خاطرات سفر ۱۷روز دور اروپا (۲۰۱۲)– بوداپست(مجارستان)


خاطرات سفر ۱۷روز دور اروپا (۲۰۱۲)– بوداپست – قسمت اول- قلعه بودا و فیشرمن

از مدت ها قبل اشتیاق دیدن بوداپست یه گوشه ای از ذهنمونو اشغال کرده بود و از اینکه در سفر سال قبل دور اروپا این فرصت طلایی رو از دست داده بودیم کلی حسرتش به دلمون مونده بود. اما این بار شاید خیلی گزاف نگفته باشیم که دیدن بوداپست یکی از بهانه های سفرمون به اروپا باشه! و به این خاطر تو برنامه ریزی این سفر از ابتدا بوداپست جزو شهرهای غیر قابل حذف بود و این شد که با یک سفر نزدیک به دو ساعت از بروکسل در غرب اروپا به شرق اومدیم و کمتر از دو روز بعد با طی مسافت بیشتری این بار به آمستردام در منتهی علیه غرب اروپا برگشتیم! هر چند در این میون قیمت پروازهای ارزون قیمت ۳٫۵ یورویی (با احتساب مالیات و هزینه ساکمون هر نفر ۹٫۵ یورو) بروکسل تا بوداپست هم چندان بی تاثیر نبودن!
اما به هر صورت به صراحت اعتراف می کنیم که عاشق شرق اروپاییم. از لهستان با مردم خونگرم و شیک پوشش، خیابون های تمیز و ساختمونهای خوش تراشش تا براتیسلاوا با صمیمیت، کوچکی و آرامش خاصش و مسکو با اصالت و معماری بی نظیرش و صد البته بافت خالص جمعیتی این کشورها که دیگه چندان از مهاجران رنگین پوست ناخوانده که به شدت ترکیب شهر رو به هم زده بودن و یا نژادپرست های از خود راضی سفید پوست خبری نیست! (البته به جز مسکو!!!).
اگه قرار باشه بازم در آینده نزدیک به اروپا برگردیم، این بار هم قطعا حضور در شهر رویایی پراگ جزء لاینفک سفرمون خواهد بود که البته نمی دونیم کی و چجوری این آرزو محقق خواهد شد!!!
با این اوصاف از همون لحظه فرود در شهر بوداپست که توسط رود دانوب به دو تیکه تقسیم شده، حس دلچسبی نسبت به این شهر زیبا داشتیم و با ورود به سالن فرودگاه با برخورد نسبتا گرم مجارهای زیبارو نیز مواجه شدیم! اما با توجه به نزدیک بودن به غروب آفتاب و ترس از تاریکی هوا می بایست خیلی سریع به سمت هتلمون حرکت می کردیم.
http://s1.picofile.com/file/7570148709/091.jpgاز اونجا که واحد پول مجارها به جای یورو، فورینت (HUF) است و هر دلار معادل ۲۱۵ فورینته. قدم اول چنج پول بود اما از تجارب قبلی و مطابق با عرف همه فرودگاههای دنیا با توجه به نرخ ترکمنچایی چنج پول به تبدیل تنها ۲۰ یورو اکتفا کردیم تا با توجه به تفاوت حدود ۱۵ درصدی قیمت خرید و فروش یورو و دلار در فرودگاه خیلی ضرر نکرده باشیم!
مثل همیشه قدم بعدی پیدا کردن دفاتر راهنمای توریست بود که بازم خیلی سریع انجام شد و با گرفتن نقشه، متصدی مربوطه برامون مکان هتل بوداپست که هتل معروفی هم بود رو نقشه نشون داد اما با توجه به دوری اونجا و اینکه ساعت از ۸ غروب گذشته بود پیشنهاد کرد که بجای مترو از شاتل های اختصاصی فرودگاه استفاده کنیم. اما با شنیدن قیمت ۱۲ یورویی شاتل که اصطلاحا دور تو دور (Door to Door) نامیده می شد برق از سرمون پرید و گفتیم چرا باید ۲۴ یوروی بی زبونو اینجا هدر بدیم!!!
فرودگاه در ۲۰ کیلومتری شهر قرار داره و متاسفانه از اونجا مستقیم مترو یا ترنی به شهر وجود نداشت، اما بازم جای شکرش باقی بود که بیرون محوطه اتوبوسی قرار داشت که تا شهر و ایستگاه مترو می رفت. به هر حال چاره ای نبود و می بایست با همین اتوبوس مسیر رو طی کرد و این شد که جلوی دستگاه اتوماتیک فروش بلیط وایسادیم تا بلیطمونو بخریم. درست همین موقع یه خانوم جوون انگلیسی هم داشت با دستگاه ور می رفت که بعد از چند دقیقه با پرسش ما به دستگاه فحش داد و گفت که متاسفانه دستگاه خرابه! خانومه که حسابی عصبانی شده بود گفت که حالا چاره ای نیست و باید بلیط رو تو داخل اتوبوس از راننده خرید اما یکم گرونتر! (یعنی بجای ۳۲۰ تا ۴۰۰ تا  فورینت!). ما که از مژده امکان خرید بلیط تو اتوبوس خوشحال شدیم با بهت به خانومه زل زده بودیم که آخه واسه حدود ۳۰ سنت ناقابل (۰٫۳ دلار) مگه آدم اینجوری اعصابشو خورد می کنه! اینه که میگن انگلیسی ها خسیسن!!!
دقایقی بعد اتوبوس اومد و ما هم به مانند بقیه مسافر ها سوار شده و بلیط رو از راننده خریدیم. خوشبختانه بازم محفظه وسط اتوبوس جای ساک بود که کارو یکم راحت می کرد اما کلا اتوبوس نسبتا شلوغ بود و چند نفری هم مشابه تهرون همون وسط وایساده بودن!
از اونجا که این بار هم به آدرس گوگل اعتماد کرده بودیم و قاعدتا باید در ایستگاه مترو میدون اورش وزرتره پیاده می شدیم. اما راستش فهموندن موضوع در قالب پرسش از سایر مسافرها با توجه به ضعف زبون انگلیسیشون کار چندان راحتی نبود!
بوداپست مثل تهران دارای سه خط مترو قرمز، زرد و آبی هست که البته مترو قرمز طولانی ترین خط مترو است و از سمت پست با حرکت در زیر رودخانه دانوب به قسمت بودا وارد میشه که اتفاقا ما هم باید از همین خط به منطقه بودا و هتلمون که اونجا بود می رسیدیم.
با بالا رفتن از پله ها که با ساک خیلی هم ساده نبود یکدفعه یه خانوم میونسال که متصدی مترو بود جلمونو گرفت و بلیط خواست. ماهم بر حسب تجارب شهرهای قبلی اروپا که معمولا بلیط های اتوبوس اعتبار زمانی داشت همون بلیط های اتوبوس رو نشونش دادیم اما خانومه با زبون مجاری بهمون فهموند که اون بلیط ها تک سفره است و باید دوباره بلیط بخریم و اونطرف خیابونو با دست نشون داد. ولی بعد وقتی دید ما با دیدن پله ها وا رفتیم! و ساکمونوم دید دلش سوخت و گفت مشکلی نیست و شما می تونید بدون بلیط سوار شید! ما هم به زبون بی زبونی کلی دعاش کردیم و سریع به سمت سکو دویدیم و دقایقی بعد با مترو و واگن های نه چندان مدرنش به سمت مقصد حرکت کردیم.http://s1.picofile.com/file/7570149565/222.jpg
با تعویض مترو در ایستگاه مرکزی حدود ۲۵ دقیقه بعد به ایستگاه مورد نظرمون رسیدیم و از اونجا که ساعت از ۹٫۳۰ شب هم گذشته بود بدون فوت وقت از پله های برقی طولانی که وجه مشترک شبکه مترو کشورهای شرق اروپاست بالا رفتیم.
سرعت این پله برقی ها به قدری زیاده که در مقایسه با سرعت پله برقیهای تهران مثل مثل مقایسه خرگوش و لاک پشته! حالا تصور کنین کسایی (معمولا مسن ترها) که سرشون گیج میره نمی تونن پله برقیهای تهرانو سوار شن اونجا چیکار می خوان بکنن چون اونجا اصلا پله معمولی نداره!

http://s2.picofile.com/file/7570153010/252.jpg

در خیابون جلوی ایستگاه به کمک نقشه سعی در پیدا کردن جهت داشتیم اما چون دیرهنگام بود از پسر جوونی آدرس رو پرسیدیم و خوشبختانه او که به خوبی انگلیسی رو صحبت می کرد ایستگاه تراموا رو نشون داد و گفت یک ایستگاه دیگه باید پیاده شیم. اما بعد بهش گفتیم که باید بلیط بخریم و بیچاره با ما دوباره به ایستگاه مترو اومد تا بلیط بخریم. متاسفانه باجه بسته بود و دستگاه هم خراب! اینجا بود که او گفت که اصلا ناراحت نباشید و کلا به احتمال ۹۹ درصد کسی در تراموا بلیط رو چک نمی کنه و اگه هم چک کرد گفت که بهتره نصف و نیمه لاشه بلیط های قبلی رو نشونشون بدیم و …! (خوب شد که گیر نیافتادیم ها چون جریمش ۱۶۰۰ فورینت یا معادل ۷ دلار برای هر نفر بود!!!)
خداجونشو سالم کنه که آدرس خوبی داد و ما کمتر از ۱۰ دقیقه بعد نزدیک هتل پیاده شدیم و با صدمتر پیاده روی، نمای استوانه ای زیبای هتل بوداپست نمایان شد.

http://s3.picofile.com/file/7494149779/254.jpg

از همون محوطه جلوی هتل و لابی همه شواهد حکایت از کیفیت بالای اون داشت و از همه مهمتر قیمت مناسب اون یعنی حدود ۴۱ یورو برای هرشب بود که در مقایسه با سایر شهرها بسیار مناسب بود. اونم این هتل ۴ ستاره با کیفیت عالی اش!
مرد جوون رسپشن هم بسیار گرم بهمون خوش آمد گفت و در مقابل درخواست ما برای دادن اتاق خوش منظره یک اتاق با منظره عالی رود دانوب در طبقه ۱۳ بهمون داد که با دیدن امکانات و منظره اش خستگی سفر از تنمون در رفت!

http://s2.picofile.com/file/7570149244/120_2_.jpg

منظره ای که از پنجره اتاقمون دیده می شد!

http://s1.picofile.com/file/7494142468/117.jpg

صبح از ساعت ۵٫۳۰ تلؤلو خورشید از لابه لای پرده ها اتاق رو روشن کرده بود و این شد که نهایتاً حدود ۷ صبح دیگه از خواب بیشتر دل کنده بودیم و چون تنها ۲۴ ساعت طلایی رو برای دیدن شهر زیبای بوداپست در اختیار داشتیم دیگه نمی شد بیش از این معطل کرد.
با صرف صبحانه ای مختصر و با هدف کشف منطقه اطراف هتل بیرون زدیم و مسیر یک کیلومتری تا ایستگاه مترو رو پیاده گز کردیم. تو این فاصله چنج یه مقدار یورو به HUF و همچنین خرید کارت حمل و نقل ۲۴ ساعته با پرداختHUF 1550  ما رو برای شروع گشت فشرده شهری آماده کرده بود.
شهر بوداپست با قدمتی بیش از ۷۰۰ سال شامل دو قسمت بودا و پست میشه که دو طرف رودخانه دانوب قرار گرفتن. از اونجا که هتل ما در منطقه بودا قرار داشت که از ارتفاع بیشتری نسبت به پست برخوردار بود تو برنامه دیدن اماکن دیدنی بودا رو در بخش اول گردشمون تو دستور کار داشتیم.
اولین مقصد منطقه بالای کوه و قصر بودا بود که از قرار خیلی با اونجا فاصله نداشت اما حالا مشکل پرسیدن شماره ترنی که ما رو اون بالا می رسوند، از مردم عادی بود که قربونشون بریم کلا انگلیسیشون تعطیل بود. آخر کار پس از یکی دو جواب مبهم یه شیر پاک خورده ای پیدا شد و حالیمون کرد که با ترن نمیشه اون بالا رفت و بهتره با اتوبوس شماره ۲۵ که همون جلو توقف داره به اون سمت حرکت کنیم. خدا رفتگونشو بیامرزه که ما رو از سردرگمی نجات داد و چند دقیقه بعد به راحتی با اتوبوس شماره ۲۵ سینه کش تپه رو بالا رفتیم.
همون اول راه با دیدن خیل عظیم توریست ها و میدون کوچیکش و البته کلیسای زیبای ماتیاس سریع پیاده شدیم و  از اونجا به کشف اولین بخش دیدنی های شهر زیبای بوداپست پرداختیم.

http://s3.picofile.com/file/7494137204/003.jpg

http://s1.picofile.com/file/7494137632/016.jpg

جلوی کلیسا بازم مشابه عادت زیبای اروپایی ها ماکت فلزی بنا رو برای تجسم نابیناها طراحی کرده بودن که واقعا جا داره ماهم این عادت پسندیده رو اقتباس کنیم.

http://s3.picofile.com/file/7494138816/050.jpg
در وسط میدون فیشر من Fisherman’s Bastion هم مجسمه زیبای استفان در هیبت شوالیه قرار داشت.
 http://s3.picofile.com/file/7494137953/020.jpg
 که توریست ها از کوچیک و بزرگ خودشونو با عکس گرفت در ژست های مختلف سرگرم کرده بودن.
http://s1.picofile.com/file/7494138381/039.jpg

این استفان در واقع اولین پادشاه مجارها محسوب میشه. در منتهی علیه میدون کنگره های دوطبقه ای مشرف بر چشم انداز زیبای دانوب قرار داشت که البته برای رفتن به طبقه دوم باید یه چند یورویی پیاده می شدی که چون مشخصا چیز جالب و متفاوتی از طبقه پایینش به نظر نمی اومد ما قید دیدن طبقه دو رو زدیم.

http://s1.picofile.com/file/7494138167/024.jpg

بعد هم در گوشه میدون و درست کنار کلیسا دروازه با پله کان هایی با طراحی زیبا که به سمت پایین تپه منتهی می شد قرار داشت.

http://s1.picofile.com/file/7494140963/083.jpg

بعد از دقایقی و با یادآوری محدودیت زمانیمون، چاره ای جز ترک اونجا نبود و این شد که بازم با اتوبوس شماره ۲۵ به سمت بالای تپه که محل قصر بودا بود حرکت کردیم.  اما برخلاف انتظار تنها ۲ یا ۳ دقیقه بعد به اونجا رسیدیم.
در کنار دروازه ورودی قصر چشم انداز بسیار زیبایی از بالای شهر بوداپست به همراه رود دانوب قرار داشت.

http://s3.picofile.com/file/7494139244/052.jpg

وجود پل های متعدد بر روی دانوب زیبا به فاصله های نه چندان زیاد بر ابهت این رودخانه می افزود و به نوعی برای توریست ها منظره ای زیبا جهت ثبت خاطراتشونو فراهم می کرد. اما سوگلی این پل ها به واقع پل بزرگ با زنجیره ای از آهن و پایه ای از سنگ است که با ابهتی بسیار حدود ۲۰۰ سال است که منطقه بودا را به پست متصل ساخته است. از بالای تپه شبکه تله کابینی هم احداث شده که توریست ها را از آن بالا به پایین تپه و برعکس انتقال می دهد.

http://s1.picofile.com/file/7494140535/079.jpg

با گذر از دروازه قصر و پایین رفتن از پله های اون اولش یکم شک کردیم که آیا واقعا اینجا همون قصر بودا است؟ چرا که محوطه جلوی قصر نسبتا ساده است و به جز حوضچه و مجسمه ای کوچک چیز خاصی نداشت.

http://s1.picofile.com/file/7494140214/068.jpg

در داخل ساختمون هم به جز موزه اشیاء قدیمی چیز دیگه ای پیدا نمی شد. البته بنای قصر به خصوص از دور و همچنین گنبد سبز مدورش بسیار زیبا بود.

http://s3.picofile.com/file/7494139886/067.jpg

با خروج از قصر اولین چیزی که توجهمونو جلب کرد بازارچه صنایع دستی بود که دهها مغازه و دکه مسقف اشیاء دست ساز هنرمندان مجاری رو با قیمت هایی نه چندان گزاف در مقایسه با قیمت های رایج اروپای غربی برای فروش عرضه کرده بودن. انواع عروسک های زیبا و جعبه های شطرنج و … و جعبه رمزدار زیبایی که کلید اون به شکلی بسیار ماهرانه در دیواره جعبه تعبیه شده بود و یجورایی معماگونه، هوش آدمو به چالش می کشید.

تو این بین وجود فلفل های قرمز خشک شده که رو در و دیوار آویزون بودن و یا به صورت پودر عرضه می شد هم در نوع خودش جالب بود. اونطور که دوست خوبمون سمیرا منفرد هم نقل کرده اگر روی ظرف فلفل عکس یک زن باشد یعنی این فلفل شیرین و اگر عکس مرد باشد یعنی این فلفل تند است (و بسیار هم تند است!!!).

به هر حال ما هم که دیگه مقاومت نکردیم و یک جعبه رمزدار مجاری رو به همراه عروسک چوبی زیبایی به عنوان یادگار شهر خریدیم.


خاطرات سفر ۱۷روز به دور اروپا(۲۰۱۲)-بوداپست-قسمت دوم- سیتادلا، کلیسای استفان و شهر قدیمی

دیگه کم کم داشت آفتاب به وسط آسمون می رسید و ظهر بوداپست کامل می شد که اجبار محدودیت زمانی ما رو از پله های نزدیک قصر قدیمی تا پایین تپه هدایت کرد. بعد هم با عبور از دل بناهای اصیل و قدیمی شهر که هرکدوم حکم موزه ای زنده رو داشتن، این بار مسیرمونو به سمت بالای تپه های گلرت یا سیتادلا Citadella تنظیم کردیم اما چون هیچ جوری نمی خواستیم خودمونو خسته کنیم و انرژیمون تموم بشه با کمک تراموا که با توجه به کارت پس ۲۴ ساعتمون دیگه مجانی بود یکی دو ایستگاه تا منطقه Dabrentel که دروازه ورود به اونجا بود رسیدیم.

http://s1.picofile.com/file/7494141177/088.jpg

http://s1.picofile.com/file/7494141612/111.jpg

تازه از تراموا پایین پریده بودیم و داشتیم نقشه ها رو ورنداز می کردیم که یکی دو نفری از عابرین مجارهای مهربون جلو اومدن و داوطلبانه پیشنهاد راهنمایی کردن! تو این حین مرد جوونی گفت که می تونید با اتوبوس خیابون پشتی به بالای تپه بریم اما مرد میانسال دیگه ای گفت که حیفه بابا شما جوونید و بهتره در امتداد کوچه های شیب دار و پله های  مقابل پیاده به سمت تپه ها بالا برید!

این فکر کنم یکی از کارهای اون بافتنی باف انگلیسی باشه. تن میله راهنما لباس کرده!ا

http://s3.picofile.com/file/7494141719/112.jpg

راستش اولش دودل بودیم اما بعد با یادآوری زمان محدود که دیگه نزدیک های ظهر بود و البته فهرست جاهایی که هنوز نرفته بودیم و از همه مهمتر مقدار انرژی محدود ما گزینه اتوبوسی رو بیشتر پسندیدیم و این بار با صرف ساندویج مختصری تجدید قوا کرده و با اتوبوس در کشاکش و سینه شیب دار تپه های بودا به سمت سیتادل حرکت کردیم.

نام این تپه گلرت هم هست و اونطور که دوست خوبمون سمیرا منفرد نقل کرده از قرار این گلرت اسقفی ایتالیایی بوده که حدود هزارسال پیش به این شهر می یاد تا شاید مردم رو به دین مسیح ارشاد کنه اما مردم بجای ارشاد اونو از همین تپه ها پایین می اندازن! هرچند بعدا به پاس قدردانی نام این تپه به گلرت تبدیل می شه!

سیتادلا برای بوداپست همون جایگاهی رو داره که تپه های مون جویی برای بارسلون، میدون میکل آنژ برای فلورانس و یجورایی مونت ماغت برای پاریس داره. البته نباید نمونه های مشابه وطنی اش مثل بام سبز لاهیجان، آبیدر سنندج، صفه اصفهان و یا حتی تپه های کرمان و بام تهران رو فراموش کنیم!

 http://s2.picofile.com/file/7570148923/107.jpg

اما الحق این تپه های سیتادلا واقعا یک چیز دیگه بودن! یک لحظه تجسم کنید چشم اندازی تماشایی از کل شهر بوداپست رو که جریان جواهر گونه دانوب آبی از وسط اون عبور کرده و نسیم خنک و هوای تازه که آدمو مست می کنه! به همین خاطرم اگه ادعا کنیم کسی که اینجا رو نبینه و بوداپست رو ترک کنه انگار هیچی از بوداپست ندیده، خیلی گزاف نگفتیم!

http://s1.picofile.com/file/7494141391/102.jpg

از اون بالا ساختمون پارلمان در کنار رود دانوب جلوه ای خاص داشت و البته پل روی رودخونه هم به شکلی نمایشی می درخشید. تو این میون دیدن نمایی از هتل بوداپست که محل اقامتمون بود هم این حس قشنگمونو کامل می کرد.

با اینکه سر ظهر بود اما حس و حال سیتادلا قابل وصف نیست و این شد که با دقایقی پیاده روی به سمت بالا هنوز  عطش این حس زیبا فروکش نکرده بود اما چه کنیم که وقت تنگ بود! مثل همیشه! اگه موقع رزرو و خرید بلیط هواپیما فقط ۱۰ دقیقه زودتر می جنبیدیم و بجای پرواز شب بروکسل تا بوداپست، پرواز اول صبح (که قیمت ارزونش زود پر شد) رو می گرفتیم دیگه عملا حداقل ۱۰ تا ۱۲ ساعت برای گردش در این شهر زیبا وقت بیشتری داشتیم! هرچند شاید اینجوری دیدن بروژ زیبا رو از دست می دادیم که اونم واقعا حیف بود!

بعد از یکساعت در هنگام بازگشت دوباره به میدون Dabrentel برگشتیم. تو این حین وقتی پشت چراغ عابر منتظر علامت سبز برای عبور از خیابون بودیم، توجهمون به کودکی ۷ یا ۸ ساله جذب شد که نگاهش بر علامت چراغ میخکوب شده بود و علی رغم عدم توجه بسیاری از عابرین در عبور از خیابون، این کودک تا قبل از سبز شدن رنگ چراغ از جای خود قدم برنداشت و موجب شد که به فرهنگی که از این سن کودکان را  بدین نحو آموزش می دهد از ته دل درود بفرستیم!

با اتمام برنامه های بازدیدمون از بودا حالا نوبت منطقه پست بود و به این خاطر با سوار شدن بر تراموا و عبور از پل رودخونه دانوب وارد منطقه بزرگ توریستی- تجاری پست شدیم. اولین توقف در بلوار Andrassy بود که یجورایی شانزه لیزه این شهر زیبا به شمار می یاد بعد هم نوبت فروشگاه SPA بود که با خرید و خوردن ۲ عدد بستنی فرد اعلی تجدید قوا کردیم.

http://s1.picofile.com/file/7494143117/125.jpg

ساختمون زیبای اپرای شهر با معماری بی نظیرش مقصد بعدیمون رو شکل می داد که با کمی پیاده روی به اونجا رسیدیم. نمای بیرونی این بنا مارو میخکوب خودش کرد و  بعد هم با ورود به آن، نقش و نگارهای دیوارها، سقف و حتی کف بنا آدمو یجورایی سحر می کنه.

http://s1.picofile.com/file/7494142254/115.jpg

در همون طبقه همکف بخش فروش صنایع دستی و عکس ها و تصاویر ساختمون وجود داشت و البته اگه می خواستید وارد سالن اصلی اپرا بشید و یک هنرمند با گیتارش ۳ یا ۴ دقیقه قطعه نوازی کنه باید حدود یکساعتی صبر می کردید تا موقعش بشه و البته حدود ۹ یورو ناقابل هم پرداخت کنید!

http://s3.picofile.com/file/7494142789/119.jpg

با ترک ساختمون اپرا این بار به سمت خیابون Jozsel Attila و کلیسای جامع سن استفان حرکت کردیم. در همون حوالی وسط کوچه مجسمه زیبایی از یک پلیس چاق قرار گرفته بود که به عنوان جاذبه های شهر برای توریست ها جذاب بود.

http://s1.picofile.com/file/7494143224/127.jpg

بعد از اون به یکباره نمای زیبایی از  کلیسای استفان ظاهر میشه. کلیسایی عظیم با چشم اندازی زیبا. واقعا زیبا و تاثیر گذار! این آقای استفان عزیز در واقع بنیانگذار مجارستان در هزار سال قبل محسوب میشه!

http://s1.picofile.com/file/7494143331/131.jpg

در این زمان وقتی به ساعتمون نگاه کردیم عقربه ها نزدیک ساعت ۴ بود. به این خاطر یک آن به ذهنمون رسید که نکنه ساختمون پارلمان بسته بشه! به این خاطر بدون وارد شدن به کلیسا و با پای پیاده به سمت پارلمان دویدیم.

http://s1.picofile.com/file/7494143652/141.jpg

چند دقیقه بعد به جلوی محوطه پارلمان رسیدیم که صف نسبتا عظیمی از توریست ها جلوش وایساده بودن. ما هم اولش وایسادیم اما بعد با پرسیدن از چندتاشون متوجه شدیم که دیگه چون نزدیک ساعت تعطیلی موزه است فقط کسانیکه دارای بلیط اینترنتی هستن و یا با تور اومدن می تونن از موزه بازدید کنن. با شنیدن این موضوع خیلی غصه خوردیم اما انگار قسمت نبود! اولش خواستیم یکم ایرونی بازی درآریم و وسط تورها یجوری بریم تو اما با نگاه تیز لیدره که داشت مارو می پایید و از اون مهمتره یادآوری شخصیت شخیص خودمون (!) از این فکر منصرف شدیم!

http://s3.picofile.com/file/7494143759/142.jpg

به این خاطر تنها بازدید از محوطه بیرونی پارک و ساختمونهای اطراف اون که خودشون به اندازه کافی جذابیت داشتن بسنده کردیم و  دوباره به سمت کلیسای  استفان راه افتادیم.

http://s1.picofile.com/file/7494144187/144.jpg

http://s1.picofile.com/file/7494144301/145.jpg

http://s3.picofile.com/file/7494144080/143.jpg

بنای یادبودی در محوطه بیرونی پارلمان

بازهم در طول مسیر ابتکارهای جالب شهرداری بوداپست در خلق مجسمه های فانتزی در گوشه و کنار خیابون ها توجهمونو به خودش جلب کرد. برای مثال مجسمه یکی از رهبران سیاسیشون که علیه دولت کمونیست مبارزه می کرده با یک ژست قشنگ روی پل!

http://s3.picofile.com/file/7494144622/156.jpg

فواره های رندومی زیبا که بچه ها و بعضاً بزرگترها رو سر کار گذاشته بوده!

http://s1.picofile.com/file/7494145692/165.jpg

و یا معماری خونه های زیبای محله قدیمی شهر!

http://s1.picofile.com/file/7494145157/159.jpg

 با ورود به کلیسای استفان دومین شوک موقعی واقع شد که متوجه شدیم آسانسور کلیسا که امکان بازدید طبقه فوقانی اون رو فراهم می کرده درست چند دقیقه قبل بسته شده بود. یعنی ما این بار هم بد آورده بودیم! با چهره ای مغموم وارد این کلیسای جامع با قدمتی حدود ۱۵۰ سال شدیم که محراب و دیوارهاش با تصاویری زیبا و رنگهایی شاد تزئین شده بود. تو این حین مراسمی هم در کلیسا برگزار می شد!

http://s1.picofile.com/file/7494146020/170.jpg

گنبد زیبای کلیسا با نقش و نگارهای خوش رنگش دل ما رو بیشتر آب می کرد!

http://s3.picofile.com/file/7494145806/169.jpg

همچنین در داخل کلیسا مچ دست استفان فقید هم که تنها تکه باقیمانده از جسدش هست نگهداری میشه و داخل محفظه شیشه ای قرار دادنش.

با خروج از کلیسا حالا دیگه نوبت به میدون قهرمانان رسیده بود. این بار با مترو  مسیر رو پیمودیم. مترو بوداپست از لحاظ قدمت دومین متروی قدیمی اروپا به شمار می یاد و حدود  ۱۱۵ سال قدمت داره!

نکته جالب اونکه بر خلاف سایر شهر های اروپا درجه اعتماد به فرهنگ خرید بلیط تو مجارستان پایینه و به این خاطر تو هر ایستگاه در کنار سکو بازرسین ویژه حضور داشتن و بلیط مسافرها رو قبل از ورود چک می کردن!

میدون قهرمانان در امتداد بلوار Andrassy قرار گرفته و قدمت این میدون به بیش از ۱۱۰ سال قبل برمی گرده که در اون زمان مجارها  هزارمین سال تشکیل کشورشونو با ساخت این بنا گرامی داشتن. در وسط این میدون مجسمه ی جبرئیل با تاجی در دست و ستون یادبود هزاره قرار داره و در اطراف آن مجسمه های قهرمانان مجار ساخته شده است.

http://s1.picofile.com/file/7494146234/175.jpg

در گوشه ای از میدون موزه هنرهای زیبا قرار داره  که آثار کلاسیک هنری رو نمایش داده و در طرف مقابل گالری هنرهای مدرن استقرار پیدا کرده است. جلوی این موزه نیز تشک های بزرگ رنگی نمی دونیم به چه منظوری قرار داده بودن که خیلی وسوسه بر انگیز بودن و دلت می خواست روشون ولو بشی و خستگی در کنی  !

http://s3.picofile.com/file/7494146555/189.jpg

با عبور از میدون قهرمانان در امتداد مسیر پیش رفتیم. این بار با عبور از پل روی رودخانه شاهد چشم انداز زیبایی بودیم که وصف اون در کلام نمی گنجد!

http://s1.picofile.com/file/7494146769/197.jpg

اروپا

بعد هم به پارک زیبایی رسیدیم که از همون سردرش که شبیه درهای قلعه نشون می داد که دارای اصالت و زیبایی خاصی هست. با ورود به باغ توجهمون به معماری زیبای بناهای قدیمی و چشم انداز  منحصر به فرد فضای سبز طراحی شده اونجا جلب شد.

اروپا

تو این حین گیتاریست دوره گردی با دیدن ما تلاش کرد تا ملیتمونو حدس بزن و خیلی زود به فارسی گفت سلام علیکم و حالت چطوره؟ 

http://s1.picofile.com/file/7494148060/215.jpg

با ترک پارک باز هم با مترو این بار به منطقه خیابون های اطراف ساحل دانوب در منطقه پست که پر بود از توریست های رنگ و وارنگ خارجی قدم گذاشتیم. مغازه های رنگارنگ در کنار تزئینات زیبا و البته کوچه هایی با سنگ فرش های قدیمی که اصالت اون رو به رخ بازدید کننده ها می کشید موجب شد تا ما دقایقی رویایی رو اونجا سپری کردیم.

http://s1.picofile.com/file/7494148709/225.jpg

تو این حین وارد مک دونالد شدیم تا امکان استفاده از دستشویی رایگان هم فراهم بشه. اما این بار دیگه خبری از دستشویی رایگان نبود و جلوی اون متصدی شیک پوشی نشسته بود که برای استفاده اون قبض ۲۵۰ HUF صادر می کرد. البته راه حل ساده ترش خرید از مک دونالد و ارائه قبض بود. (شاید اینجوری ارزونترم تموم می شد!) حال اینکه کلا این پولها حقوق متصدی مربوطه رو کفاف می داد یا نه بماند! خلاصه اینکه فهمیدیم این مجارها هم مثل ما ایرانیها تمام عوامل دور زدن رو شناسایی کردن و نمی ذارن کسی دست از پا خطا کنه! دیگه خبری از اعتماد خوشبینانه و البته رعایت کورکورانه قوانین نظیر اروپای غربی نبود!!!

آخرین بخش گردش در شهر بوداپست به سواحل زیبای دانوب و پل تاریخی Chain اختصاص داشت. تو اون هوای دلچسب برای ساعتی کنار ساحل قدم زدیم و البته حسرت خوردیم که چرا دیگه زمانی برای رفتن به جزیره مارگارت و یا کشتی سواری در ساحل نداریم!

در آخر کار تلاش کردیم تا شاید کنار رودخونه پست یادمان کفش های کنار رودخونه یا همون یادمان یهودیان رو که ژاله ابراهیمی ازش یاد کرده بود رو هم پیدا کنیم. اما متاسفانه هرچی بیشتر گشتیم کمتر یافتیم!

بعد از اون فقط برای اونکه آخرین پولهای مجاری باقیمانده در ته جیبمونو خرج کرده باشیم در فروشگاه زنجیره ای  SPA یکم خرید کردیم و نهایتا با بازگشت به ایستگاه مترو نزدیک هتلمون در بودا و خوردن کباب ترکی بشقابی خوشمزه کنار ایستگاه به عنوان شام، بازدید نهاییمون در این روز پر کار از شهر بوداپست به پایان رسیده بود.

http://s3.picofile.com/file/7494149137/247.jpg

فردا صبح برای اطمینان خیلی زود هتل رو ترک کردیم و از اونجا که یکبار مسیر تا فرودگاه رو البته بطور معکوس تجربه کرده بودیم بدون هیچ مشکلی حدود ۵۰ دقیقه بعد به فرودگاه رسیدیم. هوا بارونی بود و از اینکه خوشبختانه دیروز بارون نیومده بود خیلی خدا رو شکر کردیم!

تو سالن شماره ۲ فرودگاه به راحتی کانتر پرواز هلندی Transavia که بلیط مسیر ۲ ساعته به مقصد آمستردام رو با احتساب هزینه بار و مالیات به قیمت حدود ۴۵ یورو ازش خریده بودیم پیدا کردیم. (هزینه این مسیر با قطار قطعا بیش از ۲۵۰ یورو آب می خوره!) تو این حین صف مسافرا نسبتا طولانی بود که علت اصلیش کندی متصدی جوونش بود. بازم یک محفظه فلزی جلوشون گذاشته بودن که تقریبا ساک اکثر  مسافرها رو از نظر ابعاد و وزن توش امتحان می کردن. اما وقتی نوبت ما شد خانومه خیلی خوب برخورد کرد و حتی برخلاف انتظارمون که یجورایی به رنگ پاسمون هم ارتباط داشت بدون امتحان کردن ساکمون کارت پرواز رو بی معطلی صادر کرد!!!

با ورود به سالن ترانزیت هنوز یک ساعتی تا پرواز وقت داشتیم. بعد از چرخی در سالن مشغول کار با اینترنت بودیم که یکدفعه خانوم میانسالی با چهره ای خندان نزدیکمون شد و پرسید که انگلیسی بلدید؟ بعد از پاسخ مثبت ما گفت که چند تا سئوال داره و در مورد ملیت، انگیزه سفر و مقاصد گردشگری ازمون سئوال کرد که به نظر یکجور نظر سنجی از طرف سازمان گردشگری مجارستان بود!

خلاصه این بود پایانی بر خاطرات به یادماندنی ما از شهر زیبای بوداپست که گرچه خیلی کوتاه بود ولی حداقل تب دیدن این شهر زیبا رو اندکی فرو نشوند! که البته امیدواریم در آینده دست تقدیر بار دیگه امکان بازگشت به این شهر دوست داشتنی و تکمیل گردش در جاهایی که دوست داشتیم ببینیم رو فراهم کنه. حالا دیگه سوار بر هواپیما عازم آمستردامیم!

شمام با ما دارید میاید هلند دیگه؟!

نوشته شده توسط شیما و علی در ۶:۳۲ ب.ظ

منبع وبلاگ شیما وعلی

کلمات کلیدی: اروپا,سفربه اروپا,سفرنامه اروپا,کشور های اروپا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *