سفرنامه بالی (سفر به بالی روز چهارم)
سفر به بالی روز چهارم
امروز راس ساعت ۸:۳۰ صبح راننده که خودش رو تونی معرفی میکرد در لابی هتل بود و گروه هشت نفره ما آماده حرکت برای شروع تور آتشفشان کینتامانی بود. در ابتدای سوار شدن خانمها ۴ نفر یک گروه تشکیل دادن و من، آقا مجید، امین و حسن هم یک گروه و بسمت اولین نقطه بازدیدمون که نمایش بارونگ (Barong)بود به راه افتادیم.
به محل نمایش رسیدیم و پس از تهیه بلیط صدهزار روپیه ای وارد شدیم هوای شرجی و گرم در کنار موسیقی یکنواخت اندونزیایی و نمایشهایی که حداقل برای ما جالب نبود بشدت اعصاب رو آزار میداد ( هنوز صدای آهنگ هایی که با چکش روی ساز مخصوص میزدن تو مغزم میپیچه) ، نمایش چیزی شبیه ببر
و بعد هم رقص اندونزیای که بیش از ربع ساعت تحمل نکردیم و به سمت مقصد بعدی به راه افتادیم.
مرکز نقاشی روی پارچه (Batik Painting)
اونجا مردان وزنانی بودند که با مرکب به روی پارچه نقاشیهای جالبی میکشیدند هر چند که جوشیدن مداوم چیزی شبیه قیرو انتشار دود در هوا به طور مداوم فکر کنم سلامتشون رو به شدت تهدید میکرد.
نکته جالب دیدن چند نفر از مسافرهای ایرانی بود که در هتل میدیمشون و یکروززودتراز ما به بالی اومده بودند چند باری بهشون پیشنهاد داده بودیم تورها رو خودشون برن ولی قبول نکردند و این تور رو از آنیتا خریده بودند اونهم به مبلغ ۵۵ دولار چیزی به روی خودمون نیاوردیم چون احتمالاً حس مغبون شدن بهشون دست میداد. از ما قیمت رو پرسیدن که آقا مجید بهشون گفت ما هم در همین حد پول دادیم بچه ها پیش ما اومده بودند و با خنده میگفتن البته برای ۸ نفر!!!
بسمت منطقه ابود و آتشفشان کینتامانی به راه افتادیم
آتشفشان کینتامانی و دریاچه باتور
(kintamani volcano & Batur Lake)
با نزدیک شدن به منطقه کینتامانی باجه ای بود که باید بلیط و عوارض رو میگرفتیم مبلغ رو پرداختیم و وارد شدیم بسیار زیبا و دیدنی هست قسمتی از دامنه کوه تیره و سیاه رنگ هست که ناشی از مواد مذاب سرد شده هست و سمت راست دریاچه باتوردر کنار نسیم خنکی که میوزید و سر سبزی منطقه که بسیار منظره زیبایی رو ایجاد کرده.
کلی عکس گرفتیم. در تمام طول مسیر دوره گرد ها به توریستها چسبیده بودند برای فروش اجناسشون کافی بود قیمت چیزی رو سوال کنید اونوقت مجبور میشدید همراهی فروشنده و اصرارش برای خرید رو تا مسیر زیادی تحمل کنید امین و حسن دو تا شطرنج و تخته نرد که از چوب ساخته شده بود چشمشون رو گرفته بود فروشنده از صد دولار تا ۳۵ دولار پایین اومده بود اینقدر باهاش چونه زدیم که هر کدام رو پانزده دولار خریدند. یه فروشنده دوره گرد داشت با گاری بلال میفروخت ایستادیم تا برای همه گروه بلال تازه کباب کنه
خیلی چسبید فقط تنننننننند بود خیلی تند.
قهوه لوواک (Luwak Coffee)
بسمت مزرعه قهوه لوواک به راه افتادیم.
لوواک یه حیوانی هست شبیه روباه که دانه های کال قهوه رو میخوره و ظاهراً در معدش فرآیندی انجام میشه که روی پروتئین های قهوه تاثیر میزاره و طعم خاصی به اون میده
با عرض معذرت بعد از اینکه قهوه ها تبدیل به پی پی شدند اونها رو جمع میکنند و پس از خشک کردن ،
شستن و بو دادن به فروش میرسونند.
قهوه لوواک یکی از گرونترین قهوه های دنیا هست.
وقتی به مزرعه قهوه رسیدیم برگه هایی دادند که اگر چیزی خواستیم بخریم یادداشت کنیم و شروع کردند به توضیح درباره پروسه تولید و سپس ما رو به جایی هدایت کردند برای تست قهوه و دیگر محصولاتشون که در سینیهایی حاوی چند فنجان از انواع مختلف بود،
فضای خیلی جالبی بود در کنار دوستان بسیار خوش گذشت.
بسمت مزرعه پلکانی برنج به راه افتادیم
توقفی کوتاه جهت عکس و ادامه مسیر جهت صنایع دستی چوبی در منطقه ابود قیمت صنایع دستی در جایی که رفتیم خیلی گرون بود البته شیطنت راننده بود که ما رو به جاهایی میبرد که بهش در صدی از خرید میدادند با مشورت همسفران بیخیال صنایع دستی شدیم و به سمت معبد و غار فیل ادامه مسیر دادیم.
معبد و غار فیل (Elephant Cave Temple)
برای وارد شدن به معبد افرادی که شلوارک به پا داشتند باید پارچه ای رو از یک راهب بودایی که در ورودی نشسته بود تحویل میگرفتند و اونرو به دور خودشون میبستند برای ما که صحنه های خنده داری به تصویر در آمد!!!
ورود به درون معبد که غاری هست از بیرون به شکل فیل سنگتراشی شده ممنوع بود. دوستان سر راهب رو گرم کردند و سریع داخل رفتیم و چند تا عکس گرفتیم
بوها ی مختلف و دود عود هایی که در کنار خدایگان خودشون آتش زده بودند نفس کشیدن رو غیر قابل تحمل میکرد سریع چند تا عکس گرفتم و بیرون اومدم.
جنگل میمونها (Monkey Forest)
ساعت ۵ بعد از ظهر بود که به جنگل میمونها رسیدیم بهمون گفتند که وسیله ای با خودتون نیارید چون احتمال داره میمونها ازتون بدزدند باورم نمیشد ولی اونجا صحنه هایی بود که واقعاً چند تا میمون با هم برای چیزی حمله میکردند.
آقا مجید یک پلاستیک تخمه در آورد و شروع کرد به تخمه دادن به میمونها پس از چند لحظه کلی میمون از سر و کول آقا مجید بالا میرفتن و آمنه خانم هم غر میزد که میمونها لباسهای آقا مجید رو نجس کردن، نیلوفر خانم و نازگل خانم به همراه بانو هم با نزدیک شدن هر میمونی به خودشون کلی جیغ و داد راه می انداختن به آقایون پیشنهاد دادم قبل از اینکه به علت به هم ریختن اینجا ما رو به بیرون هدایت کنن خودمون محترمانه اونجا رو ترک کنیم !!!
تجربه جالب و دیدنی بود.
سری به بازار سنتی ابود زدیم وکمی خرید کردیم
بانو چندتا لباس سنتی اندونزی خرید آقا مجید هم که هرجا میرسید یه سازی میخرید اوجا دومین یا سومین فلوت رو خرید فکر کنم بقیه هم خرید کردن.
سوار ماشین شدیم و راننده گفت میتونه تا ساعت ۸:۳۰ با ما باشه و تازه ساعت ۶:۳۰ بود اما راستش همگی خسته و کوفته از یک روز پر ماجرا بودیم و عزم برگشت کردیم.
توی مسیر اینقدر از صدای آقا مجید و رپ خوندنهای امین و سرودهای دسته جمعی لذت بردیم که نفهمیدیم کی رسیدیم هتل از تونی خداحافظی و تشکر کردیم اون هم از اینکه زودتر فرستاده بودیمش تشکر کرد میگفت اینقدر که شما هاآهنگ خوندید و ساز زدید من هم دوست داشتم زبونتون رو بلد بودم و باهاتون میخوندم خلاصه از اینکه مسافرهای اخمو و ساکت نداشته خیلی راضی بود.
به هتل برگشتیم و قرارمون ساغت ۸:۳۰ در لابی برای رفتن به ساحل و شام
شام رو در KFC که جلوی مرکز خرید دیسکاوری بود خوردیم ، همسفر خوب یه نعمته من اصلاً KFC دوست ندارم ولی شوخیهای بامزه امین و حسن با آقا مجید و بقیه و حضور در کنارشون غذا رو برام دلچسب کرده بود.
مثل باقی شبها کنار ساحل و رپ خوندن امین که واقعاً فوق العاده بود و با توضیحاتی که خودش میداد واقعاً روده بر شده بودیم آوازهای آقا مجید هم که جای خود داشت.
به هتل برگشتیم
فردا امین و حسن با خانواده به سافاری میرن ولی ما و خانواده آقا مجید خیلی خسته شدیم از طرفی بچه ها هم از خانه سفارش خرید دارند ، فردا میریم که کمی خرید کنیم و اطراف هتل رو بیشتر بشناسیم.