خانه / سفرنامه / سفرنامه هامبورگ قسمت دوم

سفرنامه هامبورگ قسمت دوم

سفرنامه هامبورگ قسمت دوم

 

پاییز بر تن این شهر چه خوش نشسته است آن هم در میانه های تابستان و مایی که از سرزمین آفتاب آمده ایم مورمورمان میشود در خنکای دلپذیر هوای ابریش و دیر بجنبیم باران نوبرانه اش خیسمان خواهد کرد.

بعد از ظهر اولین روزی است که به هامبورگ رسیده ایم و این بار من و محمد امین پیاده از هتل راه افتاده ایم تا به کشف و شهود خود برسیم در اولین شب حضورمان.هتل ما اینترکنتینانتال است که در حاشیه دریاچه زیبای آلستر قرار دارد.

همان طور که قبلا هم گفتم اینجا یکی از محله های خوب شهر است که برای پیاده روی پر است از پارکهای پر درخت و چمنهای سبز.از آنجایی که مسیر هرروزه ما از کنار این محله میگذشت کار ما این بود که هرروز سرکی بکشیم به یکی از کوچه پس کوچه های آن و نگاه کردن خانه ها و پنجره های روشنی که با سخاوت زندگی یک هامبورگی را در مقابل چشمان مشتاق گردشگر میگذاشت.هرروز شاهد مادرانی بودیم که کالسکه های کودکان خود را در این زمینهای سبز به گردش اورده بودند و خود نیز در حال پیاده روی…

در ادامه با سفرنامه هامبورگ آلمان به نویسندگی سمیرا منفرد با نگارشی خوب از سایت سفرنامه همراه باشید.

هامبورگیها به حیوانات خصوصا سگ علاقه زیادی دارند و ما در هرگوشه ای شاهد بازی سرخوشانه این حیوانات با کودکان بودیم.میزان علاقه زیاد این مردم به سگ تا حدی است که درست پشت سفارت مصر رستوران مخصوص سگها نیز وجود دارد…

بندر Portonovo

ادامه خیابان کنار هتل را که بگیریم میرسیم به بندر Portonovo که پراست از قایقهای تفریحی شخصی و کلوب دریانوردی.هرروز افراد زیادی در این محل یا سرگرم ماهیگیری هستند و یا قایق سواری.

خدایا به خاطر اینهمه ارامش از حسادت در حال ترکیدنیم!!!

این همان کلوپ دریانوردی است که گفتم با بار مخصوص و رستوران و سالن تفریحات. اما برای ورود به ان باید عضو بود و البته که ما عضو نیستیم و تنها از بیرون نظاره گر ان میشویم.

دریاچه BinnelAlster

این بلوار پردرخت درست از حاشیه دریاچه BinnelAlster(آلستر درونی) و کنار خیابان هتل ما می گذرد.درسرتاسر این خیابان همیشه و هرروز شاهد پیاده روی و دویدن و ورزش کردن مردم هستیم و افسوس میخوریم که چرا ما انقدر تنبلیم و چرا ما اینگونه به سلامت جسم و روحمان نمیپردازیم.

جای تعجب زیادی داشت که بیشتر مردم بعد از یک روز کاری سخت با ساک لباسهای ورزشی خود به پارکها رفته و ساعتی را به ورزش میگذراندند.برعکس بیشتر ما ایرانیها که بعد از کار داغون و خسته به خانه هایمان رفته و جلوی تلویزیون ولو میشویم.

ما فکر میکردیم که شاید اینجا هم مثل سوییس کرایه دوچرخه رایگان باشد چون میدیدیم که افرادی میایند و این دوچرخه های قرمز رنگ را سوار میشوند.بعد فهمیدیم که پولی است.اما هرچه تلاش کردیم بفهمیم که چطور باید پولش را پرداخت کرد سردرنیاوردیم تا اینکه یک خانم آلمانی برایمان توضیح داد که باید از کارت اعتباریمان استفاده کنیم.(و البته که ما کارت اعتباری نداریم و برای آن خانم جای تعجب زیادی داشت که ما از کجای این دنیا آمده ایم که نه مستر کارت داریم نه ویزا کارت و نه هیچ کوفت دیگر. و ما از خجالت کمی آب شدیم وقتی گفتیم که کشور ما در تحریم است و ما اجازه داشتن این کارتها را نداریم)

جالب اینجاست که شما آیدی کارت خود را وارد کرده و دوچرخه را سوار میشوید.همان لحظه ساعت برای شما زده میشود.در هر ایستگاه دیگری که دوچرخه را تحویل دهید براساس اینکه چه زمانی را از ان استفاده کرده اید کرایه آن از حسابتان کسر میشود و این طوری است که بیشتر هامبورگیها هرروز از سرکار به خانه و بالعکس را بادوچرخه های عمومی طی میکنند.هم ورزش است و هم به پاکیزگی هوا کمک میشود.

واقعا چشم انداز شهر هامبورگ از کنار این خیابان بی نظیر است.دریاچه آلستر که شهر هامبورگ کنار آن قرار دارد از دو بخش تشکیل شده: BinnelAlster(آلستر درونی) و AussenAlster (آلستر بیرونی) که هردوی آنها را رودخانه آلستر تشکیل میدهد.

از این منظر میتوان ۴ کلیسای مهم پروتستانی-لوتری شهر و اغلب ساختمانهای قدیمی را دید و همین منظره مهمترین View شهر هامبورگ را تشکیل میدهد.انقدر آب این دریاچه آرام است که میتوان ساعتها نشست و به این آیینه تمام نمای OldTown نگریست.

جالب است که دریاچه پراز اردک و مرغابیست که به خاطر جریان آرام اب برروی آن لانه های شناور ساخته و درون آنها تخم گذاشته اند.اینجا همه چیز به نهایت ارامش بخش است.

و اما آلمان بهشت ماشین بازهاست.خودتان دیگر بهتر از من میدانید که بهترین برندهای اتومبیل متعلق به کشور المان است.از “بنز” و “بی ام دبلیو” و “پورشه” و “آئودی” بگیر تا “”اپل” و “فولکس واگن”…و خیابان مملو است از انواع مدلهای این برندها.و البته آب از لب و لوچه محمد امین سرازیر شده است وقتی عاشقانه به این زیبارویان آهنین مینگرد و هی از ته دل آه های جگر سوز میکشد.

وقتی میخواهید از خیابان بگذرید حواستان را کاملا جمع کنید.مبادا از چراغ قرمز رد شوید چون اگر یک صدا شبیه نعره ببر شنیدید بدانید که در کسری از ثانیه قرار است مثلا یک پورشه مثل برق از کنارتان بگذرد درحالیکه دارد زمین را گاز میزند!!!

رستوران Daniel Wischer

اما شکم گرسنه خیلی هم عاشقی نمیشناسد ها.و ما در حال مردنیم که از صبح تا به حال هیچی نخورده ایم.وقتی به خیابان مونکبرگ میرسیم و تنوع رستورانها را میبینیم انتخاب خیلی سخت میشود اما بوی هوس انگیز غذاهای دریایی پای ما را میکشاند به یک رستوران به نام Daniel Wischer که گویا صاحب رستوران همین خانم باشد و قدمتی از ۱۹۲۴ دارد تا به امروز.عکسی که روی دیوار زده اند نیز مربوط به همان دوران است.

اگر جک و جانورهای دریایی را دوست ندارید بی خیال اینجا شوید و اگر برعکس مثل من عاشق هر جنبنده ای در دریا هستید تمام روزهایی که در هامبورگید را اختصاص به همین رستوران بدهید و انواع ماهیهای آن را تست کنید.(به به).متاسفانه اسم ماهیهایی که اینجا خوردم را فراموش کردم اما فکر میکنم همه آنها خوشمزه هستند. قیمت این رستوران هم بسیار مناسب است مثلا ما که ۲ پرس ماهی با دو نوشابه و ۲ پرس هم سیب زمینی خوردیم ۲۹ یورو پرداخت کردیم.سیب زمینهای اینجا هم شبیه همان سیب زمینیهای قدیمی خودمان است.چاق و چله و خوش طعم.

اما علاوه بر غذای خوشمزه – این رستوران اتموسفر خوبی هم دارد.کارکنان آن مهربانند و به شدت فرز و چابک.(درست برخلاف بیشتر رستورانهای ما که کارکنان را باید با بیل به حرکت واداشت).یادتان باشد که در رستورانهای آلمان منوی انگلیسی بخواهید چون به صورت پیش فرض به شما منوی آلمانی میدهند و اگر مثل ما باشید یک کلمه هم سردرنخواهید آورد.

انعام دادن را هم فراموش نکنید.انعام جزو فرهنگ اروپا محسوب میشود.میزان آن مهم نیست اما آنها اگر کار خود را خوب انجام دهند توقع گرفتن انعام دارند.

هامبورگ
هامبورگ

آنکه به دقت سرش را توی نقشه فرو کرده محمد امین است.درست زیر تابلوی داروخانه. حالا وقتش رسیده تا یکی از تجربیاتمان را در رابطه با مسئولیت پذیری المانی برایتان شرح دهم.

راستش در هر سفر خارجی ما به دنبال داروی چشم برای مادر محمد امین هستیم که در ایران به سختی یافت میشود.این بار هم محمد امین نسخه به دست سراغ اولین داروخانه رفت اما داروخانه ان دارو را نمیشناخت و نداشت.خانم کارمند آنجا حدود یک ساعت برای ما وقت صرف کرد تا در انواع سایتهای دارویی اروپا و جهان و اینترنت ان دارو را پیدا کند که متاسفانه موفق نشد.این پروسه ۵ تا ۶ بار در داروخانه های دیگر شهر هم تکرار شد و هربار کارمندان برای ما یک الی یک ساعت و نیم زمان صرف میکردند تا بتوانند کمکمان کنند.خصوصا وقتی میفهمیدند که ما در کشوری زندگی میکنیم که دچار مضیقه دارویی هستیم.

بالاخره یکی از آنها بعد از کلی تلاش و جستجو و مشورت با چند پزشک توانست نمونه مشابه آن را برای ما پیدا کند.

واقعا جالب بود حس مسئولیت پذیری ان کارمندان برای کمک به ما.پس چرا در کشور خودمان کمتر پیش میاید که کسی این طور دلسوزانه به داد یک بیمار برسد.شما جوابش را بگویید(خواهش میکنم اعتراض نکنید من نگفتم همه ها.تعمیم ندادم به کل جامعه آلمان و ایران.)

هامبورگ
هامبورگ

دیگر هوا دارد تاریک میشود و یکی یکی مغازه های خیابان مونکبرگ هم در حال تعطیل شدن هستند.پس ما هم راه برگشت به هتل را در پیش میگیریم.

هامبورگ
هامبورگ

و به کنار دریاچه آلستر میرسیم.جمعیت زیادی از توریستها و هامبورگیها را میبینیم که به کنار دریاچه آمده اند و به نظاره غروب خورشید مشغول.جالب اینجاست که بیشتر از توریستها خود شهروندان شهرند که بعد از ساعت کاری خود به اینجا میایند و دور هم چیزی مینوشند و گپی میزنند.ما هم به آنها میپیوندیم و ۲ تا بستنی قیفی خریده و روی یکی از نیمکتهای سنگی ولو میشویم.

هامبورگ
هامبورگ

پرنده های سراسر جهان زبان مشترکی با آدمیان دارند و آن هم زبان محبت است.این را به تجربه از سفرهایم آموخته ام.

وقتی خرده های نان بستنیم را برای آنها روی زمین میریزم به سمت من بال میگشایند و رفیقتر که میشوند حتی از کف دستهایم دانه برمیچینند.پس چرا زبان پرنده های کشور من با آنها فرق دارد؟جواب مشخص است. چون از وقتی چشم میگشایند کمتر دستی است که بدون تیروکمان و ساچمه به سمت آنها دراز شود.این را به غریضه آموخته اند و از ما غریبگی میکنند.

هوا را از من بگیر.لیوان آبجو را نه!

خودم را نمیگویم ها.آلمانیها را میگوم که بی لیوانهای بزرگ ابجو روزشان شب نمیشود و اینگونه است که این زوج اینگونه عاشقانه کنار دریاچه و زیر آسمان کبود دراز کشیده اند و البته با لیوان آبجویشان.

Alsterwasser معروفترین نوشیدنی هامبورگی است که از ترکیب آبجو با لیموناد به دست میاید و طرفداران زیادی دارد.نام آن نیز از نام دریاچه آلستر گرفته شده است.

اما میدانستید قدیمی ترین شواهد به دست آمده از ساخت آبجو متعلق به ۳۱۰۰ تا ۳۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح از “گودین تپه” ایران به دست آمده است؟! میدانستید که نوشیدنی محبوب هخامنشیان آبجو بوده است؟!علت هم در این است که چون نمیتوانستند آب را به صورت پاکیزه و عاری از میکروب برای نوشیدن نگه دارند به سمت این نوع از نوشیدنی کشیده میشدند…

به هرحال آلمان کشوری است که در تولید و مصرف آبجو ید طولایی دارد و خصوصا ایالت باواریای آن در این زمینه معروف است.هرساله جشنواره های مهم آبجو نیز در این کشور برگزار میگردد.

امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.

باتشکر

شهریور 91

منبع:وبلاگ بیا تا برویم

همچنین ببینید

سفرنامه هند

سفر معنوی هندوستان

سفر معنوی هندوستان     قسمت اول (سفر به درون یا بیرون!) تا جایی که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *