تخت جمشید
غروب شده است.خورشید پشت کوه رحمت میرود تا تنی بیاساید.کوه خمیازه میکشد و کش و قوسی به تن پیر خود میدهد.جلگه مرودشت به سوی سکوت شب آغوش میگشاید.ما تازه به تخت جمشید رسیده ایم.در آسمان سرخ غروب و در هوای لطیف اردیبهشت-وقتی آدمها دارند دست از سر تخت جمشید میکشند تازه وقت رفتن و دیدن است.ستونهای بلند از دور دیده میشوند و دل ما باز پرمیکشد به عشق ایران آن دورهای دور.به عشق ایران و تمدن و فرهنگ غنی.به عشق خاک عزیز سرزمین.به عشق مام وطن.
در ادامه با سفرنامه شیراز به نویسندگی سمیرا منفرد با نگارشی خوب از سایت سفرنامه همراه باشید.
تخت جمشید را یونانیها پرسپولیس مینامیدند یعنی شهر بزرگ پارسها.بعدها ایرانیها آنرا تخت جمشید نامیدند.زیرا میندیشیدند که این ویرانه ها به جمشید برمیگردد شاه باستانی و قدیمی اسطوره های شاهنامه.
اینجا در روزگاران کهن و باشکوه هخامنش پایتخت آیینی آنها بود.امروز به جرات بزرگترین مجموعه بنای ایران است که شامل تالارهای اجتماعی-پذیرایی-بناهای اداری -تشریفاتی-کاخهای مسکونی-ساختمانهای نگهبانی-خدماتی و ایوانهای مربوط به هربخش میباشد.نام اصل تخت جمشید پارسه است.
هنر ایرانی هخامنشی ترکیبی عالی از عناصر مربوط به فرهنگهای ایرانی-رومی-آشوری-مصری-ایونی و سکایی است .علت هم در گستردگی اقلیم ایران زمین بوده که تا دوردستها امپراطوری بزرگ هخامنش ادامه داشته و هنر و فرهنگ سرزمینهای بیگانه به مرور به فرهنگ ایرانی رسوخ کرده است.
ساخت پارسه از زمان داریوش اول شزوع و تا زمان اردشیر سوم ادامه یافت اما هیچ گاه به پایان نرسید تا روزی که در آتش خشم و نفرت و حسادت اسکندر سوخت و ویرانه شد. پارسه روی تپه رحمت بنا شد.بالاتر از سطح زمین تا ازدور نمایان و نمودی از شکوه شاهان را باشد.ابتدا تخت گاه آماده شد و سپس تالار آپادانا و پله های اصلی و کاخ تچرا ساخته شدند.بعد تالارهای حرم شاه پی ریزی شد تا اینکه در زمان خشایارشاه سردر ورودی پارسه و تالار هدیش برپا شدند.طرح تالار صدستون ریخته شد و هنر ناب ایرانی زبانزد دنیای باستان گردید.این پست توسط همکاران ما حمایت می شود Wigs
میخواهیم وارد پارسه شویم.رودررویمان پله کانهای کوتاه و پهناوری قرار دارند که ما را کاخ آپادانا راهنمایی میکنند.به دلیل اینکه اینجا دروازه ورودی کاخ محسوب میشده و مقامات برجسته و سفرای کشورهای تابعه باید از این پله کانها میگذشتند و شاید عبور انها با اسب بوده ارتفاع پله ها را کوتاه در نظر گرفته اند.احتمال دیگری هم وجود دارد که میگوید کوتاهی پله ها برای این است که در بدو ورود افراد مرعوب عظمت بنا کردند و خود را کوچک بیایند در برابر امپراطوری عظیم ایرانیان…
پله ها را که بالا رویم به دروازه ملل میرسیم.جاییکه ملتهای تحت سلطه ایران آن زمانها با هدیه و پیشکش به دیدن شاه میامدند و از این دروازه میگذشتند و در تالار بارعام به انتظار مینشستند.ورودی دروازه ملل با سنگهای عظیمی تراش خورده که روی آنها کتیبه خشایارشاه دیده میشود که نوشته شده:
این درگاه همه ملتهاست.
در طرفین این سردر دو گاو بالدار با سرانسان به تقلید از هنر آشوری قرار دارد که انسان را عجیب در خود فرو میبرند و مسحور هنر و شکوه میکنند.
