سفرنامه اروپا – بروکسل

سفرنامه اروپا – بروکسل

تلخ ترین شیرین سفر شد… انگار تمام این راه را برای این رفتیم تا یک فرشته را بیابیم و از لحظه لحظه حضورش، از شیوه تفکر و ذهن بازش لذت ببریم. همانگونه که همیشه معتقد بودم بعضی از افراد پلی هستند برای پیوند آدمهایی از یک جنس، فکر می کنم بعضی مکانها هم ساخته شده اند برای آشنایی با آدمهایی که باید بشناسی شان و از حضور و تفکر نابشان لذت ببری… بروکسل برای ما یعنی آشنایی با یک فرشته، فرشته ای به نام یانا…

از بروکسل نوشتن برایم سخت است، اول فکر کردم نانوشته بگذارم تا از انتقال حسی که شاید فقط مختص من باشد جلوگیری کرده باشم اما درنهایت به این نتیجه رسیدم که این هم بخشی از چالش ثبت خاطرات است؛ پس میگویم تا بدانید: واقعیت این است که بروکسل اصلا به دلم ننشست… اول گذاشتم به پای خاطره تلخ ورود به شهر اما، راستش را بخواهید بدتر از بروکسل را هم در ورود به کشور یا شهر بیگانه پشت سر گذاشته ایم و روی حس شهر اثر نگذاشته؛ اولین شهری ست که گمان می کنم دلتنگ دیدارش نشوم. نه که زیبا نباشد؛ نه که دیدنی نداشته باشد… نه، این شهر چیزی کم دارد انگار…

تا به شهر برسیم، غروب شده بود. خسته و خواب آلود به دنبال آدرس میزبانمان گشتیم و محله را یافتیم اما پلاک را با اینکه جلوی چشممان بود نمی دیدیم. قبل از سفر خانم جوانی که در حال فراگیری فارسی بود با فرستادن پیامی میزبانی ما را به عهده گرفته بود و حتی درخواست سوغاتی ایرانی هم کرده بود و ما هم باز از طریق ایمیل روز و ساعت پرواز را اطلاع داده بودیم و روز قبل هم از برلین آمدنمان را یادآوری کرده بودیم؛ بالاخره بعد از جستجوی فراوان هم پلاک را یافتیم هم زنگ آپارتمانش را… آیفون را که برداشت پرسید که کیستیم و سپس اطلاع داد که منتظر ما نبوده… نمی خواهم به آن لحظات برگردم و لحظه به لحظه آن مکالمه را بنویسم. همین قدر بگویم که درنهایت از خانه اش بیرون آمدیم و خسته و بهت زده، زیر باران کنار جدول خیابان نشستیم. دوست دیگری هم دعوتمان کرده بود که به دلیل این دعوت از آن انصراف داده بودیم با این وجود به خاطر یک میهمانی که برای فردا شب به آن دعوتمان کرده بود شماره تلفن داده بود تا برای قرار هماهنگ کنیم. اعتبار سیم کارت هم ته کشیده بود و وُدافون یونان در تحریم بود و به عبارتی غیر قابل شارژ! آنقدر خسته بودیم که حتی فکر پیدا کردن هتل هم ناممکن می نمود. در یک پیام ماوقع را شرح دادم و پرسیدم که دعوتش هنوز پابرجاست و فرشته مهربانمان ” یانا ” پاسخ داد: البته؛ و آدرس را فرستاد و گفت نزدیک تر که شدیم خبرش کنیم تا در ایستگاه تراموا به دنبالمان بیاید. شوک ماجرای پشت سر گذاشته از رفتار زشت آن زن چنان بود که فراموش کردم انتهای پیام بنویسم اعتبار نداریم و از شدت ناراحتی حتی به ذهنم نمی رسید یک میلیون راه حل هست برای ارتباط برقرار کردن با یانا… در ایستگاه های آخر، غم چشمانم آنقدر زیاد بود و با بهت به گوشی می نگریستم که در ایستگاهی که پیاده شدیم دختر جوان نازنینی به طرفم آمد و بی گفتگو موبایلش را به دستم داد. پس از چند دقیقه یانا آمد و ناباورانه به داستان عجیب ما گوش می داد. وارد آپارتمان فوق العاده تمیز و پر از کتابش شدیم. دختری به شدت با سلیقه، اهل سفر و بسیار مشتاق شناخت فرهنگ ها و رسوم. از آن آدمها که باید ساعتها از مصاحبتشان لذت ببری. سعی کرده بود عربی یاد بگیرد که ناموفق بود و برای شناخت اسلام قرآن می خواند و برای درک روزه، یک ماه روزه گرفته بود و به خودش افتخار می کرد. کتاب شازده کوچولو را تقریبا به همه زبانها داشت و همان موقع رضا یادداشت کرد تا وقتی برگشتیم نسخه فارسی را هم برایش بفرستد. کوتاه سخن آنکه، برای دیدن نگین بروکسل باید زمین را می شکافتیم و این چنین بر ما رفت تا نوبت به دیدن شهر رسید.

بارانی که از ونیز پا به پای ما می آمد، اینجا نیز با پشتکار تمام می بارید و تمام خاطرات بلژیکی ما خیس و بارانی ست. هر وقت اسم بروکسل می آمد یاد سریال ارتش سری می افتادم. دیدنش برایم جاذبه داشت و مشتاق بودم برای شناختنش. صبح زود و با پای پیاده اکتشاف کوچه ها را شروع کردیم و نقشه به دست راه افتادیم برای دیدن میدان معروف و زیبای گرند پلاس. خیابانهای اطراف میدان از محله های قدیمی شهر است و دیوارها پر است از نقاشی های کارتونی. نام بلژیک که بیاید، باید از شکلات، آب جو و کارتون نام برد. کارتونهایی مثل تن تن و لوک خوش شانس.

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

در فروشگاه های صنایع دستی هم شخصیت های کارتونی فراوان یافت می شوند…

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

 گرند پلاس – یک میدان قدیمی و زیبا

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

وسط میدان یک گلفروشی بود.

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

این بنفشه های زیبا، تزئینات فضای ورودی یک کافه بودند؛ باران شسته بودشان، هیچ گاه تا این حد از لطافت این گل لذت نبرده بودم…

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

بدون شرح

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

ساختمان بورس بروکسل با بیش از ۲۰۰ سال قدمت

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

خیابانهای اطراف میدان

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

پشت یکی از پنجره ها طرح مجسمه ای پیداست که نمی دانم به ساعت کلیسا می نگرد یا به شمایل مریم که روی در مشبک فلزی نقش بسته است…

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

این خیابان مرکز خرید بسیار معروف و شلوغی است؛ خلوتی این عکس به خاطر شروع بارش تند باران است.

بروکسل، غیر از شکلات خوردنی معروف دیگری هم دارد: وافل، که با تزئینات مختلف ارائه می شود، از بستنی و کرم شکلات گرفته تا میوه های جنگلی و پودر قند. بسیار خوش مزه است و توریست ها معمولا بر طبق سلیقه شان وافل را سفارش می دهند اما اهالی بروکسل معمولا وافل با توت های وحشی یا پودر قند را می پسندند. می خواستم عکس بگیرم که پیرمردی اهل کشور چک با رضا سر صحبت را باز کرد و حدود ۲۰ دقیقه از خاطرات سربازیش در جنگ جهانی صحبت کرد…

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

اینجا یکی از جاذبه های مهم توریستی بروکسل می باشد. آنقدر توریست سر این کوچه باریک حلقه زده و چنان مشتاق با این مجسمه عکس یادگاری می گیرند که گویی شاهکار قرن اینجاست…وقتی نزدیک تر شدیم مجسمه پسر بچه ای به نام “مانِکِن پیس” را دیدیم که توسط هنرمندی فرانسوی در قرن ۱۷ ساخته شده است. شاید اگر سر راه از فلورانس گذر نکرده بودیم با دیدن این توریست های زنده دل به خنده نمی افتادیم!

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

یک جورهایی سمبل بروکسل شده و همه جا مجسمه یادگاریش را می فروشند.

بروکسل تزئینات شهری زیبایی دارد؛ از جمله آنها می توان به نیمکت های قشنگ و خلاقانه اش اشاره کرد…

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

در فضای بین شمشادها، این نیمکت های چوبی زیبا جا خوش کرده اند.

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

نمای کلی این محوطه

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

شکوه چشم نوازی داشت این ساختمان

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

کاخ پادشاهی – خانواده سلطنتی در قصری بیرون شهر زندگی می کنند و از این کاخ برای دیدارهای رسمی استفاده می کنند.

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

این پارک زیبا درست روبروی کاخ واقع شده است.

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

باران می بارید اما قطره های آب از لوله ای می چکید که در دست مجسمه تعبیه شده است.

گشت آن روز اجبارا به پایان رسید و راه افتادیم به سمت محل برگزاری میهمانی تا به یانا و دوستانش بپیوندیم؛ نه رگبار تمام می شد نه چتر نیمه شکسته توان خشک نگه داشتن ما را داشت. مثل موش آب کشیده به نمایشگاه رسیدیم…

یک گردهمایی دوستانه از اهالی بروکسل که تقریبا هر هفته دور هم جمع می شوند، گپ می زنند،غذا می خورند، ساز می زنند و ترانه می خوانند و گاهی از نمایشگاه خیریه خرید می کنند. محیط فوق العاده ای بود و واقعا از بودن در چنین فضایی لذت بردیم. شاید تنها جایی بود که طعم بروکسل می داد؛ از بس مهاجر آسیایی و افریقایی (که اکثرا غیر قانونی هستند) زیاد است، تشخیص اهالی بروکسل برای درک شیوه زندگی شان کار دشواری است.

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

این بانوی نازنین هم لباس سنتی زیبایی در بر داشت هم با صدای دلنشینی آواز می خواند.

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

دوست داشتنی بود و برایمان آواز خواند.

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

زیورآلات دست سازی که از برزیل آمده اند و از میوه یک درخت ساخته شده اند.

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

اسمش را فراموش کرده ام اما، شبیه میوه کاج بود.

سفرنامه بروکسل
سفرنامه بروکسل

و در نهایت یانای زیبای ما. خیلی دوست داشت فارسی یاد بگیرد اما می گفت تشخیص حروف بسیار سخت است. روی تخته پشت سرش برایش حروف را نوشتم؛ اسمهایمان را نیز و توضیح دادم تفاوت، بیشتر در تعداد دندانه ها و نقطه هاست اما نپذیرفت؛ با این وجود دوست داشت اسمش را به فارسی یاد بگیرد که نوشتم و در انتها درخواست کرد بنویسم ” تابستان زیبای بلژیکی…”

 

نوشته شده توسط : وبلاگ کوله پشتی نارنجی

حتما ببینید

سفرنامه هند

سفر معنوی هندوستان

سفر معنوی هندوستان     قسمت اول (سفر به درون یا بیرون!) تا جایی که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *