سفر نامه اروپا – آمستردام
معجون عجیب و غریبی است… خاص تر از آن است که با ۳ روز اقامت بتوان ادعای درکش را داشت. با هر سلیقه ای به این شهر وارد شوی، چیزی برای دلخوشی و سرگرمی می یابی. آمستردام شهریست که در آن نمی توان کسل شد؛ این شهر سبک منحصر به فردی را داراست که از هر جای دیگری متمایزش می سازد. به دلیل کشیدن کانال های آب به داخل شهر، ونیز را تداعی می کند اما فرقش با ونیز تنها به دلیل وجود وسایل نقلیه و مخصوصا دوچرخه نیست، اینجا برخلاف ونیز درخت فراوان دارد.
ایستگاه مرکزی قطار
غروب بود که از قطار پیاده شدیم و برای گرفتن نقشه به دنبال مرکز اطلاعات می گشتیم که یک مامور مسن نازنین گفت ساعات کار مرکز به پایان رسیده و باید فردا برگردیم. سپس پرسید: “کمکی از دستش بر می آید؟” نام و آدرس هتل را نشانش دادیم؛ راه افتاد به سمت یک دستگاه خودکار اینترنتی تا با وارد کردن نام هتل، نقشه کروکی محل را برایمان پرینت بگیرد و سپس گفت کدام خط تراموا را باید سوار شویم و جزئیات نقشه را هم نشانمان داد… من نمی دانم آیا در ایران هم می توان به دیدن چنین صحنه هایی امیدوار بود؟
این پارکینگ بزرگ دو طبقه، به تنهایی مبین فرهنگ پیشرفته دوچرخه سواری این شهر است. نه تنها آمستردام که تمام هلند بهشت دوچرخه سواری است… همه ی جاده ها و خیابان ها، مسیرهای دوچرخه سواری دارند. اینجا دوچرخه هویت حقیقی دارد. این که می گویم حقیقی برای این است که بارها دیدیم مردم دوچرخه هایشان را با گل تزئین کرده اند و این یعنی دوچرخه برای این مردم فقط دوچرخه نیست، خود زندگیست که علایق شان را و مختصات زندگی خصوصی شان را بر دوچرخه ها می یابی.
کافه ها و دوچرخه ها
میدان دام – این میدان و محله های اطراف آن جزو مناطق توریستی محسوب می شوند.
در وصف این موزه زیاد شنیده بودم، همیشه هم فکر می کردم دیدنش برایم جذابیت دارد اما ، وقتی جلوی موزه رسیدم هرچه با خودم کلنجار رفتم، دیدم ترجیح می دهم در این فرصت کوتاه، شهر و مردمش را به تماشا بنشینم؛ دیدن کپی افراد مشهور برایم هیچ معنایی نداشت…
در عوض نگاه اینها را دوست داشتم…
یکی از ده ها کانال جاری در آمستردام؛ کاربرد اصلی کانالها، جابجایی بار و محصولات به بندرگاه است.
قوهای زیبا در این کانال ها در رفت و آمدند.
و به محض دیدن مهربانی که برایشان غذا آورده، صف می کشند…
نام این محله معروف، ردلایت دیستریکت است. شهرت جهانی دارد… نه که در دیگر شهرهای اروپایی چنین مکانی نباشد، شاید به خاطر تزئین خاص محله با چراغ ها و پرده های قرمز است. پشت هر کدام از پنجره ها فاحشه ای به انتظار مشتری می ایستد.
اجازه عکاسی به هیچ وجه نداری و این یعنی حریم خصوصی زندگی این افراد قابل احترام است. در صورت تخلف، پلیس دوربین را ضبط می کند.
فروشگاه های متعدد، نیازهای متنوع علاقه مندان به روابط جنسی را رفع می کنند.
در این ساختمانها هر شب شوهای مختلفی برگزار می شود.
موزه تاریخچه و فرهنگ روابط جنسی… چند نقاشی از جان لنون و پیکاسو در این موزه وجود دارد.
اینجا موزه حشیش و ماری جواناست… این یعنی مصرف مواد مخدر در این کشور آزاد است… وسایل مورد نیاز هم به وفور در فروشگاه های مخصوص به فروش می رسد. سخت ترین قسمت گردش در آمستردام، تحمل بوی پایان ناپذیر حشیش است.
روز تولدم بود و دنبال کافه دنجی می گشتیم تا با فنجانی قهوه و تکه ای کیک جشن مختصری بگیریم؛ به هر کافه ای وارد می شدیم و منو را برانداز می کردیم، تمام کیک ها و مافین ها را با حشیش سرو می کردند… دیگر کم کم از پیدا کردن یک کافه معمولی ناامید شده بودیم که به این فروشگاه رسیدیم.
از ذوق پیدا کردن یک فروشگاه سالم، برای اولین بار فراموش کردیم قیمت های منو را چک کنیم؛ باورتان بشود یا نه، این جشن ساده ۲۲ یورو تمام شد!
ساختمان های زیبای آمستردام
بی کیفیتی این ۲ عکس را ببخشید، نور بد بود و شیشه کثیف – اینجا دکور یک کتاب فروشی است… از دیدن این مجسمه ها بسیار شادمان شدم. تمام مجسمه ها، در هر سن و شرایطی مشغول مطالعه هستند.
دلم می خواست می توانستم تعدادی از این مجسمه ها را بخرم؛ سوغات خوبی می شد…متاسفانه بسته بود.
سیب زمینی سرخ شده، خوراکی محبوب آمستردام است… به این شکل سرو می شود و اگر خواهان سس کچاپ یا مایونز باشید باید مبلغ بیشتری بپردازید.
نگاه کردن به این پنیرها، وسوسه برانگیز است.
گل رز هلندی
این نمای دور یک جاذبه گردشگری است، عکس های بعدی را ببینید.
بدون شرح
نگاه های کنجکاوشان را دوست دارم.
این شعار آمستردام است که برند گردشگری قلمداد می شود. این طور که من فهمیدم این شعار مبین غرور و اعتماد به نفس مردم این شهر است که تاکید می کنند آمستردام فرصت ها و مزایای بی شماری دارد که انتخابش را به عنوان یک مقصد ایده آل نشان می دهد…
توریست ها هر کدام با ژستی خاص، عکس یادگاری می گیرند.
بدون شرح
حسن ختام سفر آمستردام، بازدید از یک موزه بود؛ ونگوگ گوش به دست… تراس طبقه پایین ساختمان، درست زیر آن قسمت مکعب شکل توضیح دارد.
رضا را در تصویر منعکس شده می بینید؟
تصویر خودنگاره معروف ونسان ونگوگ در ورودی موزه
مجموعه آفتابگردان، شکوفه های بادام، شب های پرستاره، سیب زمینی خورها و خودنگاره هایش از جمله کارهای مهم او محسوب می شوند که در این میان مجموعه آفتابگردان و شب های پرستاره در این موزه حضور ندارند.
عکسبرداری در موزه ممنوع است. دو عکس بعدی را از اینترنت گرفته ام تا نشانتان بدهم از این موزه چه حسی عایدم شد. من با تابلوی سیب زمینی خورها ارتباط خوبی برقرار کردم و از طرح های طبیعی، شکوفه های بادام به دلم نشست.
ونگوگ در مورد تابلو سیب زمینی خورها در نامه ای به برادرش می نویسد:
«من سعی کردهام روی این نکته تاکید کنم که این مردم، سیبزمینی خودشان را زیر نور چراغ با همان دستانی میخورند که چند لحظه پیش، زمین را با آن میکندند. پس موضوع اصلی اثر در مورد کارگران است و این که چگونه صادقانه غذایشان را به دست میآورند. بهجای آنکه دقیقا چیزی که در مقابل دیدگانم قرار دارد را بازآفرینی کنم، رنگ را طوری آزادانه بهکار میگیرم تا با اجبار بیشتری خویشتن را عرضه کنم.»
شکوفه های بادام
تقریبا تمام موزه های اروپا، نمایشگاه و فروشگاه دارند. اینجا هم به همان منوال بود. فقط سر سوزنی خلاقیت چاشنی آثار معروف و زیبای ونگوگ شده و بازدیدکنندگان مایحتاج روزمره شان را با طرح های دلخواه می خرند.
شکوفه های بادام و گل آفتابگردان که از زیباترین دستمایه های طبیعت نقاشی های ونگوگ به شمار می روند، تم اصلی لوازم فروشی نمایشگاه موزه می باشند. فقط در زمینه گردشگری، چه کلاس درسی است این اروپا!
طراحی که نامش را فراموش کرده ام از این تابلو، برای کشیدن طرحی نو برای تزئین موزه استفاده کرده است. تلفیقی از سبک صاحب موزه و هنر مدرن.
تصویر کلی طرح
این تصویر زینت بخش قسمت بیرونی ساختمان موزه است که در عکس نمای ساختمان به آن اشاره کردم.
اگر طراح ذهن خلاقی داشته باشد، حتی سنگ های ساده هم می توانند به کمال سخن بگویند…