حدودا ساعت ۵ بعد از ظهر یکشنبه رسیدم رم . شهری که خودش رو وحشی تر از شهرهای قبلی نشون میداد. ایستگاه قطار ترمینی که وقتی ۲- ۳ روز اون طرفا موندم، مطمئن شدم که درست مثل محله راه آهن خودمونه. به هرحال وقتی رسیدم، قبل از اینکه خودم رو پیدا کنم، یه پیرمردی رو دیدم که گفت میتونه در پیدا کردن هتل کمک کنه. چند تا پیشنهاد داد تا اینکه بهش گفتم ایرانی هستم، گفت یه Bed & Breakfast سراغ داره که مسئولش ایرانیه. تلفن زد بهش و گوشی رو داد به من. اسمش نادر بود و خلاصه رفتم اونجا.
اتاق بزرگی بود و همه چیزش هم خوب بود. شبی ۴۵ یورو توافق کردیم. گرچه اگر پورسانت پیرمرده نبود، کمتر میشد.
تا وسیله ها رو گذاشتم و لباس عوض کردم و خودم رو پیدا کردم، ساعت ۸ بود و غروب نزدیک بود. از روی نقشه تلاش کردم که برم به کلوسئو (همون تاتر معروف رم) که اتفاقا کار نسبتا ساده ای بود. اقامتگاه من پشت ترمینال (شمال شرقی) بود و من از توی سالن ترمینال گذشتم و از طریق خیابان معروف کاوور، رفتم به سمت جنوب (با کمی تمایل به سمت غرب). در مسیر کلیسای سانتا ماریا ماجوره رو دیدم که انصافا زیبا بود. جلوی کلیسا فضایی هست که مردم میشینن و گردشگری یواش (البته به گفته آرش واژه “کم شتاب” مناسب تره) رو تجربه میکنن.
در کنار فشردگی بیش از حد سفر من و پر شتاب بودن اون، یه چیزی به من اجازه میداد که بتونم در یک زمان بسیار کوتاه خودم رو پیدا کنم و از وقتم استفاده کنم و اون شناخت کافی از جاهای دیدنی شهر قبل از ورود به شهر و کسب اطلاعات از دوستانی که قبلا به اون شهرها رفته بودن. مثلا برای خیلی از شهرها آرش و اشکان کلی اطلاعات بهم داده بودن و یا برای ایتالیا مهرناز خیلی وقت گذاشت و با عکس دونه دونه جاهای دیدنی رو نشونم داده بود و علاوه بر اینها من از چند ماه قبل موقعیت تمام جاذبه های شهرهای سفرم رو توی google earth پیدا کرده بودم و موقعیت همه شونو نسبت به هم می دونستم. این باعث میشد که هیچ جا معطل نمونم و شاید نسبت به شرایط عادی، بیش از دو برابر من جلوتر بودم. مثلا حتا اسم خیابونا و محله ها رو می دونستم، مثل همین خیابون کاوور. لذا حتما تلاش می کردم که جاهای مهم بشینم و حس کردنی ها رو حس کنم (البته در چارچوب وقتم)، و این ملغمه ای از یک گردشگری دور تند و گردشگری یواش رو ایجاد می کرد. البته که من قبل از سفرم تکلیف خودم رو روشن کرده بودم و پذیرفته بودم که روزی ۱۰ ساعت باید راه برم و وجدانا نه تنها کمتر از این ساعت راه نمی رفتم، که بعضی روزها تا ۱۵ ساعت هم راه رفتم که نتایجش در پاهای بنده مشهوده… بگذریم!
کلوسئو و کنستانتین
لختی کنار ماجوره موندم و بعد رفتم به سمت کلوسئو. طبق نقشه قبلی تلاش کردم از کوچه هایی برم که کلوسئو خودش رو یهو نشون بده. بنا بر این مسیر خاصی رو طی کردم تا رسیدم به این بنای بزرگ.
یک ساختمان عظیم که حدود دو سوم نمای بیرونی اش موجوده و بر اثر مرور زمان حسابی کثیف شده. اختلاف ارتفاع در خیابونای رم زیاد پیش میاد دور کلوسئو هم این ماجرا هست. من از مسیری رسیده بودم که بالا بودم. سعی کردم یه مقداری از بالا دورش بچرخم و بعد اومدم پایین و یک دور نسبتا کامل دورش چرخیدم. غروب رو هم همونجا تجربه کردم و بعد هم رفتم کنار دروازه کنستانتین و چند تا عکس گرفتم. بدبخت دروازه به این بزرگی که توی یک قفس آهنی گرفتاره!
تاکید موکد: عکاسی بی عکاسی
از همون روز اول سفر متوجه شدم که به هیچ وجه نمی تونم توی این سفر عکاسی کنم. چون عکاسی واقعا نیاز به زمان داره و من اینجا زمان ندارم. لذا فقط عکس می گیرم که تصاویرشون رو داشته باشم و واقعا به عکاسی نمی رسم. البته بجز یه جاهایی که آدم رو سر ذوق میاره و ناچار میشم خارج از برنامه، وقت بذارم. این رو گفتم که توقع همه دوستان با عکس هایی که می بینن مطابقت داشته باشه و منتظر معجزه نباشن!
فرانچسکو
بعد از دروازه کنستانتین، تلاش کردم که یه دور کامل، دور رومن فروم که یه سایت تاریخی در رم است (یه چیزی تو مایه های کرامیکوس در آتن) بچرخم و توی شب تجربه اش کنم. یه جای این دور زدن، نمیدونم چی شد که یه کوچه رو اشتباه انتخاب کردم و دیگه نفهمیدم کجام. البته میدونستم کجام، چون میدان پیاتزا ونیتزیا رو می دیدم. اما نمیدونستم چه طوری برسم اونجا.
توی یه کوچه که به نظر بن بست می رسید، از یه نفر که داشت با موبایل صحبت می کرد، تقاضای کمک مردم که اشاره کرد به دلیل صحبت نمی تونه کمکم کنه. لذا برگشتم به سمت اول کوچه. یهو دیدم که اون فرد، دنبالم دوید و اومد و عذرخواهی کرد. موضوع رو بهش گفتم و خواستم که بگه چطوری به پیاتزا ونیتزیا دسترسی پبدا کنم. اون هم از روی نقشه راهنمایی ام کرد. وقتی راه افتادم که برم گفت که اونم همون مسیر رو میره. با هم شروع کردیم به راه رفتن و در مسیر از کنار چند سایت تاریخی رد شدیم که با حوصله تک تکشون رو برام توضیح می داد. بعدش پیشنهاد داد میتونیم بجای مسیر اصلی، از کوچه هایی بریم که معماری زیبایی دارن و رفتیم و واقعا زیبا بود. به هرحال به این نتیجه رسیدیم که هر دوتامون گرسنه هستیم و باید یه جا شام بخوریم. رفتیم یه رستورانی که خیلی شلوغ بود و ظواهر امر نشون میداد رستوران خیلی خوبیه. به همین سادگی با فرانچسکو دوست شدم و برای فردا شب هم با هم قرار گذاشتیم. فرانچسکو یه مرد حدودا ۴۰ ساله است که قیافه اش خیلی شبیه به سیاوش قمیشی است ولی سن اش کمتر از ۴۰ نشون میده. تنها زندگی میکنه و کارش مرمت قاب های آثار هنری است. قرار بود فردا عصر در یک حراجی برای خرید یک آینه با قدمت بیش از ۱۰۰ سال شرکت کنه.
به هرحال توضیحات فرانچسکو برای من که وقت خیلی کمی داشتم، واقعا ارزشمند و مفید بود. آخر شب هم از رستوران تا دم درب هتل، همراه من اومد، چون تاکید داشت که در شب محله مناسبی نیست و این رو وظیفه خودش می دونست که همراه من بیاد. واقعا ازش ممنونم.
روز دوم
وقت کم من در رم، باعث شد تا یک روز بسیار سخت از لحاظ فشردگی بازدید ها رقم بخوره. صبح بعد از گرفتن دوش، نشستم و همه اطلاعاتی که از همه جا کسب کرده بودم رو روی یک نقشه رم پیاده کردم. بعد یه محاسبه کردم که تا قرار با فرانچسکو، حدود ۱۱ ساعت وقت دارم. یک مسیر پیاده روی از درب هتل تا محل قرار با فرانچسکو طراحی کردم (که شب فرانچسکو وقتی مسیر رو دید، ضمن تعجب از طولانی بودن مسیر، گفت این بهترین مسیری است که میشد انتخاب کنی و مطمئنم کرد که میتونم برای تهیه برنامه تور برای آژانس ها مفید باشم!) و از هتل زدم بیرون. توی مسیر از جاذبه های زیر بازدید کردم که بسته به وقتی که برای دیدن هر کدوم گذاشتم، در موردش توضیح می دم:
کلیسای سانتا ماریا دگلی آنجلی
یک کلیسای بزرگ با بخش های مختلف که درو کلیسا کلی دیوارهای قطور تاریخی وجود داره. داستان از این قراره که اینجا در سال ۸۰ بعد از میلاد، به عنوان یک Bath که در اصل مکان بسیار بزرگی برای نظافت و استراحت بوده، ساخته شده. بزرگی این بنا به اندازه ای بوده که تمام فضای این کلیسا رو به اضافه تمام فضای میدان جمهوری رم به اضافه کلی از خیابانهای اطرافش رو دربر می گرفته. به هر حال در زمان میکل آنژ در محل بخشی از خرابه های این اثر، میکل آنژ این کلیسا رو بنا میکنه که انصافا هم زیبا است. بازدیدش حدود ۳۰ دقیقه طول کشید.
میدان جمهوری
یک میدان دایره که یک نیمه اش همین کلیسا قرار داره و یک نیمه اش یک بنا که نیمی از یک دایره به حساب میاد و از دو قسمت قرینه تشکیل شده. این ساختمان هم جزوی از همان Bath بوده و در سال ۱۸۸۰ ساخته شده. وسط میدان هم یک Fontana (که نمیدونم فواره ترجمه میشه یا آبنما یا چیز دیگه) قرار داره که از کلی مجسمه تشکیل شده.
میدان باربرینی
عنصر مهم این میدان هم مثل همه جای دیگه شهر یک فونتانا (همون آب نما یا فواره) است که اسمش Tritone است.
فونتانا دی تِرِوی
یک فونتانای بسیار بسیار بزرگ که هم خیلی عریضه و هم خیلی مرتفع. این فونتانا روی یک دیوار بزرگ کار شده. خدا میدونه چند صد تا توریست در آنِ واحد اونجا بودن… این اثر توسط سالوی ساخته شده و تاریخ ساختش دقیقا مال سال ۱۷۳۲ میلادی است.
میدان کلونا
یک میدان بزرگ که یک نماد تقریبا استوانه ای شکل مرتفع در داخلش هست و دورش هم کلی ساختمانهای مرتفع. به نظر محله اداری می اومد.
بقایای بنای آدریان
یک ردیف ستون که معلومه باقی مونده از یک بنای تاریخی شبیه معابد یونانی ها است. درست مثل یک ردیف از ستونهای معبد آگورا.
پارتنون
کلیسای مدور و بسیار بزرگی که از مهمترین آثار رم محسوب میشه و مربوط به همون سده اول بعد از میلاد هست. دور تا دور داخل کلیسا پر از مجسمه های مختلفی است که هر کدومش زیبایی خودش رو داره. ارتفاع گنبد و دهنه اش هم واسه خودش داستانیه و به نظرم اگر از سلطانیه دهنه اش بیشتر نباشه، مطمئنا رقیب جدی اش هست. (دوستانی که میدونن راهنمایی کنن).
میدان ماداما
یک میدان بزرگ که یه ساختمان بزرگ به همین نام در داخلش قرار داره.
میدان ناوونا
این یکی واقعا محشره. یک میدان بزرگ که در نظر اول من رو یاد میدان نقش جهان انداخت (البته قطعا خیلی کوچک تره، اما خواستم فقط تداعی بشه). دور تا دورش پر از کافه است و وسطش بجز مجسمه ها، کلی نوازنده و نقاش و مردم و کبوتر و آب نما و… خلاصه خیلی جای خوبی بود. دور میدون هر بخشش یه خبریه. یه جا یکی ویولن میزنه، یه جا یکی معرکه گرفته، یه جا یکی نقاشی هاشو میفروشه، یه جا یکی داره پانتومیم طنز اجرا میکنه و خلاصه فضایی داره این میدون. اینجا زیاد موندم، چون میطلبید! گفتنی اینکه تاریخ ساختش مال زمان اواخر رنسانس دوم و اوایل باروک بوده. فقط همینو تونستم بفهمم.
میدان کمپو دی فیوری
اینم یه میدان دیگه است که میشه گفت همون میدون ناوونا است، منتها در ابعاد کوچک تر. اینجا هم بد نبود، ولی اصلا مثل اون نیست. در ادامه مسیر دو تا میدان به اسامی فارنس و اسپادا رو هم گذشتم که فقط دو تا ساختمان خوب داشت. ضمنا در یکی از کوچه ها خیلی اتفاقی توی یه کلیسای خیلی عجیب رفتم. از سالنش که رد شدم، یه راهروی مرموز بود و چندتا در. یکی از درها رو باز کردم پله میخورد به سمت پایین. تصور کنین چی اونجا بود؟ صدها جمجمه! وای… احساس عجیبی بود! اگه اشتباه نکنم این اتاق یه جور قبرستان محسوب میشد. اینم یه تجربه بود دیگه…
رود تِوِر
مسیر رو ادامه دادم تا رسیدم به رود شهر رم. رود Tevere که باز هم منو یاد اصفهان و زاینده رود انداخت. یه مسیر نسبتا طولانی رو کنار رود قدم زدم و چند تا پل به نامهای پونته سیستو و پونته گاریبالدی رو رد کردم تا رسیدم به جزیره وسط رود که اسمش Isola بود و با دو پل فابریچیو و کِستیو به دو طرف وصل میشد. من از پل فابریچیو رفتم توی جزیره و کلیسا و بناهای اونحا رو دیدم و دوباره از روی همون پل برگشتم به خیابان.
تاتر قدیمی مارچلو
بخشی از یک ساختمان تاتر وجود داره که واسه خودش داستانی داره. انگار در زمان موسیلینی، میخواستن یه خیابان ایجاد کنن که مشکلش عبور از چند سایت تاریخی از جمله همین تاتر بوده. جناب موسیلینی هم دستور میدن که خراب کنید و البته که خراب میکنن و به جاش یه خیابان میکِشن که اسمش رو گذاشتن خیابان تاتر مارچلو! میدونید که موسیلینی هم یه سری سربازهای فدایی یه نام لباس مشکی ها داشته که دست به هر کاری میزدن. موسیلینی چند تا کار خوب هم البته داشته. یکی اش تلاش برای وحدت ایتالیا بوده که الحق کار مهمی بوده. آخرش هم معلوم نمیشه که موسیلینی برای ایتالیایی ها شخصیت محبوبیه یا منفور. من از چند نفر پرسیدم و جوابهای کاملا متضادی گرفتم. به هر صورت ولی این خیابون جزو یادگارهای خیلی بدشه.
کمپیدوگلی
کمی بالاتر از این تاتر، اون طرف خیابان، یکی دیگه از یادگارهای میکل آنژ قرار داره که با یه پلکان طولانی شروع میشه و اون بالا به یه میدان ختم میشه. قابل تصوره که مجسمه زیاد باشه اینجا. میدانی که همیشه پر از آدمه و فکر کنم برای فعالان سیاسی (مردمی) هم مکان خوبیه. چون من که رسیدم، اونجا یه تجمع مردمی بود که نفهمیدم برای چی بود؟ هم پلکان، هم میدان و هم مجسمه هاش واقعا دیدنی هستن.
کلیسای آرا کوئلی
درست کنار همین پلکان، پلکان دیگه ای هست که بالاتر از پلکان قبلی میره و به یه کلیسا میره. یه کلیسای بزرگ که شامل یه سالن بزرگ و دو راهرو در دو طرفش هست. تزئینات سقف کلیسا مثال زدنیه. انعکاس نور در داخل کلیسا هم خیلی قشنگ بود و ذوق عکاسی رو قلقلک می داد. حیف که محدودیت زمان جلوش رو می گرفت!
پیاتزا ونیتزیا
و اما میدان معروف ونیتزیا که در کنار کلیسای کوئلی و در مجاورت میدان سن مارکو و در شرق سایت تاریخی رومن فروم واقع شده، از سنگ های سفید و مجسمه های گوناگونی تشکیل شده که رنگش با بقیه بناهای شهر متفاوته. دلیلش خیلی جالبه. این بنا در حوالیه سال ۱۴۰۰ میلادی ساخته شده. نمیدونم همون زمان یا بعدها در زمان بازسازی اش، سازنده اش میگه که این که کاری نداره که از سنگ های رم یک بنا ایجاد کنیم. لذا با نیت ایجاد یک ایتالیای متحد، سنگ های بنا رو از یک شهر دیگه میارن که رنگش کاملا با بقیه شهر متفاوته. بنا با پلکان شروع میشه و پس از گذشتن از پلکانهای مختلف، به قیمت اصلی بنا میرسه کلا به شکل یک هلال بسیار ملایمه که جلوش یه دالان وجود داره و پر از نقاشی های واقعا بی نظیره. سرتاسر پلکان و ساختمان و حتا بالای ساختمان پر از مجسمه است. بعضی از مجسمه هاش من رو یاد داستانهای شاهنامه می اندازه. هم به دلیل رنگ سنگش که مثل مجسمه های طوس بود هم به دلیل شکل شون.
سایت ترایان
یه سایت تاریخی دیگه در شمال شرقی میدان ونیتزیا که شامل یه کلونا یا برج یادبود و یه سری بقایای ستونها است. این هم یکی از فروم های تاریخی اونجا بوده که دیگه چیزی ازش نمونده.
رومن فروم
یک سایت بسیار بزرگ (فکر کنم بزرگ تر صفه از تخت جمشید) که تقریبا در مجموع به شکل یک متوازی الاضلاع یا لوزی است که در شرقش کلوسئو و دروازه کنستانتین، در شمالش ترایان فروم و دی آگوستینو فروم، در شمال غربی اش پیاتزا ونیتزیا و در غربش با کمی فاصله، رود تِوِر فرار داره. جنوبش هم بقایای Circo Massimo قرار داره که نرسیدم درست ببینمش و اطلاعاتی در موردش کسب کنم و فقط از دور دیدمش.
رومن فروم، بخشهای مختلفی داره که یه جاهایی اش کاملا بالای بلندی تپه مانندی قرار داره، مثل بخش پالاتینو که من بالاش نرفتم. یه بخشی داره که در فضای مسطح واقع شده و من فقط همین بخش رو دیدم که البته خیلی بزرگ بود. از سایت، یه سری دیوارها، بقایای سالم و نا سالم ستونها، دروازه ها و یه سری ساختمانهای به نسبت سالم تر باقی مونده که دیدن کاملش شاید یه روز وقت میخواد که البته من نداشتم!
دی نِروا فروم
بعد از رومن فروم به سمت شمال برگشتم که سایت دی نروا فروم قرار داره که این سایت در مجاورت ساختمان Mercati Traianei واقع شده و از اسمش بر میاد که مربوط به سایت ترایانو فروم بوده. یه ساختمان نیم دایره و چند ساختمان متصل به نیم دایره مذکور، موجودیت سایت دی نروا رو تشکیل میده و من از پشت این ساختمانها بازدید کردم.
میدان کوئیرینال
در ادامه یه خیابان سر بالایی رو به سختی طی کردم تا رسیدم به یه میدان خیلی بزرگ که یه بخشی اش فقط عابران پیاده میتونستن بگذرن. یه ساختمان خیلی بزرگ هم تو این میدان هست که اسم میدان از همین ساختمان گرفته شده. به علت اختلاف ارتفاع میدان با خیابان بعدی که مقصدم بود، پله های بالای میدان رو به سمت پایین طی کردم. پله های بسیار عریض و زیبا.
تقریبا همه جاهایی که باید میدیدم رو دیده بودم و لذا خیابان پروپاگاندا رو در پیش گرفتم که به محل قرار با فرانچسکو میرسید؛ پله های اسپانیایی.
پله های اسپانیایی
رسیدم به جایی که میدونستم خیلی دوستش دارم. عمدا زود رسیدم که حدودا یک ساعت وقت داشته باشم. اول یه دور کامل پله ها رو بالا و پایین رفتم و بعد نشستم. نشستم و لذت بردم. همه اونجا میشنن. غلغله است. نمی تونم بگم چه خبره. پله ها از شدت توریست داره میترکه! پایین میدان هم مثل همه جای رم یه فونتانای دیگه است، با شکل منحصر به فرد خودش. در حین نشستن، سر صحبت با یه توریست از چک باز شد که اصلا انگلیسی بلد نبود. اما با زبان بدن و با زبان چکی، حدود ۲۰ دقیقه با هم صحبت کردیم. نه در مورد آب و هوا، بلکه در مورد سیاست، در مورد رم، در مورد واتیکان. نمیدونم چطوری؟ اما باور کنید صحبت کردیم!
دوباره فرانچسکو
فرانچسکو اومده بود. غمگین؛ چرا که تو حراجی برنده نشده بود. راه افتادیم و یه سرکی به خیابان کوندوتی زدیم که خیابان برند های معروفه و قطعا گران! این خیابان درست روبروی پله ها واقع شده. از میدان اسپانیا رد شدیم و از طریق خیابان بابوئینو رسیدیم به میدان پوپولو.
میدان پوپولو
میدان پوپولو یکی از جاهای مهم رم است. یه میدان بزرگ که سه طرفش بناهای مختلفی هست. شمالش دوتا بنای کوچک و یه دروازه وسطش. جنوبش دو تا ساختمان بزرگ. از وسط این دو ساختمان و از دو طرف این دو، جمعا ۳ تا خیابان منشعب میشه که ما از یکی از همین ۳ تا خیابان به میدان رسیده بودیم. غربش هم یه ایوان دیده میشه که به واسطه یه مسیر شیب دار مارپیچ میشه ازش بالا رفت و به میدان و بلکه به شهر مسلط شد.
وسطش هم که باز فونتانا و یه نماد یادبود. این نماد که در چند جای دیگه هم دیده میشه، برگزفته از معماری مصر است و یک هرم با قاعده بسیار کوچک و ارتفاع بسیار بلند است که در نگاه اول اصلا تداعی هرم نداره. دور میدان مجسمه هاش هم رنگ و بوی مصر رو داره و معلومه که الهام گرفته از مصره.
ما از یکی از همون ۳ خیابان جنوبی و این دفعه از یکی دیگه اش رفتیم تا یه رستوران و شام خوردیم. من یه پاستا سفارش دادم که جای همه خالی واقعا عالی بود. در حین شام هم فرانچسکو یه مرور کلی بر تاریخ ایتالیا رو برای من تدریس کرد که واقعا خیلی بهتر از اونچه که در دوران دانشگاه خونده بودم، یاد گرفتم. واقعا عالی بود.
بعد از شام هم برگشتیم میدان پوپولو و همون مسیر شبیدار رو تا بالا رفتیم و از بالا برای اولین بار گنبد واتیکان رو دیدم. این بالا نمای بی نظیری داره و کلی از مردم اینجا هستن و شادی میکنن و میزنن و می رقصن. ساعت ۱۲:۳۰ بود و دوباره دیر شده بود. باز فرانچسکو من رو تا هتل همراهی کرد! در مسیر از بالای پله های اسپانیایی رد شدیم و چند تا خیابان مهم رو نشونم داد که دیگه رمق نداشتم یادداشت بردارم. فقط دیدمشون. یه خیابانی که بیشتر بیزنسی بود. یه خیابانی که مثل هالیوود برای فیلم معروف بود و چند تا کلیسا. به هر حال ساعت ۱ رسیدیم هتل. فرانچسکو رو به یه چای دعوت کردم. اومد و تا نیم ساعت بود و رفت.
روز سخت رم این طوری تموم شد!
پی نوشت:
– خداییش تصور کنین که چقدر راه رفتم؟ مطمئنم که بالای ۲۰ کیلومتر بود. عمرا اگه دیوانه ای میتونست من رو توی این سفر همراهی کنه!
– یه بنای دیگه هم از رم هست که فرداش بعد از واتیکان دیدم و همونجا توضیح میدم. (قلعه سنت آنجلو)
– بخدا خیلی طول میکشه تا این حجم مطلب رو با کیبوردی که فارسی نداره بنویسم.
– هورا……………………… اسپانیای قهرمان!
– نیمه سفر رو تا الان گذروندم. تو سرپایینی ام!
نوشته شده توسط : وبلاگ سفر مجید عرفانیان
کلمات کلیدی: رم , رم , رم