مسیر طولانیییییییییی!
پنجشنبه شب (دیشب) که به قصد سفر به مانیل (فیلیپین) به سمت فرودگاه امام حرکت کردم، تصور نمی کردم که با چه داستان عجیب و غریبی مواجه شوم! ماجرا از این قرار بود که پرواز تهران-دوحه با حدود یک ساعت و اندی تاخیر تهران را به مقصد دوحه ترک کرد و ما زمانی که به دوحه رسیدیم، پرواز دوحه-مانیل را از دست داده بودیم. وقتی متوجه شدیم که پرواز بعدی به سمت مانیل ۲۴ ساعت بعد خواهد بود، سنگینی عمق فاجعه را بر دوشهایمان (من و دو همسفرم) حس کردیم. اما آنچه که باعث شد تا این مطلب را بنویسم، رفتاری بود که هواپیمایی قطری در برخورد با این وضعیت از خود بروز داد.
لوگوی Qatar Airways
.
– عذرخواهی/ راهنمایی: ما به کانتر پرواز مانیل مراجعه کردیم. مسئول کانتر عذرخواهی کرد و گفت که امکان سوار شدن ما به پرواز وجود ندارد. او ما را به میز ترانسفر راهنمایی کرد.
– احترام/ تلاش برای حل موضوع: یکی از مسئولان ترانسفر دسک که پاسخ ما را داد، ضمن عذرخواهی توضیح داد که تلاش خواهد کرد از طریق یک مسیر جدید، امکان سفر هرچه سریعتر ما را به مانیل فراهم کند. برای این منظور به ما کارت ورود به لانج اکونومی قطری را داد تا در این مدت، استراحت کنیم و گلویی تازه کنیم.
– پذیرایی و امکان استراحت: الان حدود دو ساعت است که ما در لانج قطری نشسته ایم و از اینترنت استفاده کرده ایم و کمی هم رفع گرسنگی و تشنگی کرده ایم. در این مدت، پرسنل میز ترانسفر پرواز جایگزینی را برای ما پیدا کرده که بر اساس آن از دو حه به هنگ کنگ خواهیم رفت و از هنگ کنگ با پروازی دیگر عازم مانیل خواهیم شد. رفتار پرسنل قطری انصافا محترمانه و دلسوزانه است.
نمایی از فضای لانج اکونومی قطری
.
نمایی از فضای لانج اکونومی قطری
.
نمایی از فضای لانج اکونومی قطری
.
من برای سفر از تهران به لگازپی (شهری در فیلیپین) ناچار به استفاده از ۴ پرواز و گذراندن ۳۶ ساعت زمان در پرواز و فرودگاه ها شده ام که این هم از لحاظ تعداد پرواز کانکشن و هم از نظر مدت زمان، رکرددار تمام سفرهای من است. این وضعیت پروازها و توقف های بین آنهاست:
حرکت از خانه تا زمان پرواز: ۳ ساعت
پرواز تهران- دوحه: ۲ ساعت
توقف در فرودگاه دوحه: ۸:۳۰ ساعت
پرواز دوحه- هنگ کنگ: ۷ ساعت
توقف در هنگ کنگ: ۲ ساعت
پرواز هنگ کنگ- مانیل: ۱:۳۰ ساعت
توقف در مانیل: ۹ ساعت
پرواز مانیل- لگازپی: ۱ ساعت
ترانسفر فرودگاه تا هتل: ۱ ساعت
من حوالی ساعت ۲۰ روز پنجشنبه به وقت محلی (تهران) از خانه حرکت کرده ام و طبق برنامه ساعت ۱۱:۳۰ صبح شنبه به وقت محلی به مقصد خواهم رسید! البته اگر داستان جدیدی رقم نخورد و همه چیز طبق برنامه پیش برود…
حس خوب فیلیپین!
کشوری که در آن هستم، کشوری است که برای لوگوی گردشگری خود از طیف رنگهای مختلف و شاد استفاده کرده است و در شعار خود بر سرگرمی تاکید دارد. بدون اغراق آنچه که در این چندین ساعت حضورم در این کشور دریافته ام، کاملا با این ادعا همخوانی دارد.
لوگو و شعار گردشگری فیلیپین
.
من دیشب بعد از ماجراهای فراوان وارد مانیل شدم. چند ساعتی را در مانیل گذراندم و با پروازی دیگر بامداد امروز راهی شهر لگازپی شدم. نقشه زیر موقعیت این دو شهر را نسبت به هم نشان می دهد.
نقشه فیلیپین
.
اما در مسیر رسیدن به فیلیپین داستان های جالب تری هم پیش آمد. ما بعد از توقف طولانی در دوحه و پروازی ۷ ساعته تا هنگ کنگ، وارد فرودگاه بین المللی هنگ کنگ شدیم. طبق اعلام کارمند هواپیمایی قطر، ما حدود ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه تا پرواز به مانیل فرصت داشتیم. درست زمانی که در این فکر بودیم که هرچه سریعتر به میز ترانسفر مراجعه کنیم، در بدو ورود به سالن فرودگاه با خانمی مواجه شدیم که نام ما سه نفر را در دست داشت و انتظار ورود ما را می کشید! او ما را دعوت کرد تا مسیری را به دنبالش طی کنیم.
به دنبال کارمند فرودگاه هنگ کنگ
.
او پاسپورتهای ما را گرفت و شخصا به میز ترانسفر مراجعه کرد و با همکارش صحبت کرد که در اسرع وقت کارت پروازهای ما را از هنگ کنگ به مانیل صادر کند. ما صرفا شاهد بودیم و هیچ کاری انجام ندادیم. این رفتار بدون شک حاصل هماهنگی مسئولین هواپیمایی قطری است که در مطلب قبلی هم به آن پرداختم.
هماهنگی پرواز ما در فرودگاه هنگ کنگ
.
کارت های پرواز ما خیلی زود صادر شد. حدود نیم ساعت فرصت باقیمانده تا زمان ورود به هواپیما را در فرودگاه هنگ کنگ چرخیدیم. واحد پول هنگ کنگ هم دلار بود و قیمت ها بسیار بسیار بالا بود. در نهایت زمان سوار شدن به هواپیما رسید و به گیت مربوطه مراجعه کردیم. در کمال ناباوری متوجه شدیم که کلاس پروازی ما را از اکونومی به بیزنس تغییر داده اند! اینکه این تغییر بر اساس توصیه هواپیمایی قطر بوده است یا ابتکار “کاتای پسفیک” (Cathay Pacific) نمیدانم، اما هرچه بود برای ما که بی نهایت خسته بودیم، واقعا لذت بخش بود. البته هرچند که طول پرواز حدود یک و نیم ساعت بود و چندان طولانی نبود.
صندلی بیزنس من در پرواز هنگ کنگ به مانیل
.
نمایی از پنجره صندلی بیزنس به هواپیمای قطری که با آن آمده بودم
.
صندلی در یک فضای اختصاصی، کاملا می خوابید و به تخت تبدیل می شد
.
در هر صورت به مانیل رسیدیم. ساعت حوالی ۱۲ شب به وقت محلی بود و ما تا پرواز بعدی حدود ۸ تا ۹ ساعت زمان داشتیم. خوشبختانه بارهایمان را بی دردسر تحویل گرفتیم و برای استراحت موقت به داخل شهر مانیل رفتیم. واحد پولی فیلیپین، پزو است و هر پزو حدود ۸۰ تومان ما است. نرخ تبدیل پزو به دلار هم حدود ۴۳ است.
صبح خیلی زود به فرودگاه بازگشتیم و این بار با پرواز ارزان قیمت هواپیمایی فیلیپین، مانیل را به مقصد نهایی یعنی لگازپی ترک کردیم. اینجا بود که متوجه شدم مانیل شهر بزرگی است. متاسفانه اصلا در مسیر رفت فرصت بازدید از مانیل پیش نیامد. امیدوارم که در برگشت بتوانم چرخی در این شهر بزنم. اینها نماهایی از مانیل و همچنین مسیر مانیل تا لگازپی است که از دریچه هواپیما به تصویر کشیده شده است.
مانیل از بالا
.
مانیل و ساحل اش
.
جزیره ای در نزدیکی مانیل
.
این ابرهای معلق هم ۳ تا بودند، مثل ما ۳ نفر که ساعتها بود در هوا بودیم!
.
بخشی از زیبایی های طبیعی در مسیر مانیل به سمت لگازپی
.
نمایی از زمان ورود به لگازپی
.
انگار سورپرایز شدن ما ادامه دار بود. این بار زمانی که از هواپیما پیاده شدیم، متوجه حضور چندین دختر با لباس متحدالشکل در کنار هواپیما شدیم که یک فرش قرمز در میانشان گسترده شده بود و پرچم های کنارشان حاکی از این بود که برای استقبال از میهمانان مراسمی آمده بودند که ما هم در آن حضور داشتیم. بی درنگ به سمت آنها حرکت کردیم و با استقبالی پر شور مواجه شدیم.
اتاق استقرار اولیه در فرودگاه
.
برچسب های بار را گرفتند و بعد از چند دقیقه توقف کوتاه در اتاقی اختصاصی در فرودگاه بسیار کوچک لگازپی، ما را به سمت درب خروجی هدایت کردند. شوک بعدی اتفاق افتاد! تعداد زیادی دختر و پسر فیلیپینی آنجا بودند و با موسیقی و رقص محلی به ما خوش آمد گفتند. واقعا استقبال با شکوهی بود…
استقبال گروهی
.
استقبال گروهی
.
استقبال گروهی
.
بعد از این اسقبال پرشکوه، ما را به سمت ماشین هایی هدایت کردند که از پیش آماده بودند. بارها را آوردند و نام هتل را پرسیدند تا ما را به هتل ببرند. یک نفر را در ماشین به عنوان همراه و راهنمای ما اعزام کردند که ما را تا هتل و پایان مراحل چک-این همراهی کرد. در تمام طول مسیر از فرودگاه تا هتل، ماشین ما توسط دو پلیس موتور سوار اسکورت می شد!
اسکورت پلیس
.
کار پذیرش در هتل خیلی زود انجام شد. راهنمای ما تاکید کرد که هرچه زودتر برای مراسم بعد ازظهر آماده شویم. او توضیح داد که باید با لباس سفید در این مراسم حاضر شویم. از آنجا که هیچ کدام لباس سفید نداشتیم، لذا ناچار شدیم که علیرغم خستگی مفرط، اتاق های هتل را رها کنیم و برای خرید به فروشگاه برویم.
از فروشگاه مترو در یک مرکز خرید بزرگ لباس تهیه کردیم
.
در مسیر نه چندان طولانی مرکز خرید تا هتل، مناظری را دیدم که سوژه های بسیار نابی برای عکاسی بودند. با دوربین موبایل در ماشین در حال حرکت، چند شات از آنها را گرفتم. ای کاش دوربینم را آورده بودم و ای کاش فرصت می داشتم تا برای عکاسی به این محل می آمدم. اما وقت نبود. شاید کل بازدید ما از شهر به همین دقایق کوتاه بسنده شود و فرصت نکنیم که باز هم به این محل سر بزنیم.
نماهایی از شهر
.
نماهایی از شهر
.
نماهایی از شهر
.
نماهایی از شهر
.
نمایی ازآتشفشان معروف لگازپی
.
نماهایی از شهر
.
بازگستمان به هتل تقریبا همزمان شد با ساعتی که قرار بود برای مراسم به محل برگزاری حرکت کنیم. خیلی زود یک ماشین به هتل آمد و ما را برای شرکت در مراسم به سوی هتل اصلی شهر برد و از آنجا نیز به اتفاق سایر میهمانان راهی محل اصلی برگزاری مراسم شدیم. اگر اشتباه نکنم حدود ۱۰۰ نفر میهمان بودند که با تعداد حدودی ۲۰ دستگاه ماشین ون عازم محل برگزاری مراسم در فاصله یک ساعتی شهر لگازپی شدیم. حرکت همزمان ۲۰ ماشین یک شکل که با اسکورت بسیار جدی پلیس همراه بود، باعث شده بود که تا از هر کجایی که عبور می کنیم، شاهد تجمع مردم محلی باشیم که در جلوی خانه هایشان می ایستادند و این کاروان طولانی را نظاره می کردند. دیدن این صحنه ها برای من بسیار جذاب بود. چرا که از همین تجمع های ساده می شد به نکات مهمی از فرهنگ مردمان این منطقه پی برد. حیف که همراه نداشتن دوربین باعث شد که نتوانم تصاویر مناسبی را این ماجرا ثبت کنم.
نمونه ای از تجمع مردم
.
قبل از غروب به محل برگزاری مراسم رسیدیم که یک ریزورت بسیار زیبا و مدرن با امکانات بسیار عالی بود. این فضا و استقبال بسیار خوب میزبانان، من را یاد سفر به مالدیو انداخت. تقریبا همه افراد رده بالای گردشگری آسیا و مقامات ارشد سازمان جهانی جهانگردی در این محل حاضر بودند. از شخص دبیرکل سازمان جهانی جهانگردی گرفته تا معاونین وی و وزرای گردشگری کشورهای آسیایی و معاونین آنها. همه چیز عالی و پرفکت بود…
لحظه ورود ما به ریزورت
.
گردن آویزی که به گردن همه می انداختند
.
فضایی که به زیبایی تزیین شده بود
.
این گونه فضاها، فرصت بسیار مناسبی برای تقویت ارتباطات است. گپ زدن با افرادی که در حالت عادی برای دیدن آنها باید هفته ها و بلکه ماه ها زمان صرف کرد. من و همکارانم در بانک گردشگری توانستیم با افراد مختلفی از کشورهای مختلف صحبت کنیم. خوشبختانه سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ایران هم در این مراسم نماینده داشت. آقای خلدی نسب یکی از افراد کلیدی سازمان به نمایندگی از بخش دولتی گردشگری ایران آنجا بود.
ابتدا همگی چند دقیقه ای را به گپ و گفتگو با هم گذراندند. بعد نوبت به پذیرایی بسیار مفصل شام بود که انصافا بسیار بی نظیر و عالی بود. بعد از شام هم نوبت برنامه های سرگرم کننده نظیر اجرای موسیقی محلی و بین المللی، آتش بازی و رقص و پایکوبی بود.
عکس یادگاری با آقای گردشگری
از راست به چپ: علی مرجایی (همسفرم)، من، طالب ریفاعی، آقای خلدی نسب و حسام لطفی (همسفرم)
.
مراسم پذیرایی شام
.
بخشی از اجرای موسیقی
.
من و هری وانگ، معاون بخش آسیا و اقیانوسیه UNWTO
.
مراسم رقص و شادی؛ درست یک شب مانده به شب تولد!
.
و طلوع زیبای ماه که دوربین غیر حرفه ای نتوانست آن را ثبت کند
.
بیش از ۷۲ ساعت از آغاز سفر گذشته است و در مجموع فکر کنم هنوز ۸ ساعت هم نخوابیده ام. فردا نشست مشترک کشورهای آسیای شرقی و جنوبی و اقیانوسیه است که از سوی UNWTO برگزار می شود و با توجه به اینکه قرار است بانک گردشگری هم در آن پرزنتی داشته باشد، بسیار روز مهمی خواهد بود.
سفرنامه لگازپی، فیلیپین
صبح روز موعود با بیم و امید آغاز شد. لگازپی یک ویژگی منحصر بفرد دارد که همانا یک آتشفشان بسیار بسیار زیبا و “زنده” است. وقتی به آن نگاه میکنیم، به راحتی به زنده بودنش پی میبریم. دیدن این صحنه عالی برای یک روز مهم، غنیمتی بزرگ بود!
آتشفشان مایون (Mayon) و زیبایی منحصر بفردش
.
ماموریت اصلی آغاز شد. راس ساعت ۱۰ در هتل ارینتال (Oriental) لگازپی حاضر شدیم. میز بزرگی با ظرفیت حدودی ۷۰ نفر چیده شده بود و دورتادور میز وزرای گردشگری کشورهای آسیایی و مدیران ارشد UNWTO حاضر بودند. این جلسه بیست و ششمین نشست مشترک UNWTO بین کشورهای شرق آسیا و اقیانوسیه و کشورهای جنوب آسیا بود و ما به نمایندگی از بانک گردشگری در این جلسه حاضر بودیم. درست بر سر میز اصلی، دو صندلی به ما اختصاص داده شده بود. این یعنی آنکه برای نمایندگان بانک گردشگری به عنوان یکی از اعضای وابسته، ارزشی برابر با وزرای گردشگری کشورهای آسیا و اقیانوسیه قایل شده بودند. از لحاظ موقعیت مکانی، جایگاه ما روبروی میز هیئت رئیسه قرار داشت.
نمایی از سالن از نگاه جایگاهی که نشسته بودیم
.
نمایی از جایی که ما نشسته بودیم
.
کنار ما نمایندگان گردشگری کره جنوبی بودند
.
نشست مشترک کشورهای آسیایی در ۴ بخش زمانی برگزار شد. بخش اول از ۱۰ تا ۱۱، بخش دوم از ۱۱:۳۰ تا ۱۳، بخش سوم از ۱۴ تا ۱۶ و بخش چهارم از ۱۶:۳۰ تا ۱۸٫ ما با مکاتبات و ارتباطاتی که ظرف هفته ها و ماه های قبل با سازمان جهانی جهانگردی برقرار کرده بودیم، فرصتی را برای ارائه پرزنتیشن بانک گردشگری ایجاد کرده بودیم که این ارائه در بخش چهارم برنامه قرار گرفته بود. این مسئله باعث شد که ما مباحث را در سه بخش قبلی با دقت پیگیری کنیم و با آمادگی مناسبی از فرصت در اختیار قرار گرفته استفاده کنیم. خیلی زود نوبت به ارائه ما رسید.
این ارائه – ارائه ای در سطح بین المللی با حضور رییس سازمان جهانی جهانگردی و وزرای گردشگری ده ها کشور- به نظرم نقطه عطفی برای من، برای ما، برای بانک گردشگری و برای گردشگری ایران بود. من به نوبه خودم قدردان بانک گردشگری هستم که به نظرم در حال ایجاد پرستیژ جدیدی برای گردشگری ایران است…
و پرزنتیشن ما…
.
ما باور داریم…
.
دروغ است اگر بگویم استرس نداشتیم!
.
پرزنتیشن به خوبی انجام شد. بعد از این ارائه، بسیاری از نمایندگان کشورها برای مذاکرات و برقراری ارتباط به سراغ ما آمدند و از ایده بانک گردشگری تقدیر کردند. استقبال بسیار خوبی از این ارائه صورت گرفت. احساس خوبی داشتم. کمی بعدتر جلسه تمام شد. ما پر انرژی از سالن بیرون آمدیم و این عکس یادگاری را با کوه پر انرژی لگازپی گرفتیم!
ما و مایون
.
طیق برنامه ریزی صورت گرفته، همه میهمانان دعوت داشتند تا در مراسم ضیافت شام به میزبانی وزارت گردشگری فیلیپین در هتل ارینتال حاضر شوند. حس خوبی داشتم. شب تولد و یک ضیافت شام با میهمانان گردشگری! فقط فرصت کردیم تا برای عوض کردن لباس خیلی فوری به هتل برویم و برگردیم. وارد سالن که شدیم، برایم باور کردنی نبود! نمی توانستم تصور کنم که ما در سالن یک هتل در شهر بسیار کوچکی در فیلیپین هستیم! باور کنید اگر نمیدانستم که این سالن کجاست و چشم بسته وارد آن می شدم، کمترین جایی که حدس میزدم، سالنی در لندن بود! گاهی آنقدر بین آنچه که در ایران هستیم و داریم با آنچه که باید باشیم و داشته باشیم، فاصله می بینم که هیچ امیدی به بهبود اوضاع ندارم…
مراسم با هنرنمایی گروه اجرای موسیقی از فیلیپین آغاز شد. یک اجرای بسیار حرفه ای و زیبا که با همراهی یک گروه هنری همراه بود. بعد از آن نوبت به هنرنمایی یک گروه بیست و چند نفره بود که حرکاتی را با هماهنگی بسیار بالا و وصف ناشدنی اجرا کردند. درست زمانی که همه حاضرین از اجرای برنامه های هنری به وجد آمده بودند، مجری مراسم اعلام کرد که قرار است تفاهم نامه ای میان سازمان جهانی جهانگردی و فعالان بخش خصوصی گردشگری فیلیپین امضا شود. طالب ریفاعی برای چند لحظه پشت تریبون حاضر شد و با حاضرین صحبت کرد و بعد هم مراسم امضای تفاهم نامه اجرا شد. و باز بعد از آن گروه های موسیقی و اجرای برنامه های هنری، به استیج بازگشتند و حاضران را به تشویق وا داشتند.
طالب ریفاعی و قدردانی ویژه از وزارت گردشگری فیلیپین
.
نمایی از سالن برگزاری مراسم
.
گروه موسیقی و تیم هنری همراه آن
.
نمایی از یکی از برنامه های هنری که برگزار شد
.
یکی دیگر از برنامه های هنری
.
داستان جالبی اتفاق افتاد. پذیرایی شام به شکلی بسیار زیبا و فراموش نشدنی با اجرای برنامه ای دیدنی از سوی تیم پذیرایی کننده انجام شد. میزبانان سالن، برای آوردن بعضی از اقلام پذیرایی بر سر میزها، برنامه ای گروهی را اجرا کردند که هرگز حتی شبیه به آن را هم جایی ندیده بودم. شام که تمام شد، یک گروه موسیقی به اجرای موسیقی زنده پرداخت و اعضای یک گروه هنری فیلیپینی که لباس های بسیار زیبایی بر تن داشتند، برای اجرای برنامه به روی استیج آمدند. نحوه چیدمان سالن به شکلی بود که میزهای اطراف استیج، یه میهمانان رده بالا و ویژه اختصاص یافته بود و میزهای بعدی به میهمانان عادی. میز ما به اندازه یک میز با استیج فاصله داشت. بر سر میزی که در حد فاصل میز ما و استیج قرار داشت، چند میهمان ویژه از جمله هری وانگ معاون دپارتمان آسیا و اقیانوسیه سازمان جهانی جهانگردی نشسته بودند. برحسب اتفاق صندلی کنار هری خالی بود. با توجه به آنکه پذیرایی شام تمام شده بود و اجرای موسیقی نیز باعث شده بود که فضایی غیر رسمی حاکم شود، تصمیم گرفتم که کنار هری بنشینم تا هم اشراف بهتری به استیج داشته باشم و هم گپی با هری بزنم. به محضی که به کنار او رفتم، بسیار گرم استقبال کرد و شروع به گپ زدن کرد. درست یادم نیست که چه سئوال و جواب هایی بین من و او رد و بدل شد که کار به جایی رسید که من به او گفتم که امشب شب تولدم است! او ناگهان بلند شد و مرا در آغوش گرفت و تبریک گفت. حس بسیار خوبی را به من منتقل کرد.
چند آهنگ از سوی گروه موسیقی اجرا شد و بعد سکوت بین اجرای دو آهنگ بر فضا حاکم شد. مجری مراسم شروع به صحبت کرد و ناگهان بعد از گفتن چند جمله با صدای بلند اعلام کرد: Happy Birthday Majid!!! نمیدانستم چه باید بکنم! در سالنی که مدیران ارشد گردشگری آسیا و حتی جهان نشسته بودند، به طور ناگهانی غافلگیر شدم! باور کردنی نبود. چند لحظه بعد یکی از معاونین گردشگری فیلیپین پیش من آمد و تولدم را تبریک گفت. بعد من را به سمت طالب ریفاعی هدایت کرد و او هم مرا در آغوش گرفت و تبریک گفت. بعد هم نوبت به وزیر گردشگری فیلیپین رسید و بعد هم بسیاری دیگر! و این تبریک گویی ها و خوش و بش ها تا دقایقی (به صورت پراکنده تا پایان مراسم) ادامه داشت. یکی از مسئولین گردشگری فیلیپین مرا به کنار یکی از میزها برد و شمع روی میز را بالا گرفت تا من شمع تولدم را این بار در فاصله چند هزار کیلومتری ایران، در وسط یک سالن در شهری به نام لگازپی فوت کنم!
عکس یادگاری با گروه هنری در جشن تولد!
.
عکس یادگاری تولد با طالب ریفاعی، شو جینگ و هری وانگ
.
با کلی انرژی به هتل بازگشتم. حس خوبی داشتم. با یکی از همراهان صحبت کردم که اگر تمایل دارد، برای یک گشت کوتاه شبانه در شهر همراهی ام کند. او هم با گرمی پذیرفت. قبل از اینکه از هتل خارج شویم، متوجه صدای بلندی شدیم که از یکی از سالن های مجاور لابی هتل می آمد. کنجکاوی من، ما را به سالن رساند. با صحنه جالبی مواجه شدیم! شاید بهتر باشد قبل از توضیح مراسم این سالن، به گفتگویی بازگردم که قبل از سفر میان من و یکی از دوستانم شکل گرفت. او به شوخی گفت وقتی در فیلیپین هستم، به اطرافیان خوب دقت کنم تا شاید در میان آنها بتوانم MissWorld سال ۲۰۱۳ دنیا را که از کشور فیلیپین انتخاب شده است، ببینم. و اما آنچه که در سالن دیدیم، مراسم انتخاب برترین های شهر لگازپی از جمله دختر شایسته این شهر بود! دختران شایسته شهر، گروه های موسیقی برتر، سازندگان ویدیو کلیپ ها، طراحان لباس و… همه و همه دور هم جمع شده بودند تا برترین ها در هر بخش را بشناسند. تجربه این مراسم از نزدیک بسیار جالب بود. هر چند که ما تنها شاهد ۱۵ دقیقه پایانی مراسم بودیم.
لحظه اعلام کلیپ موزیک برتر و خوشحالی تیم برنده
.
لحظه اعلام ۳ نفر نهایی
.
نمایی از حاضران در سالن
.
عکس یادگاری سه دختر شایسته لگازپی با داوران
.
صبح روز تولد را با آتشفشان شروع کردم. با توجه به آنکه در فرصت کوتاهی که در لگازپی بودیم هرگز فرصتی نشد که از شهر و جاذبه های آن بازدید کنم، از فردی که در طول مدت اقامت از سوی وزارت گردشگری فیلیپین همواره همراهمان بود، تقاضا کردم که صبح کمی زودتر بیابد تا بتوانیم قبل از عزیمت به فرودگاه برای پرواز به مانیل، چرخی در شهر بزنیم. او هم با گرمی پذیرفت و صبح زود به سراغ ما آمد. بی درنگ ما را برای تماشای آتشفشان Mayon و بازدید از بقایای کلیسای کاگساوا (Cagsawa) به منطقه ای به نام پارک خرابه های کاگساوا برد. اینجا کلیسایی وجود داشته است که گویا در یکی از فوران های آتشفشان، به شدت تخریب می شود و تنها یکی از برج های کلیسا استوار می ماند و مابقی آن تخریب می شود. فضای بسیار عجیبی بود. حس خیلی خوبی داشت. من برای اولین بار در عمرم در حال مشاهده یک آتشفشان از فاصله ای بسار نزدیک بودم. درست در روز ۳۶ سالگی!
تنها بخش استوار کلیسای کاگساوا
.
بقایای از کلیسای کاگساوا
.
بقایایی از کاگساوا و دورنمایی از مایون
.
فروشگاه های اطراف کلیسا و رونق کسب و کاسبی
.
فروشگاه های سوغاتی در کنار کاگساوا
.
کاگساوا، آتشفشان و ابر
.
همراه ما، داستان جالبی را از آتشفشان برایم تعریف کرد. گفت مردم لگازپی بر این باورند که آتشفشان مایون یک “بانو” است که در اکثر زمان ها توسط ابرها که در باور آنها “مرد” است، از تابش مستقیم خورشید محافظت می شود! شاید عجیب باشد، اما همان طور که پیشتر هم گفتم، آتشفشان مایون زنده بود. نفس می کشید. ارتباط برقرار می کرد. حس اش را منتقل می کرد. حسی که هرگز فراموش نخواهم کرد…
محافظت آقا از بانو
.
بعد از بازدید جذاب آتشفشان، به شلوغ ترین نقطه شهر لگازپی مراجعه کردیم. شاید نتوانم با کلمات درک درستی از شهر را توصیف کنم. چون آنقدر فرصت نداشتم که در این شهر عمیق شوم و درک صحیحی از آن داشته باشم. شما را به دیدن تصاویری از این شهر دعوت می کنم.
جیپنی، وسیله نقلیه عمومی در فیلیپین (در سفرنامه مانیل بیشتر از آن خواهم نوشت)
.
سیم کشی هایی که در کشورهای شرق آسیا زبانزد است
.
خیابانی در وسط شهر!
.
وسیله ای برای حمل و نقل مسافر
.
بیشتر خانم ها در شهر باچتر تردد می کنند
.
انبه میوه ای که به وفور یافت می شود
.
آشفتگی رانندگی در شهر
.
زمان ترک لگازپی فرا رسیده بود. علیرغم حضور کمتر از ۴۸ ساعته در این شهر، حس بسیار بسیار خوبی را به این شهر پیدا کردم و بسیار خوشحالم که در شب تولدم در این شهر بودم. تجربه هایی که هرگز آن را فراموش نمی کنم و یکی از بهترین خاطرات سفر را برایم رقم زد.
در مسیر فرودگاه
.
نمایی از آتشفشان از درون باند پرواز
.
مراسم استقبال از میهمانانی که وارد شهر می شدند (مشابه استقبال از ما)
.
بانویی که فراموشش نخواهم کرد…
.
نمایی از آخرین فوران مایون در ۲۴ دسامبر ۲۰۰۹ میلادی
منبع:وبلاگ مجید عرفانیان