دوستم گفت : چابهار ساحل قشنگی داره .

برای من که عاشق سفر کردنم ، شنیدن همین یه جمله کافی بود تا شروع کنم به سرچ کردن . میخواستم اطلاعات و جزئیات بیشتری رو بدست بیارم . اما متاسفانه فقط 3 سفرنامه از چابهار در سایت لست سکند وجود داشت و برام خیلی عجیب بود چون سال قبل که تصمیم داشتم به مالزی سفر کنم نزدیک به 70 سفرنامه با جزئیات کامل در سایت وجود داشت و همین باعث شد برای نوشتن سفرنامه ترغیب بشم تا شاید کمکی به دیگر مسافران باشه اما نوشتن سفرنامه واقعا کار سختیه . پیشاپیش از ایرادات نگارشی و تصاویر با کیفیت کم پوزش میخوام . مطمئن باشید چابهار بسیار زیباتر از عکس های غیرحرفه ای و با دورین خیلی معمولی من هست .

خب دست به دامن شبکه های مجازی شدم و پیج چند تورلیدر چابهاری رو فالو کردم و تونستم برنامه سفر رو بچینم .

آب و هوای چابهار:

چابهار در منتهی‌الیه جنوب شرقی ایران در استان سیستان و بلوچستان وکنار آب‌های گرم دریای عمان و اقیانوس هند قرار گرفته ‌است. آب و هوای چابهار دارای کمترین تغییرات در فصول چهارگانه سال است و درجه رطوبت تنها در دو ماه از سال (اردیبهشت و خرداد) بالا می‌رود. برای مثال، هوای شهر چابهار در تابستان از تهران خنک‌تر است. آنچه کمی برای مسافران و برخی ساکنان آزار دهنده است شرجی بیش از حد هواست که سنگینی و کسلی بدن را افزایش می‌دهد. بهترین زمان سفر به چابهار از اوایل آبان تا اواسط فروردین است .

برخی از دیدنی های چابهار :

دیدنی های چابهار را با توجه به محل قرارگیری و بر اساس مسیر میتوان به صورت زیر دسته بندی کرد :

داخل شهر و اطراف آن :

ساحل چابهار :

یکی از زیباترین ساحل های کشور است که طلوع و غروب دل انگیزی دارد. صخره های بزرگ حاشیه این ساحل که به دلیل پیشروی آب دریا و فرسایش سنگ های رسوبی تراش خورده شده اند، منظره چشم نوازی دارد .

دیگر

مجموعه تیس : در پنج کیلومتری شمال غربی چابهار و درنزدیکی روستای تیس ، قلعه پرتغالی ها ، گورستان جن ها(گورستانی با سنگ قبرهای عظیم الجثه) غارهای سه گانه و معبد بان مسیتی قرار دارند .

بازار : سنتی یا دکه بازار و بازار منطقه آزد چابهار

مقبره غلامرسول و تلگراف خانه قدیمی چابهار که داخل خود شهر هستند .

مسیر شرق چابهار :

شامل سواحل مرتفع ، تالاب لیپار ، درخت انجیر معابد ، کوه های مریخی ، اسکله رمین ، اسکله بریس ، خلیج گواتر و دیدن دلفین ها و جنگل های حرا

فیتوپلانگتون ها

مسیر غرب :

روستای کهیر و باغ های گرمسیری ، گل فشان ، روستای درک و تلاقی کویر و دریا

پزم تیاب و شهر کنارک

منطقه حفاظت شده گاندو که محل زندگی تمساح های پوزه کوتاه ایرانی است .

البته دیدنی های دیگه ای هم هست ، اما با توجه به زمان ما و اطلاعاتی که بدست آوردم اینها مهمترین شون بود .

مقدمات سفر:

با توجه به آب و هوای چابهار ، من بهمن ماه رو انتخاب کردم و چون میخواستم در زمان خلوتی سفر کنم، برنامه رو برای تاریخ 10 تا 14 بهمن چیدم که قبل از تعطیلات 22 بهمن بود . همسرم درگیر کاربود و نمی تونست با من بیاد و من با مادرم هماهنگ کردم . چندین نفر به ما گفتن : اونجا امنیت نداره ، چابهار چیزی نداره ، آخه دو تا خانوم تنها و از این حرفها که خوشبختانه توجهی نکردیم و بعد هم به بقیه ثابت شد که خیلی اشتباه می کردند .

پرواز های مشهد به چابهار از طریق دو هواپیمایی آسمان و ساها انجام میشه . پروازهای آسمان گرونتر و در روزهای سه شنبه و جمعه انجام میشه و پروازهای ساها در روزهای یکشنبه و چهارشنبه .روز 8 بهمن سایت های مختلف رو برای خرید بلیط رفت چک می کردم و بلیط  ساها که تا روز قبل  370 تومان بود رو به مبلغ 290 تومان خریدم ( البته شب قبل از سفر بلیط به مبلغ 250 تومان هم رسید )

برای محل اقامت با توجه به اینکه کارت فرهنگی داشتیم ، تصمیم گرفتیم به خانه معلم بریم . البته چابهار هم هتل داره هم خونه اجاره ای و اجاره خونه مناسب تقریبا از 100 تومان به بالا هست البته در زمان خلوتی و در زمان پیک سفر ، قیمت ها خیلی بالاتر هست .

در ادامه با سفرنامه چابهار زیبا از سایت سفرنامه همراه باشید.

 

آغاز سفر:

روز اول چهارشنبه 10 بهمن ماه :

ساعت پرواز 14:05 بود و هواپیما ساعت 14:20 به پرواز درآمد . پرواز آروم بود و تقریبا 20 صندلی خالی داشت و ساعت 16:20 در فرودگاه کنارک به زمین نشست .

پذیرایی داخل هواپیما

1.jpg

 

از فرودگاه کنارک تا چابهار 45 کیلومتر فاصله هست و تاکسی فرودگاه برای این مسیر 30 تومان کرایه گرفت . هوا آفتابی و معتدل بود و تمام مسیر خشک و بیابانی بود . راننده ما رو به خانه معلم که در خیابان تعاون قرار داشت ، رسوند . هزینه شب اول رو پرداخت کردیم و به اتاقی در طبقه اول رفتیم . دو تخت ، تلویزیون ، یک یخچال کوچک ، اسپیلت ، مبل راحتی و یک میز عسلی ، فلاسک و دو استکان و یک قندان خالی در اتاق وجود داشت . سرویس بهداشتی و حمام هم با هم بود . آب قابل خوردن نبود و مزه تلخی داشت . خانه معلم تمیز و تازه ساز بود و قیمت خوبی داشت اما صدای داخل اتاق ها و راهرو ، داخل اتاق بود و این مساله یه کم آزاردهنده بود . در طبقه همکف آشپزخانه مشترکی بود که یک سماور بزرگ همیشه آب جوش داشت و جز گاز و یک ماهیتابه خیلی بزرگ وسیله دیگه ای اونجا نبود به همین دلیل ما نمی تونستیم آشپزی کنیم .

نرخ خانه معلم

2.2.jpg

اتاق ما در خانه معلم

2.jpg

3.jpg

 

برای روزهایی که در چابهار بودیم برنامه بازدید رو به این صورت چیده بودم .

روز اول : مسیر گواتر ( گواتر در 90 کیلومتری چابهار )

روز دوم : مسیر درک ( در 180 کیلومتری چابهار )

روز سوم : ساحل و بازار

روز چهارم : پزم و برگشت ( در 60 کیلومتری چابهار )

برای گشت در چابهار ، خیلی از تاکسی ها و مردم بومی اونجا بهتون قیمت میدن و گشت ها رو انجام میدن و رنج قیمتی تقریبا یکسان هست .  من از مشهد با چند نفر که از اینستاگرام پیداشون کرده بودم تماس گرفتم و قیمت پرسیدم . در نهایت با عاصف که قیمت بهتری داشت و همینطور خیلی پیگیر بود که ما کی میایم یا برامون بلیط و مکان بگیره هماهنگ کردم . قیمت برای هر مسیر در یک روز کامل 270 تومان که در نهایت از ما 250 گرفت .

 

روز دوم پنج شنبه 11 بهمن ماه :

بعد از خوردن صبحانه ، منتظر عاصف بودیم که بیاد . قرارمون ساعت 8:30 بود . ما که شب زود خوابیده بودیم و از موندن در اتاق هم خسته شده بودیم با مامان به سمت خیابون راه افتادیم تا گشتی بزنیم و شهر رو ببینیم . خیابون های خلوت ، خونه های ویلایی با درختای خرما و نارگیل ، گل های کاغذی توی پیاده رو و ماشین هایی که از کنارمون رد میشدن و همه بوق میزدن تا سوارمون کنن ، همه جدید و جذاب بود . از کنار مسجد جامع شیعه و مسجد جامع اهل سنت که فاصله شون با هم زیاد نبود ، گذشتیم و منتظر عاصف شدیم .

مسجد جامع شیعه

69.jpg

مسجد جامع اهل سنت

68.jpg

خیابان امام خمینی چابهار

1.1.jpg

ساعت 8:40 بود که یه ماشین پژو با دو تا آقای جوون به ما رسیدن . راننده ماشین یه پسر 22 ساله به اسم حیدر بود .حیدر خیلی سر به زیر و آروم بود و کار عکاسی و فیلم برداری انجام میداد . عاصف هم که 30 ساله بود و یک فعال گردشگری ، من از روی عکسای پیجش شناختمش . به سمت غرب راه افتادیم . هوا غبار داشت و فاصله های دورتر به راحتی دیده نمی شد . لیدر گفت شانس ما امروز هوا اینجور غبارالود شده .  اولین توقف برای دیدن سواحل مرتفع بود که روبروی روستای کمب قرار داشت . ارتفاع اینجا خیلی زیاد و دیدن آبی خوشرنگ دریا حسابی لذت بخش بود .

سواحل مرتفع

4.jpg

5.jpg

توقف بعدی دریاچه صورتی بود . این دریاچه سمت راست جاده هست و تابلوی راهنمایی نداره اما نزدیک جاده است و راحت دیده میشه . بدلیل وجود جلبک خاصی در کف دریاچه ، آب به رنگ صورتی یا گلبهی دیده میشه البته میگن اگر بارندگی باشه دیگه صورتی دیده نمیشه .

دریاچه صورتی

60.jpg

کنار دریاچه ، عده ای از مردم با فروش توتیا ، صدف ، نمک دریا و دستبند و سربندهای سوزن دوزی شده ، روزگار می گذرونن . بچه ها هم با زنبیل های پر از دستبندهای سوزن دوزی میان به استقبال تون . پسرها هم شروع می کنن به خوندن آواز بلوچی . بهتره به جای اینکه همینجوری بهشون پول بدیم ، ازشون خرید کنیم و من هم ازشون دستبند به قیمت هر کدوم 5000 تومن خریدم .غیر از ما فقط سه تا ماشین دیگه اومده بودن و بسیار خلوت بود .

بازارچه کنار دریاچه

7.jpg

درخت انجیر معابد که تابلو راهنما هم داشت ، مقصد بعدی بود . یک درخت با ریشه هندی هست و چون هندی ها خدایان زیادی دارن این نوع درخت هم براشون مقدس بوده و به علت نزدیکی این منطقه به هند و پاکستان ، این درخت به این نام معروفه . یک درخت تنومند که شاخه هاش به زمین میرسه و در خاک فرو میره و دوباره به صورت شاخه سر از خاک در میاره .

درخت انجیر معابد

8.jpg

به سمت کوه های مریخی راه افتادیم . ماشین از یک جاده خاکی وارد شد و به پشت کوه ها رفت ، هیچ کسی اونجا نبود جز ما 4 نفر . بقیه همون کنار جاده می ایستادن و عکس می گرفتن اما عاصف می گفت تا داخل این کوه ها راه نرین که قشنگی اینجا رو درک نمی کنین و این شد که ما نزدیک 40 دقیقه داخل کوه ها بودیم .

کوه های مریخی

9.jpg

10.jpg

به حرکت ادامه دادیم ، یک طرف جاده دریا بود و یک طرف کوه . واقعا قشنگ و دلنشین بود و دوست داشتم این مسیر کوتاه هیچ وقت تموم نمی شد .

جاده ساحلی بریس – عکس از اینترنت

83.jpg

ساعت حدودا 12:30 بود که وارد اسکله بریس شدیم . کلی لنج و قایق اونجا بود که بارگیری یخ داشتن ، وارد یکی از لنج ها شدیم و چندتا عکس گرفتیم و با ماهیگیرها کمی صحبت کردیم .بعضی از ماهی گیران می گفتن ماهی ها رو میبرن هند و پاکستان برای فروش و چند هفته طول میکشه که در دریا باشن .  قیمت یک لنج هم حداقل یک میلیارد تومان هست .

اسکله بریس

11.jpg

از اسکله بیرون اومدیم وبه سمت ارتفاعات بریس حرکت کردیم . قبلا عکسهای اینجا رو دیده بودم و عاشقش شده بودم . با خودم فکر میکردم اینجا واقعا ایران هست ؟ نمای قایق ها از این بالا فوق العاده بود فقط مواظب صخره ها باشید چون زیرشون خالیه و ممکنه فرو بریزن .

ارتفاعات بریس

13.jpg

12.jpg

به سمت گواتر حرکت کردیم . گواتر روستای مرزی ایران هست و معماری خانه ها و حتی مسجد روستا هم شبیه معماری هندی هست .

مسجدی در گواتر

14.jpg

ساعت نزدیکای 2 بود ، قرار بود در یکی از بومگردی های گواتر ناهار بخوریم . ما ماهی شوریده سفارش داده بودیم و همراهانمون بریانی مرغ . کپر های داخل بومگردی هوای خنکی داشتند و می چسبید برای خواب . بعد از چند دقیقه سفره ناهار پهن شد . هر پرس غذای ما ، دو تا ماهی شوریده داشت و یک بشقاب پر از برنج . ماهی خوشمزه ای بود پر از ادویه هندی . اما برنجش خشک بود و ما زیاد نخوردیم . حجم غذای ما خیلی زیاد بود و اگر اطلاع داشتم ، یک پرس بیشتر سفارش نمی دادیم . البته غذای عاصف و حیدر هر پرس برای یک نفر اندازه بود .

منوی غذا

16.jpg

غذای ما – ماهی شوریده

15.jpg

در حین غذا صاحب بومگردی که مرد میانسالی بود ، اومد و کنار ما نشست . فارسی نمی تونست صحبت کنه و با گویش بلوچی صحبت می کرد . عاصف گفت اومده تا به شما خوش آمد بگه . بعد از غذا هم یک مرد دیگه وارد شد که جوانتر بود . من از اینکه اینقدر راحت بودن و با ما وارد صحبت می شدن هم تعجب کرده بودم و هم لذت می بردم . از این مرد جوان در مورد تاثیر وضعیت اقتصادی و تحریم ها بر کارشون پرسیدم . گفت کار اکثر مردم اینجا صیادی هست و وضعیت ما بهتر شده ، با تعجب پرسیدم چرا ؟ در جواب گفت ما ماهی رو برای فروش به هند میبریم و در ازاش روپیه می گیریم و  الان قیمت روپیه به نسبت قبل بالاتره و پول بیشتری بدست میاریم .

بعد از خداحافظی به سمت خلیج گواتر حرکت کردیم . آسفالت جاده یه کم خراب بود و باید با احتیاط بیشتری رانندگی می کردیم . به پاسگاه مرزی رسیدیم و بعد به سمت اسکله قایق ها رفتیم . منتظر شدیم تا عاصف برامون قایق بگیره اما بحث و گفتگو با قایقرانها طولانی شد . از عاصف دلیلش رو پرسیدم و گفت تا چند روز پیش که می اومدیم قایق ها نفری پول میگرفتن ( نفری 25 تومان ) الان با هم متحد شدن که هر قایق دربست کرایه بگیره یعنی 150 تومان .چه 1 مسافر باشه چه 6 نفر . 150 تومان برای یک قایق به نظر من زیاد بود از اون طرف هم دوست نداشتم این همه راه رو که اومدیم دست خالی برگردیم . از دور دیدم که دوتا ماشین دیگه دارن میان ، وقتی مسافرانشون پیاده شدن که اتفاقا اونها هم از مشهد بودن با هم هماهنگ کردیم 6 نفر از اونها داخل یک قایق شدن و 3 نفر هم با ما اومدن . برای دیدن دلفین ها حرکت کردیم . مرز پاکستان و قایق های گشتی شون دیده میشد و فقط 20 دقیقه با ما فاصله داشتند . قایق حرکت می کرد و ما منتظر دلفین ها ولی انگار هیچ خبری نبود . ساعت رو نگاه کردم . ساعت 4 بود و ما قرار بود برای دیدن غروب به بریس برگردیم تا غروب زیبایی رو ببینیم اما با این دلفین ها که خیلی ناز داشتن و بالا نمی اومدن انگار باید قید غروب رو میزدیم . حدودا 20 دقیقه گذشت که ناگهان صدای عاصف بلند شد که داشت به یک نقطه اشاره می کرد و داد می زد دلفینا اومدن . دلفین ها فاصله داشتن و قایق به سمتشون حرکت کرد . بعد از چند دقیقه تعداد بیشتری رو دیدیم گرچه خیلی نزدیک نبودن و من نتونستم عکس بگیرم .

دلفین های خلیج گواتر – عکس از اینترنت

50.jpg

به سمت خلیج گواتر حرکت کردیم . جنگل های حرارو اینجا دیدیم با چند پرنده مهاجر .

جنگل های حرا

18.jpg

17.jpg

برگشتیم و به سمت بریس راه افتادیم اما وقتی رسیدیم خورشید غروب کرده بود . در راه برگشت بودیم که از لیدر خواستم ما رو برای دیدن فیتوپلانکتون ها هم ببره و در جواب گفت باید بپرسم ببینم امشب میشه رفت یا نه ، به یک روستا رسیدیم ، پیاده شد و رفت و با چند قوطی رانی برگشت و گفت میشه رفت ولی باید مسیری که اومدیم رو برگردیم . فکر کنم حیدر بیچاره از رانندگی خسته شده بود و فکر اینکه برگرده تا ساحل براش سخت بود با اینحال حرفی نزد و دور زد ، شاید نیم ساعتی بود که در مسیر برگشتیم ، وارد یک جاده خاکی به سمت راست شدیم . تاریک تاریک بود و فقط با نور چراغ های ماشین می شد چند متر جلوتر رو دید که یک روباه هم چند متر جلوتر توی نور دیده شد و فرار کرد . ماشین وایستاد و باید پیاده می شدیم . حالا توی این تاریکی مطلق با دیدن اون روباه ، هم هیجان داشتیم و هم ترس . چراغ قوه گوشی ها رو روشن کردیم و به سمت ساحل رفتیم ساعت نزدیک 7 بود . کنار ساحل موجها به رنگ روشنتری دیده میشدن و وقتی به ساحل میرسیدن نقطه های سفید رنگی روی ماسه ها به جا می موند . خیلی زیبا بود ولی حیف که نمی شد با دوربین معولی عکس گرفت . هر چی می گذشت ، تعداد بیشتری دیده می شد .  فیتوپلانکتون ها جلبک هایی هستند که در تاریکی شب به صورت رنگ آبی یا سبز یا رنگهای دیگه دیده میشن و فعالیت شون در زمستان بیشتر هست  .

فیتوپلانگتون ها – عکس از اینترنت

20.jpg

به سمت چابهار راه افتادیم و ازشون خواستیم ما رو بازار منطقه آزاد پیاده کنند . از عاصف خواستم پول تور و ناهار رو حساب کنه ، اما گفت من روز آخر ازتون پول میگیرم و الان حساب نمی کنم . این حجم از اعتماد به مسافر رو تا حالا جایی ندیده بودم.

در بازار منطقه آزاد چندین پاساژ تجاری هست که بیشتر لباس و لوازم برقی و خوراکی جات فروش میره . من قیمت اجناس رو نداشتم و نمی تونستم مقایسه کنم که ببینم خوبه یا نه ولی به نظر می اومد در برخی اجناس بهتر باشه و برخی دیگه هم فرقی نداشت . مثلا مامانم یک چادر مشکی مجلسی رو به قیمت 165 تومان خرید که بعدا در مشهد به قیمت 280 تومان دیده بود . به نظرم اگر قصد خرید دارید از قبل قیمت رو داشته باشید تا بتونید مقایسه کنید.

خیلی خسته بودیم و تصمیم گرفتیم برگردیم به خونه و از غذاهای مختصری که مونده بود بخوریم . یک تاکسی گرفتیم که با 5000 تومان ما رو به محل اقامت مون رسوند . چابهار تاکسی خطی یا اتوبوس نداره و باید دربست بگیرید و کرایه برای مسیرهای نزدیک 5000 تومان و مسیرهای دورتر 8000 تومان . اکثر ماشین های شخصی هم  مسافر سوار می کنن و مشکلی از بابت رفت و آمد وجود نداره .

روز سوم جمعه 12 بهمن ماه

قرارمون با عاصف برای رفتن به درک ساعت 8:30 بود . وقتی اومد گفت موبایلم خراب شده و میریم سمت بازار تا شما گشتی بزنین من هم موبایلم رو تعمیر میکنم . نزدیک بازار سنتی یا دکه بازار از ماشین پیاده شدیم . از بازار سنتی که مردانه فروشی بود رد شدیم و به سمت دیگه خیابون رفتیم که بازار زنانه فروشی بود . اما چون اول صبح روز جمعه بود بیشتر مغازه ها بسته بود . حیدر می گفت قیمت اجناس در بازار سنتی بهتره تا منطقه آزاد .

بازار سنتی- عکس از اینترنت

351.jpg

51.jpg

52.jpg

بعد از چهل دقیقه گشتن در خیابونها به سمت ماشین رفتیم و به سمت درک که 180 کیلومتر با چابهار فاصله داشت راه افتادیم . در مسیر لیدر کمی موز خرید . موزهایی که محصول همونجا بود کوچیک اما شیرین . برای ناهار هم دوباره ماهی سفارش دادیم .

حدودا ساعت 11 بود که از روستای کهیر رد شدیم شاید یک ربع بعد ، تابلوی گل فشان رو که به سمت چپ راهنمایی میکرد دیدیم . وارد جاده فرعی شدیم و جلوتر باز تابلوی گل فشان بلبلوک رو دیدیم . در چابهار سه گل فشان وجود داره که این گل فشان فعال بود و بقیه رو نمیدونم که آیا فعال هستند یا نه . نزدیک تپه ، چندتا پسر و یک دختر به سمت ما دویدن . سلیم که از بقیه بزرگتر بود شروع کرد در مورد گل فشان و خواص گل اون برای پوست صورت توضیح دادن . با یک دستمال و کبریت هم وجود گوگرد رو برای ما اثبات کرد .

گل فشان

22.jpg

بعد از صحبت با بچه ها به سمت کهیر برگشتیم و برای دیدن باغ های گرمسیری وارد روستا شدیم . چون تابلویی نداره و مسیر پیچ در پیچ بود نتونستم مسیر رو مشخص کنم . وارد یکی از باغ ها شدیم ، باغ پر از درختان موز بود . چندتا درخت پاپایا و انبه و کنار هم وجود داشت .

باغ میوه های گرمسیری

24.jpg

25.jpg

برای ناهار وارد بومگردی بلوچ زاده در روستای کهیر شدیم . البته اینجا منزل شخصی خود آقای بلوچ زاده بود که چون با عاصف دوست بودند ما به منزل خودشون رفتیم . بعد از خوردن چای نبات ، آقای بلوچ زاده در مورد کارش و مهمان های خارجی که داشته و همینطور از خصوصیات مردم بلوچ و توسعه گردشگری و ایجاد اشتغال برای روستائیان صحبت کرد . یک دختر هشت ساله خیلی ناز و باهوش هم به اسم مایا داشت که اومد و به ما خوش آمد گفت و کنار ما نشست . برای ناهار ماهی دم زردی که  سفارش داده بودیم به همراه چند پیاله کرائی  و بریانی با مرغ آوردن که بسیار خوشمزه بود . البته برنج اینجا هم خشک بود و فکر کنم مدل پخت برنج در اون منطقه همین شکلی هست . پول غذا رو خواستیم حساب کنیم که گفتن 100 تومان . برای غذای من ، مادرم و حیدر که راننده بود .

ناهار

26.jpg

بعد از ناهار به سمت درک حرکت کردیم . آخرای روستای کهیر اقامتگاه بومگردی بلوچ زاده رو دیدیم که نسبت به اقامتگاه گواتر خیلی مرتب تر و قشنگ تر بود . توقف کوتاهی کردیم و یک فلاسک شیرچای گرفتیم .

اقامتگاه بومگردی بلوچ زاده

27.jpg

ساعت حدودا 2:30 بود مسیر تا درک طولانی بود اما جاده خلوت . وقتی به فرعی روستا رسیدیم هیچ تابلویی نداشت . مسیر فرعی روستا هم فاصله زیادی داشت . داخل روستا یک تابلوی راهنما به سمت دریا وجود داشت که یک جاده آسفالت رو نشون میداد . اما عاصف گفت ما از این مسیر نمیریم ، اینجا شلوغ تره و میخوام از مسیر قشنگتری بریم . از روستا رد شد و بعد چند دقیقه کنار جاده نگه داشت . تپه های شنی و رمل های کویری از کنار جاده دیده می شدن و ما باید از اونها رد می شدیم تا به دریا برسیم . اول فکر کردم خیلی راهی نیست و ده دقیقه بیشتر طول نمیکشه ، اما به همین راحتی ها هم نبود . راه رفتن روی شن ها و بالا و پایین رفتن حسابی خسته مون کرده بود اما زیبایی فوق العاده ای داشت . بالاخره به آخرین رمل بلند کویر رسیدیم و دریا رو می دیدیم که فقط 15 دقیقه پیاده با ما فاصله داشت . تلاقی کویر و دریا از عجایب نیست ؟؟؟

رمل های کویری

28.jpg

تلاقی کویر و دریا

30.jpg

تک درخت نخل کویر

29.jpg

خورشید در حال غروب کردن بود و ما بالای تپه نشستیم تا شیر چای بخوریم و خستگی رو درکنیم . بعد به سمت ساحل رفتیم و قدم زنان به همون جاده آسفالت رسیدیم . هوا تاریک شده بود و فقط یک ماشین با چندتا پسر جوان اونجا بودن . سوار شدیم و به سمت چابهار برگشتیم . در مسیر دوباره به بومگردی رفتیم و داخل یکی از کپرها استراحت کردیم و بعد از خوردن چای راه افتادیم . به چابهار که رسیدیم ، به سمت پارک ساحلی پشت هتل لیپار رفتیم و کمی قدم زدیم . جمعیت زیادی اونجا بود.

در خیابان امام خمینی ، نزدیک خانه معلم یک فست فود بود که ما چهار تا ساندویچ گرفتیم . سفارش ما مرغ بودکه خوب بود فقط خیلی روغن داشت .

 

روز چهارم شنبه 13 بهمن ماه

برای امروز برنامه گشت نداشتیم و تصمیم داشتیم بریم بازار برای خرید سوغات و ساحل دریا بزرگ که خیلی ازش تعریف کرده بودن .  به ما گفته بودن بازار منطقه آزاد از ساعت 9 باز میشه . ما هم با تاکسی رفتیم اما هر چی منتظر شدیم خبری از باز شدن بازار نشد . حدودا ساعت 10:30 بود که از هر 10تا مغازه 3 تا باز شد . از اینکه وقت مون گرفته شده بود خیلی ناراحت بودم . یک تاکسی گرفتیم و رفتیم ساحل دریا بزرگ . ساحل خیلی خلوت و فوق العاده قشنگ بود . هوای بهاری با نم ملایم بارون هم که لذت تماشای دریا رو چند برابر می کرد .

ساحل دریا بزرگ

86.jpg

66.jpg

33.jpg

در امتداد ساحل به سمت غرب حرکت کردیم . صخره هایی که به دلیل برخورد موج ها تراش خورده بودن ، برخورد امواج با صخره ها و پخش شدن آب ، تعداد زیادی خرچنگ و مارماهی های کوچیک همه جذاب بود . چند ساعتی کنار ساحل نشستیم .پسرهایی رو دیدیم که میخوان ماهی گیری کنن اما شدت امواج اجازه نمیداد .

خرچنگ های ساحل دریابزرگ

71.jpg

ستاره دریایی

72.jpg

نزدیک ظهر شده بود . به سمت خونه برگشتیم و یک ناهار مختصر خوردیم و دوباره ساعت 4 برای دیدن غروب دریا به سمت ساحل دریا بزرگ راه افتادیم .ساحل خیلی شلوغ تر از صبح بود ، هوا خنک تر شده بود و ابرهای تیره آسمون ، ما رو از دیدن غروب خورشید محروم کردن . با این حال فوق العاده بود فوق العاده .

در کافه کنار ساحل که آهنگ هندی گذاشته بود ، دو تا استکان شیرچای گرفتیم . قیمت هر استکان 2000 تومن و قیمت هر فلاسک 15000 تومن .

شیرچای خوشمزه

34.jpg

با توجه به اینکه صبح نتونسته بودیم سوغاتی بخریم ، دوباره به سمت بازار حرکت کردیم و چون بازار منطقه آزاد ، گسترده تر بود گفتیم شاید خرید راحت تر باشه تا بازار سنتی . ترافیک شب خیلی زیاد بود . پمپ بنزین ها هم خیلی شلوغ . پس اگر خواستین شب گردش کنید این مساله رو مد نظر داشته باشید تا وقت تون گرفته نشه .

 

روز پنجم یکشنبه 14 بهمن ماه

دیروز دائم سایت های خرید بلیط رو چک می کردم تا با قیمت پایین تری بلیط برگشت رو بخرم .البته اصلا دوست نداشتم برگردم ولی چاره ای نبود . تا ساعت 11 شب قیمت بلیط 360 تومن بود . ساعت  12 شب توی سایت trip  قیمت 289 تومان رو دیدم و بلیط رو خریدم . ساعت پروازمون ، ساعت 14 بود . قرارمون با عاصف این بود که به پزم بریم و از اونجا به فرودگاه و البته ما رو به یک صبحانه محلی هم دعوت کنه . پس صبح وسایل مون رو جمع و تسویه حساب کردیم .

برای صبحانه پراتا تخم مرغ با کابلی سفارش داد . پراتا یک نون نازک روغنی هست که روش تخم مرغ زده بودن و بسیار خوشمزه بود و من خیلی دوست داشتم . کابلی نخود پخته شده است با ادویه و فلفل نسبتا زیاد که من خیلی نخوردم.

پراتا و کابلی

38.jpg

37.jpg

 

تا پزم حدودا یک ساعت راه بود . به اسکله پزم که رسیدیم ، ماشین رو توی جاده خاکی کنار یک کوه بلند پارک کردیم و پیاده باید راه می افتادیم . حدودا 20 تا 25 دقیقه پیاده روی کردیم . اینجا خلوت بود و جز ما کسی حضور نداشت . طبیعت ، صخره ها و ارتفاعات اینجا خاص و بکر بود . خرچنگ های خیلی بزرگ و رنگارنگی کنار ساحل حرکت می کردن .

ساحل پزم

63.jpg

40.jpg

از یک شکاف باریک باید به سختی پایین می رفتیم تا صحنه فوق العاده ای ببینیم .

شکاف ورودی

41.jpg

 

ساحل بسیار زیبای پزم

42.jpg

43.jpg

دوست داشتم ساعت ها این جا بشینم و از صدای موج ها وهوای بهاری لذت ببرم اما حیف که زمان نداشتیم. برگشتیم و به سمت اسکله کنارک حرکت کردیم . دو طرف مسیر به طول 4 کیلومتر آب بود و دل انگیز و زیبا .

اسکله کنارک

45.jpg

به بازار استوک فروشی های کنارک هم سری زدیم که لباس و کفش دست دوم در حد نو داشت .

 

به سمت فرودگاه حرکت کردیم . در راه از عاصف خواستم هزینه ها رو حساب کنه که برای مسیر گواتر و درک هر روز 250 تومان و برای امروز که نصف روز طول کشید 200 تومان ، هزینه ناهار روز اول هم که غذای سه نفر بود 95 تومان . جمعا من مبلغ 795 تومان به عاصف پرداخت کردم .

پرواز برگشت راس ساعت انجام شد و من تیکه ای از قلبم رو در کنار سواحل زیبا و مردم خونگرم و مظلوم چابهار جا گذاشتم .

 

در انتها باید بگم که چابهار یکی از بهترین سفرهای من بود . نه فقط به خاطر طبیعت فوق العاده خاص و بکر و زیباش به دلیل داشتن مردم بسیار خونگرم و مهربانی که به حضور گردشگر اهمیت میدن و هر کاری از دستشون بربیاد انجام میدن . در چابهار هیچ تاکسی یا ماشین سواری از ما کرایه اضافه تر نگرفت حتی 1000 تومان . مظلومیت در نگاه و چهره اونها کاملا مشهوده و خیلی راحت و بی تکلف با مسافران وارد گفتگو میشن و همگی به نگاه شما یه لبخند گرم تحویل میدن . با اینکه مردم محرومی هستند و امکانات کمی دارند اما محبت خودشون رو دریغ نمی کنند . حتی عاصف که لیدر ما بود تا روز آخر از ما پول نگرفت . بالاخره که باید بگم چابهار را باید دید .

امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.

باتشکر

نویسنده : منصوره م

 

برگرفته از سایت لست سکند