ژاپن
در روز آزادی که در “توکیو” در اختیار داشتیم به همراه همسفرانم به مرکز شهر رفتیم. طبق معمول اولین درخواست بازدید از مرکز خرید بود. بنابراین آن ها را به مرکز خرید بردم و تنهایشان با فروشگاه های گران قیمت تنهایشان گذاشتم و خودم سوار مترو شدم تا گشتی در شهر بزنم.
خودم را به ایستگاه متروی Tsukiji رساندم.
در تصویر نمونه ای از بلیط متروی شهر “توکیو” را می بینید. قیمت بلیط مترو در توکیو با توجه به مسیری که قرار است طی بشود، متفاوت است. کمترین هزینه ۱۷۰ ین (تقریبا معادل ۵۰۰۰ تومان) است.
بازار روز و بازار ماهی توکیو در نزدیکی همین ایستگاه مترو قرار گرفته. سعی کردم فضای این بازار را به تصویر بکشم. بنابراین شما را دعوت می کنم به دیدن این عکس و عکس های بعدی.
بدون شرح
سفره ماهی؟ خشک شده
انواع میوه
توت فرنگی زرد!
تصویری از چند غذای بومی ژاپنی
رژیم غذایی ژاپن یکی از مکتب های معروف آشپزی در دنیاست.
نقش ماهی و کلا آبزیان در آشپزخانه ژاپنی ها پررنگ است.
فکر می کنید جوشکاری می کند؟!
البته که نه
بلکه به روش نوینی غذای دریایی سرخ می کند!
شکار خوبی کردم!
نمایی از یکی از خیابان هایی که بازار روز در آنجا برپا می شود.
بدون شرح
بدون شرح
خوردن گوشت خام (بیشتر انواع ماهی) در ژاپن رواج دارد.
وقت ناهار و شام تقریبا جلوی همه رستوران ها صف ایجاد می شود. انگار ژاپنی ها علاقه فراوانی دارند که پشت در رستوران ها در صف بایستند.
بدون شرح
ماهی و بقیه آبزیان به صورت خشک شده هم در بازار ماهی فراوان دیده می شود.
نوعی خوردنی
حضور انواع گیاهان و سبزی ها در غذاهای ژاپنی امری عادی و شاید بتوان گفت ضروری است.
خیار
پیاز
در انتهای محوطه بازار روز یک معبد هم وجود داشت. به آنجا هم سر زدم.
در این معبد، فال ها یا آرزوها -که در گزارش “توکیو” به آن اشاره کردم- را به درخت گره می زنند.
در اطراف مجسمه بزرگ، کلی عروسک کوچک قرار داده شده بود. هنوز نمی دانم این عروسک ها چه مفهومی دارند.
نمای نزدیکتر از عروسک هایی که کنار مجسمه قرار داده شده اند را در تصویر می بینید.
همان توضیح بالا
در گوشه ای از حیاط معبد این ها را دیدم!
اینها چیزی نبودند جز چند مجسمه کوچک سنگی از روباه؟! که پوشش قرمز به تن داشتند. معنی این را هم نمی دانم.
در اینجا هم چند ستون سنگی با نقش حیوان (چهارپایان مختلفی بر روی ستون ها حک شده بودند) دیده می شد. در پایین هر ستون یک کاسه پر از “تیله های رنگی” دیده می شد. فلسفه این ها را هم نفهمیدم هنوز.
نمای نزدیکتر از “تیله های رنگی”
از عکس هایی که بر روی دیوار معبد نصب شده بود، دانستم که در مراسم ویژه ای مردم مجسمه های بزرگ این معبد (و احتمالا معابد دیگر) را بر دوش خود سوار می کنند و در شهر می گردانند (مثل مراسم نخل گردانی ما).
همان توضیح بالا
در تصویر نمایی از یکی از شلوغ ترین (و شاید شلوغ ترین) چهار راه دنیا را می بینید. این مکان در نزدیکی ایستگاه متروی “شیبویا” Shibuya قرار گرفته.
منطقه “شیبویا” هم به دلیل قرار گرفتن ایستگاه راه آهن، هم به دلیل حضور مراکز خرید و مُد، هم به خاطر تفریحات شبانه، هم به دلیل اینکه مکان میزبانی جشنواره فیلم توکیوست و هم به علت زیر معروف است…
… ایستگاه “شیبویا” به علت حضور مجسمه این سگ! (هاچیکو) در اینجا معروف است.
قصه هاچیکو:
“هاچیکو” سگ سفید نری از نژاد “آکیتا” در “اوداته” ژاپن در نوامبر سال ۱۹۲۳ به دنیا آمد.
زمانی که “هاچیکو” دو ماه داشت به وسیلۀ قطار اوداته به توکیو فرستاده شد. زمانی که قطار به ایستگاه شیبویا رسید قفسش از روی باربر به پائین افتاد و آدرسی که قرار بود هاچیکو به آنجا برود گم شد. او از قفس بیرون آمد و تنها در ایستگاه به این سو و آن سو می رفت. در همین زمان یکی از مسافران هاچیکو را پیدا کرد و با خود به منزل برد و به نگهداری از او پرداخت.
این فرد پرفسور دانشگاه توکیو دکتر “شابرو اوئنو” بود. پرفسور به قدری به این سگ دلبسته می شود که بیشتر وقت خود را به نگهداری از این سگ اختصاص می دهد. دور گردن هاچیکو قلاده ای بود که روی آن عدد ۸ نوشته شده بود (عدد هشت در زبان ژاپنی “هاچی” بیان می شود و نماد شانس و موفقیت است) و پرفسور نام او را هاچیکو می گذارد.
منزل پرفسور در حومۀ شهر توکیو قرار داشت و هر روز برای رفتن به دانشگاه به ایستگاه قطار شیبویا می رفت و ساعت ۴ برمی گشت. هاچیکو یک روز به دنبال پرفسور به ایستگاه می آید و هرچه “شابرو” از او می خواهد که به خانه برگرداند هاچیکو نمی رود و او مجبور می شود که خود هاچیکو را به منزل برساند و از قطار آن روز جا می ماند.
در زمان بازگشت از دانشگاه با تعجب می بیند هاچیکو روبروی در ورودی ایستگاه به انتظارش نشسته و با هم به خانه برمی گردند. از آن تاریخ به بعد هر روز هاچیکو و پرفسور با هم به ایستگاه قطار می رفتند و ساعت ۴ هاچیکو جلوی در ایستگاه منتظر بازگشت او می ماند. تمام فروشندگان و حتی مسافران هاچیکو را می شناختند و با تعجب به این رابطه دوستانه نگاه می کردند.
در سال ۱۹۲۵ دکتر “شابرو اوئنو” در سر کلاس درس بر اثر سکتۀ قلبی از دنیا می رود، آن روز هاچیکو که ۱۸ ماه داشت تا شب روبروی در ایستگاه به انتظار صاحبش می نشیند. خانوادۀ پرفسور به دنبالش آمده و به خانه می برندش. اما روز بعد نیز مثل گذشته هاچیکو به ایستگاه رفته و به منتظر بازگشت صاحبش می ماند. هربار که خانوادۀ پرفسور جلوی رفتنش را می گرفتند هاچیکو فرار می کرد و به هر طریقی بود خود را راس ساعت ۴ به ایستگاه می رساند.
این رفتار هاچیکو خبرنگاران و افراد زیادی را به ایستگاه شیبویا می کشاند. و در روزنامه ها اخبار زیادی دربارۀ او نوشته می شد و همه می خواستند از نزدیک با این سگ باوفا آشنا شوند. هاچیکو خانوادۀ پرفسور را ترک کرد و شب ها در زیر قطار فرسوده ای می خوابید. فروشندگان و مسافران برایش غذا می آوردند و او ۹ سال هر بعد از ظهر روبروی در ایستگاه منتظر بازگشت صاحب عزیزش می ماند. در هیچ شرایطی از این انتظار دلسرد نشد و تا زمان مرگش در مارچ ۱۹۳۴ در سن ۱۱سال و ۴ ماهگی منتظر صاحب مورد علاقه اش باقی ماند.
وفاداری هاچیکو در سراسر ژاپن پیچید و در سال ۱۹۳۵ تندیس یادبودی روبروی در ایستگاه قطار شیبویا از او ساخته شد. تا امروز تندیس برنزی هاچیکو همچنان در ایستگاه شیبویا منتظر بازگشت پرفسور است.
در زمان جنگ جهانی دوم تندیس تخریب شد و در سال ۱۹۴۷ دوباره تندیس جدیدی از هاچیکو در وعدگاه همیشگی اش بنا شد. اگرچه این بنا حالت ایستاده داشت و به زیبایی تندیس اول نبود، اما یادبودی بود از وفاداری و عشق زیبای هاچیکو برای مردم ژاپن.
در سال ۱۹۶۴ تندیس دیگری از هاچیکو همراه با خانواده ای که هرگز، انتظار و عشق اجازۀ داشتنش را به او نداده بود در “اوداته” روبروی زادگاه هاش بنا شد. آقای “جیتارو ناکاگاوا”، رئیس جمهور ژاپن انجمن برای حفظ و پرورش نژاد آکیتا به وجود آورد و تندیسی به یادبود هاچیکو بنا نهاد.
دفعه بعد که توکیو بیایم سعی خواهم کرد به سر مزار “هاچیکو” و “پروفسور” بروم.
نمایی از یکی از ساختمان های شبکه تلویزیونی NHK
بدون شرح
نمایی از استادیوم المپیک توکیو که برای بازی های سال ۱۹۶۴ میلادی ساخته شد.
همان توضیح بالا
نمایی از یکی از خیابان های توکیو در نزدیکی پارک Yoyogi
“ساکورا” (شکوفه های گیلاس) و جوانان شاد ژاپنی
فکر کرده ام آمده اند سیزده به در
در ورودی معبد “میجی” Meiji
معبد “میجی” Meiji یک باغ – معبد شینتویی است که در سال ۱۹۲۰ برای آرامش روح امپراتور “میجی” (درگذشته به سال ۱۹۱۲ میلادی) و همسرش “شوکن” ساخته شد. گل های زنبق این معبد شهرت دارند.
نمایی از داخل حیاط معبد
همان توضیح بالا
برگزاری مراسم ازدواج (شبیه عقد) در حیاط معبد “میجی”
همان توضیح بالا
عروس و داماد
نمایی از منطقه “گینزا” Ginza که یکی از مناطق خرید Shopping در شهر توکیوست. اینجا همان جایی است که همسفرانم را صبح همین روز (روز آزاد در توکیو) تنها گذاشتم و خودم برای گشت به بازار ماهی رفتم. اما در دیدار از “شیبویا” و معبد “میجی” دوباره همگی با هم بودیم.
این عکس را در شب گرفتم، چون دوباره به خاطر یکی از همسفران به اینجا برگشتیم