ژئوتوریسم و سواحل جنوب ایران – ۵ فروردین ۱۳۹۴
به کنارک رسیدیم. در این شهر نظامی خبری از هتل و مسافرخانه نیست ولی
حتما مهمانسرای نیروی دریایی و زمینی و هوایی وجود دارد که سهم ما نیست.
به ستاد اسکان میروم. غلغله است. بد نیست که آدم یک مقداری از سفرش بدون
برنامه باشد مثل اکثر مردم. ساعت ۹ شب است با بالا و پایین پریدن من
اجازه میدهند در یک مدرسه چادر بزنیم !
مدرسه خیلی شلوغ است، سه برابر تعداد بالا ماشین پاک شده بود.
حساب کنید با این بادی که از چهره درخت میتوان درک کرد، چطوری چادر برپا کردیم.
چادر را به زور برپا کردم و به پسر میگفتم: بابا! بشین توش که باد چادر رو نبره و من
برم بار سنگین بیارم بریزم توش. مگه گوش میکرد، نه اینکه نخواد گوش کنه، بچه
۲ ساله رو چطوری میشه توجیه کرد راجع این مقوله.
خلاصه شب ماندیم و من اگر میدانستم پسرم انقدر از شب مانی در چادر لذت میبرد
شاید ساکن خانه آهنی و بتنی نمیشدم!
یعنی از ذوق تا ساعت ۲ نخوابید، برایش عجیب بود.
از کنارک بیرون می آییم و مسیر را به سمت غرب ادامه میدهیم.
آبگیرهای فصلی را در ابتدای مسیر میبینیم که محیط را بسیار دلپذیر کرده است.
مثل یک نقاشی یا رویا!
نمیتوان به گل فشان تنگ در اینجا سر نزد.
قلپ و قلپ، گل فشانها در در جنوبشرقی و شمال کشور میتوانیم مشاهده کنیم.
مکانیسم = تکتونیک + رسوبات ریز دانه(مارن، رس، سیلت و …) + آب + گاز
ژئوتوریسم فرسایشی
ژئوتوریسم فرسایشی
ژئوتوریسم فرسایشی
فرسایش قارچی
بعد از زرآباد که در آن برای اسکان مسافران، کپر تدارک دیده بودند، به مرز جنوبی
بشاگرد رسیدیم. در اینجا کپر نشینی وجود دارد، آنوقت آقایان میگویند: مدرسه
کپری در حال انقراض است. اگر مدرسه در حال انقراض باشد، من خودم در یک بازه
۱۰ ساله با چشم خودم، کپر نشینی را در بشاگرد دیدم. مساله این دولت و آن دولت
هم نیست، مساله این حکومت و آن حکومت هم نیست، مساله این است یک تعداد
آدم فراموش شده اند توسط همه مردم در همه ادوار، این کلام یعنی اینکه نمیخواهم
بحث را ملی و قومی و مذهبی کنم. همه ما مقصریم.
وقتی توقف کردم، هجوم مردم بود برای گرفتن نان و آب.
آقای روحانی! مرا در نیاب ، اینها در یابید.
فرار میکنم از واقعیت و با دیدن شترها در جاده به زندگی روزمره باز میگردم.
به سمت غرب میرویم و وارد روستای کرواج میشوم و میروم تا به جنگلهای حرا
برسم، ولی هر چه میروم چیزی را پیدا نمیکنم.
به جای آن یک روستا در وسط ماسه ها با مردمی نجیب و مهربان را میبینم.
و با خانه های بومی که در محدوده منطقه حفاظت شده گابریک و جاسک
واقع شده است. در اینجا مردم دوست طبیعت هستند علیرغم محرومیت.
به بندر جاسک وارد میشوم. قرار است منطقه آزاد شود و امیدوارم انجام این کار
تاثیر بسزایی در رفع محرومیت مردم محلی بگذارد، البته در مورد قشم و
اروند و … تا کنون اینگونه نبوده است. نهار را در این شهر آباد، قلیه ماهی و ماهی شیر
صرف کردیم، خوشمزه و زیاد. جای همه دوستان خالی.
به کنار دریا میروم و نظاره گر دریا و مرغانش میشوم.
و سوارکاری یک کاکایی بر باد را به نظاره مینشینیم.
از جاسک بیرون می آییم و راه را ادامه میدهیم و پس از گذر از میناب به ….
ادامه دارد….
نویسنده: محمد صادق سبط الشیخ انصاری
منبع : وبلاگ خیم