بهترین و سالم ترین نقشها و بخشها مربوط به تالار آپادانا است.این تالار مسکونی نبوده بلکه تشریفاتی است.تالاری مربع شکل با ۳۶ ستون ۲۰ متری که پایه های ستونهای به کار رفته در آن ۴ گوش یا مدور هستند.روی این پایه ها ستونهای کنگره دار و سرستونها وجود دارند که بر فراز همه آنها تاجی به شکل ۲ جانور اسطوره ای پشت در پشت قرار گرفته که محل قرارگیری تیرکهای چوبی سقف بوده است.این تیرکها بر فرورفتگی زین مانند پشت دو جانور فر رفته بوده است.هنگام آتش سوزی مهیب هم ابتدا سقف پارسه که از چوب بوده آتش گرفته است.بعد اتش به دیوارها سرایت کرده .از شدت گرمای آتش سنگهای به کاررفته در بنا منفجر شده اند و ذوب گردیده اند.آتش سوزی غم انگیز پارسه تا مدتها ادامه داشته زیرا کسی نبوده که بتواند آتش را فرو نشاند.حیف!!!!!!!!!!!
دو طرف کاخ آپادانا دو رشته پله کان بزرگ قرار دارد که یکی از شاهکارهای بینظیر و گرانبهای دوره هخامنش محسوب میشوند.
در شرق کاخ آپادنا بنایی است به نام کاخ صدستون که شامل ۱۰۰ ستون میشده و احتمالا قرارگاه پاسداران شاه وده است.امروز از آن کاخ سر به فلک کشیده تنها پایه های ستونها باقی مانده است.روی این پایه ها امضای حک شده سازندگانش دیده میشود.امضاهایی بامزه که تصویری هستند.
تمام مجموعه ۱۳۵۰۰۰ متری پارسه از سنگ ساخته شده که در حد فاصل سنگها از هیچ ملاتی استفاده نگردیده است اما در بعضی نقاط سنگها را با بستهایی آهنی به نام “دم چلچله” به هم متصل کرده اند.
در جنوب شرقی آپادانا کاخ چهارگوش زیبایی قرار دارد که چون در وسط سایر کاخهای پارسه قرار گرفته آنرا کاخ مرکزی یا هدیش مینامند.این کاخ شامل ۳ دروازه بوده که کاخ اختصاصی خشایارشاه محسوب شده و بربلندی صخره ای قرار داشته است.در کنار آن هم ساختمان مسکونی حرم شاه (محل زندگی زنان دربار) قرار داشته است.احتمالا “تائیس” هم همینجا سکونت داشته…
تائیس معشوقه اسکندر مقدونی و سپس بطلمیوس اول بوده است. اسکندر پس از ورود به تخت جمشید جشن فتوحات خود را گرفت. روسپیان هم در این جشن حضور داشتند. در این هنگام تائیس گفت: »یکی از مهمترین کارهای اسکندر در آسیا این بوده که با من و رفقایم به راه افتد و قصر را آتش زند و در یک لحظه به دست زنان، آثار نامی پارسیان را نابود کند!« این سخن در جوانان اثر نمود و یکی از آنها فریاد زد: »من پیشاهنگ این کار خواهم شد.« اما دیگران دست زدند و فریاد برآوردند که فقط اسکندر لایق چنین اقدامی است. پس اسکندر مشعل به دست گرفت و همراه تائیس مشعل در قصر انداختند. دیگران هم از آنها پیروی کردند و چیزی نگذشت که قصر یکپارچه آتش شد و اینگونه تخت جمشید-نماد امپراطوری بزرگ ایران زمین به تلی از ویرانه تبدیل گشت!!!
(نکته:مجسمه آزادی در آمریکا تصویر تائیس است که توسط فراماسونرهای فرانسوی طراحی شد)
بهترین نمونه های هنر حجاری هخامنشی را میتوان در تخت جمشید دید و انگشت حیرت به دهان گزید.بدنه دیوارهای این کاخ با نقش برجسته های تزیین یافته که تصاویر سپاهیان امپراطور-اشراف پارس و ماد را نشان میدهد.این همان مسیری است که مهمانان خاص خارجی و داخلی از طریق آن هدایای خود را به پیشگاه پادشاه تقدیم میکردند.
هنر حجاری این دوره امیزه ای است از قدرت-وقار و ظرافت همراه با تجربیات هنری اعصار قبل که به مرتبه ای از کمال رسیده اند.به طور کلی میتوان گفت که طبیعت گرایی در نقش برجسته های هخامنشی بیشتر دیده میشود.
در میان جانوران شیر-بز و گاو برای هخامنشیان دارای اهمیت بیشتری بوده اند.
یکی از مهمترین نقش برجسته های پارسه “متظلم مدی” نام دارد.این اثر روایی است یعنی دارد یک قصه ای را بیان میکند.شاه بر تخت جلوس کرده است.ملل تحت سلطه به آرامی به خدمت شاه آمده اند و عرض ادب میکنند.سربازان پشت شاه به نشانه احترام ایستاده اند.هیچ خشونت و درگیری در کار نیست.برخلاف نقوش آشوری سادگی روشن و ملایم -خودداری و آرامش مناسب با بنایی بزرگ-زنده و باآگاهی از حضور شخصیتی متعالی در تمام نقوش احساس میشود.جامه ها ساده اند و آرایش اصلی آنها چین زیبای پارچه هاست.
مجسمه های تخت جمشید تجریدی-گویا و حاکی از معانی فراسوی واقعیت است. هخامنشیان به دین زرتشت معتقد بودند و مضمون کتیبه های تخت جمشید نیز همگی از حضور دینی تکیه بر اهورا مزدا حکایت دارد.تصویر آرام هورا مزدا که از حلقه آسمانی بالداری در برابر یک فضای صاف نمایان میشود شخصیت آرام ولی جدی را به نمایش میگذارد که رحمت خود را نثار بندگانش میکند.
مجسمه فروهر-نمادایران باستان و دین زرتشت.نماد نیکی گفتار و کردار و پندار.نماد تمدن و تفکر اصیل ایرانیان باستان.نماد زیبایی و خیر و ایمان در برابر زشتی شر و کفر و بدی. فروهر نشانی ٢ معنی هم از جهت دینی و هم از جهت میهنی است.باید که بدانیم فروهر جایگزینی برای اهورامزدا نیست. فَرَوهر وظیفه دارد از وقتی که نطفه بسته میشود تا دمِ مرگ شخص را نگهبانی و محافظت کند.معنی اصلی اولیه آن نیز «دلاوریِ حفاظتکننده » است.
۱- چهره فروهر همانند پیری است فرزانه و کار آزموده که نشانه از بزرگداشت و سپاس از بزرگان و فرزانگان و فرا گیری از آنان دارد.
۲- دو بال در پهلوها که هر کدام سه پر دارند این سه پر نشانه سه نماد اندیشه نیک گفتارنیک- کردارنیک که همزمان انگیزه پرواز و پیشرفت است.
۳- در پایین تنه فروهر سه بخش، پرهایی بسوی پایین است، که نشانه پندار و گفتار و کردار نادرست و یا پست هستند. از اینرو آنرا، آغاز بدبختیها و پستی برای آدمی میدانند.
۴- دو رشته که در سر هر یک گردی (حلقه) چنبره شدهای دیده میشوند، در کنار بخش پایینی تنه هستند که نمادخوبی و بدی هستند، که یکی در پیش پای و دیگری در پس آن است. این رشتهها هر یک در تلاش هستند که آدمی را بسوی خود بکشند.
۵- یک گردی (حلقه) در میانه بالاتنه فروهر وجود دارد این نشان، جان و روان جاودان است که نه آغاز و نه پایانی دارد.
۶- یک دست فروهر کمی به سوی بالا و در راستای خوبی اشاره دارد که نشان دهنده سپاس و ستایس اهورمزدا و راهنمایی آدمی بسوی والایی و راستی و درستی است.
۷- در دست دیگر گردی (حلقهای) دارد که نشانه وفاداری به عهد و پیمان، و نشانگر راستی و پاک خویی است.
نقش موجودات اساطیری که حاصل خلاقیت هنر و دانش کالبدشناسی هخامنشی بوده را میتوان بر سرستونها نقش برجسته ها و همچنین در قالب نگهبانان عظیم الجثه دروازه کاخ دید که با تاثیر هنر آشوری همراه است.پاها و صورتهایی که از نیم رخ کشیده شده اند به نقشهای مصر باستان نزدیکند.تعدادی از نقش تلفیقی از چند حیوان وجود دارد که احتمال نمادین و افسانه ای بودن نقشها را تقویت میکند.مثل گاو بالدار که احتمالا از تمدنهای بین اانهرین گرفته شده اند.
دو نکته قابل توجه در تقش برجسته ها و فضی مطرح در تخت جمشید رعایت کامل تقارن و تاکید بر عظمت نمایی است.ستونها نمایشی است از بیشه مقدس.پایه ستونها به شکل جامهای وارونه نیلوفر آبی ایت که این گل در فرهنگ باستان ایرانی مظهر کمال و نیروی حیات بخش است.گاو نر نماد بسیار مقدس نیروهای خلاق است
از دور روی کوه رحمت دخمه ای همانند نقش رستم دیده میشود.داریوش اول در جلگه تخت جمشید جایگاهی برای مقبره خویش انتخاب کرد که رو به پارسه داشته باشد. سپس حجاران آن را زینت دادند و شبیه معماری شوش و تخت جمشید ساختند.بعد ها این مقبره الگویی گشت برای آرامگاه های بعدی شاهان هخامنش. در این دخمه ها جسد مومیایی شاه را با بعضی از متعلقاتش قرار میدادند.در جریان تاخت و تاز اسکندر متاسفانه این دخمه ها غارت شد.
در حفاریهای انجام شده حدود سی هزار لوحه های گلی و گل نوشته به دست امد که نکات جالبی را برای ما روشن میساخت. پس از یورش سپاه اسکندر مقدونی به ایرانزمین گرمای شدید ناشی از آتشسوزی کاخ خزانه و تالار صدستون (که در کنار باروی خاوری قرار دارد) موجب پختهشدن و استحکام بیشتر آن لوحههای گلی، و پایدار ماندن آنها تا به امروز شده است که جای شکر دارد.تقریباّ همگی لوحهها به خط و زبانی نگاشته شدهاند که امروزه به خط و زبان «عیلامی» معروف هستند.کشف و رمزنگاری این لوحه ها انقلابی در تاریخ جهان به وجود آوردند.
به موجب این لوحهها، ما امروز دانستهایم که سازندگان تختجمشید را بردگان تشکیل نمیدادند، بلکه مردان و زنان آزادهای بودهاند که به اندازه تخصص خود و کاری که انجام میدادهاند، دستمزدمیگرفتهاند. آنان میتوانستهاند به هنگام ازدواج- زایمان-در جشنها و بیماریها از پاداش برخوردار شوند. زنان در تختجمشید نه تنها کار میکردهاند، بلکه پابهپای مردان در کارهای تخصصی و مدیریت شرکت داده میشدند. نوجوانان به کارآموزی میپرداختند و کودکان در ساعتهای کاری والدین در کودکستان تختجمشید نگهداری و تربیت میشدهاند. لوحهها حاکی از آن است که پرداخت نهایی و ریزهکاریهای سنگنگارههای باشکوه تختجمشید، بیشتر دستاورد هنر و تواناییهای زنان هخامنشی است.
نظام اداری تختجمشید کاملاّ دقیق و منظم بوده است. دستمزدها و پاداشها و کمک هزینهها در اسناد متعدد ثبت و از سوی طرفین مهر میشده است. آنگاه این اسناد به دقت طبقهبندی و بایگانی میشدهاند و رونوشتی از آن بسته به نیاز، برای نواحی و شهرهای دیگر فرستاده میشده است. هیچکس از این رویه مستثنا نبوده و مخارج بزرگان و وابستگان دربار و حتی شخص پادشاه به دقت بازبینی و حسابرسی میشده است.
لوحهها به ما پاسخ میدهند که در ایران هخامنشی هیچ دینی به عنوان دین رسمی شناخته نمیشده و هیچ دینی نیز تبلیغ نمیشده است. اما در عینحال باورمندان به همه ادیان از پشتیبانی حکومت برخوردار بودهاند. پیروان همه ادیان نه تنها در امور داخلی خود آزاد بودهاند، بلکه برای آیینهای ویژه خود مقرری و کمک هزینه دریافت میداشتهاند.
و اینجایی که در عکس میبینید همان جایی است که این اسناد در آن نگهداری میشده اما امروز تنها زمینی صاف و هموار از آن باقی مانده است…
بعضی دیوارهای تخت جمشید از کاشیهای لعابدار رنگین تشکیل شده بود.امروز تنها دو دیواره از آنها باقی مانده که میتوان در پارسه آنها را دید.بقیه این نقوش رنگارنگ و زیبا در موزه های بزرگ دنیا یافت میشوند.راستی اگر تمدنهای مصر و ایران و یونان نبود موزه هایی چون لوور و بریتیش و … چه چیزی برای عرضه داشتند که به آن بنازند؟
امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.
باتشکر
اردیبهشت ٩٠