سفرنامه اردبیل
برای رفتن به اردبیل ۲ تا مسیر وجود داره: یکی مسیری که از شمال می ره و مسیر کوتاهی هستش و اتوبوس های مسافربری از اون راه می رن و دیگری مسیری که از راه قزوین، زنجان به اردبیل می ره. ما از راه دوم رفتیم و مسیرمون رو دور کردیم فقط و فقط به خاطر این که یاشار (همسرم) از مدت ها قبل تصمیم گرفته بود بره زنجان به خاطر یه رستوران خیلی معروف که کباب هاش شهره خاص و عام بود و از اول شرطش برای مسافرت به اردبیل این بود که حتما یه وعده غذا باید زنجان (رستوران گلریز) بخوریم. از اونجایی که ما شمال غرب تهران هستیم و به اتوبان تهران کرج خیلی نزدیک، زمان زیادی رو توی شهر برای رسیدن به اتوبان نگذروندیم ولی خب کلا خود اتوبان مثل همیشه و مخصوصا مثل همه چهارشنبه ها ترافیک داشت. ما ساعت ۵ حرکت کردیم و با سرعت تابلوها رانندگی کردیم و ساعت ۹:۳۰ رسیدیم زنجان. رستوران گلریز همون اوایل کمربندی شهر هستش و با اینکه ما چهارشنبه رسیده بودیم باز هم تقریبا شلوغ بود. کیفیت غذا فوق العاده و در حجم زیاد و رفتار کارمندان رستوران مودب و خیلی خوب بود.
بعد از صرف شام از اونجایی که ویلای یکی از آشنایان ما توی یکی از باغ های اطراف شهر بود رفتیم اونجا و شب رو اونجا گذروندیم. صبح ۵ شنبه بعد از خوردن صبحانه و کمی جمع و جور کردن بالاخره ساعت ۱۱:۳۰ راه افتادیم. برای ادامه مسیرمون از بزرگراه زنجان- تبریز حرکت کردیم. توصیه می کنم برای مسافرت حتما حتما پول نقد حتی بیشتر از پیش بینی تون همراهتون داشته باشین و فقط به امید کارت های بانکی تون نمونین. ما یادمون رفت از شهر پول نقد به اندازه کافی بگیریم و توی راه هم هیچ عابربانکی وجود نداشت. نتیجه ش این شد که رفتیم پمپ بنزین و یاشار لطف کرد از پولی که در نظرگرفته بودیم بیشتر بنزین زد و همه پولمون رو دادیم و دیگه پول عوارض نداشتیم بدیم. البته عوارضی گذاشت رد بشیم ولی بهمون برگه نداد که عوارضی بعدی نشون بدیم. ما هم کاسه چه کنم چه کنم دستمون بود که یکی از هموطنای زنجانی به دادمون رسید و رفت برامون قبض گرفت. بزرگراه زنجان- تبریز یکی از بهترین بزرگراه هایی بود که دیدم. همه خیلی اصولی و طبق مقررات توش رانندگی می کردن. وسط های بزرگراه از مسیر خلخال وارد استان اردبیل شدیم
و بالاخره ساعت ۳:۳۰ به شهر اردبیل رسیدیم.
ما مجبور بودیم برای اقامت بریم سرعین. چون من از طرف اداره قبلا جایی رو رزرو کرده بودم. یه مهمانسرا که برای کارمندان اداره ما هستش. فاصله اردبیل تا سرعین ۲۰ دقیقه ست و حتی این مسیر کوتاه از اردبیل به سرعین هم زیبایی خاصی داشت و از همون اول کاملا مطمئن شدیم که مکان زیبایی رو برای مسافرت انتخاب کردیم.
شهرستان سرعین نسبت به سال های قبلش خیلی پیشرفت کرده ولی هنوز همون بافت فقیر خودش رو داره طوری که می تونم بگم نصف بیشتر مردمی که اومده بودن اونجا کنار خیابون ها چادر زده بودن و حتی چند تا پارکینگ هم اونجا بود که محل اسکان مسافرین بود. سرعین تنها جاذبه گردشگری که داره آب گرمش هست و نه هیچ چیز دیگه و از اونجایی که قصد ما گشتن اردبیل و اطرافش بود کلا آب گرم نرفتیم و توی سرعین اصلا نچرخیدیم. خلاصه از اونجایی که ما ساعت ۳:۳۰ رسیده بودیم اردبیل و تا بریم سرعین و وسایلمونو انتقال بدیم به مهمانسرا ساعت شده بود ۶:۳۰ دیگه نتونستیم جایی رو بگردیم و فقط تونستیم بریم برای شام. برای شام ما رفتیم یه چلوکبابی توی خود اردبیل به اسم رستوران قربانی که کیفیت گوشت کبابی ش و قیمت هاش فوق العاده بود. برخورد افرادش هم عالی. نکته جالب این رستوران این بود که غذا رو توی کاسه سرو می کرد، بعدش هم توی کاسه چایی می ریخت. ما ۲ شب برای شام رفتیم اونجا، سرشون حسابی شلوغ بود ولی با این حال خوب به همه مشتری ها می رسیدن. ما هم که نمی شد کلا اونجا چایی نخوریم. طوری شده بود که شب دوم دیگه برامون یه فلاسک گذاشت سر میزمون.
روز جمعه صبح زود به سمت ارتفاعات کوه سبلان رفتیم. منظره کوه با اینکه سرسبزی نداشت اون فصل از سال ولی زیبا بود. کوه سبلان به عروس کوه های ایران معروفه و واقعا منظره و چشم اندازه بالای کوه فوق العاده بود.
از همون ابتدای کوه محلی های اونجا عسل می فروختن و جالبیش این بود که خیلی هاشون شتر داشتن و بعضی هاشون در ازای خرید عسل اجازه شترسواری مجانی به خریدارها می دادن. ما تقریبا تا پیست اسکی توی کوه بالا رفتیم و از اونجا عسل خریدیم. عسل های بالای کوه فوق العاده بود و فروشنده ش همه مدل عسلی داشت و خودش صادقانه عسلی که نصفش شکر باشه رو هم به ما نشون داد، مزه عسل هایی که داشت دقیقا همون چیزی بود که خودش می گفت، عسلی که خودش می گفت شکر داره خیلی متفاوت بود با عسل گون، عسل آویشن، عسل طبیعی و ….. فروشنده می گفت که ما اینجا عسل ها رو با سختی از دست خرس ها محافظت می کنیم. ما که از خریدمون کاملا راضی بودیم.
از کوه که برگشتیم تصمیم گرفتیم بریم بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی که معروفترین اثر دیدنی اردبیل هست. شهر اردبیل از نظر تبلیغات گردشگری خیلی ضعیفه، به طوریکه برای پیدا کردن مکانی که مورد نظرمون بود باید کلی سوال می کردیم و می گشتیم. و هر چقدر هم دنبال کیوسک های گردشگری گشتیم که ازشون نقشه اردبیل رو بگیریم کیوسکی ندیدم، محل ورودی موزه شیخ صفی الدین هم به ما اعلام کردند که نقشه شهر تموم شده! شیخ صفی الدین اردبیلی که قرن ۷-۸ هجری قمری زندگی می کرده جد خاندان صفوی و مرید شیخ زاهد گیلانی بوده و شعرهایی به لهجه گیلکی و فارسی داره. بقعه شیخ صفی در زمان صفویان خیلی زیاد مورد توجه قرار می گیره و شاهان صفوی مخصوصاً شاه تهماسب اول، شاه عباس اول و شاه عباس دوم وقت بسیاری رو صرف تعمیر و تزیین این بنا می کنن. (باید این نکته رو باید بگم که من تمام این اطلاعات رو از طریق اینترنت و سی دی های ایرانگردی که خودم توی خونه داشتم جمع کردم، چون عادت دارم همیشه قبل از رفتن به هر مکان دیدنی اطلاعاتم رو تکمیل کنم که این کار همیشه به نفعم بوده، چون اکثر این مکان ها هیچ راهنمایی ندارن و هیچ بروشور یا کاتالوگی هم نمی دن مثل همین اردبیل که می گفتن بروشور تموم شده و یا اگر هم راهنما داشته باشن، هزینه داره مثل شیراز). باید این نکته رو هم بگم که تور اردبیل گردی به صورت رایگان هم وجود داشت که چند جای مختلف توی شهر می بردن ولی مهلت ثبت نامش فقط صبح بود، یه بار هم که ما صبح رفتیم مسئولش نبود، بعدشم به ما گفتن که تور دیگه تموم شد و اون چند روز بود. بگذریم. بقعه ۷ بنای اصلی داره : ۱- حرم خانه ۲- بقعه شیخ صفی ۳- چینی خانه ۴- قندیل خانه ۵- مقبره شاه اسماعیل صفوی ۶- دارالحدیث ۷- جنت سرا پس از تهیه بلیط ورودی، وارد که می شین یه باغ کوچیک و جمع و جور و زیبا قبل از رسیدن به بقعه وجود داره.
بعد از گذاشتن از باغ وارد قسمتی می شیم به اسم چله خانه می شیم. این بنا بوسیله دو در از باغ و مقبره اصلی جدا می شه. واقعا این محل زیباست. آبی فیروزه ای و آبی تیره کاشی ها جلوه خاصی به این محوطه کوچیک داده.
در ورودی از طرف باغ هست
در ورودی از طرف خود چله خانه. بعد از گذشتن از چله خانه وارد یه حیاط خیلی بزرگ می شیم که این قسمت به جنت سرا معروف هست و در حقیقت در ورودی مقبره از داخل این حیاط باز می شه.
قبل از وارد شدن به مقبره سنگ مرمر سفیدی وجود داره که فرمان شاه طهماسب اول روش نوشته شده که مردم اردبیل رو به امر به معرف و نهی از منکر فرمان داده.
یکی از نکات جالب مقبره شیخ صفی الدین تاکید بسیارش روی تاثیر سلسله صفویان در ساخت بناست. جالبه که روی در ورودی مقبره از طرف چله خانه نام شاه عباس صفوی با تاکید السلطان السلطان دیده می شه و مشخص کننده این قضیه هستش که اون دوره صفویان از مقبولیت قابل توجهی برخوردار بودن.
مقبره شیخ صفی الدین رو پسرش شیخ صدرالدین موسی در سال ۷۳۵ هجری قمری طی ۱۰ سال ساخته. این بنا برجی استوانه ای هستش که از آجر ساخته شده و اینطور که گفته می شد قطر این استوانه تقریبا شش متره. این بنا هم مثل خیلی از بناهای قدیمی با کاشی های آبی تزیین شده و نوشته های قرآنی روی کاشی ها نوشته شده. واقعا ساخته شدن این بنا به این شکل (استوانه ای و گنبد روش) برای اون زمان و دوام آوردنش تا الان خیلی جای تعجب داره.
وارد مقبره که می شیم چند قسمت مختلف وجود داره. یکی از این قسمت ها حرم خانه س. حرم خانه یه اتاق مربعی که سفیدکاری شده و سقفش گنبدی نیم دایره س و کف اتاق با کاشی های خشتی سبز آبی فرش شده و داخلش ۱۰ مزار وجود داره و جالبه که دو تا از قبرهای اونجا برای دختر و همسر شیخ صفی الدین هست. توی اتاق دیگه قبر شیخ صفی الدین و پسرش و نوه ش هست. جالبه که قبر اول که از همه بزرگتره برای خود شیخ صفی و قبر بعدی که کوچیکتره برای پسرش و قبر آخر که از همه کوچیکتره برای نوه ش هست که فکر می کنم اندازه این تابوت ها رو به خاطر نسبت پدر و پسری اینطوری گذاشتن.
قسمت دیگه چینی خانه بود. چینی خانه یه اتاق تقریباً هشت ضلعیه. داخل چینی خانه از زمین به فاصله دو متر با ظروف قدیمی و نفیس چیده شده و بالای اون تا سقف تعداد خیلی زیادی طاقچه وجود داره که من خودم نتونستم تشخیص بدم جنسشون از چوب بود یا گچبری شده. اینو هم باید بگم که نور خیلی کم بود و اجازه عکاسی با پایه دوربین رو هم به ما نمی دادن.
پشت مقبره شیخ صفی هم مقبره شاه اسماعیل هستش که دیگه اونجا نور خیلی کم بود و عکسها همه بد شد چون دیگه اصلا نمی ذاشتن با پایه عکس بگیریم. عکسهایی هم که قبلش از چینی خانه گرفتیم رو ندیدن با پایه گرفتیم وگرنه که اجازه نمی دادن، البته منطقشون که خیلی مسخره بود برای عکس نگرفتن با پایه. بماند. بعد از مقبره شیخ صفی و خوردن ناهار به سمت روستای کلخوران حرکت کردیم. کلخوران روستای خیلی کوچیک تو خود شهر اردبیله که بقعه شیخ امین الدین جبرئیل پدر شیخ صفی الدین و جد سلاطین صفویه در اونجا قرار داره. دورتادور محوطه ای که بقعه قرار داره دیواره خوشبختانه (که باعث کمتر آسیب دیدن بنا می شه) و دری که رو به بنا باز می شه یه در خیلی بزرگ و قدیمی چوبی که به نظر من خودش شاهکاریه. مقبره سید امینالدین جبراییل به صورت هشت ضلعی وسط محوطه قرار گرفته. از آجر درست شده، بیرونش هم با تزیینات کاشی به صورت تلفیقی کار شده، سقفش مسطحه و وسطش گنبد آجری ست.
در حق بنا به شدت کم لطفی شده و مهجور مونده. مشخصه که هیچ رسیدگی به بنا نمی شه، فقط یه نفر والی بنا بود و بس. خیلی متاسف شدم که دیدم وضع اینجوریه. تازه بعد از این که ما کلی دور زدیم توی محوطه و بقعه آقای والی بنا اومدن و این جور که من فهمیدم از اهالی همونجا هستش که احتمالاً از سر دلسوزی فقط میاد در اونجا رو باز می کنه و شبها می بنده، خودش هم می گفت که هیچ رسیدگی و دلسوزی نمی شه. به هر حال. مابین پیشخوان ورودی و گنبدخانه فضای مستطیل شکلی با تزئینات زیبای کاشی کاری و لایه چینی قرار گرفته که روحانیت خاصی به فضا بخشیده است.
بعدش گنبدخانه مقبره واقع شده که دو اتاق در طرفینش داشت. سقف این فضای همونطوری که گفتم هشت ضلعی و با گنبد و مقرنس پوشانده شده و واقعا در عین سادگی و بی ریایی زیبایی منحصر به فردی ایجاد کرده. کلاً فضای داخل خیلی معنوی بودش و حس خوبی به آدم می داد.
اتاق ها مجموعه ای از انواع اسلیمی ها و ترکیبی از رنگ های سبز، آبی خاکستری، قهوه ای، قرمز، فیروزه ای در متن ها و صورتی، سفید و طلایی بر گل ها و اسلیمی هاست.
توی محوطه بقعه ۴ تا مقبره کوچیک دیگه هم بود که اسم هر کدومشونو داخلش نوشته بود. برای یکیشون در فلزی درست کرده بودن و درشو بسته بودن. نمی دونم چرا. مقبره امامزاده سیدحمزه- مقبره سیدغنی عاملی- مقبره سیدمحمد اعرابی- مقبره سیدقطب الدین عوض الخواص
برای شام هم رفتیم یه فست فود که همینطوری پیدا کردیم به اسم پیتزا پیتزا که قیمت ها و کیفیتش خوب بود، محیطش هم خیلی کامل و تمیز بود. شنبه صبح بعد از اینکه محل اقامتون توی سرعین رو تحویل دادیم اومدیم که خود اردبیل بمونیم. از اونجایی که محل اقامت جدید رو باید ساعت ۲ بعدازظهر تحویل می گرفتم و تا اون موقع چند ساعتی مونده بود تصمیم گرفتیم بریم بازار قدیمی و بزرگ اردبیل رو بگردیم. جالبه که اونجا هم بازار خیابان امام خمینی بود. بازار اردبیل خیلی چشمگیر نبود و صنایع دستی اونجا هم گلیم، جاجیم بود و بیشتر سوغاتی اردبیل می شه گفت خوراکیه مثل عسل که ما از خود ارتفاعات سبلان خریدیم، حلوای سیاه که خیلی طرفدار داره و عسل و سرشیر. می تونم بگم بازار اردبیل فقط بافت قدیمی داشت و یه بازار خیلی معمولی بود. به همین خاطر ما خیلی وقتمون رو اونجا نگذروندیم. برای ناهار آش دوغ خوردیم، به هر حال یه اردبیل و یه آش دوغ، مگه می شه بود و آش دوغ نخورد. واقعا هم حرف نداشت. عالی.
محل اقامت جدید ما توی مجموعه شورابیل قرار داشت. شورابیلی که امروز وجود داره یه محوطه تقریباً شبیه پارک ارم تهران. نمی دونم درسته یا نه ولی می گن قدمت این دریاچه از دریاچه ارومیه بیشتره و قدیم ها آبش شور بوده و خاصیت درمانی داشته ولی الان دیگه بهش آب شیرین اضافه می کنن و کلا دریاچه کردنش و زمین بازی و وسایل سرگرمی و … داره، مجموعه شورابیل توی خیابون دانشگاه قرار داره و جای جدیدی که قرار بود این دو شب بمونیم یکی از ویلاهایی بود که اداره در اختیار ما گذاشته بود. بعد از اینکه موفق شدیم محل جدید اقامتون رو تحویل بگیریم به طرف جنگل فندق لو حرکت کردیم. جنگل به فاصله ۱۰ کیلومتر از شهر نمین و ۳۰ کیلومتر از شهر اردبیل قرار داره. منطقه نمونه گردشگری فندقلو به دلیل برخورداری از درختان فندق به این نام خونده می شه و یکی از مهمترین منابع طبیعی گونههای گیاهی از جمله بلوط، بیدمشک، راش، مرز و بابونه س ولی چون فندق بیشتر از همه گونه های گیاهی توی این محل روییده به همین خاطر به این اسم معروف شده.
طبیعت جنگل فندق لو فوق العاده بود. مخصوصا اینکه هوا هم مه آلود بود و توی ارتفاعات که می رفتی مه از بالا به سمت پایین حرکت می کرد و حرکت مه روی پوست صورت احساس خیلی خوبی می داد. توی ارتفاعات جنگل که بالا می ری تله کابین درست کردن که از روی گردنه حیران رد می شد و پایین می رفت. قیمت تله کابین نفری ۱۲۰۰۰ تومن بود. طبیعت فوق العاده بود، فوق العاده، به نظر من یکی از زیباترین مکان های ایران همین گردن حیران باشه. تله کابین شما رو از منطقه کوهستانی و سرسبز اردبیل به منطقه سرسبز پایین کوه می بره، به سمت آستارا، واقعا دیدن این منظره و این جابجایی شگفت انگیزه. البته اکثریت از پایین میومدن و از روی گردنه رد می شدن و به بالای کوه می رسیدن. امکانات رفاهی بالای کوه خیلی خوب بود و حسابی رسیدگی کرده بودن و داشتن پیست اسکی روی چمن و برف هم درست می کردن. اوایل جنگل هم برای اقامت های ییلاقی کمپینگ درست کرده بودن و معلوم بود که شب موندن توی جنگل حسابی می چسبید، ما با اینکه خیلی دوست داشتیم بمونیم ولی چون اطلاع نداشتیم که همچین امکانی وجود داره و وسیله ای همراه نبرده بودیم نشد بمونیم. از اونجایی که استان اردبیل به داشتن چشمه های آبگرم طبیعی معروفه، فندق لو هم بی نصیب نمونده و داخل جنگلش یه استخر آب گرم به اسم مشه سویی داره که مثل همه آبگرم ها خاصیت درمانی داره. ما توی جنگل که می گشتیم و عکاسی می کردیم روباه و سگ و عقاب هم دیدیم. یکی از اهالی اون منطقه که ما ازش فندق خریدیم می گفت این منطقه گرگ و خرس و روباه و قرقاول و کبک و عقاب داره و ما رو متوجه اشتباهمون کرد و فهمیدیم که سگ هایی که توی جنگل داشتیم باهاشون دوست می شدیم و می خواستیم بازی کنیم در حقیقت سگ وحشی بودن و خیلی شانس آوردیم که کاری به کار ما نداشتن و کلا بهمون بی محلی کردن.
مه ارتفاعات جنگل رو به خوبی می شه توی عکس ها مشاهده کرد.
رودخونه ای که وسط راه پیدا کردیم
یکشنبه صبح تصمیم گرفتیم جاده خلخال- اسالم بریم و ببینیم تمامی تعریف هایی که شنیدیم درسته یا اغراق شده. بدون اغراق باید بگم جاده پیچ در پیچی که اسالم و خلخال رو در دو استان اردبیل و گیلان به هم متصل میکند، یکی از زیباترین جادههای ایران هستش و من به قشنگی این جاده رو حتی تو هیچ کدوم از جاده های شمالی ایران ندیدم. شهرستان خلخال که تموم می شه بافت کوهستانی و صخره ای قرمز شروع می شه ولی از انتهای اون که به اسالم نزدیک می شی یه دفعه ای بافت کلا عوض می شه و با این که ما آخر تابستون رفته بودیم هنوز هم بسیار سرسبز بود و دیدنی.
این جاده به قدری جنگل داشت و راه فرعی و میانبر که ما اصلاً گیج شده بودیم و نمی تونستیم انتخاب کنیم برای ناهار کجا بریم، یکی از قشنگی های این منطقه بازی ابرها بر فراز آسمون و وزش باد بود. طوریکه شما چند دقیقه توی آفتاب هستین و بلافاصله ابر میاد بالای سرتون.
هوای منطقه دلچسب و مطبوع و خنک بود و چندین آبشار و چشمه سار هم توی فرعی ها وجود داشت. قشنگی این مسیر مثال زدنی نیستش، اول مسیر کوهستان، بعد جنگل، بعد دشت و دوباره جنگل.
زیبایی این مسیر انقدر زیاده که حتی برای یک لحظه هم تکراری نمی شه. ما به قدری بالا رفتیم که از سطح مه هم بالاتر بودیم.
برای مسیر برگشت ما اول رفتیم تالش، سپس آستارا و در نهایت اردبیل. ما غروب به آستارا رسیدیم و بارون هم گرفته بود و رانندگی تو جاده آستارا و گردنه حیران و قرار گرفتن تو اون فضای رمزآلود و جالب حسابی می چسبید. دوشنبه صبح مسافرت ما تو شهر اردبیل تموم شد و ویلا را پس دادیم. متاسفانه توی این مسافرت با اینکه من خیلی دوست داشتم بریم مشکین شهر رو هم بگردیم نشد، چون وقت نداشتیم و مجبور بودیم بین خلخال-اسالم و مشکین شهر یکی رو انتخاب کنیم که ما اولی رو انتخاب کردیم و من اصلا هم پشیمون نشدم چون خیلی قشنگ بود، البته توی مشکین شهر هم مثل اینکه قلعه و آثار تاریخی نسبتاً قابل توجهی وجود داره و هر کسی که رفت اردبیل یه جوری برنامه ریزی کنه که بتونه این شهر رو هم بگذرونه. ما دوشنبه ساعت ۱۲ ظهر اردبیل رو به قصد شمال (بندرانزلی) ترک کردیم و من ادامه سفرنامه رو تو قسمت مربوطه می نویسم تا این سفرنامه هم زیادی طولانی نشه.
نتیجه گیری و توصیه ها : قبل از ورودی شیخ صفی چندتا مغازه لوازم سنتی بود مثل مغازه جواهرآلات، کیف، گلیم، جاجیم و …. من اونجا یه کیف خریدم که گفتن اهالی ارس (رود ارس) بافتن به قیمت ۲۰ هزار تومن. کیف فوق العاده شیک و قشنگه، طوری که برگشتم تهران هیچ کس باور نمی کرد من با این قیمت این کیفو خریدم. قیمت ها کلاً توی اردبیل خیلی پایین بود و کیفیت ها بالا. ما یه جا بستنی قیفی خوردیم و می تونم بگم من تا حالا حتی توی بهترین بستنی فروشی های تهران هم همچین بستنی نخوردم. کاملاً مزه شیر خالص رو می داد، مزه ش هنوز هم زیرزبونمه. در انتها اینکه وقتی شروع به نوشتن سفرنامه کردم فکر نمی کردم انقدر سخت باشه، چندین بار خوندم و ویرایش کردم، شماره عکس ها رو بارها عوض کردم و …. تا این سفرنامه تهیه شد. امیدوارم هر کسی که مطالعه کرد بتونه ازش استفاده کنه و براش مفید باشه. من بقیه سفرنامه رو توی قسمت دیگه که مرتبط باشه می نویسم.
نویسنده : سمانه زارعی
شنبه، ۲ آذر ۹۲ ساعت ۱۸:۲۶
توسط لست سکند