تایلند ، وحشت در جادۀ جنگلی – ژوئن ۲۰۰۵
بعضی وقت ها آدم کارهایی انجام می دهد که تنها پس از انجام به خطرناک بودن آن پی می برد!
یکی از اصلی ترین جاذبه های توریستی تایلند معابد آن می باشند که به راستی دیدنی هستند. فضایی خاص و سکوت آرامش بخشی درون این معابد وجود دارد که نظیرش را هرگز تجربه نکرده بودم.
من پیش از سفر به تایلند فهرست کاملی از معابد مهم و مشهور این کشور تهیه کردم و سعی کردم تا حد امکان از تمامی آنها بازدید کنم. اغلب آنها داخل بانکوک قرار دارند و تعدادی هم خارج از شهر. یکی از معروفترین این معابد که به “معبد بودای نشسته” شهرت دارد خارج از بانکونک واقع است و برای رسیدن به آن می بایست مقداری از راه را با اتوبوس و باقی را پیاده – از میان جنگل – طی کرد.
من بسیار مشتاق بودم که این معبد را ببینم زیرا یکی از معروفترین مدرسه های مذهبی بوداییان کنار این معبد قرار داشت. من ساعت ۴ عصر از بانکوک راه افتادم و نیم ساعت بعد به ابتدای راه جنگلی رسیدم. از اینکه هیچ توریست دیگری آنجا نبود کمی یکه خوردم اما تابلویی وجود داشت که نشان می داد برای رسیدن به معبد باید از همین راه عبور کرد.
راهی که به سمت معبد می رفت از میان جنگلی می گذشت که هر لحظه انبوه تر، ساکت تر و تاریک تر می شد! پس از طی مسافتی به ادامۀ راه شک کردم. حتی تصمیم گرفتم برگردم! چند قدم هم برگشتم اما با خودم فکر کردم اگر این معبد را نبینم تا آخر عمر خودم را سرزنش خواهم کرد! بنابراین به راه ادامه دادم. پس از طی چند صد متر به یک دهکده رسیدم. یک دهکدۀ کاملا ابتدایی با مردمی بدوی. مردمی نیمه لخت با خانه هایی که از کاه و برگ درختان ساخته شده بود. خانه هایی که دیوار نداشت و بیشتر به آلاچیق شبیه بود. راه خاکی درست از میان دهکده عبور می کرد، مردم ده بدون توجه به من مشغول کارهای خودشان بودند: نیایش، استراحت، پخت و پز و حتی حمام گرفتن درون سطل هایی بسیار بزرگ!
ناگهان متوجه شدم دو عدد سگ به فاصلۀ چند قدمی پشت سرم در حال تعقیبم می باشند… آنجا بود که فکر کردم اگر الان بلایی سر من بیاید شاید هیچوقت هیچکس حتی جنازه ام را هم پیدا نکند! خوشبختانه سگ ها تا پایان ده مرا همراهی کردند و بعد از کمی مکث به سمت ده برگشتند.
چند صد متر دیگر در آن جادۀ خاکی پیش رفتم تا بالاخره به معبد رسیدم. معبدی بسیار قدیمی با بودای سنگی بسیار بزرگ در وسط محوطۀ آن. معبدی پوشیده در درخت های قطور سر به فلک کشیده و دیواره هایی مملو از گیاهان جنگلی.
فضای داخل معبد آرامش بخش تر از آن چیزی بود که انتظارش را داشتم. متاسفانه اجازۀ حضور در کلاس درس بودائیان را به خارجی ها نمی دادند ولی وقتی فهمیدم سه نفر توریست دیگر هم داخل معبد هستند انقدر خوشحال شدم که این موضوع را فراموش کردم!
حدود دو ساعت آنجا بودم و به محض اینکه آن سه نفر توریست تصمیم گرفتند برگردند من هم همراهشان به کنار جاده برگشتم!
شبیه این اتفاق باز هم در اردن برایم پیش آمد، زمانی که برای دیدن آرامگاه خضر پیامبر به یک جادۀ خاکی خارج شهر عجلون رفته بودم!