سفرنامه شیراز
قسمت اول
شیراز-ارگ کریمخانی
هتل ما مهدی نام دارد در خیابانی اطراف همه دیدنیهای شیراز.پس دیگر نیازی نیست ماشین خود را راه بیندازیم.پیاده روی در این هوای ملس شیراز آی میچسبد.یکی دو خیابان که جلو میرویم ارگ کریمخانی را در مقابل خود میبینیم که سرافراز ایستاده است و حکایت از دوران پرشکوه شاه عادل ایران زمین-کریم خان زند- دارد.اینجا قصر سلطنتی خاندان زند و اندرونی کریمخان بوده است در قرن ١٢ هجری.همان دوره ای که کریمخان پر جلال و جبروت حکومت افشاریه را سرنگون کرد و با جاه و جبروت شیراز را پایتخت خود ساخت و از ان پس تا پایان حکومتش دستور ساخت چندین بنای معتبر را داد.یکی از آنها همین ارگ کریمخانی است.
در ادامه با سفرنامه شیراز به نویسندگی سمیرا منفرد با نگارشی خوب از سایت سفرنامه همراه باشید.
راستش را بگویم آنچه از بیرون دیده میشود به یک قلعه نظامی بیشتر شبیه است تا قصر سلطنتی.قلعه ای آجری با دیوارهای بلند که در ۴ زاویه ان ۴ برج ساخته شده که یکی از آنها هم در گذر ایام کج شده است.عجیب است که این بنای تاریخی و زیبا مدتها به عنوان زندان استفاده میشده نمیدانم در ایران چه مزضی بین دولتها جاری است که تا یک ساختمانی متروک میشده سریعا برای ان کاربرد زندان را انتخاب میکردند.(آفرین بر این حسن سلیقه)
جونم براتون بگه که سر در این ارگ نقش و نگارهایی کاشیکاری دارد که گویا نبرد رستم با دیو سفید را نشان میدهد.این نقوش روی کاشیهای هفت رنگ ایرانی ترسیم شده اند و در قیافه دیو سفید نهایت اغراق به کار رفته نمیدانم چرا تنش خال خال پشمی است!!!! زیر این ورودی در چوبی بزرگ قلعه قرار دارد.
فکر کنید از بیرون دیوارهای آجری ١۵ متری صعب العبور را میبینید و سردی قلعه اما تا پای به درون میگذارید چهره عوض میشود و حال و دوران دگرگون.نفس بیننده بند میاید وقتی با عبور از یک هشتی به چنین باغ مصفایی میرسد.حیاط ارگ مستطیلی دارای ١٢٠ متر درازا و ١٠٠متر پهناست…اوووووههههههههه…
در اطراف و وسط آن حوضهای بزرگ قدیمی و سنگی پر اب و ماهی قرمز دیده میشود.که فواره های مکانیکی از میان آنها سردرآورده اند و ابی که از سرخوشی بالا و پایین میپرد. دور حوض با گلدانهای شمعدانی پر شده و به زیبایی باغ افزوده است خصوصا اینکه درختان ٢٠٠ ساله باغ سایه بر آب انداخته اند و بوی خوش بهارنارنجشان هوش از سر میبرد.بی اغراق نیست اگر بگویم اینجا دژ هوش رباست.
ارگ دارای سه شاه نشین در شمال-غرب و جنوب حیاط است.شاه نشین یعنی ایوانهایی که خاندان سلطنتی در انجا مینشستند و رو به حیاط از فضای باغ نهایت استفاده را میبردند.شاه نشین شمالی مخصوص زمستان-غربی مخصوص بهار و جنوبی مخصوص فصل تابستان بوده و اینها هم برمیگردد به جهت نور خورشید در این فصول و مفدار گرمای مورد نیاز ساکنان داخل بنا.در سمت غربی حیاط و در واقع انتهای باغ تالار اصلی ارگ قرار دارد که منزل رسمی و استراحتگاه کریم خان زند درآنجا قرار داشته است.
در دوطرف و پشت شاه نشینها نیز اطاقها قرار دارند.اطاقهایی با ارسیهای رنگین و پنجره های چوبی که در هر ساعت روز با نور خورشید بازی میکردند و آبشاری از رنگهای فریبنده را به درون اطاقها سرازیر..
جالب است که استفاده از این رنگها علت روانشناسانه دارد.یعنی هر رنگی برای اطاقی استفاده میشده تا کاربرد خودش را داشته باشد.مثلا رنگ گرم قرمز برای اطاق خواب-رنگ آبی ملایم برای اطاق نشیمن و ….
بخشی از داخل ارگ به موزه مردم شناسی تبدیل شده است و مجسمه هایی از زنان ایرانی با لباسهای محلی در آن قرار دارند.فقط نکته خنده دار قیافه این مجسمه هاست.مانکنهایی با دماغهای عمل کرده و ابروهای تاتو شده که بیشتر به زنان کانال فشن شبیهند تا بانوان اصیل گوشه و کنار ایران زمین./////
یادتان نرود در حیاط ارگ گوشه ای ارام را بیابید و بنشینید کنار حوض و شمعدانی و در چوبی و زیر سایه درخت زندگی را نگاه کنید….
بازار وکیل شیراز
من اعتقاد دارم سفر به یک شهر بزرگ بی دیدار از بازارش چیزی کم دارد.بازار هر شهر نمونه کوچکی از جامعه مردمان ان شهر است.لابلای دکانها و دهلیزها و مغازه ها میتوان مردم را دید و شناخت و با فرهنگ آنها آشناتر شد.بازار بخش سرزنده ای از زندگی است.بخشی که مدام تازه میشود و جوانه میزند.برای گردشگری که در پی دیدن و شناختن و تجربه کردن است بازار محیط مناسبی است که میتوان ساعتی از وقت خود را در آن بگذراند.
پس بی دلیل نیست که ماهم در این سفر راهی بازار مشهور وکیل بشویم.حتی وقتی نخواهیم هیچ چیزی بخریم تنها گشتن و دیدن مارا بسنده میکند.خصوصا برای ما بچه شهریهای پایتخت نشین که شاید کمتر گزارمان به بازار بزرگ تهران بیفتد .در این دالانهای آجری و لابلای رد نورهای سقف سوراخدار و بوهای مطبوع عطاری و قصابی و رنگهای شاد پارچه فروشیها هیجان و تازگی زیادی نهفته است…
چقدر بی هویت مینماید مراکز خزید شهری در مقایسه با این باب مغازه های شاد و شنگول شیرازی.
بازار وکیل یکی دیگر از شاهکارهای دوران زندیه است که به شکل صلیب ساخته شده. در وسط تقاطع بازوهای این صلیب دو رشه تاقی بزرگ به نام چهارسوق میباشد که شاخصه عمده بازارهای ایرانی است.در شمال و جنوب این چهارسوقها دکانهای قدیمی و جدید کاسب کارها قرار دارد.
بازار .کیل دارای ٧۴ تاق ضربی و خوش سیماست که سقف طولانی بازار را تشکیل میدهند و از بیرون چشم انداز جالبی همانند کوهان شتر را پدیدار کرده اند.ارتفاع بیش از ١٠ متر سقف و نورگیریهای تاقها که در زمستان هوای بازار را گرم و در تابستان آنرا خنک نگه میدارد از دیگر ویزگیهای این بازار است.
کریمخان زند برای آسودگی تاجران و مسافران و همچنین رونق اقتصادی بازار بناهای دیگری چون کاروانسرا-گمرک-انبار-ضرابخانه و …. را به بازار افزود.حرفه هایی چون سراجی-بقالی-کلاه دوزی-نمدمالی-زرگری-شیشه گری-خاتم سازی-یراق دوزی-شمشیر گری-لحاف دوزی و عطاری در گذشته های دور در این بازار وجود داشت که هنوز هم کم و بیش میتوان انها را دید.
بازارهای فرش فروشی با آنهمه رنگ همیشه فریبنده هستند.طاقه های گلیم و جاجیم و جانماز و قالیچه و قالی و گبه که روی هم سوار میشوند انگار کتاب قصه هزار و یکشب را میگشایند.از هر گوشه و کنار این دنیای رنگ رنگ حرفی و شکلی بیرون میزند.ریشه های فرش منگوله وار میفتند و با باد آهوان سیاه چشم قالی را بر نارنج و ترنج میرقصانند.شکوفه ها در هر نسیمی پرپر میشوند و بته و جقه ها نقش ابروی قجری یار را به یاد میاورند.قالی ایرانی صفای دل ایرانی است.در هر پیچ و خم نقشش یک دنیا حکایت است و شعر.من همیشه میگویم آنکه نقشه قالی را میکشد یک شاعر است و آنکه میبافد یک نقاش.چطور میتوان از کنار خطوط شعر و نقش بی تفاوت گذشت.
در این بازار که راه میرویم هی وسوسه خرید میشویم.وسوسه خرید خاتم و قالی و گبه و سفال و منبت و قلم زن و ترمه های بته و جقه و و عرقیات و ترشی و آبلیمو و گلاب و کلوچه و مسقطی و ……
در کنار در جنوبی بازار وکیل کوچه ای قرار دارد که سقف ان پوشیده است و در دوطرف آن مغازه هایی ایجاد کرده اند.در سمت راست این کوچه مدرسه آقا باباخان و در سمت چپ آن بازار و سرای مشیر قرار دارد با ورودی و سر در کاشی کاری هزاررنگ که مفتونت میکند و گامهایت را به خود میخواند.
بازار مشیر در سمت شرقی سرای مشیر قرار گرفته و شبیه به بازار وکیل اما در ابعاد کوچک است.این بازار هم دارای چهارسوقی در وسط است که از شمال به سرای مشیر و از جنوب به اردوبازار ختم میشود.بازار مشیر دارای دو ردیف مغازه است که بین جرز هر دو مغازه تاقچه کوچک برجسته ای است که در قدیم بر روی ان چراغهای پیه سوز میگذاشتند.
داشتم از میان مردم و مغازه های مشیر میگذشتم که دیدم کفتری به سمت من پرواز میکند.انگار میخواهد خود را به من بکوید.هیاهو میکند و بیقراری…فهمیدم جوجه اش زیر پای من افتاده است و مادر نگران فرزند بیپناهش است.جوجه را برداشتم و اینجا گذاشتمش به امیدی که مادر راهی برای بردنش به ارامش خانه بیاید.
امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.
باتشکر
اردیبهشت ٩٠
منبع:وبلاگ بیا تا برویم