سفر به روستای کشیت در دل کویر لوت
جمعه سوم دى ماه هزار و سیصد و نود و پنج، همراه پنج نفر از دوستان راهى یک سفر یکروزه از کرمان به این روستا شدیم. کویر لوت با توجه به گستردگى، گرماى شدید و بى آبى، مکانى غیر قابل سکونت، یکى از اسرارآمیزترین نقاط روى زمین است که رازهاى زیادى را در دل خود جاى داده.
جهت اتفاقات احتمالى، براى سفر به همچین مناطقى حتماً باید با دو ماشین و امکانات کامل راهى شد. فراموش نکنید که قبل از سفر، یکى از آشنایان را از زمان و مدت اقامت و مکان مورد نظر مطلع سازید. براى صبحانه در کنار باغ شاهزاده توقف کردیم، اگر به کرمان سفر کردید، از خوردن نانهاى خانگى و محصولات محلى غافل نشوید. پس از صبحانه، به مسیر در جاده کرمان _ بم ادامه دادیم، در بین راه دو ایست بازرسى بود و یک مسجد که در کنار آن فروشگاه و سرویس بهداشتى نیز قرار داشت. یک توقف کوتاه داشتیم، پیرمرد تخمه فروش نظرم را جلب کرد، یک جعبه پر از انواع تخمه هاى بو داده، گفت همه را خودم تهیه مى کنم، بسته اى هزار تومان. گفتم پدرجان ازتون عکس بگیرم، با مهربانى گفت بله، عکس را نشانش دادم، لبخندى زد، گفتم عکستون را جایى میزارم و مى گم مسافرهاى این مسیر از شما خرید کنند، چند بسته تخمه خریدیم، خوشحال بود، به گرمى مى خندید و ما راه افتادیم. باید بگم طعم تخمه ها واقعاً حرف نداشت.
بعد از گذشتن از آخرین روستاهاى مسکونى و مناطقى که آب و حیات در آن دیده میشد، هنگامى که وارد دشتى مملو از شن و آفتاب سوزان شدیم، بعد از دو راهى راین، وارد جاده گلباف شدیم و به سمت روستاى حرمک راه را ادامه دادیم.
در طول راه از دیدن کویر، منظره تپه ها و بافت جالب کوه ها لذت بردیم. چند خانه گنبدى شکل قدیمى که نمى دونم کسى ساکنشون بود یا نه!!
و تابلوى روستاى حرمک دیده شد.
دیدن درختان نخل و زمینهایى که زیر کشت رفته بودند در دو طرف جاده حس خوبى داشت.
جاده ادامه داشت و همچنان کویر، یک امامزاده کوچک بالاى یکى از تپه ها نظرمون را جلب کرد.
از دور سه ماشین را دیدیم که از جاده خارج شده بودند و در بیراهه مى رفتند، کمى سرعت را کم کردیم، اینجور مناطق امکان حضور اشرار هست و باید جانب احتیاط را داشت، به جاده خاکى که اون ماشینها مى رفتند رسیدیم، یک تابلو که نوشته هاى مشخصى نداشت، اما میشد خواند که قبلاً نوشته شده بوده به کشیت خوش آمدید، منطقه اى که در میان جاذبه هاى این استان، حتى ساکنین کرمان نیز کمتر از آن اطلاع دارند.
از دور در جاده یک موتور دیدیم، سه نوجوان روستایى روى موتور به محظ دیدن ما از موتور پیاده شدند و شروع به هل دادن کردند، وانمود مى کردند بنزین ندارند تا شاید بتوانند از ما بنزین مجانى بگیرند. مسیر را پرسیدیم، از همین دوراهى خاکى باید مى رفتیم.
باز هم کویر… پیاده شدیم و به دره اى در سمت چپ نگاه کردیم فقط چند درخت نخل بود.
جلوتر دختر بچه اى در حال جمع کردن هیزم بود، با تعجب به ما نگاه مى کرد، سریع هیزمها را رساند کنار خانواده اش و اومد کنار ماشین، اسمش را با یک لبخند شیرین گفت حنانه.
مسیر را پرسیدیم، رود باریکى دیده میشد اما از هر سمتى مى رفتیم خبرى از شنیده هاى ما نبود. از سمت چپ، داخل رودخانه به دالانهاى باریکى رسیدیم، هزارتوهاى شنى، خیلى جالب بود و در انتها به کویر ختم میشد.
برگشتیم و پسر بچه اى سوار بر الاغ میومد، گفت براى دیدن دریا دنبال من بیاید، منظورش همان آبشار بود.
دوباره رفتیم بالاى دره، بله، ما دره دیگه اى که سمت راست بود را ندیده بودیم، ناگهان دره اى سبز و پر آب با نخلستانهاى زیبا پدیدار مى شود.
در کویر سوزان لوت، در چند کیلومترى گرمترین نقطه زمین، که توان زندگى براى هیچ موجودى نیست، به داستانهاى هزار و یکشب مى ماند، رویایى با چشمه ها، آبشارها و حوضچه هاى زیر زمینى.
در ضمن بگم اون سه نوجوان موتور سوار هم خوشحال از اینکه توریست دیدند همچنان در اطراف ما بودند. حالا باید مى رفتیم داخل دره تا به آبشارها برسیم.
کمى گشتیم تا راه مناسب ترى پیدا کنیم. وسایل را برداشتیم و پایین رفتیم. اگر سفر کردید کفش مناسب براى کوهنوردى داشته باشید و خیلى مراقب باشید، شنهاى کناره هاى دره فوق العاده سست هستند. این دره شامل رودخانه و آبشارهاى کوچک و بزرگى بود که از دیواره هاى آن لبریز بودند و در نهایت به رودخانه آب شیرین منتهى میشد.
طول این دره سه کیلومتر و اطراف آن را نخلستانها و درختان میوه گرفته بودند. منظره خزه ها و سرخس هاى بیرون زده از دیواره هاى کنار آبشار دیدنى بود.
آبشارى به ارتفاع دوازده متر، حوضچه اى به وسعت ششصد متر مربع ایجاد کرده که مردم محلى به آن دریا مى گویند. عمق این حوضچه و حوضچه اى که در بالاى آن قرار دارد تا کنون مشخص نشده. ما بالاى حوضچه دوم اتراق کردیم.
کشیت مى تواند یکى از بهترین نقاط گردشگرى کرمان باشد، اما متاسفانه اطلاع رسانى کافى در مورد این مکان و امکانات گردشگرى در این مکان مهیا نبود. یکى از نوجوانها از بالاى حوضچه دوم، داخل حوضچه پایینى مى پرید و از اینکه اینهمه بازدید کننده مشتاق داشت لذت میبرد. دماى آب بیست و چهار درجه بود، خارج از آب در سایه کمى سوز داشت، اما کلاً هواى دلچسبى بود.
ناهار را خوردیم، کمى هم به بچه ها دادیم. از دره خارج شدیم و به سمت روستا حرکت کردیم. از بین قلعه کشیت گذشتیم. قلعه کشیت که اقتباسى از ارگ بم و ارگ راین مى باشد، نشان از تاریخ کهن و اینکه از جمله اولین سکونتگاههاى بشر بوده است را داراست. تاریخ قلعه به دوران سلجوقى بر مى گردد، متاسفانه قلعه با اینکه در تاریخ هفت اسفند هزار و سیصد و هشتاد و شش به ثبت آثار ملى نیز رسیده، در اثر زلزله آسیب دیده و تا کنون اقدامى براى مرمت آن صورت نگرفته.
این قلعه با قدمت شش هزار ساله افسانه هاى زیادى دارد، مردم روستا بر این باورند که در گذشته سنگ بزرگى از آسمان در این قلعه افتاده که هنوز باقیست، این سنگ به قدرى بزرگ است که به هیچ عنوان از دروازه هاى قلعه قابل عبور نیست.
به روستا رسیدیم، روستاى کشیت هنوز بافت سنتى خود را حفظ کرده.
چند پیرمرد در میدان روستا نشسته و باهم صحبت مى کردند. بچه ها مشغول بازى، یک مدرسه دبستان بیشتر نبود، اسباب بازى بچه ها فرفره اى بود که خودشون از نى ساخته بودند. دو دختر بچه، یکى از دخترها ترسید و رفت عقب، پدر مادر آن یکى دختر رسیدند، گرم و خوش برخورد، گفتند وایسا خانم ازت عکس بگیرند، باید اعتراف کنم دیدن این بچه ها و اینکه هیچ امکاناتى نبود، دلم را به درد آورد.
پدر خانواده کنار ماشین رفت و سوال کرد پنیر بیارم براتون؟ پنیر نخل!!!!!
سوار ماشین که شدم گفتم من دوست دارم امتحان کنم، یک تکه براى ما آوردند، خیلى جالب بود طعمى بین بادام و نارگیلهاى سبز خارج از ایران.
در میانه تنه نخل مغز ترد و شیرى رنگى، با طعم شیرین و گس وجود دارد که پنیر مى نامند. در اصطلاح محلى به آن غاپ مى گویند. مقوى و گران قیمت. در تمام فصول سال موجود است و در فصل بارش شیرین تر است. از هر نخل سه تا ده کیلو پنیر بدست مى آید. داراى ارزش غذایى بالا و خواص دارویى.
اهالى کویر براى یک مهمان ویژه پنیر تعارف مى کنند، که از نظر اهمیت مصداق قربانى کردن گوسفند است. باید بگم بعد از فهمیدن این موضوع بیشتر به مهمان نوازى این مردم پى بردم. دلم مى خواست یک شب اونجا بین اون مردم بمونم و بیشتر آشنا بشم، اما باید بر مى گشتیم. زمینهایى را دیدیم که سیر در آنها کشت شده بود.
چوپانى گله اى را که به چرا برده بود بر مى گرداند.
مسیر بازگشت را پیش گرفتیم، کمى جلوتر عده اى از بچه ها روى زمین خاکى مشغول فوتبال بازى کردن بودند، یک سرویس بهداشتى که ظاهراً براى استفاده اتاقک هاى آن اطراف بود و یک زیارتگاه دیده میشد.
براى خوردن چاى توقف کردیم، خانمى با بچه شیرخواره جلو آمد، اول متوجه جمله اى که گفت نشدیم، تکرار کرد که براى خرید شیر نیاز به پول داره… متاسفانه! کمى پول و یک ساندویچ الویه دادیم، میشد از نگاهش خواند که کلمه الویه چقدر برایش عجیب بود…
در برگشت به شهر لنگر رفتیم، دوستانمون مى خواستند شیرینى فروشى معروفى که آنجا هست را نشانمان دهند، یک مغازه کوچک که ظاهراً همیشه صفى طولانى در جلوى آن دیده مى شود، شیرینى مربایى و کیک کشمشى اینجا خیلى معروف هست، چندتایى تست کردیم، واقعاً تازه بودند و کیک مزه کیک هاى کام قدیم را داشت، خیلى هم ارزان هر کیلو هفت هزار و پانصد تومان.
بعد از دو ساعت و نیم به کرمان رسیدیم و این سفر یکروزه به پایان رسید. در نظر داشته باشید که تقریباً رفت و برگشت تا روستا پنج ساعت زمان می برد. بهترین زمان براى دیدن این منطقه نیز از اوایل پاییز تا اواخر بهار است.
امیدوارم اول از همه امکانات بهترى براى زندگى اهالى این مناطق و بعد امکانات گردشگرى مناسب براى بیشتر شدن توریستها فراهم بشه. شاد باشید.
نویسنده: بنفشه حاج علی اکبری و محسن شریفی
چهارشنبه، ۲۹ دی ۹۵ ساعت ۱۳:۳۱
توسط لست سکند
کلمات کلیدی:کشیت,روستای کشیت,سفربه کشیت,سفرنامه کشیت