استانبول ترکیه | تجربه‌ای متفاوت‌تر از معمول

من تازه از استانبول برگشتم. همین دوهفته پیش اونجا بودم. چرا؟ به عنوان بلاگر تو مجمع جهانی گردشگری | World Tourism forum که این بار تو استانبول برگزار میشد با سبکتری‌ها شرکت کرده بودیم. راستش تا حالا سه بار تو فصول مختلف به این شهر سفر کردم اما هنوزم وقتی میرم استانبول چیزهایی رو کشف می‌کنم که با تجربه‌های قبلیم متفاوته. فکر کنم الان دیگه وقتشه که از این شهر برات بنویسم. از اینکه کجاها بری و چی رو تو این شهر از دست ندی. دلم می‌خواد این بار استانبول رو فراتر از یه جایی برای خرید ببینی(که البته اونم ایرادی نداره).

یک استکان چای و کمی باقلوا بعد از گم شدن در کوچه‌ها

می‌دونی از چی تو ترکیه خیلی خوشم میاد؟ از سنّت حسنه‌ی سرو چای در استکان‌های کمرباریک! اونم در هرلحظه و هرمکانی که باشی. کافیه دستت رو ببری بالا و کمی بلندتر از معمول بگی «افندی!بیردانا چای لوطفن» هنوز نون لطفن رو نگفتی چای جلوت ظاهر میشه. باید مثل من تو کشورای دیگه در حسرت کمی چای مونده باشی که بفهمی چی میگم.

چای به خصوص وقتی خسته‌ای و سرمای زمستون امونت نمیده! عکاس: مریم
چای به خصوص وقتی خسته‌ای و سرمای زمستون امونت نمیده خیلی می‌چسبه! عکاس: مریم

و اما برای صرف چای تو یه کافه‌ی دنچ کدوم محله‌های کمتر شنیده شده جون میده برای گشت و گذار و کمی کوچه گردی تو استانبول؟ بذار برات بگم:

۱. بالات (Balat)

این محله رو گذاشتم اول لیست چون علیرغم اینکه خیلی زیباست و بهترین محله واسه گشتن تو قلب استانبوله،آدمای کمی می‌شناسنش. اینجا رنگ‌ها حرف اول رو می‌زنن. خونه‌ها و کافه‌ها و گربه‌ها همه انقد زیبا و زنده‌ان که انگار همه باهم دارن داد می‌زنن«زندگی هنوز خوشگلیاش رو داره».

وقتی از ساختمان‌های رنگی حرف می‌زنیم از چه می‌گوییم. عکاس: مریم
وقتی از ساختمان‌های رنگی حرف می‌زنیم از چه می‌گوییم. عکاس: مریم

این محله یهودی نشینه و توش خبری از زرق و برق ساختمونا نیست. اما در عوض یه کلیسای خیلی عجیب داره که دیدنش به کلی پاساژگردی می‌ارزه. ببین چیه که من با اینکه جاهای تاریخی دوس ندارم، توصیه‌اش می‌کنم.

از خوش شانسی ما بود که آقتاب این بازی رو با شیشه‌های رنگی کلیسا راه انداخته بود یا چی؟‌:)
از خوش شانسی ما بود که آقتاب این بازی رو با شیشه‌های رنگی کلیسا راه انداخته بود یا چی؟‌:)

۲. بشیکتاش (Beshiktas)

این محله رو تازه کشف کردم. کوچه‌هایی با شیب تند که پله‌های طولانی برای عابرین پیاده داره و آرت ورک‌های عجیب و غریب رو دیوار. خیلی دلم می‌خواد بیشتر برم تو کوچه‌هاش رو بگردم. شاید وقتی دیگر.

شیب تند و پله‌‌ها!
شیب تند و پله‌‌ها!

۳. حوالی بازار بزرگ (Grand Bazaar)

خود گرند بازار رو نمیگم‌‌ها. کوچه‌های منتهی به اونجا رو میگم. یه فضایی داره عین جمهوری و شانزه‌لیزه‌ی تهران. همونجور شلوغ و پر رفت و آمد. هر سمتی گاری یا چرخی در حال گذره. این وسط تراموا هم رد میشه و جمعیت قل می‌زنه. خلاصه که این محله پر از شور زندگیه از نظر من.

اینجا کوچه‌های تو در توی پشت بازاره. یه جایی که ارزش دیدن داره!
اینجا کوچه‌های تو در توی پشت بازار اصلی استانبول. یه جایی که ارزش دیدن داره!

۴. بٌسفور و وصف بی‌مثالش (‌Bosphorous)

اگه توام مثل من تو هر شهری راه رفتن کنار رودخونه رو به هرنقطه‌ای از شهر ترجیح میدی. اینجا جای توئه. این رودخونه که درواقع منشعب از دریای سیاهه٬استانبول رو به دو قسمت آسیایی و اروپایی تقسیم می‌کنه. کنار این رودخونه تو پیاده‌روهای پهن و پر نیمکتش راه برو و بذار صدای مرغ‌های دریایی دیوونه‌ات کنه. اگه حوالی ظهر یا شب به اونجا رسیدی یادت نره که غذاهای دریایی رو حتمن امتحان کنی.

می‌تونی ساعت‌‌‌ها بنشینی و به این تیکه از دریا خیره بشی. درست مثل سیزدهم!عکاس: مریم
می‌تونی ساعت‌‌‌ها بنشینی و به این تیکه از دریا خیره بشی. درست مثل سیزدهم!عکاس: مریم

خوردنی‌های مخصوص استانبولی

فکر کنم لازم نباشه که بگم غذاهای ترکی چقدر لذیذ و به ذائقه‌ی ما ایرانیا نزدیکن. اسم بردن از تمام این خوراکی‌ها که غیرممکنه پس من از اون دونه درشت‌هاش میگم که حسابی دل خودم رو بردن.

انقد تنوع رنگ و طعم و مزه زیاده که آدم گیج میشه والا!
انقد تنوع رنگ و طعم و مزه زیاده که آدم گیج میشه والا!مریم اما حواسش به همه چی هست و عکس می‌گیره.

۱. باقلوا آی باقلوا

کیه که ندونه شیرینی و دسر مخصوص ترکیه باقلواست. اونجوری که شیره و شهد شیرینش از پشت شیشه‌ی قنادیا بهت چشمک می‌زنن تمام داستانای مربوط به رژیم و کالری و هیکل ورزشکاری و احتمال ابتلا به دیابت از یادت میره. طعم‌های مختلفی برای ذائقه‌های متفاوت.

خدایا! نمی‌تونم طاقت بیارم خب!
خدایا! نمی‌تونم جلوی این‌همه شیرینی خوشمزه طاقت بیارم خب!

۲. کباب ترکی

نمی‌دونم چرا کباب انقد تو خاورمیانه محبوبه. کباب‌های ترکیه انواع مختلفی داره. اسکندرکباب، کوفته کباب، دونرکباب. اگه بری استانبول و کباب‌های مخصوصش رو نخوری، قسمت مهمی از تجربه‌ی ترکیه رو از دست دادی.

بفرما به ترکی میشه «بویوروز»!
بفرما به ترکی میشه «بویوروز»!

۳. چی کوفته

بماند که من اولش فکر کردم اسمش شکفته است و با خودم فک کردم بله دیگه، چه بامسما. یه کاهویی که وسطش یه موادی میذارن مثل مایه ماکارونی. عین یه گل شکفته! در حالیکه اصن داستان این نیست. «چی» تو زبان ترکی به معنای خام و نپخته‌ست. کوفته هم که همه میدونیم چیه! این میان وعده رو که تو اکثر کوچه‌‌های شلوغ استانبول می‌تونین پیدا کنین در واقع گوشت خامه که با حرارت ورز دادن دست پخته میشه و به اون خوشمزگی درمیاد. نظر منو بخواین میگم برید پیش علی اوستا! بهترین پرزنتر این غذا! جوری کاهو رو میده دستتون و گوشت رو میندازه روش و درآخر با آب لیمو استحمامش میده که انگار مهم‌ترین مهمون دنیا پیش روشه. محشر!

پری درحال تلاش برای مدیریت چیکوفته! :)
پری درحال تلاش برای مدیریت چیکوفته! 🙂

تجربه‌هایی به قدمت عثمان پاشا

یه تجربه‌هایی هم هست که وابسته به مکانه. یعنی باید تو استانبول باشی که بتونی تجربه‌اش کنی. بذار برات بگم اونایی که خودم بیشتر دوسشون داشتم چی هستن.

۱. حمام ترکی

فکر کنم ما با مفهوم «مشت و مال» تو حموم‌های سنتی کاملن آشنا باشیم ولی ترک‌‌ها به این قضیه یه معنی جدیدی اضافه کردن. کافیه یک روز زمستونی که هوا تو استانبول منفی  ده درجه‌ست و برف ریزی می‌خوره تو صورتت از کنار یکی از این حموم‌ها رد شی. پیشنهادم اینه که لحظه‌ای صبر نکنی و راه بیفتی بری تو. حموم‌های سنتی تو استانبول به هردوصورت مختلط و جدا وجود دارن. تمام لوازم لازم رو در اختیارت قرار میدن و همه چی آماده‌‌ست برای یه تجربه‌ی منحصربه فرد.

ببخشید دیگه، عکس از حموم نداشتم:)
ببخشید دیگه، عکس از حموم نداشتم:)

خانم‌هایی قوی و درشت هیکل عین ناظم مدرسه بهت میگن کجا بری و چی‌کار کنی و بعد چنان مشت و مالت میدن که نتونی خنده‌ات رو کنترل کنی. فضای این حموما اصولن جوریه که پرتت می‌کنه به قرن‌‌ها پیش. شاید به همون زمونای خرم سلطان!

۲. کافه‌‌‌ها

چیزی که تو استانبول تمومی نداره، کافه‌های کوچیک و بزرگشه. ممکنه تو یه جایی مثل کوچه‌ی «نبی‌زاده» تو خیابون استقلال، کافه‌هایی فانتزی تنگ هم باشن و تو یه جایی مثل بالات کافه‌ها با یه دونه میز چوبی کوچیک و رنگی معنا پیدا کنن. اما چیزی که واضحه اینه که چنان دلبرانه و آروم یه گوشه نشستن منتظر که محاله بتونی جلوشون مقاومت کنی.

محله‌ی بالات!
محله‌ی بالات!

۳. منظره‌ی استانبول زیر پای آدم

اینجا جاییه که یه شهر رو می‌تونی ببینی، یه ویوی ۳۶۰ درجه از بالا. بالای یه برج بلند؟ یه رستوران گردون و فنسی؟ نه! از بازار بزرگ شهر باید بری به سمت ایاصوفیه، یه پیاده روی طولانی تا برسی به یه دالون تنگ که تو رو می‌بره رو سقف بازار. از مردم محلی همون دور و اطراف اگه بپرسی حتمن راهنماییت می‌کنن. این منظره رو از دستش نده که بدجوری نفست رو بند میاره!

این گنبدی که این خانم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نشستن درواقع سقف بازاره! عکاس:مریم
این گنبدی که این خانم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها روش با خیال راحت نشستن درواقع سقف بازاره! عکاس:مریم

مطمئنم که استانبول خیلی بیشتر از این چیزهایی که من نوشتم و تجربه کردم داره و می‌تونه جذاب باشه. تو از تجربه‌ی خودت بگو، از چیزهایی که شاید به راحتی و با سرچ گوگل نشه پیداشون کرد. برامون بنویس و بذار تجربه‌هامون رو با هم و با بقیه‌ی‌ آدما شریک شیم. می‌دونی که به قول اون پسره تو فیلم Into the wild «شادی وقتی واقعیه که به اشتراک گذاشته بشه».

پی نوشت: عکس شاخص این نوشته از رفیق شفیقم سیزدهمه.

نوشته شده توسط : سایت سبک تر

حتما ببینید

wDPDFg09OQLw1i4VTO8HnE3R0Ji1y428l052XbF9.jpeg

سفرنامه مارماریس و استانبول در نوروز ۹۶

سفرنامه مارماریس و استانبول در نوروز ۹۶   سلام قصدم از نوشتن متنی که می …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *