مانالی قسمت اول ، فرهنگ Chill out
تو قسمت قبل خوندید که (انگار سوباسا رو هوا مونده باشه مثلاً) ما یهو تصمیم گرفتیم دهلی رو ول کنیم و بریم یه جایی به اسم مانالی! از قبل میدونستم که مانالی تو هیماچال پرادشه، استان شمالی هند که به طبیعت خفنش معروفه، ولی خیلی نخونده بودم که چی به چیه. چون دیرتر از زمان حرکت میرسیدیم، آقای بلیطفروشی بهمون گفته بود باید بریم یه جایی خارج از ترمینال که ده دقیقه از ترمینال پیاده راهه. اونجا اتوبوس چند دقیقهای میایسته و مسافر میزنه. یکی دو ساعت قبل بارونای معروف هند شروع شده بود و راهی که باید تا مترو میرفتیم تو ترافیک کلی طول کشید. بالاخره رسیدیم خونه، وسایل رو برداشتیم و یه جوری خودمون رو رسوندیم به ترمینال! حالا از هرکی میپرسیدیم این جایی که به ما گفتن کجاس هیچکی ایدهای نداشت. استرس داشتیم که نرسیم و مردم هم هی ما رو از این ور به اون ور شوت میکردن. آخر یه رانندهی ریکشا با تکون دادن سرش نشون داد که میدونه ما کجا میخوایم بریم و با ۲۰ روپیه ما رو میبره. ایول! چه ارزون! ما هم پریدیم بالا! بعد هی رفت و رفت و رفت و نرسیدیم! هیچی هم انگلیسی بلد نبود. یعنی داشت میبرد ما رو خفت کنه؟! یعنی اشتباه فهمیده بود کجا میریم و قرار بود جا بمونیم؟ ته دلم روشن بود که من خوششانسم و یه طوری تهش میرسیم به اتوبوس ولی دلیل منطقی دیگهای نداشتم!
بعد از ده دقیقه (سواره! نه پیاده!) راننده ما رو یه جا دم یه پمپ بنزین پیاده کرد و بعدم فهمیدیم میخواد ۱۰۰ تا ازمون بگیره. خلاصه با کلی بحث و چونه ۵۰-۶۰ تا بهش دادیم و پرسون پرسون فهمیدیم جای درستی وایستادیم! عرقمون دراومده بود!
جادههای هند هم خیلی خوشگلن و هم خیلی پیچدرپیچ و خطرناک! آدم هی فکر میکنه کاش روز بود و میتونست منظرهها رو ببینه بعد یه نگاهی به رانندگی راننده میکنه و ترجیح میده بخوابه نبینه داره چه اتفاقی میافته. کلاً هم هندیا برای چیزی عجله ندارن. غذا/نماز/دستشویی وسط راهشون یه ساعت طول میکشه و سر فرصت میشینن غذاشون رو میخورن. ما هم بعد از اینکه قوت غالبمون تو سفر، یعنی بیسکوییت و آبمنگو (اونجا جای آبپرتقال، آبمنگو خزترین آبمیوهشونه)، رو خوردیم پاشدیم به چرخ زدن اون دوروبر.
ما اتوبوس AC/Semi Sleeper گرفته بودیم که مثل ویآیپی خودمونه. انقدر کولرش سنگین بود که من سرما خوردم و یه دو سه روزی درگیرش بودم! پس حتماً اگه اتوبوس ولوو/سمی اسلیپر سوار میشید پتو و لباس گرم با خودتون ببرید. خلاصه صبح چشمهامون رو باز کردیم و دیدیم تو یه دنیای دیگه هستیم. باورم نمیشد دیشب دهلی بودم و الان تو این بهشتم! اگه از من بخوان مانالی رو توصیف کنم میگم:
ترکیبی از شمال خودمون و کوههای آلپ!
راستی اینو بگم که ترمینال خارج از شهره و شما برای اقامت باید یکی از این سه تا گزینه رو انتخاب کنید:
- نیو مانالی/ New Manali
- الد مانالی/ Old Manali
- واشیست/ Vashisht
نیو مانالی همون شهر اصلیه و ده دقیقه پیاده تا ترمینال راهه. شلوغتر، توریستیتر و گرونتر از دوتا گزینهی دیگهس و من پیشنهادش نمیکنم. الد مانالی ده دقیقه از نیو مانالی راهه که البته سربالاییه و پیاده رفتنش یکم سخته! ما تو الد مانالی موندیم. خیلی شلوغ نیست و اگه بگردید اتاقای خوب و ارزون در حد ۱۵-۲۰ تومن پیدا میکنید و کلاً جای خیلی خوبیه! گزینهی آخر یا واشیشت/واشیست یه روستای کوچیکه که خلوتتره و یه آبشار خفن داره. اگه بخواید کلاٌ چند روزی از مردم دور باشید اینجا جای شمائه! اگه تو مانالی هم بمونید به عنوان یه برنامهی یه روزه میتونید برید یه سر به واشیشت بزنید و برگردید، ۱۰-۲۰ دقیقه بیشتر راه نیست.
برای اتاق پیدا کردن کافیه یکی از کوچهها رو انتخاب کنید و جستجو رو شروع کنید. هر جا رو نگاه کنید یه گستهاوس میبینید. اگه بخواید اتاقتون طبقهی بالا باشه یا ویوی قشنگ داشته باشه میتونید بیشتر بگردید و یکم سر کیسه رو شل کنید: شبی ۳۰-۴۰ تومن.
مانالی، فرهنگ Chill out
از اتاق بگذریم و برسیم به اصل قضیه! مانالی درواقع یه شهر/روستای کوچیک توریستیه که پر از کافه و گست هاوسه. اینجا یه طورایی پاتوق هیپیهاس و انقدر طبیعت اطراف و حس خود شهر خوبه که در لحظه عاشقش میشی! هوای مانالی حسابی خنکه و فصل مناسب رفتن به اونجا تابستونه.
وقتی میری مانالی برنامهی اصلی اینه که کاملاً از بدوبدوی زندگی شهری دور شی، فقط بچرخی تو کافههای مختلف و با آدمای جدید معاشرت کنی. Chill out هم یعنی همین دیگه! تو مانالی یه بار دیگه فهمیدم چقدر برام سخته یه جا نشستن و هیچ کاری نکردن! من از اون آدمام که همیشه باید سر خودم رو به یه چیزی گرم کنم. یکم طول کشید تا به این سیستم یهجانشینی تو سفر عادت کنم ولی با رسیدن روز دوم دیگه دلم نمیخواست از اونجا برم. دلم میخواست تا ابد لم بدم رو صندلیای گرم و نرم کافهها، چای ماسالا بخورم، بنویسم، آهنگای باحال هندی گوش کنم، مردم رو نگاه کنم و از طبیعت و هوای خوب لذت ببرم.
کافه People یکی از اولین جاهایی بود که چشممون رو گرفت. طبقهی پایین چندتا میز و دشکچه هست و روی میزا هم کلی کاغذ و مدادرنگی! آدما نقاشی کشیدن و چسبوندن به درودیوار کافه. طبقهی بالا هم یه تراس باحال داره که شبا حسابی شلوغ میشه. یکی از بهترین جاها برای معاشرت با آدمای جدید همین کافهس. فقط کافیه سر یکی از میزا بشینید و سر صحبت رو باز کنید! بعد میبینید که آدمای دور میز هم همین چند دقیقه پیش با هم آشنا شدن و هر کدوم اهل یه کشوری هستن.
قیمت کافههای مانالی همه تقریباً تو یه رنجه و میتونید هربار یه جای جدید رو امتحان کنید! تو مانالی میتونید با ۴۰ روپیه (۲تومن) چای ماسالا بخورید و یه پرس غذا هم از ۱۵۰ تا ۲۵۰ روپیه (۷ تا ۱۲ تومن) میشه. هر چقدر تو تهران وسعم نمیرسید کافهنشینی کنم اونجا تلافی کردم و هر وعده رو هم تو یه کافه خوردیم!
شب که میشه بعضی کافهها موسیقی زنده دارن و اگه تو خیابون اصلی قدم بزنید صداشون رو میشنوید. کافه سوما (Soma Cafe)، کافه ۱۹۴۷ (سال استقلال یافتن هنده!) یا Drifter’s Inn معمولاً این برنامه رو دارن.
ما یه روز تو کافه پیپل با چند نفر دیگه دوست شدیم و بهمون گفتن شب اونجا یه برنامهی اجرای زنده دارن. ما هم گشتهامون رو زدیم و شب برگشتیم کافه.
درسته که کیف مانالی به کافهگردی و استراحت کردنشه ولی شمال هند رو دستکم نگیرید! طبیعت اطراف مانالی بینظیره. همین دوروبرا بمونید تا با قصهی دیدن معبد هادیمبا، هنرگردی تو شهر و یکی از آدمای جالبی که تو مانالی دیدم برگردم.