سفرنامه موریس قسمت سوم

سفرنامه موریس قسمت سوم

باغ گیاهشناسی(Pamplemousses Garden)

به عنوان گشت بعدی به دیدن باغ گیاه شناسی معروف موریس به نام “پامپلاموس” رفتیم .این باغ گیاه شناسی که سومین باغ بزرگ جهان(بعد از باغ مالزی و انگلیس) هست در دنیا به تنوع گیاهی معروفیت زیادی دارد.

در ادامه با سفرنامه موریس به نویسندگی سمیرا منفرد با نگارشی خوب از سایت سفرنامه همراه باشید.

در سال ۱۹۸۸ این باغ به احترام Ramgoolam  مردی که استقلال موریس را به دست آورد به نام او تغییر کرد.این باغ زیبا در شمال جزیره موریس و نزدیکی بندر پورت لوییس و در روستای “پامپلوموس” قرار دارد.از طرفی دیگر پامپلاموس نام درخت میوه معروفی در موریس هم هست.این باغ عظیم از صدها گونه گیاه و درخت و گل متنوع تشکیل یافته است که هریک قدمتی طولانی دارند.بنابراین در هرکجای باغ میتوان تنوعی زیبا -پوششی متفاوت-رنگی جذاب و تاریخچه ای دیگر از گیاهان را یافت.

در سالهای استعمار فرانسه اینجا محل سکونت مردی به نام Mahe De Labor Dounnisses بود.او شروع کرد به سرمایه گذاری برای جمع آوری گیاهان مختلف و کاشتن و نگهداری از آنها در باغ خانه اش. امروزه میتوان خانه قدیمی او را در مرکز این باغ بزرگ هنوز مشاهده کرد.البته بعدها باغ توسط افراد دیگر گسترش یافت  تا امروز به عنوان سومین باغ گیاه شناسی جهان از آن نام برده شود.

Pierre Poivre  گیاه شناسس و محققی بود که برای ساخت این باغ به او کمک کرد.او با خود صدها دانه-نهال و گل و گیاه را از نقاط مختلف جهان به موریس آورد و تقریبا تمام عمر خود را صرف نگهداری و پرورش گیاهان این باغ کرد.به طوریکه این باغ گیاه شناسی وجود خود را مدیون دستهای توانمند و روح عاشق این مرد گیاه شناس است.در گوشه ای از باغ مجسمه و در نقطه دیگری مقبره او را میتوان دید.

اینجا را ” باغ بهشت” هم مینامند.در کنار ده ها نوع درخت و گل و گیاه یکی از جذاب ترین بخشهای باغ دیدار از انواع نیلوفرهای ابی آن است که در دریاچه های مختلف بر روی آب خودنمایی میکنند.این نیلوفرهایی که در عکس میبینید جزو بزرگترین انواع نیلوفرهای آبی هستند به طوریکه تا وزن ۳ کیلوگرم را روی خود تحمل میکنند.خیلی جالب است فکرش را بکنید یک نوزاد کوچک را روی آنها وسط دریاچه بگذاریم شبیه قصه های پریان میشود.انگار خدا به ما فرشته ای را هدیه دهد.

این باغ عظیم شامل خیابان بندیهای مختلف است که هریک نام یک گونه گیاهی را دارد. راهنمایان زیادی در باغ وجود دارند که میتوانید از آنها برای شناخت گیاهان استفاده کنید.اما واقعیت امر اینجاست که انقدر گونه های گیاهان این باغ زیادند که اصلا به خاطر سپردن آنها کار راحتی نیست.پس به نظر من بهتر است اطلاعات گیاهی را رها کنید و رهسپار دیدنیهای باغ شوید.خیابانها را بگیرید و پیاده روی کنید و از فضای سبز و لطیف و هوای به شدت مست کننده آن نهایت استفاده را ببرید بیایید به کشف و شهود بپردازیم و بیخیال دانش شویم.

پاییز رد پایی روی باغ گذاشته است.پس میتوان  برگهای رنگارنگ را مشاهده کرد که باغبانان از روی سطح چمنها آنها را جمع کرده و درون کیسه هایی بزرگ قرار داده اند.این برگها بعد از اینکه یک سال بمانند به کودهای مفید تبدیل میشوند همان خاک برگهای معروف که پای گلدانهای سبزمان میریزیم.

در رابطه با تنه این درخت هم نکته جالبی به چشمم خورد.این گونه نخل که تقریبا در همه جای باغ مشاهده میشد تنه توخالی دارد.یعنی اگر یک سوراخ ایجاد کنید میتوانید دستتان را داخل تنه فرو ببرید.

باموبها برای من همیشه جذابند.انواع بامبوها در این باغ دیده میشوند.از بامبوهای سبز که ما آنها را Lucky bambo مینامیم تا این بامبوهای توخالی زرد که برای ساخت مبلمان از آنها استفاده میشود.بامبوها بلند و سبک هستند و در باد میرقصند.

مشخصه همیشگی جزایر ناشناخته برای من در فیلمها وجود نخلهای کمر خم کرده بودند. مثلا وقتی میخواستم رابینسون کروزوئه را مجسم کنم او را در کنار یکی از این نخلها میدیدم که با ریشهای بلند سرگرم تیز کردن چاقوی خودش است. حتما میدانید که در کنار اقیانوس سواحل استوایی اینگونه نخلهای خم شده به سمت زمین بسیار دیده میشوند.سایه آنها روی شنهای سفید و رقص برگهایشان در تن باد خیلی زیباست.

وقتی در یک کشور استوایی هستید باید به خاطر داشته باشید که همیشه یک چتر کوچک به همراهتان باشد وگرنه مثل ما موش آب کشیده میشوید.ما که تجربه نداشتیم در رگبار بسیار شدیدی گیر افتادیم.اصلا برایتان اینگونه بگویم که هوای موریس قابل پیش بینی نیست.هرلحظه به یک رنگ و شکلی درمیاید.به هیچ عنوان به درخشش آفتاب آن نباید اعتنماد کرد چون در چشم بهم زدنی ابرهای سیاه آسمان آبی را میگرند و تا به خود بیایید انگار شیر آبی را بالای سر شما باز کرده اند.البته بسیار هیجان انگیز و شادی بخش است و انگار زنده مان میکند.مخصوصا ما تهرانیهای بینوای دود زده را.

وقتی خیس از رگبار باران به زیر سرپناهی فرار میکنیم به چشم بهم زدنی باران قطع میشود و رنگین کمانی زیبا آسمان آبی را میگیرد.باغ حالا شسته و برگها تازه و زنده شده اند.از همه طرف بوی خاک باران خورده به مشام میرسد.از ضربه های باران گلبرگهای لطیف درختان بر خاک ریخته است.انگار صدها گل قرمز از خاک سرخ جوانه زده.خدایا موریس دیوانه کننده است.

آفتاب دارد برگها را نشانه میرود.درختها کش و قوسی به تن خود میدهند و خمیازه میکشند.حالا وقت دلبری است.نور که بتابد طیف صدرنگی از سبز سیر تا سبز روشن مارا فرا میگیرد.نسیم میوزد سبزینه ها به حرکت در میایند.

نقاشیهای انتزاعی مدرنیستی حتما از طبیعت الهام گرفته اند.تنه این درخت را نگاه کنید.گویا یک هنرمند آشفته درون گرا که میخواسته تمامی احساس ناب خود را بیرون بریزد با قلم موی هزار رنگ خود -خود را و روح پر تلاطم خود را اینجا خالی کرده است.

هنوز قطره های باران تک و توک از ابرهای سرگردان روی آب میفتند.سطح این نیلوفران پر از شبنم شده است.نور که به شبنمها میتابد بخار میشوند.خم میشویم در آب حالا ما هستیم-آب هست-نور هست.زندگی هست.خدا هم هست!

گویا در کنار زندگی مرگ هم هست…

باغ ما را در بر گرفته  است. ما خاطره های باغ را با خود میبریم.بخشی از روح ما در این باغ جوانه میزند.ما شاید بعدها سبز شویم.

امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.

باتشکر

شهریور 90

ادامه قسمت چهارم

 

حتما ببینید

سفرنامه هند

سفر معنوی هندوستان

سفر معنوی هندوستان     قسمت اول (سفر به درون یا بیرون!) تا جایی که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *