خانه / سفرنامه / میلان در برف مه ابر و آفتاب

میلان در برف مه ابر و آفتاب

میلان در برف مه ابر و آفتاب

ورود من به میلان از طریق فرودگاه Al Serio Airport در نزدیکی Bergamo بود که حدود یک ساعت تا میلان فاصله داشت. با اتوبوس این مسیر رو طی کردم و در حالی وارد مرکز شهر میلان شدم که برفی بسیار شدید در حال بارش بود و همه جا رو سفید پوش کرده بود. بعد از کمی جستجو و موندن زیر برف، هتلم رو پیدا کردم. حدود سه ساعت توی هتل موندم و بعد تردید کردم که برم بیرون یا نه! هم خیلی سرد بود و هم برف شدید بود. نقشه هم نداشتم و جایی رو بلد نبودم. اما حیف بود بیرون نمیرفتم! راه افتادم. گفتم میرم تا همون میدون ایستگاه مرکزی قطار و برمیگردم. به هرحال فرصتی بود که چندتا عکس برفی بگیرم. رفتم تا میدان Central Station و توی مک دونالد یه برگر ماهی خوردم و درحالیکه از سرما میلرزیدم، یه دسر بستنی هم گرفتم!!! مسیر برگشت رو واقعا سخت پشت سر گذاشتم. فکر کنم چند درجه ای زیر صفر بود. ولی هم چند تا عکس خوب گرفتم و هم یه گشتی توی شهر زدم. ولی همین باعث شد که پاچه های شلوارم تا نزدیکیای زانو و کفشهای اسپورتم به طور کامل خیس بشه و وقتی رسیدم هتل نفهمیدم چطوری رفتم زیر پتو!

برفی که مدتها مشابه اش رو ندیده بودم
.
خیلی وقت بود که دوست داشتم تو این هوا عکس بگیرم
.
سفرنامه میلان
سفرنامه میلان

بدون شرح

.
Cafe Photos
صبح خیلی دیر از هتل اومدم بیرون. اما لااقل یه کار مفید کردم! یه page ساختم به نام کافه عکس که میخوام روی اون وقت بذارم و تبدیلش کنم به یه صفحه فعال. خیلی خوشحال میشم اگر هر کس بتونه از هر طریقی در این راه کمکی بکنه.
.
گالری ویتوریو امانوئل دوم
تقریبا ظهر بود که از هتل زدم بیرون. حسن اش این بود که برف بند اومد. آخه تا یک ساعت قبلش هم هنوز برف میومد. اما هنوز هوا ابری بود. با آدرسی که از اینترنت گرفته بودم راه افتادم به سمت کلیسا و میدان بزرگ دومو. برای ورود به این میدان (اگر از سمت شمال بخوای وارد شی) از یک مرکز تجاری قدیمی و معروف میگذری. یعنی راسته اصلی و بلندتر این گالری در حد فاصل میدان Della Scala و میدان دومو قرار گرفته. گالری Vittorio Emanuele II که یک بازار بزرگ سرپوشیده است توسط جوزفه منجونی در سال ۱۸۷۸ با الهام از گالری های پاریس و لندن ساخته شده است و در آن مغازه ها، فروشگاه ها، رستورانها و کافه ها قرار دارند. موقعیت مکانی مناسب و سقف شیشه ای بلند و کف سازی زیبای گالری از نکاتی است که بازدید از این بازار رو جذاب میکنه.
نمایی از گالری از ورودی شمالی
.
سقف شیشه ای بخش مرکزی گالری
.
ورودی جنوبی گالری از داخل میدان دومو
.
کلیسای دومو
کلیسای بزرگ و معروف Duomo یا کلیسای جامع یک ساختمان بزرگ با معماری گوتیک و نمایی از مرمر سفید است که گویا در سال ۱۳۸۶ میلادی بنا گذاشته شده و در سال ۱۹۶۵ تکمیل شده. این کلیسا یکی از بزرگترین کلیساهای دنیا است و داخلش آثار هنری زیادی وجود داره و گویا یکی از میخ های صلیب مسیح هم در این کلیسا نگهداری میشه. قبل از اینکه از داخلش بازدید کنم، یه سوژه عکاسی از کلیسا به ذهنم رسید که باعث شد حدود دو ساعت وقت بذارم تا عکس دلخواهم رو بگیرم. هرچند که آخرش هم اون چیزی که باید میشد، نشد. بعد هم رفتم داخلش رو دیدم و چند دقیقه ای رو هم نشستم و دعا کردم. واقعا کلیسای عظیمی است و آدم رو مسحور میکنه. ابرها هم یواش یواش کنار رفتن و بعد از چند روز دوری از خورشید، بالاخره چشممون به جمالش روشن شد.
کلیسای دومو
.
نمای داخلی کلیسای بزرگ دومو
.
یکی از پنجره های زیبای کلیسا
.
بخش مرکزی داخل کلیسا
.
کلیسای دومو و ورودی گالری
.
کلیسای دومو
.
کلیسای دومو
.
کلیسای San Maurizio Al Monastero Maggiore
و موزه باستانشناسی مدنی
با یه جستجویی که توی سایت Trip Advisor کرده بودم، متوجه شدم که یک مجموعه بسیار مهم هست که از نظر بازدید کنندگان میلان، مهمترین دیدنی شهر محسوب میشه. بانقشه هایی که از اینترنت گرفته بودم، خودم رو رسوندم تا این کلیسا-موزه که یک مجموعه مثال زدنی برای هر کشوریه که میخواد از میراثش درست استفاده کنه. وقتی به جلوی ساختمون کلیسا میرسی، خیلی به نظر نمیاد که جاذبه مهمی در انتظارت باشه! اما وقتی از درب کلیسا وارد میشی، با فضایی کوچک اما با دیوارهای پر از نقاشی مواجه میشی که واقعا زیبا و مسحور کننده است که یکی از نقاشهای این نقاشی ها، شاگرد رافائل و داوینچی بوده. تا اینجا هم تصور نمیشه که بازدید طولانی در انتظار باشه. اما از یک راهروی کوچیک در سمت چپ فضای محدود کلیسا، وارد یه فضای دیگه میشی که کمی بزرگتر از فضای اولیه است و به نظر میاد مرتبط با خود کلیسا است ولی استفاده های خاص مثلا برای مراسم میشده. دیوارهای اینجا هم پر از نقاشیهای منحصر بفرده ولی یک دکور بزرگ چوبی، جلوی سه طرف از چهار وجه دیوارها رو پوشونده و لازمه برای دیدن نقاشیها به پشت دیواری چوبی دکوری (که فضا رو تقریبا شبیه یک کتابخانه کرده) مراجعه کنی و از این نقاشیها دیواری جالب لذت ببری. اما راهروی دیگه ای که توی این فضا هست، حکایت از ادامه بازدید داره. اول راهرو بازدید کننده رو از فضای ساختمان کلیسا به بیرون هدایت میکنه و بعد بلافاصله وارد یک فضای مدرن و لوکس میشی. این فضا با یک درب و داوار شیشه ای از یک حیاط جدا شده که دیوارهای حیاط و بقایای دیوارهای موجود در وسط حیاط تو رو به یک فضای جدید میکشونه. بیرون که میری دو تا برج بلند و قدیمی رو میشه دید و بقایای دیوارهایی تاریخی و یک سری سنگ های نقشدار که بی شباهت به سنگ های قبر نیست. یک پل معلق آهنی بازدید کننده ها رو از توی حیاط به یک ساختمان جدید راهنمایی میکنه که ٣ طبقه داره. طبقه اول رو که وارد میشی، تازه میفهمی که وارد یک موزه منحصر بفرد از اشیای تاریخی شدی و ناگهان مواجه میشی با ٣ طبقه بزرگ اشیای تاریخی و کهن از تمدن ایتالیا، اتروسک، قندهار، مصر و یونان که واقعا دیدنیه. من اصلا اهل موزه رفتن نیستم، اما واقعا این موزه که به عنوان موزه باستانشناسی مدنی یا Civico Museo Archeologico شناخته میشه، دیدنی بود. جالبه انتهای هر طبقه با یک دیوار شیشه ای مواجه میشدی که یک نمای جالب از بقایای دیوارها و برجها رو به تصویر میکشید. بازدید از ٣ طبقه که تموم میشه دوباره به سمت همون فضای مدرن اولیه (قبل از ورود به حیاط) هدایت میشی و متوجه میشی که موزه هنوز ادامه داره. اینجا یک فضای لابی مانند بزرگ هست که وسطش یه ماکت بسیار بزرگ از شهر باستانی میلان هست و بازدید کننده رو به یک درک صحیح از میلان و تاریخش میرسونه. بعد از اون هم میشه ادامه موزه دیدنی اش رو دنبال کرد و در نهایت از یک درب در کنار درب ورودی اولیه (مربوط به کلیسا) از مجموعه خارج میشی.
نمایی از کلیسای Maggiore
.
فضای پشتی کلیسای Maggiore
.
پل منتهی به یکی از برجهای قدیمی و موزه باستانشناسی
.
نمایی از دو برج تاریخی از داخل طبقه سوم موزه
.
فضای داخل یکی از طبقات موزه
.
ماکتی از وضعیت باستانی شهر میلان در فضای لابی
.
حیاط موزه منتهی به درب خروجی
.
شام ایتالیایی آرژانتینی
عمدا ناهار نخوردم که کاملا گرسنه بشم و بعد برم سراغ یک تجربه لذیذ ایتالیایی. تجربه دو بار خوردن گوشت آرژانتینی در مادرید و لندن، ترغیبم کرد که یک رستوران معروف آرژانتینی رو انتخاب کنم. یه پیش غذای پیراشکی مانند درست شده از مرغ، یک استیک به سبک ایتالیایی پوشیده شده با راکت سالاد و یک دسر لذیذ، انتخابهای شام من بود. با توجه به سرد بودن هوا و بسته بودن سایتهای توریستی، فرصت کافی برای لذت بردن از غذا داشتم و حدود دو ساعت و نیم اونجا نشستم. حدودای ١١ شب برگشتم هتل.
پیش غذایی آرژانتینی
.
استیک با گوشت آرژانتینی پوشیده شده از راکت سالاد
.
روز پر بازدید میلان
صبح سعی کردم زودتر بزنم بیرون. هوا مه بسیار شدیدی داشت و حسابی سرد بود. از اون سرماهایی که مدتهاست توی تهران نیومده. از شب قبل یک نقشه تهیه کردم و به یاد سفرهای بک پکری قدیم، نشستم و جاهایی که باید ببینم رو روی نقشه مشخص کردم.
.
دی بررا (Di Brera)
اولین جایی که باید میدیدم، یه نقاشی معروف بود به نام پیناکوتکا از یک بوسه که حسابی توی میلان شناخته شده است. Pinacoteca توی یکی از مراکز فرهنگی قرن ۱۷ میلان نگهداری میشه که این مرکز شامل کتابخانه، گالری و هنرهای زیبا است. طبقه همکفش هم دانشکده بود و پر از هیاهوی دانشجویی. حیاط بسیار زیبایی هم داشت. کل بازدیدم حدود نیم ساعت طول کشید.
میدان دی بررا
.
تابلوی پیناکوتکا
.
قبرستانی از بناهای یادبود
دومین مکانی که انتخاب کرده بودم، Monumental Cemetery بود که در شمال شرقی محدوده تاریخی میلان قرار داشت و حدود یک و نیم کیلومتر تا اونجا راه بود. مه هوا خیلی شدید بود و سرما خیلی اذیت میکرد. بعد از گذر از مراحل مختلف و پر پیچ و پله قبرستان، بالاخره واردش شدم. شگفت انگیز بود! من تا حالا قرستان های پرلاشز پاریس، …. زاگرب و های گیت لندن رو از نزدیک دیدم. اما این قبرستان یه چیز دیگه بود. یک موزه فضای باز واقعی از مجسمه ها و بناهای یادبود و مقبره های شگفت انگیز. البته از بعضی از نظرها مثل وسعت یا قدمت و یا ارزش تاریخی، شاید نشه این قبرستان رو در سطح قبرستانهای فوق الذکر دونست، اما اونقدر ویژگیهای جذاب میشه اونجا پیدا کرد که هر بازدید کننده ای را راضی به خونه اش برگردونه. حتما یه مطلب مجزا راجع به این قبرستان خواهم نوشت.
ساختمان ورودی قبرستان
.
نمایی از فضای ابتدای قبرستان
.
راسته ای از قبرها
.
راسته ای از درختان قبرستان
.
راسته ای دیگر از فضاهای قبرستان
.
پارک سمپیونه و قلعه اسفورزا
در حالیکه داشتم از مسیر انتخابی خودم در کنار پارک بسیار بزرگ Sempione که در شمال هسته تاریخی میلان قرار داره، میگذشتم که برم به سمت صومعه دومینیکن، با یک قلعه بزرگ تاریخی مواجه شدم. این قلعه که مربوط به  قرن ۱۵ میلادی است، اقامتگاه رنسانسی سلسله اسفورزا بوده و در حال حاضر تبدیل به مجموعه ای از موزه ها در موضوعات هنری، مجسمه سازی، تزئینات دکوراسیون، موزیک و… تبدیل شده است.
نمایی از داخل پارک سمپیونه
.
نمایی از داخل پارک سمپیونه پوشیده شده از برف
.
نمایی از پارک سمپیونه و درختها و نیمکتهای برفی
.
پارک سمپیونه با دورنمایی از دروازه سمپیونه
.
دیوار ضلع ورودی قلعه
.
برج ورودی قلعه
.
درهای مختلف قلعه از ورودی تا خروجی
.
شام آخر
مقصد بعدی من شمال غربی بخش تاریخی میلان بود. جایی که میشد یکی از شاهکارهای داوینچی یعنی شام آخر (Last Supper) رو دید. این نقاشی بر روی یکی از دیوارهای سالن ناهارخوری یک صومعه از قرن شانزدهم به نام L’Ultima Cena ترسیم شده و من متاسفانه دقت نکرده بودم که بلیط بازدید از این نقاشی رو باید از قبل (برای بعضی از اوقات شلوغ حتی تا سه ماه قبل) تهیه کرد! ساعت هنوز ٣ نشده بود. مسئول فروش گفت برای ساعت ۶ بلیط بازدید موجوده. جای شکرش باقی بود. بی درنگ گرفتم و سریع رفتم به سمت مابقی نقطه های مشخص شده بر روی نقشه.
ساختمان سفید سمت چپ محل نگهداری نقاشی داوینچی
.
کلیساها
باید میرفتم حوالی جنوب غربی و جنوب هسته تاریخی شهر. چند تا کلیسا رو نشون کرده بودم که ببینم. خورشید از پشت ابرها بیرون اومده بود و مه تموم شده بود. Santa Maria Delle Grazie که کنار ساختمان سنا بود، اولین کلیسایی بود که بازدید کردم. بعد نوبت کلیسای Basilica Di S. Ambrogio بود که ببینمش. کلیسای بزرگ و زیبایی بود که از یک حیاط اول باید عبور میکردیم و بعد به خود کلیسا میرسیدیم. یعنی یه سبک کلیسا که نمونه مشابهش چندان به ذهنم نمیرسه. شاید بشه گفت معماری حیاط اش شاید حتی کمی شبیه به معماری حیاط یک مسجد بود. دو تا برج آجری دو طرف ساختمان کلیسا وجود داشت که داخل یکی از اونها رو تونستم ببینم. مسیر رو طبق نقشه ادامه دادم تا رسیدم به کلیسای Santa Maria Presso Di San Satiro، اما فقط از بیرون دیدمش. چون بازی نور خورشید با خیابونی که داخلش بودم، بدجور وقتم رو گرفت و حواسم به عکاسی پرت شد. هرچند که نتیجه اش یک عکس بسیار زیبا شد که ارزش این وقت رو داشت. کلیسای San Sebastiano رو هم از بیرون دیدم و دیگه با توجه به وقت کمی که تا زمان بازدید از نقاشی شام آخر مونده بود، راه افتادم به سمت ساختمان سنا.
کلیسای Grazie در مجاورت صومعه سنا
.
نمای پشتی کلیسای Grazie
.
نمایی از کلیسای آمبروجیو
.
نمایی از داخل حیاط آمبروجیو
.
نمایی از داخل آمبروجیو
دوباره شام آخر
درست به موقع رسیدم اونجا. سیستم امنیتی بسیار بالایی اونجا بود. از ٢ اتاق که با درهای شیشه ای از هم جدا بودند، گذشتیم تا به سالن نقاشی برسیم. ولی این طوری بود که برای چند ثانیه توی هر کدوم از اتاقها حبس میشدیم. یعنی اول درب پشت سر بسته میشد و بعد از گذشت مثلا یک دقیقه درب مقابل باز میشد. به هر حال رسیدیم به سالن نقاشی. طبق معمول عکاسی ممنوع بود. اما نقاشی اش شگفت انگیز بود. حدود ٢٠ دقیقه ایستادیم و به جزئیات نقاشی دقت کردیم. به نظر من که ارزش ۴٠ هزار تومان بلیط ورودی رو داشت؛ و البته ارزش وقتی که صرفش شد.
عکس مخفیانه از دیوار نقاشی شده با لنز بخار گرفته!
.
مدل مشابه نقاشی در اشل خیلی کوچکتر
.
شام قبل از آخر
بعد از شام آخر، نوبت این بود که شام بخورم، سومین شام (شام قبل از آخر) من در میلان. از قبل بهترین رستوران ایتالیایی میلان رو پیدا کرده بودم. راس ساعت ١٩:٣٠ که رستوران باز میشد، جلوی درش بودم، چون باز هم ناهار نخورده بودم. اما غافل از اینکه شب ولنتاین هستش و رستوران از قبل به طور کامل رزرو شده. خیلی بد شد. اما چاره ای نبود. از مسئولش خواستم که برای فردا یه جایی رو برام بوک کنه. دستم رو گرفت و برد داخل و دفتر رزرو رو نشونم داد که فردا هم کامل پره. یهو یه فکری به ذهنم رسید. توی لیست رزروهای همون شب دیدم یکی از میزها برای ساعت ٩ رزرو شده. بهش گفتم الان ١٩:٣٠ هست، من فوری سفارش میدم و تا ٢٠:٣٠ میرم. شما هم میز رو برای ٢١:٠٠ آماده کنید دوباره. اول نپذیرفت. اما کمی اصرار که کردم، رفت به مدیرش تلفن کرد و از اونجا که برای مدیرش پول اولویت اوله، قبول کرد! نتیجه این شد که شب ولنتاین رو (هرچند تنها) در بهترین رستوران ایتالیایی میلان (از نظر کاربران Trip Advisor) گذروندم. یه نکته خیلی جالب در سبک غذا خوردن میلانی ها فهمیدم و اون اینه که اونها یک پیش غذا و دو غذا رو به عنوان غذای اصلی میخورن. یعنی منوی رستوران از بخش پیش غذا، غذای اول اصلی و غذای دوم اصلی تشکیل شده بود. برام عجیب بود. از میزبان وقتی سئوال کردم که ایتالیایی ها واقعا دو تا غذا سفارش میدن، خندید و گفت معمولا در روزهای پایان هفته یا تعطیلات، ایتالیایی ها که به رستوران میان، هم پیش غذا سفارش میدن، هم سالاد، هم دو نوع غذای اصلی و هم دسر! منم که دیدم هم گرسنه ام و هم شب ولنتاین هست، یه پیش غذا سفارش دادم، با دو غذای اصلی و یک دسر که خدای نکرده به رسم ایتالیایی ها بی احترامی نکرده باشم! پیش غذاش تکه های پخته شده (سرخ شده) از خمیر و لایه هایی از بیکن بود. غذای اول پاستا بود با پنیر و مخلفاتی از جنس گوشت و پیاز و غذای دوم هم “کتلت میلان” بود که نوعی ماهی بود. اسم دسرش رو هم متاسفانه یادم نیست. اما یک دسر کاملا ایتالیایی بود. تجربه بسیار دلپذیری بود که خوشبختانه با کمک قرص های رانیتیدین که از لندن گرفته بودم، دلپذیر باقی موند!
آشپزخانه رستوران با یک شیشه از سالن جدا شده بود
.
نمایی از فضای رستوران بسیار خوب میلان
.
نمایشگاه گردشگری BIT
پنجشنبه روز شروع نمایشگاهی بود که دلیل اصلی سفرم به میلان بود. بجز این نمایشگاه، خوشبختانه نمایشگاه های معتبر گردشگری رو در شهرهای لندن، برلین، مادرید، سنگاپور و دبی دیده بودم و بازدید از این نمایشگاه، نگاه من رو نسبت به نمایشگاه های گردشگری دنیا تکمیل میکرد. با استفاده از خط قطاری که از داخل شهر میگذشت از ایستگاه Republic که محل هتلم بود، رفتم ایستگاه RHO Fiera که محل دائمی نمایشگاه های میلان یعنی Fiera Milano بود. این نمایشگاه در سالن های ١ تا ۴ برگزار میشد که فقط حدود یک ششم فضای نمایشگاهی میلان رو به خودش اختصاص داده بود. سالنهای ١ و ٣ به معرفی استانهای ایتالیا میپرداخت و سالنهای ٢و ۴ هم مربوط به حضور وزارت توریسم کشورها در نمایشگاه بود که البته یک بخشی از سالن ٢ هم به فضای تجاری نمایشگاه یا همون Business Village اختصاص داشت. یه سری به غرفه ایران و غرفه منطقه آزاد قشم زدم و بعد هم یک دور توی سالنهای نمایشگاه زدم و با چند جا مذاکراتی داشتم. از نمایشگاه که بیرون اومدم، حدود ساعت ٣ بود و توی این فکر بودم که برای استفاده از فرصت حضورم در روز ولنتاین در میلان، چه باید بکنم؟!
فضای نمایشگاه بین المللی میلان
.
دوباره Dummo
توی نمایشگاه که بودم، به غرفه میلان مراجعه کردم و لیست برنامه هایی که در روز ولنتاین در شهر برگزار میشه رو گرفتم. همون طور که میشد حدس زد مهمترین برنامه ها که همانا تجمع و جشن مردمی است، در میدان اصلی شهر یعنی Plazza Duomo در مقابل کلیسای دومو برگزار میشد. برای همین بعد از نمایشگاه با مترو رفتم تا میدان دومو. اونجا با یک فضای کاملا متفاوت از دو روز قبل مواجه شدم. میدون پر بود از مردم با لباس های رنگ و وارنگ و شادی و شادمانی که توی چهره ها موج می زد. بازار سیاه پوستایی که یه مشت دون توی دست رهگذرا میریختن و طلب پول میکردن داغ بود. میدون پر از کبوتر بود و تا یک رهگذر این دون ها رو توی دستش میگرفت، چند تا کبوتر هجوم میاوردن برای خوردن و فرصت بسیار خوبی پیش میومد برای عکس گرفتن. گل فروشهای زیادی هم اونجا دوره گردی میکردن. چیزی که خیلی زیاد بود، حضور زوج هایی بود که توی گوشه های مختلف میدون حضور داشتن و عکس میگرفتن و به هر طریقی ابراز عشق میکردن. خیلی جالب بود که این موضوع فقط مخصوص جوونها نبود. زوجهای پیر و میانسال هم اونجا حضور داشتن و این روز رو گرامی می داشتن. فکر کنم دو ساعتی اونجا موندم و عکس گرفتم. اتفاق جالی که چند بار تکرار شد، این بود که از لحظات حضور آدمها توی اون فضا عکسهای خوبی رو میگرفتم و هر از گاهی عکسها رو که به خودشون نشون میدادم، حسابی مشتاق داشتن اون عکسها میشدن و درخواست میکردن که عکسشون رو براشون ایمیل کنم.
میدان دومو در روز ولنتاین
.
میدان دومو در روز ولنتاین
.
میدان دومو در روز ولنتاین
.
میدان دومو در روز ولنتاین
.
میدان دومو در روز ولنتاین
.
میدان دومو در روز ولنتاین
.
محله ناویگلی
میلان، از محدود شهرهای بدون رود اروپا است که من از اون بازدید کردم. اغلب شهرهایی که من دیدم، حداقل یک رود در مرکز شهر قرار داشته که گاه تعداد کانالهای آب توی بعضی از شهرها مثل ونیز و آمستردام و بروژ به حدی میرسه که دیگه غیر قابل شمارشه. اما در بخش جنوب غربی هسته تاریخی شهر، فضایی وجود داره که در اون کانالهای مصنوعی آب ایجاد کردن و این محله که به Navigli شناخته میشه، از قدیمیترین کانالهای مصنوعی شهری اروپا محسوب میشه و واقعا حضور در هنگام غروب در این محله، فرصت بسیار خوبیه برای لذت بردن از مناظر منحصر بفرد. مخصوصا که غروب نارنجی رنگ در امتداد یکی از کانالها قابل مشاهده بود و روی هر کدوم از پلهای کوچیک روی کانالها هم میشد عشاقی رو دید که داشتن غروب ولنتاین رو خاطره انگیز میکردن. شب رو همونجا موندم تا ساعت ۸ که رستورانها باز شدن و من هم طبق عادت شبهای قبل، ناهار و شام رو یه جا خوردم. این بار هم یه رستوران درجه یک ایتالیایی رو انتخاب کردم و یک تجربه خوب دیگه رو از باب غذاهای ایتالیایی بدست آوردم.
یکی از کانالهای زیبا و پوشیده از برف ناویگلی
.
غروب در انتهای کانال
.
کانال ناویگلی در شب
.
شوک در موزه
آخرین جایی که رفتم، بازدید از موزه دیزاین میلان (Triennale Design Museum) در غرب پارک سمپیونه بر اساس توصیه ای بود که در نمایشگاه BIT توسط مسئول غرفه میلان به مناسبت روز ولنتاین به من شد. این موزه که میزبان نمایشگاهی با عنوان KAMA بود، شامل اشیای تزئینی و دکوراسیون بود که طراحی و ساخت اونها الهام گرفته از بخشهایی از بدن زن و مرد بود که بازدید از نمایشگاه رو فقط ویژه افراد بالای ۱۸ سال کرده بود. عکاسی از این نمایشگاه ممنوع بود، هرچند که حتی اگر ممنوع نبود هم چندان قابل نمایش نبود! بخشهایی از این موزه ترکیب جالبی از اثر و تکنولوژی بود. یعنی مثلا در یکی از اتاقهای موزه، یه فضای خاص، دکور شده بود که وقتی بهش نگاه میکردی یه گوشه ساده از یک اتاق بود؛ اما وقتی با iPod هایی که اونجا قرار داشت به اون دکور نگاه میکردی، شاهد حضور زن و مردی میشدی که از اشیای اونجا برای ارتباطشون استفاده میکردن. هم کل موزه و بازدید بسیار ساده آدمها از وسایلی که شاید در حالت عادی، اصلا وسایلی قابل نمایش نیست، برام جالب بود و هم ایده های نوینی که در این نمایشگاه بود و یکی اش رو شرح دادم.
نمایشگاه دیزاین کاما
.
وداع با میلان
صبح روز جمعه باید برای پرواز از کلن به تهران، شهر میلان رو به مقصد کلن آلمان ترک میکردم. پروازم از فرودگاه Malpensa میلان بود که در فاصله نیم ساعتی میلان (با قطار اکسپرس) بود. صبح زود با مترو رفتم تا ایستگاه قطار Cadorna که از اونجا قطار اکسپرس به مقصد مالپنسا هر نیم ساعت یک بار حرکت میکرد. جالبه که اونجا امکان تحویل بار هم وجود داشت که البته من باری برای تحویل نداشتم. متاسفانه متوجه شدم که پرواز من به کلن کنسل شده بود. اما با توجه به پرواز بعدی که از کلن به تهران داشتم و صحبت با دفتر هواپیمایی Germanwings توی فرودگاه کردم، بلیط پرواز لوفتانزا از میلان به دوسلدورف رو به من دادن که فاصله دوسلدورف تا کلن با قطار حدود ۴۰ دقیقه بود. پرواز به دوسلدورف انجام شد و من با یک قطار هوایی از فرودگاه دوسلدورف رفتم تا ایستگاه قطار دوسلدورف و از اونجا هم با یک بلیط دو تکه که باید در ایستگاه نمایشگاه کلن، قطار عوض می کردم، رفتم تا فرودگاه کلن-بن. اما انگار بدشانسی های پرواز من در این روز تمومی نداشت! فرودگاه اعتصاب بود و پرواز انجام نمیشد! البته گویا مسئولین ایران ایر ترفندی رو میخواستن اجرا کنن که بر اساس اون مسافران رو همونجا چک-این کنن و بعد همه رو به فرودگاه دوسلدورف منتقل کنن و از اونجا پرواز رو انجام بدن! که همین اتفاق هم افتاد و من دوباره و این بار با اتوبوس برگشتم به فرودگاه دوسلدورف! به هر حال بعد از سه و نیم ساعت تاخیر، بالاخره پرواز من به تهران به معنای پایان این سفر انجام گرفت.
طعم کافی ها و کاپوچینوهای ایتالیا با همه جا فرق میکنه
.
یکی از کوچه های زیبای میلان
.
نمایی از خیابان Monte Napoleone معروفترین خیابان Fashion میلان
.
میلان، برف، مه و سرما
.
تراموا های قدیمی میلان
.
کفپوشهای دوست داشتنی خیابانهای ایتالیا
.
ولنتاین در مترو

همچنین ببینید

سفرنامه هند

سفر معنوی هندوستان

سفر معنوی هندوستان     قسمت اول (سفر به درون یا بیرون!) تا جایی که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *