خاطرات سفر به آسیا(۲۰۱۴)–کندی (سریلانکا)، باغ ادویه، شو فرهنگی و معبد دندان بودا

خاطرات سفر به آسیا(۲۰۱۴)–کندی (سریلانکا)، باغ ادویه، شو فرهنگی و معبد دندان بودا

یکشنبه ۱۳۹۴/۰۹/۰۸

بعد از بازدید معبد دامبولا با ماشین جیلی پراسانا به سمت کندی در حرکت بودیم. جاده ای با همون ویژگی‌های خاص جاده های سریلانکا یعنی پر از دار و درخت و درختهای میوه استوایی با این تفاوت که در طول مسیر راه به راه با باغ های طب سنتی که اصطلاحا Spice Garden نامیده میشن روبرو شدیم!پراسانا اصرار داشت که حتما یکی از این مزارع (طبیعتاً اونیکه خودش باهاشون سر و سر داشت) رو ببینیم! ما هم گفتیم باشه! هم فاله هم تماشا! خصوصاً که شیما علاقه خاصی به ادویه‌جات و گیاهان دارویی داشت!

http://s6.picofile.com/file/8223852118/20141124_135520.jpg

با ورود به یکی از اون مزارع به اسم Surathura، هنوز پیاده نشده بودیم که یه جوون خوش تیپ اومد به استقبالمونو از همون ابتدا با زبون چرب و نرمش، بازاریابی غیر مستقیم محصولاتشونو شروع کرد! اول خیال کرد عربیم و شروع کرد به عربی صحبت کردن و …! طرف واقعا حرفه‌ای بود. هرچند به قول خودش تازه دکترشون یکی دیگس و اون فقط یه فروشنده بود. ولی با تسلط عجیبی اسامی درختها و میوه‌هاشون و کاربردهاشون رو به چند زبون توضیح میداد. تور واقعاً جالب و آموزنده‌ای بود البته اگر این حس که دارن مختو می‌زنن که محصولاتشون رو با قیمت گزاف بخری نبود بیشتر لذت می‌بردیم! هرچند این قانون رایج در همه جاهای توریستی دنیاست و ما اینو می دونستیم ولی اینقدر برات وقت می‌ذاشتن و قربون صدقت می‌رفتن که آخرش شرم می‌کردی چیزی نخری!

برنامشون در قالب یه تور حرفه ای چیده شده بود، همون اول دو تا چایی برامون آوردن که خیلی خوشمزه بود. دقیقا رنگ چایی ولی با یه ترکیب متفاوت (هل، زنجبیل، دارچین، تخم گشنیز، رازیانه، زیره سبز، عصاره وانیل و شکر) این ترکیب خیلی گرمه و ضد بلغمه. البته این رو هم اضافه کنیم که ترکیبات طب سنتی سری لانکایی یا سایر طبها برای ما ایرانیها توصیه نمیشه چون اقلیم در اینجا کاملا متفاوته و ما نمی تونیم با فرمولاسیون اونها برای خودمون نسخه بپیچیم چون استفاده طولانی مدت از اونها ممکنه عواقب بدی برای ما داشته باشه.

بعد جلوی یه درختچه هل ایستاد و برامون نحوه رسیدن هل رو توضیح داد. هیچ می‌دونستین که هل روی ریشه هوایی درختچه‌ش درمیاد؟

http://s6.picofile.com/file/8223851592/20141124_131540.jpg

بعد جلوی یه درخت دارچین توقف داشتیم. جلوی هر درخت هم محصولات مربوط به اون درخت رو گذاشته بودن. برامون توضیح داد که دارچین پوست درخت هست که در فصل بهار از پوست سرشاخه‌های جوون اون تهیه می‌شه.

http://s6.picofile.com/file/8223850334/494.jpg

اونا رو تو آفتاب میذارن و خشک می‌کنن. روغن دارچین بسیار مرغوبی هم داشتند.

قابل توجه شکلات دوستان و کاکائو خوران! تا حالا درخت کاکائو دیدین؟ دونه شو چی؟ می دونین چجوری به عمل میاد؟ این درخت کاکائوا.

http://s6.picofile.com/file/8223852384/20141124_140253.jpg

اونم میوه شه.

http://s3.picofile.com/file/8223850384/495.jpg

میوه به صورت غیرمعمولی از تنه درخت بیرون میاد! ۲۵ تا ۴۵ تا دونه کاکائو داخل این میوه هست که وقتی رسید درشون میارن و میذارن تا خشک بشه و تخمیرش می کنن و بعد هم روغنش رو می گیرن که کره کاکائو نام داره و تفاله باقیمانده رو بعد از بو دادن و پوست کندن پودر می کنن که همین پودر کاکائوییه که ما می‌خوریم.

راستش تا قبل از بازدید از این باغ ما فکر می کردیم درخت قهوه و کاکائو یکیه! اما درخت قهوه یه درخت متفاوته که بلندیش به ۳ تا ۱۰ متر میرسه.

http://s3.picofile.com/file/8223851826/20141124_134452.jpg

گلهای زیبایی هم داره که دقیقا شکل یاسمینه و همون عطر رو هم داره که روغن و عصاره ش رو هم در اونجا میفروختن.

http://s3.picofile.com/file/8223851934/20141124_134620.jpg

دونه قهوه شبیه زغال اخته است و ۶ تا ۹ ماه طول می کشه تا از رنگ سبز به رنگ قرمز دربیاد.

http://s3.picofile.com/file/8223852292/20141124_135848.jpg

این میوه ها رو دست چین می کنن، زیر آفتاب خشک می کنن و بعد برشته می کنن و براساس نوع محصول نهایی به عمل میارن.

راستی قهوه رو می شه تو گلدون هم به عنوان یه گیاه زینتی کاشت. ما اون موقع نمی‌دونستیم وگرنه حتما دونه شو می گرفتیم میاوردیم!

http://www.pernellgerver.com/coffeeplant.jpg

عکس از اینترنت

در ادامه یه روغن بهمون نشون دادن که روی شیشش عکس گل یاس بود. گفت بو کنید. بو کردیم و گفتیم یاسه. چون واقعاً هم بویی شبیه یاس و یاسمن داشت. گفت نه! این گل قهوه اس! یکم ازش روی گیج گاه علی ماساژ داد و گفت ببینین چقدر آروم می شین! از این روغن برای آروماتراپی استفاده می‌کنن.

در مورد شاه نارگیل هم اطلاعات خوبی داد. اینکه فقط برای نوشیدن است و تاثیرات خوبی روی تقویت کلیه و پروستات داره و روغنش هم برای تقویت مو استفاده میشه.

http://www.usesofcoconut.com/wp-content/uploads/2014/09/king_coconut.jpg

عکس از اینترنت

یه ترکیب برای تقویت مو داشتن که از روغن شاه نارگیل، تخم شنبلیله و ریشه یه گیاهی که اسمشو نفهمیدیم درست شده بود.

یه دارو هم برای مشکلات هورمونی خانمها داشتند که میگفت از جوزهندی و ۱۲ گیاه دیگه درست شده. که اگه سه ماه بخوری تا ۸-۹ سال درمان میشی و اگه ۸ ماه بخوری برای تمام عمرت دیگه مشکلی نخواهی داشت!

http://s6.picofile.com/file/8223850442/498.jpg

یه محصول دیگه هم داشتن که میگفت خیلی طرفدار داره و از روغن یک گونه سوسن سفید، روغن بادام، روغن صندل، زردچوبه، آلوئه ورا و موز قرمز که بومی سریلانکاست استفاده کرده بودن و یه کرم موبر درست کرده بودن. که ادعا می کرد اگه ۱۲ بار استفاده کنین تا ۸-۹ سال دیگه مشکل موهای زائد نخواهید داشت!

یه روغن هم از ترکیب زنجبیل قرمز، روغن دارچین و روغن میخک درست کرده بودن که میگفت برای درد مفاصل خوبه!

http://s6.picofile.com/file/8223852200/20141124_135525.jpg

و یه محصولی داشتن که ترکیب روغن زنجبیل، روغن دارچین، جوز هندی و هل بود که دقیقاً بوی ویکس میداد و اونو برای ماساژ روی نقاط دردناک بدن استفاده می‌کردن.

http://s6.picofile.com/file/8223852476/20141124_140528.jpg

http://s3.picofile.com/file/8223852034/20141124_134733.jpg

توضیحاتی که میداد واقعاً جالب و تخصصی بود و جالب این بود که اگه توضیحات بیشتری می‌خواستی برات تخصصی تر هم توضیح میداد. حالا شایدم شانس ما بوده که یکی از نابغه‌هاشون به تورمون خورده بود! البته در مورد بعضی محصولاتشون هم کامل توضیح نمی‌داد و کلاس میذاشت که ترکیباتش سرّیه! یه محصولی داشتن به نام بادی بالانس که می‌گفت کل سیستم بدن رو تنظیم میکنه و هرچند وقت یه بار سریلانکاییا می‌خورن و انگار که کل سیستم بدن رو مثل کامپیوتر ری استارت می‌کنه و خیلی ال و بله! وقتی شیما در مورد ترکیباتش پرسید گفت این از فلان چیز به اضافه ۷۵ تا گیاه دارویی درست شده! و وقتی شیما بیشتر اصرار کرد که من اگه بخوام اینو بخورم باید بدونم توش چیه و ممکنه بهش حساسیت داشته باشم یا با داروهای دیگم تداخل داشته باشه راضی شد که در صورت خرید اسم ترکیبات رو به زبان محلی (!) براش بنویسه! خلاصه از بس از بادی بالانس و … صحبت کرد که انگار چاره همه دردهای لاعلاج دنیا قرن هاست که به دست سریلانکایی ها کشف شده و بقیه مردم دنیا از اون بی‌خبرن! این طرز تفکر رو ما قبلاً در هندیها و خود ایرانیها هم دیده بودیم! شاید هم  این طرز فکرخاص تمدنهای کهن باشه.

در اونجا زردچوبه رو دیدیم که از ریشه یک گیاه شبیه زنجبیل به دست میاد.

http://s3.picofile.com/file/8223852342/20141124_135922.jpg

برگ کاری رو دیدیم.

http://cdn2.stylecraze.com/wp-content/uploads/2013/11/Curry-Leaves-For-Hair-Growth.jpg

آخر کار طبیعتاً ما رو به فروشگاهشون راهنمایی کردن تا میوه این بازاریابی یکساعته رو درست و حسابی بچینن اما ما که از این داستان ها زیاد به گوشمون خورده فقط با اصرار شیما و واسه اونکه طرف کف کرده بود یکساعت تمام بی وقفه حرف زده بود یه روغن شاه نارگیل که تقویت کننده مو بود به قیمت ۱۰ دلار ازش خریدیم. هرچند بعدن تو کندی دیدیم قیمتش نصف این رقم بود!

بعداً تو ، Tripadvisor دیدیم که اروپاییها کلی در مورد کلاه‌برداریهای این مراکز نوشته بودن. همه نوشته بودن کلاه بردارن و همه گفته بودن برید ببینید ولی چیزی نخرید.

موقع بدرقه ما طرف به پراسانا گفت که ما خرید نکردیم و پراسانا هم که از اول می دونست از ما آبی گرم نمیشه سریع ماشین رو آتیش کرد و کمتر از یکساعت دیگه وارد شهر کندی شدیم!

اما قبل ورود بازم یه معبد هندو زیبا با اون همه زرق و برقشون خودنمایی می کرد. هرچند که متاسفانه درش بسته بود!

http://s3.picofile.com/file/8223850676/500.jpg

دقایقی بعد که دیگه وارد حومه کندی شده بودیم!

اگه بشه به ایران سفر کرد و اصفهان رو ندید میشه بگیم آدم می تونه بره سریلانکا و کندی رو نبینه! واسه همین حتما تو همه تورهای سریلانکا چه عمومی و چه خصوصی کندی به عنوان پایتخت قدیمی سریلانکایی ها گل سر سبد پکیج تورهاست! نزدیکی به پایتخت با فاصله ای در حدود ۱۲۰ کیلومتر و امکان استفاده از شبکه ریلی هم بر جذابیت های توریستی این شهر زیبا افزوده است! با این حال نباید فراموش کرد که کندی در زمره گرونترین شهرهای سریلانکا هم به حساب می یاد!

http://s6.picofile.com/file/8223852618/20141124_163730.jpg

در هر حال واسه ما شهر زیبای کندی و از همه بیشتر دریاچه پر آب وسط و کوههای سرسبز اطرافش یادآور لاهیجان خودمون بود!

http://s3.picofile.com/file/8223852526/20141124_163627.jpg

دریاچه مصنوعی Bogambara  که قرن­ها پیش برای آبیاری شالیزارهای برنج ساخته شده بود و اکنون از مهمترین جاذبه های گردشگری شهر به حساب می یاد! کسی چه می دونه شاید استخر لاهیجان هم با همین کاربری سالها قبل ساخته شده باشه! کلا وجه تشابه زیادی میشه بین لاهیجان با مزارع چای فراوونش و کندی زیبا پیدا کرد!

http://s6.picofile.com/file/8223852742/20141124_164012.jpg

حدودای ساعت ۴ عصر بود که به پیشنهاد پراسانا نهار رو تو یه رستوران KFC خوردیم. هرچند بعدا گفتیم ایکاش می رفتیم رستوران های محلی که غذای سریلانکایی رو هم تست کرده باشیم!

http://s6.picofile.com/file/8223850700/502.jpg

دقایقی بعد پراسانا ما رو کنار دریاچه کندی پیاده کرد و گفت زمان زیادی تا برنامه شوی فرهنگی کندی باقی نمونده و ما هم اول کار دوتا بلیط به قیمت هرنفر ۵۰۰ روپیه (کمتر از ۴ دلار) خریدیم اما چون هنوز حدود یک ساعتی تا شروع برنامه زمان داشتیم، ترجیح دادیم تا فرصت هست یه چرخی اطراف دریاچه بزنیم!

همانطور که انتظار می رفت دریاچه زیبای کندی مثل نگینی در بین کوهها و تپه های سرسبز کندی می درخشید! ترنم زیبای بارون بهاری و شبنم روی برگ درختها همه چیز رو رویایی‌تر کرده بود!

http://s6.picofile.com/file/8223852568/20141124_163640.jpg

دقایقی بعد با اشاره پراسانا از دور به سمت سالن برنامه شوی فرهنگی برگشتیم. پراسانا تاکید داشت که بهتره زودتر برین داخل چون جاهای ردیف های اول زود پر می شن! حق با اون بود چون وقتی رفتیم داخل نیمه جلوی سالن رو عمدتاً تورها زنبیل گذاشته بودن و ما به زحمت تونستیم ردیفهای پنجم-ششم اونم گوشه سالن دو تا جای خالی پیدا کنیم!

سالن اصلا استاندارد نبود! یه چیزی شبیه آمفی تئاترهای مدارس خودمون با صندلی‌های متحرک درب و داغون! حتی یه شیب مناسب نداده بودن تا اون ته سالنی ها بتونن بهتر سن رو ببینن! یعنی در واقع اینجا یه سوله بود که توش صندلی گذاشته بودن!

لحظاتی قبل از شروع برنامه صندلی های خالی با تور گروه اروپایی‌ها پر شد و نهایتا سن آماده اجرای برنامه بود.

اول برنامه چندتا مرد نیمه برهنه با لباس های محلی رقص های خرکی داشتن و کل بوق و شیپور زدن که سردرد گرفتیم و حسابی تو ذوقمون خورد. گروه خیلی ناهماهنگ بود و معلوم بود اینکاره نیستن. موسیقیشونم خیلی بدون ریتم بود یعنی نهایت تلاششون می‌کردن که هیچ ریتمی توش حس نشه! یه جور تبل زدن‌های سرسام‌آور!

http://s3.picofile.com/file/8223850750/516.jpg

اما از اواسط برنامه با اجرای حرکات موزون گروهی کمی جذابیت برنامه بیشتر شد و در آخر کار که خیلی از تماشاچی ها از جاشون بلند شدن و سمت سن اومدن حس کردیم برنامه در حال تموم شدنه و خواستیم زودتر بریم بیرون که زودتر به برنامه معبد دندان بودا برسیم اما پراسانا جلوی در ما رو دید و گفت کجا می‌رین؟ تازه اصلی ترین بخش برنامه یعنی آتیش بازی مونده!

دوباره برگشتیم جلو اما این بار همه از جاشون بلند شده بودن و حتی یکسری از تماشاچی ها رفته بودن روی سن تا بتونن این بخش از نمایش رو از بالا نگاه کنن. یجورایی انگار همه دور افرادی که قرار بود مراسم آتیش بازی رو انجام بدن حلقه زدن و از اینجا به بعد خوردن شعله های آتیش و بعد هم بساط سنگ های سوزان و داغ و حرکت هنرمندان با پای برهنه روی اونها انجام می شد!

http://s3.picofile.com/file/8223850842/529.jpg

پراسانا حق داشت چون اگه این بخش آخری نبود یقین می کردیم که پولمونو هدر دادیم!

http://s3.picofile.com/file/8223850876/531.jpg

با اتمام برنامه و تاکیدهای قبلی پراسانا که مراسم دعای شبانگاهی معبد دندان بودا دقایقی دیگه شروع میشه، سریع زدیم و بیرون و به دنبال پراسانا مسیر کمتر از ۲۰۰ متری تا ورودی معبد رو با قدم های تند و سریع طی کردیم.

http://s6.picofile.com/file/8223851476/565.jpg

با پرداخت نفری ۱۰۰۰ روپیه همراه با بلیط ورودی سی دی حاوی تصاویر و اطلاعات معبد رو هم بهمون دادن و با عبور از گیت بازرسی سفت و سخت معبد از پراسانا جدا شدیم. در این معبد و بیشتر معابد بودایی سریلانکا مقررات سفت و سختی برای نپوشوندن سر وجود داره البته نسبت به کلاه گیس حساس نیستن!

معبد دندان بودا که نام اصلی اون معبد “دالادا ماگی گاوا”  است با قدمتی بیش از ۴۲۰ سال اهمیت بسیار زیادی واسه شهر کندی و کلا بودایی های سریلانکایی داره! هر روز صبح و شب با مراسم ویژه‌ای اتاق محل نگهداری دندان بودا باز میشه و گروه کاهنان مقدس با کلی تشریفات خاص وارد اونجا میشن!

http://s3.picofile.com/file/8223852892/20141124_182018.jpg

ماهم که نمی خواستیم این مراسم جذاب رو از دست بدیم درست چند دقیقه قبل از شروع مراسم وارد تالار اصلی شدیم.

http://s3.picofile.com/file/8223852968/20141124_182347.jpg

تعداد زیادی از مردم محلی با اعتقادات شدید بودایی با حالتی بسیار روحانی مشغول دعا کردن بودن و در برخیشون نگاههای حاجت‌مندانه با چهره ای اشک آلود جلب توجه می کرد.

سریلانکا

این جمعیت در طبقه دوم هم جمع شده بودن و همه نگاههاشون به سمت اتاق حاوی دندان بودا متمرکز بود! یه چیزی شبیه به حالت زائرین در امام زاده های خودمون.

http://s6.picofile.com/file/8223851042/539.jpg

تو این حین شمار زیادی از توریست های دوربین به دست آماده شروع مراسم بودن و چندتا از کاهن‌ها هم واسه اینکه نظم جمعیت به هم نخوره اجازه نمی دادن از یه فاصله ای به مرکز ثقل سالن و اتاق مقدس نزدیکتر بشی!

http://s6.picofile.com/file/8223851176/541.jpg

مراسم با موسیقی و تشریفات خاص آغاز شد و چند تا از این کاهنان عالی رتبه با دبدبه و کبکبه و خدم و حشم وارد اتاق مقدس شدن و ما هم آخر کار نفهمیدیم اون داخل قراره با دندون چیکار کنن! در تمام مدت مراسم طبلها موسیقی بدون ریتم و گوشخراشی رو می‌نواختن. انگار تو دین اینا هم ریتم حرام بود!

http://s3.picofile.com/file/8223851442/554.jpg

نیم ساعت بعد که مراسم دیگه تموم شده بود ما هم به مانند جمعیتی که داشتن متفرق می‌شدن به سمت دیگری از سالن حرکت کردیم.

http://s6.picofile.com/file/8223851392/548.jpg

این بار تابلوها و تصاویر زیبای معبد توجهمونو جلب کرد و نهایتا با توجه به اینکه موزه نگهداری فیل مومیایی شده اونوقت شب بسته شده بود دیگه کار خاصی واسه انجام دادن نداشتیم و از محوطه اصلی معبد خارج شدیم!

http://s3.picofile.com/file/8223852800/20141124_181807.jpg

با دیدن پراسانا سوار بر ماشین شدیم و از اونجا که دیگه ساعت از ۸ شب هم گذشته بود به سمت هتل پیش رفتیم. فقط ازش خواستیم قبل هتل یه هایپرمارکت ما رو نگه داره که بتونیم یکم خرید کنیم. چون واقعیت اینکه در طول مسیر و حتی برخی شهرهای کوچک خیلی نمی شه سوپرمارکت استاندارد قابل اعتماد پیدا کرد! واسه همینم ما ترجیح می دادیم از یه فروشگاه بزرگ و معتبر داخل شهر خریدامونو انجام بدیم!

فروشگاهی که پراسانا نگه داشت نسبتاً بزرگ و مناسب بود و ماهم علاوه بر خوراکی و آب موردنیاز سفرمون، یه چند بسته ادویه و زردچوبه و روغن نارگیل که بسته‌بندی و مارک معتبری داشت خریدیم که سوغاتی ببریم!

حالا که دیگه از ذخایر مناسب آب و غذامون مطمئن شده بودیم با پراسانا به سمت هتل محل اقامتمون راه افتادیم. از اونجاییکه از اول صبح کلی در مورد کیفیت نه چندان مناسب هتل سیگیریا غر زده بودیم پراسانا قول داده بود امشب هتل بهتری واسمون بگیره و همین شد که بعد از کلی بالا پایین رفتن از کوچه های شیب‌دار کندی نهایتا یه هتل نقلی اما با ظاهری مناسب با چشم اندازی فوق العاده از شهر زیبای کندی توقف کردیم.

http://s3.picofile.com/file/8223851542/567.jpg

دقایقی بعد یه اتاق نسبتا تمیز با استانداردهایی در حدود هتل ۳ ستاره بهمون تحویل دادن و ما با پراسانا که چند تا از هم قطارهای شرکتشونم اونجا دید برای فردا صبح ساعت ۸٫۵ قرار گذاشتیم. البته اول می خواستیم ۷٫۵-۸ قرار بزاریم که پراسانا گفت به خدا هیچ جا اون ساعت صبح باز نیست بذارین یکم دیرتر! بنده خدا از اینهمه رانندگی خسته شده بود!

روز ششم- کندی(سریلانکا)، گشت شهری، معبد Bahirawa و فروشگاه جواهر

با طلوع خورشید و ترک رختخواب اول همه پریدیم و پنجره اتاق رو باز کردیم! وای چه چشم انداز قشنگی از اون بالا پیدا بود! واقعاً نفسگیر بود. انگار پنجره‌ای رو به بهشت باز کرده باشی!

http://s1.picofile.com/file/8227057050/574.jpg

تپه‌های سرسبز و مه‌آلود با جنگلهای انبوه! هوا هم بعد بارون سیل‌آسای دیشب لطافت خاصی داشت و هرچی نفس عمیق می کشیدی بازم سیر نمی شدی! گوشه و کنار جاده خاکی پر بود از درختهای نارگیل، موز و بادوم زمینی و خلاصه هرچی درخت عجیب و غریب که فکرشو بکنین. خیلی خیلی زیبا و باشکوه! هرچی بگیم کم گفتیم چون هنوزم که یادمون می یاد احساس شعف می کنیم!

http://s1.picofile.com/file/8227057018/572.jpg

http://s3.picofile.com/file/8227056950/568.jpg

لحظاتی بعد برای صرف صبحونه رفتیم طبقه بالایی هتل! یجورایی انگار پشت‌بوم رو مسقف کرده بودن تا رستوران داشته باشند! اما انگار زیبایی این چشم انداز شگفت انگیز دست از سرمون بر نمی داشت! سریع یه میز خوش منظره انتخاب کردیم و گارسون  بیچاره که انگار آشپزخونه اش طبقه پایینی بود مثل فنر هی پله ها رو پایین بالا می ‌کرد تا بتونه به مهمون‌ها سرویس بده!

http://s3.picofile.com/file/8227057092/575.jpg

ترکیب صبحونه هم شباهت زیادی به صبحونه هتل دیروزی داشت با این تفاوت که این بار پنکک هم اضافه شده بود و تزئینات خوراکی ها یکم بیشتر رعایت می شد! نمی‌دونیم چرا سری‌لانکایی ها عادت داشتن برای سرو کره اونو خرد خرد کنن! خلاصه جاتون خالی صبحونه مفصلی خوردیم و کمی اونجا نشستیم و ازون فضای رویایی لذت بردیم.

http://s1.picofile.com/file/8227057034/573.jpg

وقتی پایین اومدیم در اتاق همکف که محل اقامت راننده‌ها بود نیمه باز بود. پراسانا طفلکی تو یکی از تخت‌های وسطی تقریبا بیهوش بود! بنده خداها هر ۵-۶ نفر تو یه اتاق با کیفیت پایینتر می‌خوابن که هزینه هاشون بالا نره!

نیم ساعت بعد درست سر قرارمون پراسانا هم آماده بود و سوار بر رخش جیلی سفیدش سراشیبی جاده های درب و داغون شهر کندی رو به سمت مرکز و دریاچه طی می کردیم!

دو طرف جاده را خونه های ویلایی زیبا احاطه کرده بود و جالب اونکه علی رغم آب و هوای بارونی سریلانکا تقریبا همشون بالای سقف شیرونی یه پنل خورشیدی گذاشته بودن تا حتی اون مختصر روزهای آفتابی سال رو هم از دست ندن!

http://s1.picofile.com/file/8227056984/570.jpg

وسطای مسیر به معبد هندوها رسیدیم که نقش و نگار بیرونیش حسابی جلب توجه می کرد! پیاده شدیم تا بریم داخلش رو ببینیم اما ای دل غافل! اونجا هم باید کفش ها رو در می آوردیم و تو اون زمین خیس قدم می زدیم! راستش دلمون نیومد پاهای تمیز دیشب حموم رفتمون رو دوباره کثیف کنیم و همین شد فقط از همون بیرون یه نگاهی به داخل انداختیم و دوباره همسفر پراسانا شدیم!

http://s3.picofile.com/file/8227057150/576.jpg

مقصد بعدی معبد بزرگ Bahirawa Kanda بود که این یکی بر روی کوهی استوار بهترین چشم‌انداز شهر رو نمایان می ساخت. یه مجسمه بودای غول پیکر سفید بر روی یه کوه بود که از داخل شهر هم دیده می‌شد. یه چیزی حدود ۲۷۰ درجه ویو داشت.

http://s3.picofile.com/file/8227057184/580.jpg

ای بابا اینجا هم که باید کفش ها رو در می آوردیم و کلی پله رو پا برهنه می رفتیم بالا! دوستانی که می‌خوان برن بهتره یه جوراب زاپاس یا یه روکش همراهشون ببرن چون در اکثر این معابد باید کفشها رو کند و در اکثر مواقع هم توی حیاط زمین به دلیل بارندگی خیسه.

دیگه چاره ای نبود! نمی شد بی خیال شد و پاچه ها رو زدیم بالا و پابرهنه با ترس و لرز از وسط چندتا سگ کوچیک اما فرز که زیر چشمی می پاییدنمون از پله‌های خیس و لیز که متبرک به جاپای سگ ها بود بالا رفتیم!

مجسمه ای بزرگ از بودا از اون بالا نظاره گر شهر کندی بود و در کنارشم تصویر چندتا مجسمه ریز و درشت هم در حالتهای مختلف به سبک سایر معابد بودایی قرار داشت! هر کدوم از این مجسمه‌های بودا یک پوزیشن از پوزیشنهای یوگا رو دارن. حالتی این مجسمه بودا داره رو میگن Samadhi که در واقع آخرین مرحله از مرحله نهایی مراقبه‌س، وقتی که شخص از آگاهی فیزیکیش خارج شده و روح و ذهن به تعادل رسیدن.

http://s1.picofile.com/file/8227057468/595.jpg

http://s3.picofile.com/file/8227057218/588.jpg

اون بالا از پلکان فلزی کناری میشه تا بالای مجسمه سفید بودا هم بالا رفت!

وای چه سورپرایزی! مگه میشد این پانورامای زیبای شهر کندی رو تو اون هوای مطلوب از دست داد! منظره واقعا فوق‌العاده بود. مخصوصا تو اون هوا که تازه بارون باریده بود و هر نفسش عالمی داشت!

http://s1.picofile.com/file/8227057200/587.jpg

خلاصه نمای دریاچه و سرسبزی اطرافش آدمو به وجد می آورد.

http://s3.picofile.com/file/8227057418/594.jpg

سریلانکا

وقت پایین اومدن یکی دوتا از اون سگ های سمج شیما رو دوره کردن که البته با وساطت و بعد هم خنده های پراسانا همه چیز ختم به خیر شد!

سریلانکا

ساعتی بعد با پیشنهاد پراسانا به فروشگاه سنتی جواهرات کندی در طرف دیگه دریاچه رفتیم. جایی که یکی از بهترین پانوراماهای زیبای دریاچه رو می شد شاهد بود!

http://s3.picofile.com/file/8227057550/604.jpg

فروشگاه جواهرات بسیار شیک ومدرن بود و از همون ابتدا یه مرد مسن که در زمره مسلمونای سریلانکایی بود لیدر اختصاصیمون شد و با نشون دادن یه فیلم کوتاه از دشواریهای استخراج جواهر یکی یکی مراحل استخراج و ساخت جواهرات رو برامون شرح داد.

http://s1.picofile.com/file/8227057576/606.jpg

جواهرات رو هم بهمون نشون داد که چجوری از سنگ استخراج میشن و برش می‌خورن.

http://s3.picofile.com/file/8227057600/608.jpg

بیشتر سنگهایی که اونجا بودن یاقوت یا Sapphire بودن. منتها در رنگهای مختلف.

http://s3.picofile.com/file/8227057634/609_2_.jpg

نهایتاً بازهم به سالن اصلی فروش رسیدیم که البته بازم قیمت جواهرات با گروه خونی ما هماهنگی نداشت و واسه همینم زود اونجا رو ترک کردیم!

http://s1.picofile.com/file/8227057668/609.jpg

بعد از پراسانا خواستیم که ما رو به بازار سنتی شهر کندی ببره و اونم که ابتدا نگران پیدا کردن جاپارک تو اون شلوغی بود با کمی اکراه قبول کرد. هرچند آخر کار ۱۰۰ روپیه ( نزدیک یک دلار) پول پارکبانش رو ما حساب کردیم تا دوباره لبخند رو لبانش بیاد!

با جداشدن از پراسانا با پای پیاده در دل خیابون های مرکزی کندی پیش رفتیم.

http://s3.picofile.com/file/8227058018/20141125_113746.jpg

همه چیز رنگ و بوی خاصی داشت! از دستفروشهایی که با استفاده از یه دستگاه الکترولیز دست ساز جواهرات مردم رو برق می انداختن! و یا اغذیه فروشی های نه چندان بهداشتی که خوراکی های سرخ کردنیشون آب دهنمونو راه انداخت و نتونستیم در مقابل خوردنش مقاومت کنیم!

http://s1.picofile.com/file/8227058084/20141125_114557.jpg

http://s3.picofile.com/file/8227058142/20141125_114714.jpg

وسط میدون یه بازار سنتی بود که بیشتر پارچه و منسوجات داشتن. اما بیشتر دنبال صنایع دستی بودیم تا از این شهر و کشور دست خالی نریم.

http://s3.picofile.com/file/8227057992/20141125_110137.jpg

بازار گرمی فروشگاهها و سعی در جذب مشترهایی مثل ما حسابی رونق داشت و چنداتاییشونم به زور بردنمون داخل و پارچه هاشون وا کردن تا شاید با رودربایسی ازشون خرید کنیم!

http://s1.picofile.com/file/8227057484/597.jpg

اما از اول قصد خرید این چیزها رو نداشتیم و بعد که از یکی دونفری پرسیدیم یکیشون به نحوی داوطلبانه گفت بیاین دنبالم و ما رو برد یه پاساژ بزرگ در طرف دیگه خیابون و یه فروشگاه مشخص نشون داد که کلی آثار چوبی فلزی از نوع صنایع دستی مثل مجسمه بودا و ….، داشت و منتظر وایساد که ببینه می خریم یانه!

http://s3.picofile.com/file/8227057942/20141125_110004.jpg

ما که قبلا کلی هشدارهای مربوط به نظام روتین پورسانت‌های فروشگاه ها رو به این نوع بازار‌یابی شنیده بودیم یجوری یارو رو پیچوندیم و خودمون رفتیم طبقه دوم تا شاید قیمتهای بهتری پیدا کنیم!

http://s3.picofile.com/file/8227057900/20141125_105945.jpg

در یکی از فروشگاهها فروشنده که مسلمون بود با تکیه بر این اشتراک مذهبی حسابی بازار گرمی کرد و یکی دو بسته چای بهمون فروخت و بعدشم مشابه اون روغن نارگیل دیروزی رو نشون داد و قیمت آخرش رو حدود یک سوم قیمت مزرعه دیروزی اعلام کرد و …!

چندتا مغازه جلوتر هم یه جوون مسلمون دیگه با سلامی گرم به استقبالمون اومد و نمی دونیم چرا از همون ابتدا حس خوبی نسبت بهش پیدا کردیم.

از ایران پرسید و یه عکسم با موبایلش باهامون گرفت تا تو فیس بوکش برای یادگاری بزاره!

http://s1.picofile.com/file/8227057518/599.jpg

خیلی روشن فکر بود و برامون از مشکلات مسلمونای سریلانکا صحبت کرد و اونجا بود که فهمیدیم اقلیت مسلمونها دل خوشی از رئیس جمهور محبوب پراسانا ندارن! و چند هفته بعد هم خبردار شدیم ظاهرا به همین دلیل نامزد ائتلافی مسلمونا و تامیل ها پیروز انتخاباتشون شده!

بهش گفتیم که ما دنبال یه مجسمه چوبی از بودا می گردیم و یه نگاهی انداخت به ما و متواضعانه گفت راستش چون اون مسلمونه مجسمه بودا رو نمیفروشه! چون مجسمه بودا یه جورایی بته!

البته خودشم بلافاصله تصحیح کرد که می دونم شما واسه یادگاری می خواین و اصلا مشکلی نداره اما چرا یه چیز بهتر نمی گیرین و بهمون یه مجسمه مرد ماهیگیر سنتی (که ماهیگیری سنتی سریلانکایی رو نشون میده) از جنس چوب نشون داد و گفت که اگه بخواین با یه تخفیف ویژه اینو بهتون می دم! و این شد که با یه تخفیف ۵۰-۶۰ درصدی تونستیم یادگاری مخصوص مون از سریلانکا رو با قیمت ۷۰۰ روپیه (حدود ۵ دلار) خریداری کنیم!

ساعتی بعد نزد پراسانا برگشتیم و در طی مسیر او پیشنهاد کرد بد نیست کارگاه ساخت مجسمه‌های چوبی مشهور شهر رو هم ببینیم. با اینکه می دونستیم واسه اون پورسانت فروش بیشتر اهمیت داره اما راستش دلمون می خواست اونجا رو هم ببینیم که البته به واقع ارزش رفتن هم داشت!

یه فروشگاه دوطبقه بزرگ که پاینش کارگاه ساخت مجسمه‌ها بود که اونجا بهمون انواع چوب و استفاده‌های اونو نشون دادن.

http://s1.picofile.com/file/8227057800/618.jpg

http://s3.picofile.com/file/8227057776/616.jpg

چوب صندل که بسیار معطره. چوب آبنوس و چوبهای ارزون قیمتتر که برای ساخت مجسمه‌های ارزون قیمت استفاده می‌شد. اینکه از رنگهای طبیعی که از همون چوبها استخراج می‌شد برای ساخت ماسکهای سنتیشون استفاده می‌کردن.

http://s1.picofile.com/file/8227057718/614.jpg

اما امان از قیمت ها که جای تخفیف هم نداشت! فرضا مشابه همین مجسمه چوبی فیشرمن ما رو ۲۰۰۰ روپیه(حدود ۱۵ دلار) می گفتن!

http://s1.picofile.com/file/8227057768/615.jpg

طرفهای ظهر بود که پراسنا ما رو برد بوتانیک باغ کندی که می گن پر از گل ارکیده است! در اینکه این باغ یکی از زیباترین باغ های کشور سریلانکاست هیچ شکی نداشتیم اما راستش با توجه ورودیه بالای باغ و ازون مهمتر اهمیت دیدن مسیر زیبای نووارا الیا و آبشارهای فوق العاده‌اش در نور روز عملاً قید دیدن باغ رو زدیم و فقط با خریدن چندتا موز قرمز که وصف خاصیت طبی‌اش رو زیاد شنیده بودیم یجورایی پاسخگوی شکم گشنمون هم تا مقصد بعدی شدیم!

http://s1.picofile.com/file/8227058342/20141125_133243.jpg

با خروج از کندی وارد مسیر پر پیچ و خم و جاده های تنگتر و باریکتر شدیم.

http://s1.picofile.com/file/8227058242/20141125_115641.jpg

اولش یکی دوتا شهر کوچک و روستا رو پیش رو داشتیم و جالب اونکه هرچه جلوتر می رفتیم انگار نسبت ساکنین مسلمون بیشتر می شد. البته با اسم نووارا الیا هم یجورایی سازگاری داره! یعنی شهر نور یا شهر روی بلندی!

http://s3.picofile.com/file/8227057834/625.jpg

سر ظهر که می شد مدارسم تعطیل می شدن و کلی دانش آموز قد و نیم قد می ریختن تو خیابون. همه یک دست روپوش سفید پوشیده بودن و برخیشون شلوارک های رنگی مثل آبی پاشون بود که پراسانا گفت اینا مدرسه غیر انتفاعی می رن!

http://s1.picofile.com/file/8227057826/623.jpg

http://s3.picofile.com/file/8227057850/627.jpg

جالب اونکه مدارس دولتی کاملا رایگانه و حتی هرسال یک دست روپوش مجانی هم به دانش‌آموزها می دن که پدر و مادرای خانوارهای فقیر نگرانیشون برای تحصیل فرزندان کمتر بشه!

http://s3.picofile.com/file/8227057876/630.jpg


نوشته شده توسط شیما و علی در ۱۰:۲۵ ب.ظ
کلمات کلیدی:سریلانکا,کشور سریلانکا,سفربه سریلانکا,سفرنامه سریلانکا

حتما ببینید

http://s6.picofile.com/file/8234719500/20141127_073748.jpg

خاطرات سفر به آسیا(۲۰۱۴)– گاله(سریلانکا)، قلعه گاله و استوپا

شنبه ۱۳۹۴/۱۲/۰۱ باید اعتراف کنیم هتل یا شاید بهتره بگیم همون متل مون در شهر …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *