خاطرات سفر به دور اروپا (۲۰۱۲) – در مسیر راه – استانبول
هنوز یکی دوساعتی تا پروازمون وقت داشتیم و البته کلی کار انجام نشده که مهمترینش عدم رزرو هتل در استانبول. با شناختیکه از سفرهای قبلی به ترکیه داشتیم، می دونستیم که بجای رزرو هتل از بوکینگ بهتره آدم حضوری به خیابونهایی از استانبول بره که صدها هتل دارن و با چونه زدن جای مناسبی با قیمت مناسبی بگیریم. اما راستش چون زمان ورودمون به شهر غروب بود و با تاریک شدن هوا نگرانی درمورد امنیت بیشتر می شد. در نتیجه ریسک نکردیم و بازم از بوکینگ یه هتل کوچیک که لوکیشنش از نظر رنکینگ مناسبتر از بقیه بود رو در نزدیکی میدون تکسیم انتخاب و رزرو کردیم.
متاسفانه اینترنت فرودگاه محدودیت زمانی داره و تنها ۳۰ دقیقه شارژ میشه، این شد که خیلی جای مانور نداشتیم و ناچارا باید تا ساعت پرواز خودمونو یجور مشغول می کردیم. البته خوشبختانه پرواز سر ساعت انجام شد و جالبتر اونکه حتی حدود ۲۰ دقیقه زودتر از زمان درج بلیط به مقصدمون یعنی استانبول رسیدیم! راستش در طول مسیر هنوز باورمون نمی شد که بازم شانس بهمون روکرده و یه تور دور اروپای دیگه رو شروع کرده باشیم. سفری که این بار از استانبول شروع می شد و سپس با ورود به بارسلون و گذر از مادرید، ژنو، لوزان، بروکسل، بروژ و نهایتا بوداپست و آمستردام به ما فرصت می داد که بازم حس ماجراجویمونو تو دل اروپا ارضا کنیم!
ایستگاه اول استانبول بود. مقصدی که عملا هزینه پرواز هواپیماش برای ما رایگان شده بود چون ناچاراً برای پرواز به اسپانیا باید از یک کشور ثالث عبور می کردیم و چه کشوری بهتر از ترکیه که هم ایرونی ها زیادن و فرهنگ خود ترک ها به ما نزدیکه و هم اینکه خدا پدر و مادر باعث و بانی اش رو بیامرزه که برای ورود به ترکیه نیاز به ویزا وجود نداره! این شد که در حالیکه اروپایی های رنگ و وارنگ تو گیت های بغلی صف وایساده بودن تا ویزای ترکیه رو بگیرن، با افتخار به گیتهایی که ویزا نمی خواست رفتیم و به راحتی وارد اون کشور شدیم، حس خوبی داشت!
اولین کاری که کردیم یه نقشه شهر رو پیداکردیم و بعدش به دلیل اونکه مثل همه جای دنیا صرافی های فرودگاه، نرخ های ترکمنچایی دارن، فقط ۲۰ دلار اونم ناچارا چنج کردیم. در نهایت شاتل فرودگاه تا میدون تکسیم رو که هاواتاش نام داره و دقیقا خارج محوطه سالن بود رو سوارشدیم و با پرداخت ۱۰ لیر مستقیم به میدون تکسیم رسیدیم.
از اونجا که ساعت از ۹ شب گذشته بود هوا کاملا تاریک شده بود اما میدون تکسیم همچنان با حضور جمعیت شلوغ بود. اول همه یه صرافی پیدا کردیم و با نرخ نسبتا مناسب یکم پول چنج کردیم. چون بوکینگ هشدار داده بود که برای پول هتل باید پول محلی بدیم. بعد نقشه رو زیر و رو کردیم و با پرسیدن آدرس از مردم محلی به سمت جهت مورد نظر حرکت کردیم. اما تاریکی هوا، شیب خیابون ها، ساکهای نسبتا سنگین ما یجورایی کلافمون کرده بود و این شد که از عجله زیاد مسیر رو یکم اشتباه رفتیم. و تو کوچه و پس کوچه های پر از پله اون محله گم و گور شدیم و البته چون هتل مورد نظرمون هم خیلی کوچیک بود کمتر کسی می تونست راهنماییمون کنه. این شد که کلافه و خسته یکدفعه خودمونو تو کوچه های تاریک سرگردون دیدیم. اما فرصت وایسادن نبود چون با تاریکی بیشتر، ترس از غافلگیری و حمله جیب برها اونم با داستانهایی که از استانبول شنیده بودیم، بیشتر می شد. خوشبختانه پس از یکی دو بار چپ و راست زدن بالاخره هتل رو پیدا کردیم و متصدی هتل که جوونی پرتغالی با موهای فرفری بلند با نام آدریانو بود بهمون خوشامد گفت.
راستش اونقدر از پیداکردن هتل خوشحال شده بودیم که حتی نداشتن آسانسور اونجا و ۲ طبقه ای که کشون کشون ساکهامون رو تا بالا بردیم برامون مهم نبود. اتاقش کوچیک اما نسبتا تمیز بود و البته چون ما فقط چند ساعت قراربود اونجا اقامت کنیم خیلی این موضوع برامون اهمیت نداشت. به خصوص اونکه اینترنت WIFI پر سرعتی هم داشت که کار مارو را می انداخت. هرچند باید اعتراف کنیم که هزینه ۴۰ یوریی هتل به هیچ وجه برای این هتل منصفانه نبود. حداقل در مقایسه با هتل هایی که روزهای بعدش در شهرهای بزرگتر اروپا تجربه کردیم.
صبح روز بعد می بایست برنامه نسبتا فشرده ای رو برای دیدن استانبول تنظیم می کردیم و این شد که از ابتدای صبح با برنامه از پیش تعیین شده بیرون زدیم. با کمک رسپشن و با طی حدود ۲۰۰ متر به ایستگاه تراموا رسیدیم. تراموایی که از یکسر به کاباتاش یا همون اسکله اصلی منتهی میشد و سر دیگه اش طرف دیگه شهر قرارداره. سپس با پرداخت ۲ لیر از دستگاه ژتون های پلاستیکی جهت وارد شدن به تراموا رو خریدیم و متصدی ایستگاه یک نقشه مترو و تراموا رو هم به ما داد.
این شد که با تراموا از پل فلزی روی رودخونه گذشتیم، در حالیکه مردم سرگرم ماهیگیری تفریحی بودن. بعد وارد منطقه قدیمی شهر شدیم که از ایاصوفیه و سلطان احمد گذشتیم و پس از چند ایستگاه به ایستگاه توپ کاپی که اولین بخش برناممون بود رسیدیم.
کاخ توپ کاپی که محل زندگی سلاطین عثمانی بوده درست در محل تلاقی تنگه بسفر و دریای مرمره قرارداره. موزه کاخ شهرت زیادی داره و از قرار حتی ردای حضرت محمد هم اونجا نگهداری میشه. ما پس از ترک تراموا با منظره زیبای باغ کنار قصر روبرو شدیم. از دور ساختمانی زیبا و صف طولانی مردم جلب توجه می کرد. دیوارهای قلعه که بخش هایی از اون شکسته شده بود حکایت از عظمت سالهای نه چندان دور این سامان داشت.
پس از توپ کاپی نوبت به خیابان آکسارای، محله لال علی، دانشگاه استانبول و گراند بازار بود. که با چند ایستگاه تراموا به اونجا رسیدیم. هوای گرم و آفتاب نسبتا پررنگ بهاری موجب شده بود تا خیل عظیم توریست ها در گوشه و کنار خیابون در تفرج باشن. در این میون ساختمونهای قدیمی با نقش و نگارهایی که شعرهایی را با زبون و خط فارسی به یادگار داشتن، بیشتر از همه مورد توجه ما قرار گرفت.
در پشت گراند بازار نیز کوچه ای هست که مغازه های آن بیشتر شبیه حجره های بازار تهران هستن و هرکدوم نوعی از لباس ها و یا صنایع دستی ترکها رو عرضه می کنن. اگه حواستون جمع باشه قیمت پوشاک خیلی بد نیستن هرچند چون ما نمی تونستیم بار حمل کنیم عملا قید خرید رو زدیم و فقط به خرید یک لیوان زیبای فلزی کارشده اونهم برای تکمیل یادگاری هامون از گوشه و کنار جهان اکتفا کردیم!
در ادامه در انتهای خیابان آکسارای، چشم انداز زیبایی از مسجد سلطان احمد با ۶ مناره زیبایش خودنمایی می کنه. این مسجد با نام مسجد آبی نیز شهرت داره که علتش کاشی های سفید و آبیه که در ساختش بکار رفته.
محوطه جلوی مسجد هم، جلوه ویژه ای داره، به خصوص با وجود نیمکت هایی که برای توریست ها و گربه ها (!) فرصت استراحتی کوتاه رو فراهم کرده و البته فضای سبز منظم و قشنگش.
ورودی مسجد از محوطه پشت اون و از داخل حیاط انجام میشه. البته صف بازدید کننده ها چند دوری دور حیاط هم زده بود. خوشبختانه بازدید از مسجد رایگانه و نکته جالب الزام خانمها به پوشش بدن بوسیله شالهایی است که جلوی ورودی بهشون میدنه.
داخل مسجد چیز خاصی نداره، برروی محراب نام حضرت محمد و حضرت علی با ۳ خلیفه دیگر حک شده است. زمان ساخت این مسجد تقریبا مقارن همون دوره صفویه خودمونه ولی حداقل از نگاه ما به هیچ وجه مسجد سلطان احمد در حد و اندازه های مساجد زیبای میدون نقش جهان اصفهان با اون ترکیب رنگ زیباشون نیست. حکایت شده که زمان ساخت این مسجد شاه عباس برای سلطان عثمانی چند کیلو جواهر برای ساخت این مسجد می فرسته اما سلطان عثمانی با بی تربیتی جواهرها رو خرد میکنه و تنها در ملاط ساخت این مسجد استفاده می کنه!
درست جلوی محوطه این مسجد، بنای زیبای حاجی صوفیا (ایا صوفیا) با گنبدی به ارتفاع ۵۵ متر و قطر ۳۱ متر قرارداره. این بنا که حدود ۱۵۰۰ سال قدمت داره در ابتدا توسط رومیها و به عنوان کلیسا ساخته شد اما در زمان عثمانی ها کلیسا تبدیل به مسجد شد. در زمان آتاتورک این مسجد به موزه تبدیل شد و هم اکنون در بردارنده آثار بسیار زیبا و تاریخی هست. راستش خیلی دوست داشتیم این موزه رو از نزدیک بازدید کنیم اما روبرو شدن با صف دور و دراز توریست ها و محدودیت وقتمون ما رو پشیمون کرد.
در حد فاصل این ۲ مسجد، فضای سرسبز و چمن کاری شده زیبایی قرارداره و جالب اونکه چمن اون نیمه مصنوعیه و به صورت رولی هرچند وقت یکبار عوض میشه. در کنار این فضا، بساط دکه های اغذیه که عمدتا دود خوراکی هایی چون بلال، بلوط و همچنین صدف رو راه انداختن هم دیدنیه. ماهم کنجکاو شدیم و با پرداخت ۳٫۵ لیر، ۱۰۰ گرم بلوط برشته رو خریدیم. هرچند از ترس حساسیت و گرمیش یکی دوتا بیشتر نخوردیم!
ظهر که دیگه حسابی گشنمون شده بود به میدون تکسیم برگشتیم و در خیابون مقابل رستورانی رو پیدا کردیم که غذاهاش سلف سرویس بود. یه پرس دونر کباب کامل با برنج به همراه یک پرس تستی کباب یا همون تاس کباب خودمونو به همراه ماست و خرفه که شیما عاشقش بود! با پرداخت حدود ۲۶ لیر ناقابل سفارش دادیم و جاتون خالی خیلی حال داد.
حالا دیگه نوبت گشتن در سایر جاهای باقیمونده بود. این بار از میدون تکسیم شروع کردیم.
میدونی که در بخش اروپایی میدون اصلی شهر محسوب میشه و محل تجمع های مردم استانبول هم همونجاست. وسط میدون مجسمه ای بزرگ از مصطفی کمال آتاتورک قرار داره و محوطه نه چندان بزرگش همواره محلی جذاب برای گرفتن عکس های یادگاری توریست هاست. این میدون محل تجمع های مردم هم هست. ما هم با جمعیتی انبوه مواجه شدیم که پرچم ترکیه رو حمل می کردند و با شعارهایی همبستگی خودشونو حفظ می کردن. از قرار اونروز روزی در ارتباط با گرامی داشت آتاتورک بود که جشن ملی اونها محسوب میشد.
گل فروشهای توی میدون تکسیم، منظره میدون رو واقعاً بی نظیر کرده بودند.
در یکطرف میدون تکسیم خیابون استقلال قرار داره که بسیار مورد علاقه توریست هاست. این خیابون سنگفرش شده که ورود اتومبیل به اون ممنوعه صبح و شب مملو از جمعیته. وجود فروشگاههایی با برندهای معروف جهانی و در انتهای خیابون هتل هایی سنتی به سبک کاروانسرهای قدیم، قلب توریستی استانبول محسوب میشه. در وسط خیابون هم یک تراموای کوچک برای توجه توریست ها قرار داره که خودش حس و حال خوبی به خیابون داده. البته توصیه دوستان وارد اینه که بهتره خریدهاتونو بجای اینجا از بازارهای بخش آسیایی استانبول انجام بدین!
عکس از اینترنت
عصر در آخرین ساعات باقیمانده مون در جهت مخالف میدون به سمت اسکله کاباتاش و تنگه بسفر راه افتادیم. کوچه های مسیر راه با دورنمایی که از دریا داره خیلی زیباست. این تنگه بسفر هم برای خودش عالمی داره. بر روی پل سلطان محمد فاتح در یک سمت پل عبارت به آسیا خوش آمدید رو زدن و در طرف دیگه اش به اروپا خوش آمدید! در اسکله کاباتاش هم کشتی ها و قایق های متعدد تفریحی و مسافری وجود داره که با قیمت های نسبتا ارزان امکان سفر به جزایر زیبای پرنسس که ۴ تای اونها تفریحی هستن (به خصوص بیوک آدا و کینالی آدا) رو فراهم می کنه. البته متاسفانه زمان محدود به ما اجازه نداد که اینبار سفری به این جزایر داشته باشیم (در سفر سالها قبل جزیره بیوک آدا رو تجربه کردیم که واقعا زیباست!)
در کنار ساحل زیبا با منظره تنگه بسفور، رستورانی به صورت آلاچیق وجود داشت که هوس کردیم در استکان های کمر باریک ترکی، چای بنوشیم.
راستش خوردن چای در این استکان ها خیلی خوشمزه است. چون چای به دلیل دهنه باز لیوان خنک میشه ولی در عین حال گرمای مطبوعشو حفظ می کنه که این حرارت مطبوع نه چندان سوزان طعم چای رو چند برابر خوشمزه تر می کنه! با اینحال وقتی صورت حساب ۶ لیری رو دیدیم یکم جا خوردیم. به خصوص وقتی حدود ۲۰۰ متر پایینتر قیمت هر استکان چای در قهوه خونه کناری رو ۱ لیر دیدیم. اینه که می گن مثل بچه آدم اول قیمت رو بپرسید تا کلاه سرتون نره!
در مسیر برگشت به هتل مسجد نسبتا زیبایی کنار دریا و در همون نزدیکی کاباتاش قرار داشت که دلمون نیومد نبینیمش.
غروب دیگه زمان زیادی نداشتیم و با اینکه خیلی مایل بودیم چند روزی بیشتر در استانبول بمونیم اما به جهت محدودیت وقت این کار رو با آینده موکول کردیم و در نتیجه با این امید که بازهم به استانبول خواهیم اومد به هتل برگشتیم و با تحویل گرفتن ساکها و خوردن بستنی خوشمزه ترکی، سوار بر اتوبوس هاواتاش به سمت فرودگاه آتاترک حرکت کردیم.
در فرودگاه با اینکه حدود ۲ ساعت زمان داشتیم اما ترجیح دادیم با تحویل بار خودمونو سبک کنیم و درنتیجه سریع دنبال تابلوی شماره کانترها گشتیم. جالب اونکه روی هیچ کانتری نام بارسلون حک نشده بود و این کمی مارو گیج کرد اما بعد متوجه شدیم، سیستم ترکیش ایر اینجوریه که همه ۲۰ کانترش، پروازهای مختلف رو ساپورت میکنه و مردم که در صف می ایستن به نوبت به کانترها می رن و کارت پروازشونو تحویل می گیرن. این شد خیلی راحت وارد سالن ترانزیت شدیم و از اونجاییکه از بدشانسی ما (بعدا دلیلشو می گیم!) خلبان ترک خیلی هول بود و عجله داشت حدود نیمساعت قبل از ساعت پرواز سوار هواپیما شدیم و به سمت اسپانیا حرکت کردیم.