

41.jpg

عکس41-مادر ارمنستان

42.jpg

عکس42-شعله ای همیشه روشن به نشان جاودانگی بر قبر شهید گمنام

 

حالا دیگه شب شده بود و ما پیاده از پارک پیروزی راهی پایین کاسکاد شدیم که پر از کافه رستوران بود و توی یکی از رستوران های اونجا شام خوردیم و بعد هم راهی آپارتمان شدیم تا استراحت کنیم و آماده بشیم برای تور فردا.

43.jpg

عکس43-تو راه برگشت از کاسکاد این کتابخونه ی زیبا رو دیدیم.

44.jpg

عکس44-اون لکه ی نارنجی یعنی غروب نزدیک است

KuZaWJGMteVjtANpADiVoL7w2nN5iNdWX2D3o5Fa.jpeg

عکس45-اینم پایین کاسکاد

46.jpg

عکس46-اینم شب کاسکاد

47.jpg

عکس47-هزار پله ی زیبای ایروان

 

 

روز سوم-سفر به خارج از ایروان با تور-واتیکان ارمنستان پر از کلیساهای جامع و تاریخی-کلیسای اچمیادزین-کلیسای زوارتنوتس و یادمان نسل کشی ارامنه در ایروان

 

امروز ساعت 9 صبح با توری که دیروز بلیطش رو خریده بودیم راهی واتیکان ارمنستان شدیم،اسمی که من خودم گذاشتم چونکه از یکی دوتا کلیسای تاریخی شروع به دیدن کردیم تا رسیدیم به جایی که ورودی داشت و وقتی وارد میشدی شبیه یک شهر مستقل بود که داخل خودش همه چی داشت؛از کلیسا و موزه گرفته تا کاخ حکومتی و المان های مختلف و ساختمان های متعدد که خیلی هاشون رو اجازه ی بازدید نداشتیم و اطرافش کاملا امنیتی بود و یک موزه و یکی دوتا از کلیساها رو گذاشتن که بازدید کنیم که همون کلیسای جامع اچمیادزین برای من فوق العاده بود چون برای اولین بار یک مراسم کامل از آیین مسیحیت رو دیدم و آشنا شدم و لذت بردم.

 

کلیسای جامع یا مادر مقدس اِچمیادزین (Etchmiadzin)

میگن که سالها قبل “سرپ گریگور” پرتو نوری رو میبینه که از آسمون فرود میاد توی این نقطه و او تصمیم میگیره که اولین کلیسای مادر مقدس ارمنستان رو توی این مکان بسازه!

تو راه از یه کلیسای دیگه به اسم هریپسیم هم دیدن کردیم که حیاط و محیط اطرافش واقعا آرامش بخش بود چون تو دل یه تپه ای بود ؛ پر از گیاه های خود رو و محیط و طبیعتش واقعا بکر بود و من اسمش رو گذاشتم کلیسایی پنهان در گلهای خودروی تپه.

 

47 (2).JPG

عکس47-کلیسایی بر تپه ی گل

48.jpg

عکس48-حیاط کلیسا

49.jpg

عکس49-حیاط

50.jpg

عکس50-غرق در مناجات

 

52.jpg

عکس52-کلیسایی با گلهای بهاری

54.jpg

عکس54-در حال ساخت بود اما باغچه ی زیبایی داشت

55.jpg

عکس55-کلیساهای متنوع واتیکان

 

از بخت خوب ما اون روز یکشنبه بود و خود مردم محلی هم برای عبادت و زیارت اومده بودن، و کلیسا مراسم داشتن و پدرهای کلیسا همه حضور داشتن و همه جا پر جنب و جوش و فعال بود و دقیقا توری که ما باهاش رفته بودیم همه ارمنی بودن و شبیه این تورهایی که تو مساجد محلی ما یک روزه برای زیارت قم و جمکران برگزار میشه و مردم میرن زیارت و برمیگردن، دقیقا اون شکلی بود و همه مردم از پیر و جوان با این تور، اون روز یکشنبه اومده بودن که تو کلیساهای جامع زیارت و عبادت کنند و این خیلی برای من جالب بود،مخصوصا در کلیسای اچمیادزین که اسقف اعظم هم اومده بود و یکی یکی دست رو سر مردم می کشید و همه با شور و اشتیاق خاصی خودشون رو به ایشون نزدیک می کردن که فقط یه دست رو سرشون بکشه و بعد هم اجرای مراسم و خوندن کتاب مقدس با همخوانی مرد و زن توی کلیسا انجام شد و راهب ها و راهبه ها همه با یه نظم و ترتیب خاصی و با یک موسیقی دلنشینی و بوی عود و اسپند و صدای زنجیرهایی که دستشون بود،مراسم صبح یکشنبه ی کلیسا رو اجرا کردن و همه ی ما که حدود 1 ساعتی رو توی این مراسم بودیم تحت تاثیر این نظم و این حس خوبی که اونجا داشت قرار گرفتیم و این خیلی طبیعیه که تمام جاهای عبادی و مذهبی به خاطر حجم زیادی از انرژی مثبتی که اونجا وجود داره و تمرکزی که مردم اونجا دارن،همیشه به آدم انرژی میده.

 

این مراسم صبح یکشنبه برای همیشه در ذهن من موند چون ترکیب زیبایی بود از متن و موسیقی و شعر و آواز و عبادت و همخوانی و بوی خوب اسپند و عود و صدای جیرینگ جیرینگ عصاهای دست راهب ها ؛ و مردمی که اشک می ریختن و همخوانی می کردن و یکی یکی می اومدن جلو که اسقف اعظم در نقش پدری مهربان و بخشنده روی سرشون دست مهر و محبت بکشه و گناهانشون آمرزیده بشه.

 

دیدن مراسم های عبادی هر دین و مذهبی از هر اقلیم و جغرافیایی رو همیشه دوست دارم و برام فرقی نمیکنه که خودم اون دین و آیین رو قبول داشته باشم یا نه، ولی همه ی اینها ، یه نقطه ی مشترک دارن و اون معبود و خالقی هست که همه قبولش دارن؛ هر کسی از ظن خود شد یار من.

 

بعد از این مراسم زیبا راهی پاپ واتیکان شدیم و کلیساها و موزه های اونجا رو دیدیم و از سر دری رد شدیم که نمادی از دین و سیاست بود با به تصویر کشیدن یک کشیش و یک پادشاه.

55 (2).JPG

عکس55-اچمیادزین

55 (3).JPG

عکس55-آرامگاه ارامنه حیاط اچمیادزین

55 (4).JPG

عکس55-شمع هایی که می سوختند

 

حدود 4 ساعت به این شکل گذشت و بعد از ناهار و پذیرایی تور که یه نون محلی بود که داخلش دارچین و شکلات ریخته بودن و در واقع بیشتر یه میان وعده بود، راهی کلیسای جامع زوارتنوتس شدیم.

 

کلیسای جامع زوارتنوتس

از اینجا فقط خرابه هایی ستون مانند مونده بود ولی اطرافش پر از باغات سیب و انگور بود و کل مسیری که از صبح اومده بودیم و حالا داشتیم برمیگشتیم هم پر از باغ انگور بودن و مردمی که توی این باغ ها مشغول برداشت محصول بودن رو می دیدم.

این کلیسا و یا بهتر بگم باقی مانده های این کلیسا اصلا شباهتی به کلیساهایی که تا الان دیده بودم و معماری ارمنستان نداشت و ستون ها و سرستون هایی شبیه معماری یونانی داشت و بعدا که در موردش مطالعه کردم، دیدم حدس ام درست بوده؛ چون من معماری یونانی رو می شناختم و در کتاب هنر در گذر زمان،اثر خانم هلن گاردنر راجع به این نوع معماری مطالعه کرده بودم و ویژگی هاش رو می شناختم، ولی چون سفرنامه جای درس تاریخ  نیست، ازش رد میشم و ادامه ی داستان سفرم رو میگم.

 

آسمون امروز دیدنی بود؛ مخصوصا که بعد از ظهر، هوا گرگ و میش شد و کمی نم بارون زد و صدای رعد و برق و حرکت تند ابرها توی آسمون اونو بیش از حد جذاب کرده بود و در همین حال، فکر کن روی پله ها و سنگ های باقی مانده از این کلیسای تاریخی در حال قدم زدن باشی!

56.jpg

عکس56-زوارتنوس زیبا و تاریخی

57.jpg

عکس57-بقایایی از یک معماری یونانی

58.jpg

عکس58-یونان در ایروان

 

خلاصه که امروز به کلیسا گردی گذشت و حدود ساعت 5 بعد از ظهر بود که به ایروان برگشتیم و خیلی سریع یه ماشین گرفتیم که ما رو ببره یادمان نسل کشی ارامنه چون تا ساعت 6 و نیم بیشتر موزه اش باز نبود و ما می خواستیم حتما موزه رو ببینیم.

 

یادمان نسل کشی ارامنه،آشیانه ی پرستوها

اینجا یادبودی است که برای گرامی داشت نسل کشی ارامنه به دست ترکان عثمانی ساخته شده و مردم و جوان های ایروان خیلی خیلی حساس بودن رو این موضوع، به شکلی که یکی از این جوان ها به پست ما خورد و اونقدر با شور و حرارت از این موضوع و خیانت هایی که توسط بقیه کشورها در حقشون شده و مشکلاتی که الان سر موضوع قره باغ دارن صحبت میکرد که ناخودآگاه آدم کنجکاو می شد بیشتر راجع به این موضوع مطالعه کنه.

خلاصه که اینجا یه المانه روی یه تپه ساخته شده و یادآور یه قتل عام میلیونی در تاریخ هست.

 

معنی اسم این بنا در زبان ارمنی میشه آشیانه ی پرستوها و 12 تا ستون همگرا داره که همه دایره ای شکل چیده شدن و رو به سوی مرکز دایره دارن،به نشانه ی 12 استانی  که در اون ارمنی ها قتل و عام شدن و اون استان ها رو از دست دادن و الان اون 12 استان جزئی از کشور ترکیه شده و زیر این 12 تا ستون یه آتش همیشه روشنه که نشونه ی روح جاودان اون شهداست و اسمش هم آشیانه ی پرستو گذاشتن چون پرستو تنها پرنده ایی هست که حتی اگر آشیانه اش سوخته و نابود شده باشه دوباره بر میگرده به آشیانه اش.

 

 

عکس 59-لانه ی پرستوها

60.jpg

عکس60-یادمان نسل کشی ارامنه

61.jpg

عکس61-دوازده ستون همگرا به نشانه ی 12 استان اشغال شده ی ارمنستان

 

63.jpg

عکس63-آتش جاودانگی و عشق

 

یه ستون تیز و بلند هم در کنار این المان هست که نشونه ی زایش دوباره ی ارمنی هاست.

63 (2).JPG

عکس63-یادمان نسل کشی ارامنه

 

در اطراف این المان یه دیواری به طول 100 متر وجود داره که اسم شهرها و استانهایی که ارامنه در اون قتل عام شدن رو نوشته و همچنین یه بوستان توی محوطه هست که پر از درخت ها و نهال هایی که هر کشوری برای همدردی با ارمنی ها اونجا کاشته و جمله ای از عشق و امید روی یک کتیبه نوشته و کنار درخت نصب کرده.

63 (3).JPG

عکس63-درختهایی که هر کشور برای ابراز همدردی با ارمنی ها کاشته با جمله ای از آینده

 

هر سال 24 آوریل مردم ارمنی تبار از هر جای دنیا که باشن به اینجا میان و در مراسم بزرگداشت شهدای این قتل عام شرکت میکنن.

زیر این المان یه موزه هست معروف به موزه ی نسل کشی ارامنه که طراحی و معماری جالبی داره و داخلش تمام تاریخ این نسل کشی رو در قالب بنر و عکس و فیلم و کلیپ و ماکت به نمایش گذاشته اند.

 

64.JPG

عکس64-نسل کشی ارامنه در تاریخ رو بخونید

65.JPG

عکس65-تاریخ بخوانیم

66.JPG

عکس66-موزه ی نسل کشی ارامنه

67.JPG

عکس67-المانی بسیار هنری و بسی زیبا

68.JPG

عکس68-فضای داخل موزه ی نسل کشی

69.JPG

عکس69-کاش روزی جنگ برای همیشه تموم بشه-موحدیان8/ 9/2019

 

این جوان ارمنی که اتفاقی بخاطر سوالی که ما ازش پرسیدیم همراه ما شد و در واقع شد راهنمای ما که خوشبختانه چون به زبان انگلیسی هم مسلط بود خیلی مفصل برامون موزه رو توضیح داد و چون خودش از کارمندهای اونجا بود هزینه ی بلیط هم از ما نگرفت.

داستانش خیلی مفصله و نمیشه توی سفرنامه راجع بهش گفت چون ناتمام می مونه ولی اگر کسی دوست داشته باشه بدونه،کتابهایی در این زمینه نوشته شده که میشه مطالعه کرد یا از سایتها کمک گرفت.

فقط میتونم بگم ، ای کاش روزی بیاد که تمام جنگ های دنیا تموم بشن و صلح و آرامش در کل کره ی زمین برقرار بشه.

 

بعد از دیدن این موزه و یادمان، حالا که دیگه شب شد و پاتوق شبانه ی ما جایی نبود جز میدون جمهوری و تماشای فواره موزیکالش و سپری کردن شب و خوردن شام در رستوران های اطراف میدون.

اینم بگم که اتوبوس هایی که از ایران میان دقیقا در اطراف همین میدون مسافرها رو پیاده میکنن و توی خیابون نعلبندیان هم یه آژانس ایرانی هست که بلیط اتوبوس برای ایران میفروشه.

 

70.jpg

عکس70-شب میدان جمهوری

71.jpg

عکس71-میدان جمهوری و فواره موزیکالش

 

 

روز چهارم-کلیسای جامع سنت گریگور مقدس و بازار سنتی ورنیساژ(Vernissage Market) و ایستگاه راه آهن ایروان و حرکت به سوی گرجستان و بعدش ترکیه

 

امروز صبح بعد از صبحانه راهی کلیسای سنت گریگور مقدس شدیم و توی مسیر، از بازار Vernissage  که یه بازار خیابونی و مث بازار روزه ،وسط یه بلوار پارکه که دکه هایی چوبی دو طرف بلواره و مغازه دارها بساط میکنن و جنس هاشون رو میفروشن و توی اون وقت صبح که تازه دونه دونه داشتن دکه ها رو باز میکردن خیلی حس و حال خوبی داشت،مخصوصا اینکه بعضی هاشون جلوی دکه ها شون رو داشتن آب و جارو میکردن،دقیقا با همون جارو های چوبی که قدیما توی ایران هر کی حیاط داشت،صبح و عصر حیاطش رو با اونا آب و جارو میکرد و حس و حال صبح این بازار و این آب و جاروی مغازه دارها منو برد به خاطرات کودکیم و حیاط منزل پدرم که همیشه صبح ها بوی نم آب پاشی حیاط و باغچه ها،ما رو سرشار از حس خوب زندگی می کرد.

 

توی این بازار شما میتونید بهترین نمونه از هنر فولکلور ارمنی ها رو ببینید و همچنین جواهرهایی دست ساز و سایر سوغاتی ها و مگنت های هنری از ایروان توی این بازار به قیمت خیلی مناسب پیدا میشه.

این بازار معروف ترین بازار محلی تو ایروانه و همه جور سوغاتی ای اینجا پیدا میشه و مهمتر از همه اینکه شما با قدم زدن توی این بازار با مردم و فرهنگ ارمنستان بیشتر آشنا میشید.

بعد از بازار راهی کلیسا شدیم و برای نیم ساعتی از محیط آرامش بخش کلیسا استفاده کردیم و مشغول به تماشای عبادت مردم در کلیسا شدیم.

 

74.jpg

عکس74-کلیسایی نقش بسته بر آب

75.jpg

عکس75-مشغول عبادت

76.jpg

عکس76-غرق در گریه بود!

77.jpg

عکس77-سنت گریگور مقدس

 

80.jpg

عکس80-مشغول پاک کردن شمع های سوخته…

 

آقای دکتر امروز از جمع ما جدا میشن و برمیگردن ایران و ما به همراه سایر دوستان سفرمون رو تا گرجستان و ترکیه ادامه میدیم و امروز ظهر بلیط قطار داریم به مقصد تفلیس و از اونجا هم با قطار میریم باتومی و بعدش برای برگشت به ایران وارد خاک ترکیه میشیم و در سفری پیش بینی نشده و کاملا اتفاقی بخاطر موضوعی که برامون پیش اومد میریم ترابزون و از اونجا به وان سفر میکنیم و در نهایت از مرز رازی وارد خاک ایران عزیزمون میشیم.

 

 

حرفهای آخر سفر

1-ایروان خیلی بزرگ نیست و اکثر جاهای دیدنی رو میتونید پیاده یا باتاکسی خیلی راحت برید و بیشترشون همون اطراف میدون جمهوری اند با نیم ساعت پیاده روی میشه بهشون دسترسی داشت.

2-از بولت یا یاندکس تاکسی استفاده کنید خیلی هزینه اش پایین تره(شبیه اسنپ میتونید رو گوشیتون از قبل اپلیکیشن اونو نصب کنید)

3-اکثر جاهای عمومی شهر وای فای رایگان داره و کارتون رو راه میندازه مخصوصا دور میدون جمهوری.

4-از متروی ایروان هم دیدن کنید که یک نمونه ی خیلی خیلی ضعیف تر از متروی شوروی و مسکو هست (متروی مسکو بی نظیره که در سفرنامه ی روسیه با عنوان هفت شب برفی در روسیه کاملا توصیفش کردم)

5-شهر ایروان امنه و هیچ مشکلی نداره و شبها تا نیمه شب میشه بیرون بود.

6-من برای مدیریت هزینه های این سفر از اپ مالی دنگ و دونگ استفاده کردم که در واقع برای همه ی سفرهام استفاده میکنم و واقعا عالی و کار راه اندازه.

7-ما توی این سفر نفری حدودا 40 هزار درام هزینه مون شد که اگر به دلار تبدیل کنید میشه 80 دلار و  برای محل اقامت هم نفری 450 هزار تومان هزینه کرده بودیم که اگر کل این مبلغ رو با نرخ دلار تابستان 98 (دلار 11 هزاری) به ریال تبدیل کنیم میشه حدودا نفری 1میلیون و 300 هزار تومان کل هزینه ی ما از صفر تا صد این سفر 4 روزه به ایروان شد البته ما از اونجا به ایران برنگشتیم و راهی گرجستان شدیم و اگر می خواستیم برگردیم ایران نفری 300 هزار تومان هم هزینه اتوبوس برگشتمون میشد،اینها رو دقیق گفتم برای اون عزیزانی که به بهانه ی هزینه،سفر نمیرن،میشه با کمترین هزینه ها بهترین سفرها رو رفت فقط کافیه که راه و روش ارزان سفر کردن رو بیاموزیم.

8-ارمنستان ویزا نداره برای ما ایرانی ها و همچنین گرجستان و ترکیه هم ویزا نمیخوان به همین دلیل و بخاطر مسافت خیلی طولانی این کشورها از اکثر شهرهای ایران بهتره که هر سه کشور رو با هم سفر کنید.

9-مردم ایروان خیلی خیلی ساده پوش بودند،مثلا لباسی که مردها و زنها توی ایران تو خونه میپوشن اونا برای بیرون و توی خیابون پوشیده بودن!

10-یه چیز دیگه، اینکه تا دلت بخاد سطل آشغال ها منظره های زشتی رو توی شهر درست کرده بودن و دور هر سطلی تا یکی دو متر آشغال ریخته بود!

11-نکته ی جالب دیگه برای من این بود که مغازه ها کارت خوان نداشتن و مردم خود ایروان هم نقدی حساب میکردن ؛ اینقدر هنوز سطح تکنولوژی اونجا پایینه.

12-اکثر مردم شهر سیگاری بودن و رعایت هم نمیکردن و همه جا بوی سیگار میومد.

13-ایستگاه راه آهن اونقدر ضعیف بود که حتی یه سرویس بهداشتی نداشت و باید میرفتی توی بازاری که اطراف ایستگاه بود و اونجا هم یدونه سرویس بیشتر نبود.

14-کیفیت غذاها خیلی پایین بود توی ایروان،غذای سنتی و محلی هم خیلی کم پیدا میشد،یدونه مرکز خرید هم بیشتر نداشتن که اسمش دالما گاردن بود.

15-بافت شهر و معماریش یه دست و هماهنگ بود و خبری از بلندمرتبه سازی و برج و نماهای خاص نبود.

16-مردم مهربون بودن،من عینکم خراب شد بردم یه عینک سازی تعمیرش کرد ولی هزینه ای از من نگرفت و گفت مهمون ایروانی.

 

عکسهای پایانی بدون عنوان،عنوانش را شما در نظرات بنویسید.

81.jpg

 

82.jpg
83.JPG
84.JPG
85.JPG

 

86.JPG
87.JPG
88.JPG

 

 

 

ادامه ی سفر؛ گرجستان و ترکیه

ادامه ی این سفر پر چالش ما رو  درسفرنامه های گرجستان و ترکیه  بخونید که اتفاقات خاصی برامون افتاد، از دزدیده شدن گوشی سامسونگ نوت 9 دوستمون گرفته تا باز شدن پای ما به اداره پلیس و جا موندن از اتوبوس وان و سفری اجباری و غیر منتظره به ترابزون، همه و همه، این سفر رو برامون یک سفر خاص و پر از تجربه کرد که سفرنامه اش رو جدا نوشتم و در همین سایت لست سکند منتشر خواهد شد.

اگر الان دارید سفرنامه رو میخونید احتمالا سفرنامه ی گرجستانم در لست سکند منتشر شده و میتونید در قسمت نظرات از من بپرسید تا عنوان رو بگم بهتون و ادامه ی داستان این سفر رو در اونجا بخونید.

سفرقلم

امیدوارم این سفرنامه به تمام کسانی که قصد سفر به ایروان دارن کمک کنه و به نظر من هیچ سفری با برگشت به خونمون تموم نمیشه و وقتی به شهر و خونه ی خودت برمی گردی تازه مفهوم سفری که رفتی برات آغاز میشه و تازه تاثیر اون سفر رو در تک تک لحظات و خلق و خویی از خودت که حالا کمی تغییر کرده می بینی و تازه اونجاست که می فهمی سفر رفتن برای این نیست که بری چهارتا جا و مکان و بنا و ساختمون رو ببینی و برگردی،در حقیقت سفر مفهومش برای من، پیدا کردن اون دیدگاه و نگاه تازه ایی که نسبت به دنیا و آدمها و محیط اطرافم به من میده و هر چه بیشتر سفر میرم، بیشتر به شگفت انگیز بودن این زندگی و این دنیا پی میبرم.

دلتون همیشه خوش و لبتون خندون و زندگیتون پر از سفر.

سپاس ویژه از لست سکند بابت این کار قشنگی که کرد و همه ی سفرنویس ها رو توی این سایت دور هم جمع کرده و من هر وقت حوصله ی هیچ کاری رو ندارم قطعا تنها جایی که سر میزنم لست سکنده و خودمو با خوندن سفرنامه ها راهی سفر میکنم.

 

اینم بگم که من زندگی نمی کنم که سفر برم، من سفر میرم که زندگی کنم!

امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.

باتشکر

نویسنده : لیلا موحدیان

 

منبع : لست سکند