راهنمای سفر آسان به اتریش و جمهوری چک
خیلی وقته که قصد داشتم از سیر تا پیاز یکی از سفرهام رو براتون بنویسم. بالاخره تنبلی رو گذاشتم کنار و امروز می خوام شروع کنم. توی سفر نامه یا شاید راهنمای سفری که خواهید خواند خیلی در قید و بند رعایت قوانین نگارش فارسی نخواهم بود. البته شاید راه بهتری هم برای بیان مطلب باشه ولی به هر صورت امیدوارم حتی اگر از سبک نوشتن من لذت نمیبرید حداقل اطلاعاتش براتون قابل استفاده باشه.
امروز تمام فوت و فنهای سفری رو که طی سالها تجربه کردم با زبان ساده براتون مینویسم. با توجه به اینکه این روشها به درد من خورده احتمالاً به کار خیلی از شما هم میاد. مطالبی که اول سفرنامهام مینویسم یه مقدار آموزشی هست، پس اگر خودتون استاد سفرید راحت ازش ردشید.
خب از اونجا که علایق هر فردی توی سفر با دیگری فرق می کنه و ممکنه چیزی برای من جذاب بوده باشه که برای شما نباشه و یا بالعکس یه مختصر راجع به خودم مینویسم تا معیاری باشه برای مقایسه شرایط و روحیات من با خودتون.
من ۳۶ ساله، متأهل، بدون فرزند و کارمند هستم. خانمم ۳۵ سالشه و مثل خودم کارمنده. ما بندرعباس زندگی میکنیم. چیزی که من رو تو سفر به خودش جذب میکنه طبیعت، آثار باستانی و لذت اقامت توی یک هتل خوبپ و تمیز با یه صبحانه عالیه. قبلاً به آلمان، ایتالیا، فرانسه، روسیه و دبی سفر کردم و بعضی از شهرهای این کشورها رو دیدم. بالطبع اگر توی نوشته هام مقایسهای انجام میدم با چیزهایی هست که توی همین کشورها دیدم. الان که اسم کشورهایی که تا حالا رفتم رو براتون نوشتم به این نتیجه رسیدم که همچین جاهای زیادیم ندیدم، خب قبلاً این حس رو نداشتم! بگذریم فکر کنم فعلاً همین اطلاعات کار شما رو راه میندازه تا بعد ببینیم چی لازم میشه که بهش اضافه کنم.
برای شروع برنامه سفر و مسیر حرکتمون توی اروپا رو براتون می گذارم. جدول هزینه های سفر رو هم آخر سفرنامه قرار میدم ولی اگر خسته شدید و به آخر سفرنامه نرسیدید همینجا بگم که جمع هزینه های سفر دو نفره ی ما برای ۱۵ روز هفده میلیون تومن شد که این شامل کلیه هزینه های قبل ، حین و بعد از سفر تا رسیدن به خونه میشه.
من توی این سفر هتل های خیلی خوبی رزرو کردم که امتیاز اونها حدود ۹ از ۱۰ بود . در طول سفر برای رسیدن به آسایش و لذت بیشتر هرجا که لازم بوده راحت هزینه کردیم (البته این هرگز به معنی ولخرجی نیست). این رو هم باید بگم که اگر منزلمون تهران بود به دلیل حذف هزینه های ایاب ذهاب تا تهران تقریبا دو میلیون تومن کمتر خرج میشد. میدونم که خیلی کمتر از این هم میشه خرج کرد اما به نظر من هزینه ۱۵ میلیونی برای دو نفر تو یه سفر نه چندان صرفه جویانه به اروپا واقعا عالیه.
فصل اول- فراهم کردن مقدمات سفر
انتخاب مقصد سفر
چرا اتریش و جمهوری چک؟ خب با توجه به اوضاع نابسامان سیاست و اقتصاد گفتیم شاید شرایطی پیش بیاد که جوری تحریممون کنند که دیگه نتونیم اروپا رو ببینیم پس بیشتر مقاصد اروپایی رو بررسی کردیم. من هم که سر سبزی، مدرن بودن و در عین حال تمدن قدیمی اروپا رو دوست دارم. درواقع وقتی شما وارد یکی از این کشورها میشید یه مقداری از استاندارد بالای زندگی اونها رو تجربه میکنید که حس عجیب و خوبی داره. من این حس رو دوست دارم، حداقل باز یادمون میافته که اگرچه یه جای دیگه زندگی میکنیم ولی ما هم آدمیم!
انگلیس که فعلاً سفارتش فعال نیست و ویزا گرفتنش سختِ. فرانسه، ایتالیا و آلمان رو قبلاً دیده بودیم. باوجوداینکه تعریف اسپانیا رو زیاد شنیدم ولی این کشور یکم نسبت به کشورهای دیگه ی اروپایی پرت افتاده. ایشالا یک سفر باید بریم جنوب فرانسه و اسپانیا رو باهم ببینیم. خب بعد از اینها میرسیم به اتریش و جمهوری چک.
البته میشد اسپانیا و پرتقال، یا هلند و دانمارک و نروژ رو هم انتخاب کرد ولی خب من فکر کردم جمهوری چک به تنهایی چیزهای زیادتری برای عرضه بهمون داشته باشه و اتریش هم که هم مرز اونه.
انتخاب زمان سفر
برای سفر به این منطقه دو تا چیز رو چک کردیم. اول وضعیت آب و هوا شامل گرما و میزان بارش. دوم شلوغی شهرها.
الان دیگه با وجود گوشیهای همراه هوشمند و نرام افزارهایی مثل Accuweather فهمیدن شرایط تقریبی جوی برای چند هفته دیگه کار خیلی سادهای هست اما ما به پیش بینی وضع هوا برای چند ماه آینده نیاز داشتیم. عاقلانهترین راه مراجعه کردن به نمودارهای میانگین دما و بارندگی توی شهر مقصد هست.
این نمودارهای رو هم می تویند از این سایت holiday-weather چک کنید. برای دیدن آمار میانگین روی Weather average یا Annual average کلیک کنید.
یه چیزی که معمولاً من رو گیج میکنه انتخاب لباس مناسب برای سفره. تجربه به من نشون داده که برای دمای هوای بالای ۲۲ درجه میشه با تی شرت بیرون رفت. اگر دما تا ۱۹ درجه افت کنه نیاز به یک پیراهن گرمتر دارید. اگر به ۱۶ درجه برسه یک سویشرت بپوشید؛ اما برای دماهای حدود ۱۲ درجه کاپشن نیاز دارید. خب میدونم که این دسته بندی که کردم دقیق نیست و بستگی به خیلی چیزها از جمله ویژگیهای بدنی، رطوبت هوا، آفتابی بودن یا نبودن، بارندگی و از همه مهمتر وزش باد داره ولی اینکه بالاخره یه عددی دستمون باشه از هیچی بهتره. من تقریباً بر اساس همین عددها لباس سفرم رو انتخاب میکنم.
برای چک کردن شلوغی شهر باید از گزارشات آمار توریست اون شهر استفاده کنید. خوشبختانه توی فرنگ آمار رو در دسترس همه قرار میدن و پیدا کردنش با یه جستجوی کوچیک توی گوگل امکان پذیره. حتی اگر زبان انگلیسی رو خوب بلد نیستید آمارهاشون اینقدر واضحه که کاملاً قابل فهمه. برای جستجوی این آمار توی گوگل از این عبارتها استفاده کنید. مثلاً برای وین:
Vienna monthly tourist arrivals
Vienna monthly tourist overnight
Vienna tourist statistics
همونطور که میبینید آمار توریستهای ورودی به شهر توی ماههای مختلف سال به راحتی قابل ملاحظه است و شما می تونید ماههای خلوتتر رو برای سفر انتخاب کنید.
خب بعد از بررسی کردن ماههای مختلف دو ماه شرایط خوبی داشتند. بهترین ماه، ماه آپریل یا همون اواخر اردیبهشت و بعد از اون سپتامبر یا اواسط شهریور هست. به نظر من اگر گرفتار بچه مدرسهای نیستید همون آپریل یا می رو انتخاب کنید تا طراوت و تازگی طبیعت رو توی بهترین وضع خودش ببینید. از اونجا که وقتی که ما قصد رفتن کردیم (فروردین) دیگه واسه اردیبهشت وقتی باقی نمونده بود، ماه سپتامبر رو انتخاب کردیم.
آماده کردن مقدمات سفر
حالا که میدونستیم کجا قراره بریم به فکر فراهم کردن مقدمات سفر افتادیم. یکی از لذتبخشترین قسمتهای سفر بررسی همهی جنبههای کار و انتخاب هتل و پرواز خوب و اقتصادی و اماکن دیدنی جذاب برای بازدید هست. به همین خاطر از چند ماه مونده به سفر کلی روی همین مقدمات وقت میگذارم و واسه خودم حال میکنم.
خب مهمترین موارد اینها هستند:
۱- ویزا
۲- هتل
۳-بلیت هواپیما
۴-انتخاب اماکن دیدنی
خب مطمئناً برای سفر انجام کارهای دیگه ای هم لازمه ولی اونها چیزی نیستند که از پسش برنیاید پس میسپارمش به خودتون.
اول ویزا: متأسفانه واسه ما ایرانیها اسم ویزای شنگن که میاد تن و بدنمون میلرزه ولی من میگم که اگر واقعاً قصد سفر داشته باشید گرفتنش اونقدرهایی که به نظر میرسه سخت نیست.
ما چند تا گزینه داشتیم. یا باید از سفارت جمهوری چک ویزا میگرفتیم یا اتریش و یا یه کشور عضو قرارداد شنگن دیگه نزدیک به این دو تا کشور که خب این آخریِ فقط وقتی به کار میاد که دو گزینه اول ممکن نباشه. چون بیشتر مدت سفرمون قصد داشتیم توی جمهوری چک باشیم اول شرایط جمهوری چک رو بررسی کردم. لیست مدارکی که میخواست بلند بالا بود.
اون مدارکی که تهیهاش شاید یه مقدار زحمت داشته باشه اینهاست:
دعوتنامه
پرینت حساب بانکی
گواهی اشتغال
بلیت هواپیما
دعوتنامه-اگر کسی رو دارید که براتون دعوتنامه بفرسته که خب مشکلی نباید باشه ولی اگر نه می تونید رزرو هتل ارائه کنید. خیلی از سفارت خانهها رزرو هتل با مهر و امضا هتل می خوان. نحوه گرفتنش هم اینه که یا باید واقعاً هتل رو با کارت اعتباری رزرو کنی و بعد به هتل ایمیل بزنید که رزرویشن رو مهر کنه و براتون ایمیل کنه که خب کار راحتیه و قبول میکنند. اگر کارت اعتباری ندارید و یا به هر دلیل نمی خواید پولی به هتل بدید اونوقت باید مستقیماً به چند تا هتل ایمیل بزنید و ازشون بخواید یه تاریخ خاص براتون اتاق رزرو کنند و این رزرویشن رو براتون ایمیل کنند. البته خوشحال نشید چون بعد از هر ایمیلی که میزنید یا جوابی نمیگیرید و یا جوابشون منفی هست. نا امید نشید معمولاً از هر ده تا هتل یکی راضی میشه که این کار رو بکنه و همون هم براتون کافیه، هنر شما اینه که اون هتله رو پیدا کنید.
مورد بعدی پرینت حساب بانکی با گردش و موجودی مناسب به نام خودتون یا همسرتون. اینکه میگن گردش مناسب یعنی مثلاً توی سه ماه اخیر چند بار مبالغی (مثلاً پنج میلیون تومن) به حساب واریز و از حساب برداشت شده باشه. موجودی حساب هم حدوداً برای هر نفر بیست میلیون تومن باشه بد نیست. گرچه آدمهایی رو میشناسم که با موجودی حساب خیلی کمتر از این هم ویزا گرفتند. دقت کنید که نمیشه یه روز مونده به پرینت گرفتن یه عالمه پول بریزید تو حساب و بعد پرینت بگیرید. اگر یه همچین حرکتی زدید به احتمال زیاد بهتون گیر میدند. می تونید بعد از اینکه پرینت گرفتید همه موجودی حساب رو خالی کنید و مشکلی هم نیست. این اعدادی که من میگم دقیق نیست و بسته به شرایط شما میتونه کمتر و یا بیشتر باشه. چیزی که واضحه اینه که هرچی بیشتر بهتر. فقط توجه کنید که اگر فیش حقوقی شما میگه حقوقتون دو میلیون تومنه یهو موجودی حساب صد میلیون تومنی براشون رو نکنید که باعث شک سفارت میشه. یه رقمی حول و حوش همون نفری بیست-سی میلیون تومن کافیه.
در مورد خودمون باید بگم که تنها پرینتی که ما ارائه کردیم از حساب پس انداز سرمایه گذاری خانمم بود با موجودی شصت میلیون تومن بود و البته یه گردش حساب معقول داشت؛ یعنی توی سه ماه آخر یه ده پانزده باری مبالغ مختلفی ازش برداشت و بهش واریز شده بود.
گواهی اشتغال:
اگر کارمندید که مشکلی نیست و راحت می تونید این گواهی رو از شرکتتون بگیرید. فقط بعضی از ادارات دولتی ممکنه این گواهی رو خطاب به سفارت صادر نکنند که مساله ای نیست اگر خطاب به بانک یا جای دیگه هم بگیرید مشکلی پیش نمیاد.
بلیت هواپیما:
واسه بلیت هواپیما هم باید زحمت بکشید برید دفتر مرکزی یکی از ایرلاین ها و اگر شهرستان هستید باهاشون تماس تلفنی بگیرید و برای تاریخ رفت و برگشتتون بلیت رزرو کنید. این کار ساده است چون نه لازمه پولی پرداخت کنید و نه ایرلاین ها مخالفتی با این موضوع دارند. از مسئول فروش خواهش کنید که تاریخ اعتبار رزرو رو تا میتونه بلند مدت تر در نظر بگیره و بلیت رو براتون ایمیل کنه. من که آخر نفهمیدم دست مسئول فروش بلیت چقدر توی اینکار بازه ولی دیدم که بدون پرداخت پول تا دو ماه هم بلیت رو برام رزرو کردند. خوشبختانه این رزرو نیازی به مهر آژانس نداره. رزرو بلیتی که میگیرید نیاز به مهر نداره.
لیست مدارک برای ویزای جمهوری چک رو از اینجا ببینید.
برای گرفتن وقت سفارت باید به consulate_tehran@mzv.cz ایمیل بزنید و درخواست وقت بدید. چیزهایی که باید توی ایمیلتون باشه اینهاست:
۱- اسمتون
۲-نوع ویزایی که نیاز دارید که در مورد شما ویزای شنگن توریستی کوتاه مدت هست.
۳- دلیل سفر و تاریخ رفت و برگشت
۴- شماره تلفن
ما به دو دلیل بیخیال سفارت چک شدیم.
اولین دلیلش این بود که برای گرفتن وقت مصاحبه به سفارت ایمیل زدم و پرسیدم آیا به جای دعوتنامه میتونم رزرو هتل بیارم و اینکه چه مدارکی باید ترجمه بشن که جوابشون این بود.
Dear Mr. ***,
Everything is clearly mentioned in the attached file/link; but people are free to interpret or analysis the phrases.
Without seeing your documentation I can not tell you which document needs to be translated, just in case. Invitation/real hotel reservation(preferably bought reservation) is necessary. Please ask for an appointment in case.
Regards
Consular Section
Embassy of the Czech Republic
من نفهمیدم که چطور ممکنه که ما اول وقت بگیریم بریم سفارت بعد تازه اونجا بخوان به ما بگن که فلان مدرک رو ترجمه کن یا نکن. چون باید از شهرستان میومدیم تهران این منطقی نبود. البته الان که لیست مدارک جدید سفارت رو نگاه میکنم میبینم که صراحتاً گفته رزرو هتل میشه ارائه داد و اینکه همه مدارک باید ترجمه بشن ولی سال پیش اینها رو عنوان نکرده بودند.
دومین دلیل بیخیال شدن ما این بود که تقریباً هیچ کدوم از ایمیلهایی که برای رزرو هتل به هتلهای پراگ زدم با پاسخ مثبت همراه نشد. اکثر هتلها که اصلاً جواب ندادند و معدود هتلهای باقی مونده گفتند اگر نامه با مهر میخوای باید کل پول رو از الان بدی و بعد هم حق نداری کنسل کنی!
دلیل آخر هم محدود بودن و قیمت بالای پروازها از تهران به پراگ بود.
لذا رفتیم سراغ سفارت اتریش. گرفتن ویزا از سفارت اتریش چند تا مزیت داره و چند تا عیب.
مزایا:
سفارت اتریش واقعاً مدارک خیلی کمی مطالبه میکنه
گرفتن وقت ازش راحته فقط کافیه تلفن بزنید و شماره پاسپورت و آدرس ایمیل مسافرها رو بدید بهشون
معایب:
-ترجمهها باید به زبان آلمانی باشه
– پاسپورت رو فقط به خودتون یا وکیل قانونیتون تحویل میدن
– سختگیر (بخوانید پایبند به مقررات) هستند. البته واسه کسی که مدارکش کامل باشه این مزیت محسوب میشه.
خب ما سوم خرداد با سفارت تماس گرفتیم و اونها گفتند که اولین وقت خالی ۲۵ مرداد یعنی برای دو ماه و نیم بعد هست که ما قبول کردیم. دو تا ایمیل تائیدیه وقت هم برامون فرستادند که بعد پرینت گرفتیم و با خودمون بردیم سفارت. البته میدونم که الان برای ۴ ماه بعد وقت میدند.
خب تقریباً دو ماه و نیم وقت داشتیم که مدارک درخواستی رو برای سفارت حاضر کنیم.
موارد مهم همونهایی هست که در قسمت مربوط به سفارت جمهوری چک توضیح دادم ولی لیست کاملش رو از این آدرس می تونید ببینید.
ترجمه مدارک
ما چون تهران نبودیم باید مدارک رو برای ترجمه آلمانی میفرستادیم تهران. با دارالترجمه رسمی وین تماس گرفتیم و قرار شد مدارک رو براشون پست کنیم و اونها ده روز بعد ترجمهها رو برامون بفرستند. لیست هزینه ترجمه هم توی وب سایتشون هست. براس سال ۱۳۹۶ نرخهای مهم رو براتون مینویسم. این لیست شامل مدارک اضافهای هم هست که اگرچه توی لیست مدارک سفارت نبود ولی ما برای محکم کاری ارائه کردیم.
شناسنامه: ۲۰٬۰۰۰ تومان
کارت ملی: ۱۵٬۰۰۰ تومان
سند مالکیت دفترچهای: ۵۰٬۰۰۰ تومان
سند مالکیت تک برگ: ۷۰٬۰۰۰ تومان
وکالتنامه: ۷۰٬۰۰۰ تومان (برای گرفتن پاسپورتها بعد از صدور ویزا)
سابقه بیمه: ۳۰٬۰۰۰ تومان
فیش حقوقی: ۴۰٬۰۰۰ تومان
گواهی اشتغال: ۳۰٬۰۰۰ تومان
خب ما مدارک رو با یک برگه توضیحات که کدوم مدرک، در چند نسخه و به چه زبانی باید ترجمه بشه براشون فرستادیم. بعد از چند روز باهامون تماس گرفتند و گفتند اگر میخواید مدارک سر وقت ترجمه بشه باید پول ترجمه فوری رو بدید و این صحبتها که من یه مقدار با متصدی دارالترجمه بحث کردم چون احساس کردم دارند زرنگ بازی در میارن که پول بیشتری بگیرند. متصدی میگفت که من اول کار گفتم حدوداً ده روز و باید مدارک رو ببینم تا بگم دقیقاً چقدر زمان میبره و این صحبتها. خلاصه من گفتم اگر می تونی سر همون تاریخی که قرارمون بود ترجمه کن اگر نمیشه نیاز نیست ترجمه کنید و یکی رو میفرستم مدارک رو بگیره. واقعاً حاضر بودم بیخیال سفر بشم ولی پول زور ندم. اون موقع که این مشکل پیش اومد ما دبی بودیم و خیلی هم داشت بهمون خوش میگذشت. پیش خودم گفتم اصلاً نمیریم اروپا یه چند روز بیشتر همینجا میمونیم و حالش رو میبریم. ناگفته نماند یه مقداری هم جوگیر شده بودم وگرنه اونقدرها هم در مقابل پول زور دادن مقاومت ندارم و ترجیح میدم آرامشم حفظ بشه تا پولم. خلاصه بعد از چند دقیقه بحث آخر قرار شد با نرخ رسمی سر موعد ترجمهها رو تحویل بدند. در آخر ترجمهها با کیفیت خوب و سر موعد حاضر شد. ما پول رو براشون کارت به کارت کردیم و اونها مدارک و ترجمهها رو پست کردند.
رزرو هتل رو هم با همون روشی که توضیح دادم از چند تا هتل توی شهرهای وین، زالتسبورگ، پراگ و جسکی کروملوف تهیه کردیم بدون اینکه هیچ هزینهای پرداخت کنیم یا نیازی به کارت اعتباری باشه.
بلیت هواپیما
برای بلیت هواپیما گزینههای مختلفی داشتیم؛ که معقولترینها اینها بود:
پرواز مستقیم رفت و برگشت ایران ایر به وین
پرواز مستقیم رفت و برگشت هواپیمایی اتریشی به وین
پرواز غیر مستقیم هواپیمایی پگاسوس به وین و برگشت از پراگ
پرواز غیر مستقیم هواپیمایی ترکیش به وین و برگشت از پراگ یا وین
پرواز غیر مستقیم رفت و برگشت هواپیمایی آذربایجان به وین
پرواز غیر مستقیم رفت و برگشت هواپیمایی اکراین به وین
پرواز غیر مستقیم رفت و برگشت هواپیمایی قطری به وین
چیزی که برای ما مهم بود قیمت – طول مدت سفر و کیفیت خدمات بود.
بین پروازهای مستقیم ارزون ترین نرخ رو ایران ایر داشت، با قیمت رفت و برگشت ۱٬۶۰۰٬۰۰۰ تومان و بین پروازهای غیر مستقیم ارزون ترین نرخ رو پگاسوس داشت با قیمت رفت و برگشت ۱٬۱۰۰٬۰۰۰ تومان
از اونجایی که پرواز مستقیم خیلی راحتتر بود و زمان سفر خیلی کمتری داشت رفتم و پرواز رفت و برگشت ایران ایر رو از دفتر مرکزی ایران ایر بندرعباس رزرو کردم. پروازهای بین المللی ایران ایر این مزیت رو دارند که پرواز رفت و برگشت داخلی تون رو نصف قیمت حساب میکنند و اگر نیاز باشه از شهر دیگه ای خودتون رو به تهران برسونید مبلغ خوبی صرفه جویی میشه که باید این مورد رو هم در نظر بگیرید. توی مدت باقی مونده به وقت سفارت یه روز چشمم به یه تبلیع از هواپیمایی قطری توی اینترنت افتاد که خبر از برقرار شدن تخفیفهای ویژه توی بعضی از مسیرهای پروازی میداد. بعد از اینکه به وبسایت هواپیمایی قطر مراجعه کردم در کمال تعجب دیدم که قیمت بلیت رفت و برگشت تا وین رو توی یه تاریخ خاصی زده ۹۴۰٬۰۰۰ تومن!!! دیگه درنگ جایز نبود. تاریخهای پرواز رفت و برگشت رو جوری تنظیم کردم که حداقل نرخ بدست بیاد و طول مدت سفر هم کمتر از دو هفته نشه. بعد از تنظیم تاریخ پرواز دو تا بلیت رو به صورت اینترنتی خریدم و پولش رو هم با کارت بانکی شتاب به صورت آنلاین پرداخت کردم. تنها نگرانیم از این بود که ویزا صادر نشه یا مجبور بشم تاریخ رو عوض کنم که در اون صورت روی هر بلیت نزدیک به ۳۵۰٬۰۰۰ تومن و برای دو نفرمون ۷۰۰٬۰۰۰ تومن ضرر میکردم. با علم به این موضوع قیمت اینقدر باور نکردنی بود که تصمیم گرفتم این ریسک رو بکنم. به محض اینکه پول پرداخت شد تائیدیه خرید بلیت به ایمیلم ارسال شد که حاوی یک فایل pdf بود که همون رو پرینت گرفتم و به سفارت ارائه دادم. باید بگم که رزرو بلیت هواپیما چه به صورت رزرو باشه و چه خرید قطعی نیاز به مهر آژانس هواپیمایی نداره و برای سفارت قابل قبوله. فقط اگر بخواید ارز مسافرتی بگیرید رزرو بلیتتون باید مهر آژانس هواپیمایی داشته باشه.
و اینگونه بود که تاریخ رفت و برگشت ما روی ۱۴ سپتامبر رفت (۲۴ شهریور) و ۲۹ سپتامیر برگشت (۸ مهر) تثبیت شد.
بلیت رو کی خریدم؟ ۲۶ می یا همون ۶ خرداد؛ یعنی تقریباً سه ماه و نیم قبل از سفر. شما هم اگر نرخ پایین رو میخواید باید همینقدر زود برای تهیه بلیت اقدام کنید. اگر بلیت رو خریدید که خب مساله ای باقی نمیمونه ولی اگر فقط رزروش کنید صرفاً توی مدت اعتبار رزروتون (که بعید میدونم بیشتر از یک یا دو ماه باشه) میتونید پول بلیت رو پرداخت کنید و به همون نرخ قبل بلیت رو بگیرید و اگر تو اون مدت بلیت رو نخرید خود به خود کنسل میشه. موقع گرفتن بلیت شرایط بلیت رو خوب مطالعه کنید. مواردی مثل حداکثر بار مجاز یا جریمه کنسلی و تغییر تاریخ می تونند بعداً براتون دردسرساز بشند.
برای انتخاب پرواز من دوتا گزینه داشتم که توی یکی از گزینهها فقط ۴۰ دقیقه بین دوتا پرواز فاصله بود. خود وبسایت قطر ایرلاین اعلام کرده بود که حتی زمان ۲۵ دقیقه هم برای ترانسفر کافیه اما من که اصلاً توی مغزم نمیرفت که چطور ممکنه توی این مدت کوتاه از هواپیما پیاده بشیم و خودمون رو به هواپیمای بعدی برسونیم از خیرش گذشتم و پرواز بعدی رو انتخاب کردم که دو ساعت به ما فرصت جابه جایی میداد. بعد که در عمل شرایط فرودگاه دوحه رو دیدم به این نتیجه رسیدم که همون زمان ۴۰ دقیقه هم برای ترانسفر کاملاً کافی بود. تازه اگر یه کم دیر میرسیدی هم پرواز بعدی رو یه خورده نگه میداشتند تا برسیم.
امکانی که هواپیمایی قطر و البته خیلی از شرکتها دیگه (به جز شرکتهای هواپیمایی ایرانی) به مسافرین میدند رزرو کردن شماره صندلی توی هواپیما هست. اینکار خیلی راحت به صورت آنلاین انجام میشه. ممکنه قبلاً با عذاب اینکه صندلیتون جلوی درب خروج اضطراری هواپیما افتاده باشه و امکان خوابوندن صندلی رو نداشته باشید مواجه شده باشید. برای پیشگیری از این اتفاق واتفاقهای بد دیگه و برای اینکه بدونید کدوم صندلی خوبه و کدوم نه میتونید از وبسایت seatguru استفاده کنید. توی این سایت اینترنتی اگر شرکت هواپیمایی و شماره پروازتون رو وارد کنید نمای صندلیهای هواپیما با توضیحات هر صندلی رو براتون نشون میده که می تونید صندلی مناسب رو برای خودتون پیدا کنید.
شما حتی می تونید غذای خودتون رو رایگان از منوی بلند بالای در نظر گرفته شده انتخاب کنید که ما چیزی انتخاب نکردیم تا از همون غذای پیش فرض استفاده کنیم.
روز مصاحبه سفارت
وقت سفارت ما ساعت ۸ بود پس ما زود به سمت سفارت راه افتادیم جوری که ساعت ۷ اونجا بودیم. مسیر رسیدن به سفارت سر راست نبود. پیشنهاد میکنم از کروکی که خود سفارت کشیده استفاده کنید تا به بن بست نخورید و معطل نشید.
وقتی اونجا رسیدیم چیزی حول و حوش بیست نفر دم در منتظر بودند. یه لیست هم نوشته بودند که ما هم اسممون رو ته لیست اضافه کردیم. توی یک ساعتی که منتظر بودیم اینقدر شایعه از صحبتهای هموطن های منتظر جلو در شنیدیم که دیگه داشتم استرس میگرفتم بس که از رد شدن پرونده و مشکلات کار و سختی مصاحبه گفتند. بهتون توصیه میکنم اصلاً به این صحبتها گوش ندید و دلتون قرص باشه. ساعت ۸ در سفارت باز شد و یه آقایی اومد لیست رو گرفت و بعد از چند دقیقه شروع به خوندن اسامی کرد. در واقع من که نفهمیدم به چه ترتیبی افراد رو میفرستاد داخل فقط زیاد در قید و بند لیست و ساعت مصاحبه نبود. به هر حال نگران نباشید چون نوبت شما هم میرسه فقط حتماً بهش بگید که وقتتون ساعت چنده که بدونه و بیش از حد معطل نشید. ما ساعت ۹ رفتیم تو. داخل سفارت یه باجه توی ورودی مدارک رو چک اولیه میکرد و هزینه ویزا رو که نفری ۶۰ یورو بود میگرفت. بعد اسمتون رو توی لیست چک میکرد و اگر مشکلی نبود میفرستاد داخل. توی قسمت بعدی ۳ تا باجه بود. ما منتظر نشستیم تا یکی از باجهها خالی شد. نوبت ما که شد خانمی که متصدی باجه بودند ما رو صدا زدند و ما رفتیم و مدارک رو تحویل دادیم.
سؤالهایی که از ما شد (همه فارسی صحبت میکردند) اینها بود:
کجاها رو می خواید ببینید؟ که من اسم شهرها رو گفتم.
یکم توضیح بده ببینم چه قسمتهایی از وین و زالتسبورگ رو قراره ببینید؟ منم اسم چندتا منطقه توریستی و دریاچه و آثار باستانی رو بهشون گفتم.
شما توی سفر قبلی به آلمان نیومدید اتریش رو ببینید؟ که گفتم نه بعد از آلمان پاریس رو دیدیم.
چقدر توی حسابتون پوله؟ گفتم شصت میلیون
ایشون که خانم خوش برخوردی بودند دیگه چیزی نپرسیدند و بعد از انگشت نگاری گفتند که چند دقیقه منتظر بمونید تا بدم مدارک رو چک کنند. بعد مدارک رو دادند به یه خانم دیگه که رفت به یک دفتر دیگه و بعد از چند دقیقه گفتند حله و شما برید و ۲۰ روز دیگه بیاید برای گرفتن پاسپورت.
تو این چند دقیقهای که منتظر بودم توجهم به افراد دیگه ای که جلو باجههای دیگه ایستاده بودند جلب شد. به یه خانم ایراد گرفتند که شما اگر میخوای بیای اروپا و این اولین سفرتون هست منطقی نیست که از اتریش شروع کنید. قاعدتاً باید اولین بار سفر توریستیتون به فرانسه یا ایتالیا بوده باشه. خب به نظر من حرف منطقیی بود. برداشت من این بود که واقعاً قصد ایراد بیخود گرفتن نداشتند و خیلی منطقی بررسی میکردند که آیا واقعاً هدف سفرتون رو با صداقت میگید یا قصد دیگه ای دارید. پیشنهاد میدم حتماً مدارکتون رو تا جایی که ممکنه تکمیل کنید و موقع مصاحبه صادق باشید و دروغ شاخدار نگید.
اونجا بهمون دو تا رسید دادند و گفتند حتماً با خودتون باید بیارید پاسپورتها رو تحویل بگیرید و یا باید یه وکالت رسمی با ترجمه آلمانی بدید به یکی دیگه که بیاد مدارک رو تحویل بگیره! به نظرم سخت گیری بیش از حدی بود که انتظارش رو نداشتیم. ما که تهرانی نبودیم و باید بر می گشتیم شهرستان، پس یه هزینه ناخواسته ۱۵۰٬۰۰۰ تومنی بابت تنظیم وکالت نامه و ترجمه اون و سایر هزینه هاش بهمون تحمیل شد. البته معمولاً در طول سفر از این نوع اتفاقات پیشبین نشده زیاد میافته و باعث میشه هزینه سفرتون تا ۲۰% بیشتر از اون چیزی بشه که اول برآورد کرده بودید.
الان که به تجربه سفارت اتریش رفتنم فکر میکنم حس خوبی نسبت به کلیت فضای حاکم بر اونجا دارم.
موارد باقی مانده پیش از سفر
انتخاب و رزرو هتل
از ملزومات سفر بلیت هواپیما رو که خریده بودیم و ویزا رو هم منتظر بودیم که بیاد، فقط مونده بود رزرو هتل که خب اون رو هم انجام دادیم ولی چون هدف از انتخاب هتلهای قبلی فقط این بود که تائیدیه رزرو با مهر برامون بفرستند مسلماً بهترین هتلهای ممکن نبودند. به همین خاطر تصمیم گرفتیم که هتلها رو با هتلهای بهتری عوض کنیم. توجه کنید که چون قرار نیست پولی بابت رزرو بپردازید می تونید توی یه شهر چندتا هتل رزرو کنید و بعد از صادر شدن ویزا بقیه هتلها رو کنسل کنید و فقط رزرو هتل مورد علاقه خودتون رو نگهدارید. حتماً به این نکته توجه کنید که هتلهایی که تائیدیه رزروشون رو به سفارت ارائه دادید تا قبل از صادر شدن ویزا کنسل نکنید.
واسه پیدا کردن هتل خیلی سایتها رو امتحان کردم ولی هیچ سایتی بهتر از booking.com ندیدم. واسه همین همیشه از این سایت استفاده میکنم و به شما هم توصیه میکنم واسه اینکه گیج نشید همین سایت رو استفاده کنید. البته هتلهایی هم هستند که اصلاً توی این سایت ثبت نشدند و چه بسا قیمت کمتری هم داشته باشند ولی تضمینی وجود نداره که هتل خوبی از آب در بیان.
جستجوی هتل توی این سایت خیلی راحته، کافیه روز ورود و خروجتون و نام شهر و اینکه چند نفرید رو وارد کنید و اجازه بدید که لیست هتلها رو به شما نشون بده. خب تا اینجای کار راحته ولی هنر کار پیدا کردن هتل مورد نظرتون از بین لیست چند صد تایی هتلهای موجوده.برای این کار از فیلتر جستجو باید استفاده کنید.
موارد مهمی رو که باید فیلتر کنید اینهاست:
رنج قیمت مورد نظرتون (حتماً از نوار بالای صفحه واحد پول رو به دلار یا یورو تبدیل کنید چون به مبالغی که به ریال نمایش داده میشه اعتباری نیست)
تعداد ستاره هتل
امتیاز کاربران
وعدههای غذایی
سایر موارد بنا به سلیقه شما (مثل داشتن استخر و غیره)
در مرحله بعد لیست هتلهایی با ویژگیهای مورد نظرتون نمایش داده میشه. حالا باید این لیست رو بر اساس فاصله تا مرکز شهر مرتب کنید. بعد که مرتب کردید از بالای لیست شروع کنید و هتلها رو بررسی کنید. موقعیتشون رو نقشه رو چک کنید. امتیاز کاربرانشون رو چک کنید که کمتر از ۷٫۵ نباشه و تعداد رأیها کمتر از ۳۰ تا نباشه (هرچی تعداد رأیها بیشتر باشه شانس اینکه هتل خوبی باشه بیشتره، حتی بهتره چک کنید که امتیازی که کاربرها اخیراً به هتل دادند چجوره)، تعداد اتاقهاشون رو چک کنید (بعضیها هتل بزرگ دوست دارند که این هتلها حداقل ۵۰ و حتی ۱۰۰۰ تا اتاق دارند). شرایط رزرویشن رو چک کنید (علامت سؤال جلو اتاق رو کلیک کنید)، یکی از مهمترین آیتمها آیتم prepayment هست که ممکنه از شما پیش پرداخت طلب کنند. یا شرایط کنسل کردن هتل که عنوان میکنه تا کی فرصت دارید اتاق رو کنسل کنید و چقدر باید جریمه بدید. چک کنید که مالیات توی قیمت دیده شده یا باید جدا پرداخت بشه. اندازه اتاق رو چک کنید که خیلی کوچیک نباشه، البته اگر براتون مهمه. به عنوان مثال یه اتاق ۱۲ متری اتاق خیلی کوچیکیه. به اینکه اتاق تهویه داره یا نه توجه کنید. اینکه دستشویی و حموم توی اتاقه یا راهرو خیلی مهمه. چک کنید که قیمت صبحانه روی قیمت اتاق حساب شده باشه. داشتن صندوق امانات توی اتاق برای ما ایرانیها که کارت اعتباری بین المللی نداریم و همه جا باید پول نقد با خودمون ببریم نعمت بزرگیه.
من معمولاً یه هتل خوب با قیمت پایین توی یه جایی دورتر از مرکز شهر و نزدیک به ایستگاه مترو انتخاب میکردم ولی بعد از سفر روسیه که هتلمون چسبیده به میدون سرخ بود نظرم کلاً راجع به مکان مطلوب یک هتل عوض شد. لذت اینکه شما تا پاتون رو از هتل میگذارید بیرون وسط بهترین مناطق گردشگری شهر باشید وصف نشدنیه. این مورد میتونه لذت سفر شما رو چند برابر کنه و توی وقتتون به شدت صرفه جویی کنه؛ بنابراین پیشنهاد من اینه که از صرف هزینه بیشتر برای گرفتن هتلی در مرکز توریستی شهر ترسی نداشته باشید.
یه جدول خلاصه شده از هتلهایی که من برای سفرم بررسی کردم رو براتون میگذارم. تعداد ستونهای جدول اصلی تقریباً دو برابره اینی هست که اینجا میبینید ولی همین هم اطلاعات خوبی در مورد چندتا هتل خوب توی چندتا شهر اتریش و جمهوری چک در اختیارتون میگذاره. قیمتها برای وقت سفر ماست که الان حتماً با این فرق کرده. امتیاز هتل هم دقیقاً اون چیزی نیست که توی سایت Booking میبینید چون من موقعیت مکانی هتل رو با تاکید بیشترتوی امتیاز در نظر گرفتم. به هر حال بهش ایراد نگیرید.
بعد که هتل روانتخاب کردید باید برای رزرو اقدام کنید. در این جا اگر کارت اعتباری بین المللی مثل ویزا کارت یا مستر کارت دارید که قاعدتاً مشکلی نخواهید داشت. البته استفاده از این کارتها هم میتونه دردسرهایی براتون ایجاد کنه که بعد توضیح میدم؛ اما اگر کارت اعتباری ندارید خوب به این نکاتی که الان میگم توجه کنید.
تعداد خیلی کمی از هتلها هستند که برای رزرو کردن اتاق نیاز به کارت اعتباری خارجی ندارند. توی سایت Booking که جستجوی میکنید زیر اسم این هتلها با رنگ سبزرنگ نوشته Reservation possible without a credit card.
بعضی از این هتلها گرچه عنوان کردند که کارت اعتباری نیاز نیست ولی به محض اینکه شما اتاق رو رزرو میکنید یه ایمیل به شما میفرستند که مثلاً ۵۰% مبلغ رو برامون حواله کن که خب کار سختیه و واسه ی ما ایرانیها که کل دنیا تحریممون کردند اعتباری هم بهش نیست. شرایط اتاق رو بخونید (همون علامت سؤال جلو اسم اتاق رو کلیک کنید) و اگر پیش پرداختی خواسته بود اصلاً این هتلها رو رزرو نکنید. توجه کنید که درخواست پیش پرداخت ممکنه یهو یک هفته مونده به سفر براتون ایمیل بشه. خب این از این، حالا میمونه بعضی دیگه از هتلها که علاوه بر اینکه کارت اعتباری نمیخوان پولی هم از پیش طلب نمیکنند. این هتلها رو با خیال راحت می تونید رزرو کنید فقط توجه کنید که اگر هتل ایمیلی براتون فرستاد اون رو بخونید و جواب بدید تا مطمئنشون کنید که حتماً تشریف خواهید برد. دقت کنید به محض اینکه رزرو رو انجام میدید یه ایمیل از سایت booking براتون میاد که تائیدیه رزروتون هست. منظور من این ایمیل نیست بلکه ایمیلیه که ممکنه پذیرش هتل خودش براتون بفرسته. معمولاً پذیرش هتل از شما اطلاعات تماس میخواد که باید بهشون بدید. بالاخره هیچ تضمینی وجود نداره که شما توی زمانی که اتاق رو رزرو کردید به هتل مراجعه کنید و این کمترین چیزیه که میتونید برای دلگرم شدن صاحب هتل در اختیارش بگذارید. اگر به هر دلیلی نخواستید به اون هتل برید حتماً رزرو رو از سایت Booking کنسل کنید.
این از بحث هتلهایی که اصلاً کارت اعتباری لازم ندارند؛ اما به احتمال زیاد هتلی که ایده آل شماست ازتون برای رزرو اتاق کارت اعتباری مطالبه می کنه. خب دو سه تا کشور تو دنیا هستند که کارت اعتباری نمی تونند داشته باشند که با افتخار یکیش ما هستیم و یکی دیگه کره شمالی! حالا که اونها ما رو تحریم کردند شاید مجاز باشه که اینجا یه کلک مرغابی بهشون بزنید و کارتون رو راه بندازید.
اگر هتلی که می خواید رزرو کنید تعداد اتاق زیادی داره (مثلاً ۴۰ تا اتاق) و اتاق مورد نظرتون free cancellation هست شما می تونید از یک شماره کارت اعتباری تقلبی برای رزرو هتل استفاده کنید. شماره کارت تقلبی هم توی اینترنت زیاده ولی از این سایت می تونید یه چندتا خوبش رو برای خودتون سوا کنید.
هتلهای با تعداد اتاق زیاد عموماً فرصتی برای چک کردن اعتبار کارت شما ندارند و از اونجایی که اتاق با امکان کنسل کردن مجانی هست موقع رزرو پولی از حساب کارت تقلبی کسر نمیشه که با خطای عدم موجودی کافی مواجه بشید. پس با خیال راحت با شماره کارت تقلبی اتاقتون رو رزرو کنید.
اگر از کارت تقلبی استفاده میکنید حتماً چند نکته رو مد نظر قرار بدید.
شورش رو در نیارید و فقط در مواقع لزوم از این روش استفاده کنید؛ یعنی جایی که هیچ راه دیگه ای نداشته باشید.
بعضی از هتلها چند روز مونده به سفرتون اعتبار کارتتون رو چک میکنند ویا شاید حتی یه مقدار از موجودی کارت رو بلاک کنند. پس اگر چند روز مونده به سفر ایمیل اومد که کارتتون اعتبار نداره و یک کارت دیگه بدید تعجب نکنید. از اول دو تا هتل رزرو کنید که اگر اینجور شد غافلگیر نشید.
حتماً حتماً حتماً اگر قصد رفتن ندارید اتاق رو توی مهلتی که کنسل کردن مجانیه کنسل کنید. به هر حال نباید این کار ما باعث ضرر زدن به هتل بشه.
اگر می خواید خیلی دیگه محکم کاری کنید به صورت ناشناس به هتل ایمیل بزنید و ازشون بپرسید که آیا ممکنه که با کارت یکی از اقوام اتاق رو رزرو کنم؟ اگر قبول کردند که هیچ مشکلی نیست ولی اگر رد کردند رزروتون رو کنسل کنید و یک هتل دیگه انتخاب کنید و رزرو کنید و همین سؤال رو از اونها هم بپرسید. انجام این کار ممکنه اما بعضی از هتلها از شما کپی کارت اعتباری یا پاسپورت طرف رو هم مطالبه میکنند.
توی هتل ممکنه بخوان یه مبلغی رو از کارت اعتباری بلاک کنند به عنوان گارانتی اینکه اتاق رو سالم تحویل میدید یا هزینه چیزی که از مینی بار میخورید. چون کارتتون معتبر نیست تنها راهتون اینه که ازشون بخواید که به جاش پول نقد بگذارید پیششون و موقع رفتن ازشون بگیرید. فقط موقع تحویل دادن پول حتماً رسید بگیرید. این دقیقاً همون نکتهای هست که میخواستم برای عزیزانی که کارت اعتباری معتبر دارند توضیح بدم. از اونجا که کارت اغلب ما از نوع دبیت هست و اصلاً کارت اعتباری محسوب نمیشه هتل وقتی که check-in میکنید مقداری از موجودی کارتتون رو علاوه بر هزینه اتاق بلاک میکنه و ممکنه تا دو هفته بعد از تحویل دادن اتاق هم همچنان این مبلغ آزاد نشه؛ بنابراین حتی اگر کارت اعتباری معتبر دارید از پذیرش بخواید که از کارتتون چیزی بلاک نکنه و به جاش پول نقد پیشنهاد بدید.
اگر رفتید به شهر مقصد و بنا به هر دلیل هتل از پذیرش شما خودداری کرد اصلاً نگران نباشید. سریعاً با موبایلتون با استفاده از اینترنت هتل یه هتل دیگه همون حوالی رزرو میکنید. ممکنه هتل جدید به اون خوبی نباشه یا گرونتر باشه که خب چارهای ندارید و باید هزینهاش رو پرداخت کنید. این بدترین سناریویی هست که میتونه اتفاق بیافته.
یه سری هتلهای زنجیرهای هم هستند که بهتون اجازه میدند بدون کارت اعتباری اتاق رو رزرو کنید ولی به این شرط که تا ساعت ۱۸ خودتون رو به هتل برسونید. اگر قبل از ساعت ۱۸ اتاق رو تحویل نگیرید اونها میتونند اتاق رو به مسافر دیگه ای واگذار کنند. البته خب اگر هتل اتاق خالی داشته باشه که رزرو شما همچنان معتبر باقی خواهد بود.
بعضی از هتلهای زنجیرهای زیر مجموعه شرکتهای Accor یا Motel-one اینجوری هستند. این هم یه راه بی دردسر و کاملاً قانونی برای رزرو اتاق هست.
خب بریم سراغ ویزا. ما به محض اینکه برگشتیم شهرستان وکالتنامه رو به اسم پدر خانم و مادر خانمم که قرار بود برن تهران تنظیم کردیم و بعد از ترجمه دادیم بهشون. روی رسید پاسپورتها نوشته بود ساعت ۲ برای گرفتن پاسپورتها مراجعه کنید که زحمت کشیده بودند و سر وقت رفته بودند و به گفته خودشون خیلی راحت و بدون معطلی پاسپورتها تحویلشون شده بوده. خلاصه یه عکس از ویزاها توی تلگرام برام فرستادند و من بعد از دیدن تاریخ و شرایط ویزا خیالم راحت شد که دقیقاً طبق درخواستمون یه ویزای شنگن ۱۵ روزه سینگل بهمون دادند.
تهیه سایر ملزومات سفر
یه چیزی که ذهن ما رو به خودش مشغول کرده بود نوع لباسی بود که باید اونجا میپوشیدیم. من معمولاً از سایت accuweather پیش بینی وضع هوا رو توی روزهای سفر چک میکنم و مطابق با اون لباس مناسب رو با خودمون بر میداریم. از شانس بد ما اینبار پیش بینیها هر روز تغییر میکرد و تا روز آخر ما دقیقاً نفهمیدیم بالاخره قراره بارون بیاد یا نه. به همین خاطر مجبور شدیم انواع و اقسام لباسها رو از کاپشن گرفته تا لباس تابستونی با خودمون برداریم که اونجا غافلگیر نشیم. ما که میخواستم اینبار فقط با یه چمدون به سفر بریم مجبور شدم به خاطر جا دادن کاپشنها دوتا چمدون با خودمون برداریم. یه چمدان سایز کوچیک و یه دونه هم سایز متوسط. علاوه بر اون یه کوله پشتی هم همیشه با خودم برمیدارم که خب اونم باهامون بردیم.
یه مقدار قرص آنتی بیوتیک و سرماخوردگی و مسکن برداشتیم و دقت کردم که داروی غیر مجاز مثل استامینوفن کدئین باهامون نباشه. چیزی که برنداشتیم و توصیه میکنم با خودتون ببرید کرم ضد آفتاب و کرم یا اسپری بعد از آفتاب سوختگی هست. علاوه بر اینها علاوه بر اینکه همه هتلهایی که رزرو کرده بودم بهمون دمپایی میدادند باز هم دو جفت دمپایی هم برداشیتم که بعد از اینکه اینها رو با خودمون آوردیم راضی بودیم.
خلاصه اینکه محتویات چمدون ها اینها بود:
لباس – کفش – چتر – دمپایی – دارو – شامپو و خمیر دندون و مسواک – دوتا حوله کوچیک – شارژرگوشی – دوربین عکاسی و شارژرش – مدارک شامل پاسپورت و پرینت رزرو هتل و هواپیما
یه کارت اعتباری ویزا Travelez با ۵۰۰ دلار موجودی و حدود ۵۰۰۰ یورو هم پول نقد با خودم برداشتم. این قسمت همراه بردن پول نقد واقعاً توی همه سفرها باعث زحمت و استرسم هست ولی چارهی دیگه ای هم براش پیدا نکردم. توی ایتالیا همه پولم رونزدیک بود یه کیف قاپ بزنه که در لحظه آخر متوجه شدم و خلاصه شانس آوردم. بهتون پیشنهاد میدم حتماً پولتون رو یکجا نذارید. اگرتوی یه هتل معتبر اتاق گرفتید و اتاقتون گاوصندوق داره قسمت اعظم پول رو اونجا بگذارید و یه مقداری رو هم همراهتون بردارید و بین خودتون تقسیم کنید. اگر بنا به هر دلیلی پول کم آوردید بعضی از صرافیهای ایران می تونند بهتون پول برسونند. قبل سفر در این مورد تحقیق کنید. علاوه بر این می تونید یک کارت مجازی مستر یا ویزا به وصورت آنلاین با کارت شتاب خرید کنید و پولش رو برای پرداخت هزینه هتل و بلیت هواپیما خرج کنید. اگر دیگه خیلی گیر کردید سفارت ایران با اینکه امیدی بهش ندارم آخرین گزینه شما خواهد بود.
چند روز قبل از سفر یه تاکسی رزرو کردم که توی فرودگاه وین بیاد دنبالمون و ما رو تا هتل ببره. اسم کمپانی Vinenna Airport Cab بود. رزرو کردن تاکسی هم خیلی راحت از طریق وبسایتش انجام شد. یه ایمیل تائیدیه برام فرستادند و عنوان کردند که وقتی به فرودگاه رسیدم از طریق وایبر و با استفاده از اینترنت فرودگاه باهاشون تماس بگیرم. پول رو هم باید نقداً به راننده میدادم. هزینهاش تاکسی شد ۲۷ یورو. البته میشه از قطار شهری (قیمت بلیت ۴ یورو) یا اتوبوس هم استفاده کرد و با هزینه کمتری به شهر رسید ولی به نظرم این ۱۹ یورو اختلاف قیمت واقعاً ارزش این رو نداشت که آسایش خودمون رو پاش حروم کنیم.
فصل دوم – شروع سفر
پرواز به سمت وین
روز موعود رسید و ما پروازمون ساعت ۲۳:۳۰ از تهران به دوحه و بعد از یه توقف، ساعت ۲:۴۰ از دوحه به وین بود. خلاصه ساعت ۲۲ با آژانس خودمون رو به فرودگاه رسوندیم که چهل هزار تومن هزینهاش شد. فرآیند چک و بازرسی و check-in رو که اکثر شما توی فرودگاه امام خمینی تجربه کردید پس من زیاد در موردش صحبتی نمیکنم. بر خلاف همیشه فرودگاه خلوت بود و صف بازرسی شلوغ نبود و تونستیم سریعاً از گیت بازرسی ورودی رد بشیم. وقتی خودمون رو به کانتر پرواز قطر رسوندیم یه صف حدوداً سی نفره از مسافرین جلو کانتر دریافت کارت پرواز و تحویل بار بودند. تیپ و چهرههای مسافرین همه موجه و عادی بود و از لباسها و آرایشهای عجیب و غریب خبری نبود. بعد از نیم ساعت نوبت ما رسید و خانم متصدی کانتر با بی حوصلگی علاوه بر پاسپورت از ما دعوتنامه و رزرو هتل رو خواست که خب برام عجیب و یکم توهین آمیز بود! آخه مگه تو مسئول چک کردن هتل منی؟ میتونستی فقط تذکر بدی که ممکنه اینها رو پلیس اتریش ازمون بخواد و باید باهامون باشه. به هر حال مدارک رو در آوردم و بهش دادم و ایشون بدون اینکه به متن صفحات نگاهی بندازه فقط یه ورقی زد و برای هر نفرمون دوتا
کارت پرواز صادر کرد. یکی برای پرواز تهران – دوحه و اون یکی برای پرواز از دوحه به وین.
خلاصه بار رو تحویل دادیم و از گیت نیروی انتظامی که خروج از کشور رو ثبت میکرد و گیت بازرسی سپاه رد شدیم و به سالن ترانزیت رسیدیم. تمام این مراحل با صف خیلی کوتاه و در کمترین زمان ممکن انجام شد که تا حالا توی فرودگاه امام تجربه نکرده بودم. معمولاً قبل از بازرسی ورودی، گرفتن کارت پرواز، مهر خروجی صفهای طولانی تشکیل میشه که اینبار اثری ازشون نبود. احتمالاً این ساعت فرودگاه ترافیک پروازی کمتری داره.
سوار شدن طبق برنامه شروع شد. وقتی با هواپیمای قطری مواجه شدم اثری از Airbus A330-200 ی که توی بلیت ثبت شده بود ندیدم. هواپیما با یک هواپیمای کوچیکتر Airbus A320 عوض شده بود. بالطبع با وجود اینکه شماره صندلی که به ما دادند دقیقاً همونی بود که رزرو کرده بودم اما دیگه جای صندلی مثل قبل نبود. من دوتا صندلی کنار هم سمت پنجره رو گرفته بودم که اونجا صندلیهای سمت راهرو به ما افتاده بود. هواپیما در مقایسه با هواپیماهای شرکتهای داخلی خوب بود ولی مشخص بود که هواپیمای نویی نیست. تاچ پنل LCD جلوی من هم خراب بود. برخورد مهماندارها که به نظر از کشورهای جنوب شرق آسیا بودند خوب بود.
خب پرواز به موقع انجام شد و انصافاً پرواز راحتی بود. طی پرواز با یه غذای گرم که نفهمیدم چی بود ولی با ادویه هندی طعم خوبی پیدا کرده بود ازمون پذیرایی شد. هواپیما رأس ساعت توی فرودگاه دوحه به زمین نشست. پیش از خروج از هواپیما اعلام شد که در صورتی که برای رسیدن به پرواز جدیدتون وقت کمی دارید حتماً به مهماندارها اعلام کنید تا شما در اولویت خروج از هواپیما قرار بگیرید. در طول مسیر هم اگر اعلام میکردید که وقتتون کمه حداکثر همکاری باهاتون میشد که سریعتر به گیت خروجی برسید.
وقتی وارد سالن فرودگاه شدیم بیش از هر چیزی بزرگی سالن توجه من رو جلب کرد. سقف هلالی خیلی بلند و یک راهروی خیلی طولانی دقیقاً وسط سالن و در ارتفاع بالا که معلوم نبود تا کجاش رو باید پیش میرفتیم. توی طول مسیر تابلوهای راهنمایی که کلمه ترانزیت روش نقش بسته بود رو دنبال کردیم تا به پله برقی رسیدیم که ما رو یک طبقه پایینتر میبرد. پایین پله تعدادی گیت بازرسی با صفهای طولانی توجهمون رو جلب کرد. امیدوار بودم که مجبور نباشیم که توی صف وایسیم و مسیر مسافران ترانزیت غیر این باشه ولی با نزدیک شدن به گیت تمام امیدهام رنگ باخت. حدود بیست دقیقه توی صف بودیم تا از گیت رد شدیم. تابلوهای راهنما به خوبی مسیر رسیدن به گیت خروج پرواز دوم رو نشون میداد. فقط کافیه شماره پرواز رو روی تابلو اصلی پیدا کنید و شماره گیت رو در بیارید و با استفاده از تابلوهای راهنما به سمت گیت برید. بعد از اینکه گیتمون رو پیدا کردیم تقریباً یک ساعت و نیم وقت داشتیم که چرخی توی فرودگاه بزنیم. فضای داخل فرودگاه پر است از فروشگاههای لوکس عطر، لوازم آرایشی، زیورآلات، ساعت، سوغاتی و غیره که به لوکسترین شکل ممکن تزئین شده بودند. گوشه گوشهی سالن انواع و اقسام ماشینهای گرون قیمت مثل فراری، پورشه و مک لارن قرار داده شده بود که توجه خیلی از مسافرین رو به خودشون جلب میکرد. وسط سالن هم یه مجسمهی خرس تدی غول آسا اندازهی یک ساختمان دو طبقه قرار داده شده بود که نمی دونم به چه مناسبت بود!
یک چیزی که برام جالب بود سرویسهای بهداشتی فرودگاه بود. توی هر سرویس یه مستخدم با لباس فرم شیک و به شکل پیشخدمت رستوران وایساده بود که حتی در توالت رو برای شما باز میکرد و از شما میپرسید که آیا کمکی از دستش براتون ساخته است یا خیر! موقع بیرون رفتن هم شب خوش میگفت و خداحافظی میکرد. از قطر انتظار هر چیزی رو داشتم جز این سطح سرویس دادن توی دستشویی!!!
برای خواب چندتا سالن با صندلیهای خوابیده در نظر گرفته شده بود که می تونستید اونجا تا پرواز بعد استراحت کنید. خلاصه این یکی دو ساعت تا پرواز بعد به سرعت گذشت و ما بعد از چک پاسپورت و نشون دادن کارت پروازی که تهران بهمون داده بودند وارد هواپیما شدیم. برخلاف پرواز قبل هواپیما دقیقاً همون چیزی بود که توی بلیت ثبت شده بود. بله یک Boeing 787-8 Dreamliner. این هواپیما واسه ما که عادت به استفاده از آخرین تکنولوژی روز دنیا حداقل در زمینه پرواز رو نداریم عجیب لعبتی به نظر میرسید. یه هواپیمای پهن پیکر بزرگ که همه چیز توش از نویی برق میزد. حتی مهمانداراهاش هم انگار یه کلاس بالاتر از مهماندارهای پرواز تهران به دوحه بودند. خلاصه بعد از گذشت ربع ساعت در کمال ناباوری بدون اینکه حتی یک پنجم صندلیها پر بشه درب هواپیما رو بستند و هواپیما سر ساعت از زمین جدا شد. باورم نمیشد یک هواپیما با گنجایش سیصد نفر فقط با چیزی حدود پنجاه تا مسافر از زمین بلند بشه و به سمت مقصد حرکت کنه. توی هواپیما اینقدر صندلی خالی بود که راحت میشد روی چندتا صندلی راحت خوابید. البته ما آبروداری کردیم وتا خود وین از سر جامون تکون نخوردیم! پرواز فوق العاده راحت و کم صدا به مدت ۵/۵ ساعت توی دل شب و با نور کابین خیلی کم ادامه پیدا کرد. تو اون لحظهای که هواپیما توی دل شب آسمون رو میشکافت و جلو میرفت به پرواز برگشت که قرار بود توی روز انجام بشه فکر میکردم و فکر کردن به مناظری که احتمالاً از اون بالا قرار بود ببینم من رو به وجد میاورد. خانمم که تقریباً راحت تا وین خوابید ولی من که به روی صندلی خوابیدن عادت ندارم بیشتر از یک ساعت خوابم نبرد و بقیه وقت روبا هد فنهایی که مهماندار در اختیار همهی مسافران گذاشته بود فیلم نگاه کردم. تعدا فیلمهایی که میشد انتخاب کرد خیلی زیاد بود و توی گروههای مختلفی دسته بندی شده بودند. من دو تا فیلم ۲۰۱۶ انتخاب کردم و تماشا کردم. همه فیلمها زیرنویس عربی و انگلیسی داشتند که میشد انتخاب کنی که پخش بشه یا نه. توی این مدتی که بیدار بودم چند بار مهماندار اومد و ازم پرسید که چیزی لازم دارم یا نه. پرواز آروم، سرویس دهی مهماندارها و یه وعده غذای گرم و دست آخر یه صبحانه دلچسب اولین تجربه سفر من با پرواز قطری رو به یه خاطرهای شیرین تبدیل کرد.
رسیدن به وین
هواپیما رأس ساعت ۷:۱۵ صبح توی فرودگاه وین به آرومی به زمین نشست و طبق معمول بقیه سفرهای اروپاییم استرس رد شدن از گیت کنترل پاسپورت سراغم اومد؛ یعنی اگر مأمور مرزبانی بهمون گیر بده چی میشه؟ اگر بگه چرا هتلها رو عوض کردی؟ اگر بیخودی ایراد بگیره و برمون گردونه؟ اینها و چندین و چند سؤال دیگه به سرعت توی ذهنم چرخ میزد. خلاصه از هواپیما پیاده شدیم و توی صف کنترل پاسپورت ایستادیم. چیزی که توجهم رو جلب کرد این بود که به نظرم اومد که مسافرهایی که ظاهراً از جنوب شرق آسیا بودند رو بیشتر از بقیه موقع زدن مهر ورود معطل میکردند. بالاخره نوبت ما شد خوشبختانه بدون هیچ سوالی به سرعت پاسپورتها مهر ورود خورد و از گیت رد شدیم. سریع به اینترنت WIFI فرودگاه متصل شدم و به راننده پیام دادم که رسیدیم و جلوی میز اطلاعات منتظر ما باشه. بعد از گرفتن بار به سمت در خروج راه افتادیم. قصد داشتم از مرکز اطلاعات توریستی فرودگاه کارت Vienna Pass تهیه کنم به خاطر همین اول به سمت دفتر توریستی رفتم. خریدن کارتها بیشتر از پنج دقیقه طول نکشید. هر کارت رو به قیمت ۹۰ یورو خریدم.
قبلاً امکانات کارت رو از سایتش بررسی کرده بودم و به نظرم به صرفه اومد. بعد از استفاده ازش فهمیدم که خیلی مفیدتر از اون چیزی بود که اول فکر میکردم. اگر حداقل ۳ روز قراره توی وین بمونید حتماً این کارت رو تهیه کنید. اکثر جاهای باحال و پرطرفدار وین رو میشه با این کارت مجانی دید. بعضی جاها این کارت بهتون این امکان رو میده که حتی توی صف بلیت هم معطل نشید. یه چیز خیلی خوب دیگه هم که داره امکان استفاده رایگان از اتوبوسهای Hop on Hop off هست. این اتوبوسهای دو طبقه که از نعمت سقف بی بهره هستند رو حتماً دیدید. اینها توی مسیرهای خاصی از شهر حرکت میکنند و جلو جاذبههای توریستی ایستگاه دارند. تاریخ اولین روز استفاده رو که باید با خودکار خودتون روی کارت بنویسید اما توی روز اول از لحظهای که اولین بار از کارت استفاده کنید به مدت ۷۲ یا ۴۸ ساعت بسته به نوع کارتی که خریدید کارت براتون فعال میمونه و تا دقیقه آخر میتونید ازش استفاده کنید. اینم بگم که کارت Vienna Pass با اعتبار ۷۲ ساعت به صرفه تره. لیست مکانهایی که میشه مجانی دید رو توی سایت خودش ببینید. چون لیست خیلی بلند بالاست اینجا نمیگذارمش.
بعد از گرفتن کارتها به سمت میز اطلاعات فرودگاه رفتیم. راننده با تابلویی که اسم من روش بود اونجا منتظرمون بود. بعد از رسیدن به راننده و رد و بدل شدن سلام و احوال پرسی به سمت ماشین راه افتادیم. ماشین یه ون کوچیک فلوکس واگن بود و ظاهر خوبی داشت. بعد از حدود ۲۵ دقیقه ما جلو هتل بودیم. ۲۷ یورو رو به راننده دادم و اونم تشکر کرد و رفت. تا اینجای کار خیلی خوب پیش رفته بود. با خودم گفتم اگر بتونم اتاق رو هم الان که ساعت ۸:۳۰ هست تحویل بگیرم خیلی عالی میشه. میدونستم که زمان تحویل اتاق توی شرایط هتل Motel-one Staatsoper ساعت ۱۵ ثبت شده ولی به هر حال باید شانسمون رو امتحان میکردیم. بعد از اینکه وارد هتل شدیم و خودمون رو به میز پذیرش رسوندیم درخواست خودمون رو مطرح کردیم. مسئول پذیرش بعد از بررسی رزرو ما گفت که متاسفانه تا ساعت ۱۵ هیچ اتاقی خالی نیست. خب چارهای نبود جز اینکه ازش بخوایم که چمدون و وسایل مون رو برامون نگهداری کنند تا ما بریم و ساعت ۱۵ برگردیم. چون شب نخوابیده بودم دلم میخواست قبل از هر کاری چند ساعتی بخوابم ولی خب بخت با ما یار نبود. بعد از تحویل دادن وسایل دست و رومون رو شستیم و به سمت قلب شهر راه افتادیم.
روز اول – وین و سوگولی ناصر الدین شاه قاجار:
برای شروع جدول نقاط دیدنی بیشتر شناخته شده ی وین رو که برای سفر تهیه کرده بودم رو براتون میگذارم. توی این جدول ساعت و روزهایی که این مکانها باز هستند و قیمت بلیطشون رو یادداشت کردم. بعضی از مکانها بسته به اینکه از چند بخش اون مجموعه اجازه بازدید داشته باشید چند نوع بلیط با قیمتهای مختلف دارند. امیدوارم به دردتون بخوره.
چطوره یه مختصر راجع به وین بهتون بگم؟ وین ۱٬۸۰۰٬۰۰۰ نفر جمعیت داره و ۷۳% این جمعیت اتریشی هستند. بعد از اتریشیها صربستانیها ۴%، ترکیهایها ۳% و آلمانیها و لهستانیهای هم ۲% دیگه از جمعیت شهر رو تشکیل میدند. متوسط سن ازدواج توی این شهر ۳۱ سال برای مردها و ۳۰ سال برای زنهاست. توی این شهر به صورت میانگین به ازای هر نفر ۳۸ متر مربع خانه وجود داره. یه چیز جالب اینه که بیشترین اسم دختر بین وینی ها آنا، امیلی و سوفی هست. برای پسرها هم دیوید، ماکسیمیلیان و الکساندر! حالا این رو داشته باشید، ۴۵% شهر فضای سبزه! یعنی شما یه جورایی توی پارک زندگی میکنید! دمای هوا هم در طول سال بین ۳۸ تا-۸ درجه متغیره. توی سال ۲۰۱۵ نزدیک به ۲٫۵ میلیار یورو توی این شهر سرمایه گذاری شده. ۲۵% جمعیت وین از دانشگاه فارغ التحصیل شدهاند. قبلاً یک نمودار از آمار توریستهای شهر وین که نشون میداد در سال ۲۰۱۵ تعداد پانزده میلیون مسافر شب توی وین خوابیدند گذاشته بودم. اینجا هم یک نمودار دیگه هست که نشون میده چه درصدی از اینها از کدوم کشورها بودند.
یه کوچولو هم از تاریخچه شهر بگم براتون بد نیست. اولین بار سال ۵۰ بعد از میلاد مسیح رومیها یه کمپ نظامی رو همین جایی که الان وین هست زدند. اسم کمپه کوچولو ویندوبونا (Vindobona) بود. قدیمیترین مدرکی که به وین به همین اسم امروزی اشاره کرده مال سال ۸۸۱ بعد از میلاد بوده. وین در سال ۱۱۳۷ میلادی برای اولین بار به شکل یه شهر شناخته شد. در سال ۱۲۸۲ حکومت هابسیورگها شروع شد و تا سال ۱۹۱۸ ادامه داشت. خب با چیزی نزدیک به ۸۰۰ سال حکومت کاملاً طبیعی هم هست که موقع بازدید از شهر هزاران بار اسم این خاندان به گوشتون بخوره. ساخت قصر شونبورن سال ۱۶۹۵ شروع شده. این قصر که به نظرم خوشگلترین و بزرگترین قصر وین بود رو حتماً ببینید. خب احتمالاً باید بعد از خوندن این حجم زیاد از اطلاعات تاریخی هنگ کرده باشید پس همینقدر بسه. هرکس فکر میکنه که اینها کم بود خودش بره بقیهاش رو بخونه واسه ما هم تعریف کنه.
برگردیم به سفرنامه، طبق برنامه اولین جایی که باید بازدید میکردیم قصر هافبورگ (Hofburg Palace) بود. گرچه هتل خیلی به قصر نزدیک بود و شاید میشد بدون نقشه هم پیداش کرد ولی ریسک نکردم و طبق معمول سفرهای دیگه گوشی موبایلم رو در آوردم و با استفاده از نقشه گوگل به سمت قصر راه افتادیم. ساعت ۸:۴۵ بود و هنوز اکثر مغازهها تعطیل بودند. شهر خلوت بود و این باعث شده بود که نمای شهر بیشتر به چشم بیاد. در اولین نگاه شهر وین خیلی معمولی و با معماری نه چندان چشم گیر به نظرم اومد. آرامش رو توی چهره عابرین پیاده که ظاهراً وینی بودند میشد دید. هوای مطبوع اول صبح و نور آفتاب که نیمه ساختمانها رو روشن کرده بود حس دلپذیری بهم میداد. بالاخره بعد از ۷-۸ دقیقه پیاده روی به هافبورگ رسیدیم. متاسفانه از روی نقشه متوجه نشدم که در ورودی قصر کجاست. با توجه به اینکه خیلی هم خلوت بود صفی از توریستها هم به چشم نمیخورد که متوجه ورودی بشیم. خلاصه بعد از چندتا دور شمسی و قمری و با توجه به اینکه قصر هنوز باز نشده بود تصمیم گرفتیم به سمت مقصد دوم که همون نزدیک بود حرکت کنیم و بعد برای دیدن قصر برگردیم.
این بود که به سمت مجموعه سفر در زمان (Time Travel) راه افتادیم. پیدا کردنش خیلی راحت بود و خوشبختانه طبق انتظار باز شده بود. کارتها رو به متصدی مجموعه نشون دادیم و بدون پرداخت هزینه وارد شدیم. بعد از گذشت چند دقیقه ۸ نفر دیگه هم که ظاهراً افراد میانسال آمریکایی بودند به ما پیوستند و تور ما با راهنمایی یک خانم شروع شد. شرح همه چیزیهایی که داخل دیدیم خیلی طولانیه واسه همین به صورت خلاصه میگم که در طول دالانی که توش پیش میرفتیم تاریخ وین از دوره باستان تا حالا به صورت نمایش، موزه، مجسمههای متحرک و سینمای سه بعدی به ما نشون داده شد که خیلی جالب و بدیع بود. تور تقریباً یک ساعت طول کشید و کلی عکس و فیلم گرفتیم. من موندم مگه درست کردن یه همچین چیزی توی اصفهان یا هر نقطه توریستی دیگه ایران چقدر هزینه و کار داره که ما هنوز یه چیز کوچولو مشابه این هم نداریم. اینقدر خوب و شیرین تاریخشون رو روایت کردند که حتی من که سریع حوصلم از شنیدن تاریخ سر میره تا لحظه آخر چهار چشمی حواسم به همه چیز بود که نکنه چیزی ندیده و نشنیده از دستم در بره. فکر کنید مثلاً کوروش کبیر و نادر شاه و ناصرالدین شاه و رضا شاه کنار همدیگه روی سن ایستادند و با هم در مورد نحوه حکومتداری بگو مگو میکنند و به هم ایراد میگیرند. این وسط سوگولی دربار ناصر الدین شاه هم میاد وسط و پشت سرش زن رضا شاه و …. دعوا به گیس و گیس کشی میرسه. اگر تونستید یه همچین چیزی رو تصور کنید بهتون تبریک میگم نسخه ایرانی شدهی چیزی که ما دیدیم رو ملاحظه فرمودید.
بعد از تموم شدن برنامه از مجموعه سفر در زمان بیرون اومدیم و باز به سمت قصر هافبورگ راه افتادیم. اینبار در کمال تعجب دیگه اثری از خلوتی اول صبح نبود و صفهای توریستها جلو درهای ورودی خودنمایی میکرد. همینطور که داشتم بررسی میکردم که کدوم صف رو انتخاب کنیم احساس کردم یک نفر که داره از کنارم رد میشه چهرهی آشنایی داره. برگشتم مجدداً نگاه کردم که در کمال ناباوری همکارم رو شناختم. نمیدونم چقدر احتمالش میتونه ضعیف باشه ولی وسط وین با یه گروه از همکارها که برای مأموریت اومده بودند برخورد کردیم!!! خب یه احوال پرسی کوتاه با دهنهای باز وبعد اظهار شگفتی از این ملاقات و دست آخر هم خداحافظی کردیم و هر کس به راه خودش رفت. ما که گیج این ماجرا بودیم نزدیکترین در ورودی رو داخل رفتیم که در افق محو بشیم. از قضا این در کوچیک در موزه نقره آلات ملکه سیسی بود. ملکه سیسی کی بود؟ ایشون سوگلی امپراطور اتریش تشریف داشتند. الحق و الانصاف به چشم خواهری خوشگل هم بودند. میگن ایشون دائم در سفر بودند.
خب غیبت بسه. از اونجا که کارت داشتیم بازدید از این مجموعه هم برامون مجانی در اومد. موزه کوچیک بود و چیز دندون گیری هم نداشت ولی به هر حال تا آخرش رو رفتیم و برگشتیم. بعد از اون در حالی که خواب آلودگی و گرسنگی کم کم داشت اثر خودش رو میگذاشت یه موزه دیگه رو بازدید کردیم. آخر سر هم بیخیال بقیه قصر شدیم و به سمت هتل حرکت کردیم. ناهار رو توی یکی از رستورانهای کنار خیابان اصلی نزدیک هتل خوردیم که نسبتاً خوب بود. فکر کنم من گوشت بره کبابی زدم و هدی اسپاگتی. هزینه ناهار برای دو نفر با ۴ یورو انعامی که دادم ۴۵ یورو شد. دیگه ساعت ۴ شده بود و باید به هتل بر میگشتیم. سریع خودمون رو به هتل رسوندیم و پول اتاق رو برای ۳ شب به مبلغ ۴۰۷ یورو پرداخت کردیم . وسایلمون رو از انبار تحویل گرفتیم و دو دقیقه بعد تو اتاق بودیم. اتاق طبقه چهارم هتل بود و پنجرهاش رو به حیاط خلوت داخل هتل باز میشد. در نگاه اول اتاق دقیقاً مثل عکسی بود که ازش توی سایت booking دیده بودیم. همه چیز در عین سادگی تمیز و شیک و نو بود که این کاملاً من و مخصوصاً خانمم رو راضی میکرد.
خب چون میخواستم توی تور اپرای وین که ساعت چهار بود شرکت کنیم وقت زیادی برای استراحت نداشتیم. یک ساعتی استراحت کردیم و باز از هتل زدیم بیرون. شاید اولین چیزی که بعد از شنیدن اسم وین توی ذهن بیاد موسیقی باشه. من زیاد اهل موسیقی نیستم. در واقع هر موسیقی که به گوشم قشنگ بیاد رو گوش میدم و اصلاً به این کاری ندارم که بر اساس علم موسیقی شناسی واقعاً خوبه یا نه. توی سن پترزبورگ یه نمایش بالهی معروف رو تماشا کردم و خوشم نیومد احتمال میدادم از اپرای وین هم خوشم نیاد. از طرفی بلیت اپرا هم اون زمان دویست یورو بود که مبلغ زیادیه. شخصاً ترجیح میدم با ۲۰۰ یورو یک روز بیشتر توی وین بمونم تا برم و اپرا ببینم. برای دیدن اپرا دو تا راه ارزون وجود داشت. راه اول این بود که باید از ساعت سه میرفتیم تو صف و منتظر میموندیم تا بعد از دو ساعت دو تا بلیت ارزون بگیریم . این بلیتها خیلی ارزون بودند (در واقع مفت بودند،۴ یورو برای هر بلیت) فقط مشکلشون این بود که باید توی راهرو وایمیستادی و اپرا رو تماشا میکردی؛ یعنی هیچ صندلیی بهت نمیدادند که یکم به نظرم ضایع بود. اگر این نوع بلیت رو خریدید و دیدید که جای خوبی نصیبتون نشده صبر داشته باشید آخه خیلی از تماشاگرها میان داخل که وسط اجرا چندتا سلفی بگیرن و برن و جای اوکازیونشون رو به شما بدند.
راه دوم اینه که توی تور اپرا شرکت کنیم. مزیت تور این بود که همه جای اپرا رو بهت نشون میدادند و راهنمای تور همه چیز رو برات توضیح میده، از سالن و طبقات بگیر تا پشت صحنه. عیبش اینه که هیچ اجرای اپرایی رو نمیبینی. خب ما راه حل دوم رو انتخاب کردیم و بلیت تور رو گرفتیم. تور هر روز برگزار میشه و ۴۵ دقیقه طول میکشه.
خلاصه خودمون رو به سالن رسوندیم که خب از هتل ۲ دقیقه پیاده راه بود (قابل توجه اونهایی که هنوز عقیده دارند نزدیکی و دوری هتل به مرکز شهر زیاد مهم نیست). توی ورودی واسه بلیت صفی نبود. بلیت رو به قیمت ۷٫۵ یورو گرفتیم و وارد سالن شدیم. اونجا باید منتظر میموندیم تا تور شروع بشه. وسط سالن دو تا مجسمه زن و مرد بدون صورت گذاشته بودند که می تونستی پشت سرشون وایسی جوری که صورتت جای صورت اونها قرار بگیره و عکس بندازی. این وسط مردهایی که با مجسمه زن عکس میگرفتند سوژه خنده همه شده بودند.
خلاصه تور شروع شد و راهنمای تور به انگلیسی شروع به بیان توضیحات کرد. ما از این اتاق به اون اتاق و از این طبقه به اون طبقه حرکت میکردیم و باید بگم که واقعاً چقدر سالن بزرگ بود. وصف داخل سالن رو به عکسهایی که گذاشتم میسپرم و توضیح بیشتری نمیدم. نمیدونم عکسی از پشت صحنه اپرا گرفتم یا نه ولی اگر نبود از اینترنت براتون پیدا میکنم و میگذارم. چیزی که راجع به پشت صحنه میخوام بگم جالبترین نکته این تور بود. شما از دیدن فضای پشت سن تعجب خواهید کرد. این فضا اینقدر بزرگ هست که گزافه نیست اگر بگم به اندازه فضای اختصاص داده شده برای تماشاگرها همونقدر هم فضا اون پشته. دکورهای عظیمی که باید در طول چند دقیقه روی سن جابه جا بشند. مهندسها و تکنیسینهای صحنه که مثل مورچههای کارگر در حال آماده کردن دکور هستند و ما که با دهن باز محو تماشای اینهمه فعالیت اون پشت بودیم.
القصه تور اپرا هم تموم شد و ما قبل از شروع شدن اپرا سالن رو ترک کردیم.
به نظرم بزرگترین اختراع بشر ساختن همبرگر بوده. باید حدس زده باشید که شام چی خوردیم. بله مک دونالد با نون اضافه! و چقدر هم خوشمزه بود.
قرار بود فردا بریم موزههای وین رو ببینیم و واسه عصر هم یه سر به موزه مادام تسو و شهربازی بزنیم ولی وقتی وضعیت هوا رو چک کردم دیدم پس فردا قراره بارون بیاد واسه همین برنامه رو عوض کردم و حالا فردا میریم قصر شونبورن ( Schönbrunn Palace)
اون شب دیگه بیرون نرفتیم و حول و حوش ساعت ۸ خوابیدیم. تخت خیلی راحتی بود و آرامش محیط و هوای خوب به اضافه خستگی راه یه خواب شیرین و راحت رو بهمون هدیه داد.
روز دوم- وین و سماور درجه یک سحر
من طبق معمول کله سحر از خواب بیدار شدم و بعد از یه مقدار وبگردی با موبایل خانمم هم بیدار شد و برای صرف صبحانه پایین رفتیم. برای این روز برنامه داشتیم که باغ شونبرون رو ببینیم. از اونجا که قبلاً راههای مختلف رسیدن به این بنای تاریخی رو بررسی کرده بودم تصمیم گرفتم از کارتمون استفاده کنیم و اتوبوسهای Hop on Hop off رو سوار بشیم. پشت کارت با خودکار تاریخ روز رو نوشتیم و به سمت ایستگاه اتوبوس جلو اپرا راه افتادیم. طبق نقشه باید خط زرد رو سوار میشدیم. اتوبوس سر ساعت جلو ایستگاه وایساد و ما خیلی شیک و مجلسی سوار شدیم. یه اتوبوس دو طبقهی روباز و ما چون هوا خیلی خوب بود طبقه دوم نشستیم. توی طول مسیر از اون بالا بهتر میشد ساختمانها و تاسیسات شهری رو دید. همه چیز در عین سادگی منظم و سر جای خودش بود. ساعت ۹:۱۵ راه افتادیم و نیم ساعت بعد جلو قصر بودیم.
بلیت قصر با کارت رایگان بود ولی برای گرفتن بلیت باید توی صف میایستادیم. صف خیلی طولانی نبود و ربع ساعت بعد بلیت در دست به سمت ورودی ساختمان قصر راه افتادیم. برای دیدن داخل باید سر ساعتی که روی بلیت ثبت شده بود وارد میشدیم. اینقدر زمانبندی دقیق بود که حتی اجازه ندادند دو دقیقه زودتر وارد بشیم.
میدونم حوصله ندارید تاریخ بخونید ولی این دو خط رو دیگه هرجور هست تحمل کنید. شون برون به معنای «چشمه زیبا»، اقامتگاه تابستانی پادشاهان اتریش در وین پایتخت اتریش بوده و الان یکی از آثار مهم فرهنگی این کشوره که ساختش از سال ۱۶۹۵ شروع شده و تا سال ۱۹۶۰ همچنان در حال تغییر بوده است. این کاخ بیش از ۱۴۰۰ اتاق داره که به سبک روکوکو تزیین شده. روکوکو چیه؟ منم نمیدونم فهمیدید به منم بگید.
داخل قصر پر بود از دالانهای بلند و اتاقهای امپراطور و ملکه سی سی و سایر ساکنین دربار. توی تزئینات داخل قصر خیلی از رنگهای گرم مخصوصاً قرمز استفاده شده بود. در و دیوار قصر پر بود از نقاشی و کاغذ دیواریهای مجلل. به نظرم پادشاهان ایران خیلی فقیر بودند و در مقابل اینها ساده زیست و تارک دنیا محسوب میشند. آخه ۱۴۰۰ تا اتاق واسه چیته برادر من؟ اون هم با این حجم تزئینات! بگذریم، عکسبرداری داخل ساختمان ممنوع بود و با دقت کنترل میشد. به همین خاطر عکسی از داخل قصر ندارم. یکی دوتا باحالش رو از اینترنت پیدا میکنم براتون میگذارم که حیف نشه.
بعد از اینکه بازدید تموم شد وارد باغ بزرگ قصر شدیم. باغ اینقدر بزرگ بود که فکر اینکه بخوام تا آخر اون رو پیاده برم خستم میکرد. تصمیم گرفتیم اول از باغ وحش وین که یه گوشه از باغ قصر واقع شده بود دیدن کنیم.
این باغ وحش رو باید دید چون علاوه بر وسعت زیاد و تنوع جانوری قدیمیترین باغ وحش دنیا هم هست. فکر کنید اینها سال ۱۷۵۲ معادل سال ۱۱۳۱ هجری شمسی و مصادف با تاج گذاری نادر شاه افشار باغ وحش داشتند!!! اولین بار دختر امپراطور که چندتا حیوان هدیه گرفته بوده از پدرش درخواست می کنه که یه فضایی رو برای نگهداری حیوونها بهش بده که دقیقاً همینجایی میشه که الان باغ وحش واقع شده. توضیح فضای داخل باغ وحش خیلی طولانی میشه فقط همین رو بگم که باغ وحش خیلی بزرگ، با تنوع گونههای جانوری و گیاهی زیاد و فوق العاده ای بود. جالبترین جای باغ وحش، غار خفاشها بود که وقتی واردش میشدی باید تو تاریکی مطلق از بین هزاران خفاش عبور میکردی و از غار بیرون میومدی. این بین بعضی از خفاشها هم بهت میخوردند و کلاً فضای پر هیجانی بود. به نظر باید مدرک تحصیلیش کسی که بگه خفاش توی تاریکی مطلق راهش رو با امواج ماورا صوت تشخیص میده رو باطل کرد مگر اینکه فرض رو بر این بگذاریم که این عزیزان سر و صورتتون رو به شکل طعمه میبینند و عمدا به شما حمله میکنند!
توی مجموعه باغ وحش یه دامداری کوچیک هم بود از شیر گاوها همونجا بستنی درست میکردند و می فروختند. فقط داخل ساختمانش اینقدر بوی پشم بز میومد که نمیشد دو دقیقه بند شد. اگر میتونید توی این شرایط بستنی بزنید بفرمایید بستنی.
دوتا جای دیگه از مجموعه باغهای قصر شونبرون که خیلی خوب بود، گلخانه گیاهان گرمسیری و گیاهان بیابانی بود. این دو تا رو هم حتماً ببینید. اگر کارت داشته باشید که مجانی هم هست و خیلی هم حالش بیشتره. وقتی وارد هر کدوم میشدی آب و هوا ناگهان عوض میشد. از هوای معتدل وین یهو به هوای گرم و مرطوب استوایی و بعد به هوای داغ و خشک بیابانی. یه جورایی مغزتون هنگ میکنه که البته جای هیچ نگرانی نیست و نیاز نیست به تنظیماتتون دست بزنید.
بعد از گذروندن ۳ ساعت توی باغ وحش و گلخانهها باز هم از کارتمون استفاده کردیم و سوار قطاری کوچولویی شدیم که دور تا دور باغ حرکت میکرد. با قطار تا آخر باغ رفتیم و از اونجا پیاده به سمت ورودی راه افتادیم. توی مسیر از هزارتوی باغ دیدن کردیم که اون هم جالب بود.
دیگه ساعت چهار شده بود و ما خسته و له به سمت ایستگاه اتوبوس راه افتادیم. از شاتس بد یکم دیر رسیدیم و اتوبوس رفته بود. باید نیم ساعت تا حرکت اتوبوس بعد صبر میکردیم. به خانمم گفتم میدونی موزه تکنولوژی وین (Technisches Museum Wien) همین نزدیک هست و با کارت مجانیه؟ اصلاً فکرش رو هم نمیکردم که با اون خستگی پیشنهاد بده که بریم و ببینیمش.
خلاصه راه افتادیم و بعد از یه ربع پیاده روی به موزه رسیدیم. چیزی که از این موزه دیدیم واقعاً خارق العاده بود. فکر نمیکنم دانشمندی توی دنیا از عهد باستان تا حالا آزمایشی انجام داده باشه که یه نمونه از ابزار آزمایش علمیش توی این موزه نباشه. جالبتر از اون گروههای دانش آموزی بودند که کلاس درسشون توی موزه برگزار میشد. خب اینها دیگه شورش رو توی روشهای نوین آموزش در آوردند. معلم فیزیک توی آزمایشگاه مدرسمون با آهن ربا براده آهن رو روی کاغذ اینور اونور میکرد و ما ذوق مرگ میشدیم اونوقت بچههای اینها میان موتور موشک رو تست می کنند!
خب برای اینکه نا امیدتون نکنم باید بگم از ایران هم یه سماور توی موزه بود . نمیدونم چرا از ایران باید سماور رو اونجا بگذارند در صورتی که فکر نمیکنم اصلش مال ایران باشه.
خلاصه ساعت داشت شش میشد و دیگه وقتی باقی نمونده بود. ما که با خستگی و بی حوصلگی وارد موزه شده بودیم بعد از ۹۰ دقیقه گشت و گذار لابه لای تاریخ علم با دهن باز از موزه بیرون اومدیم. برای برگشت هم خودمون رو به همون ایستگاهی رسوندیم که دفعه قبل قرار بود سوار اتوبوس بشیم . دست آخر با خط اتوبوس زرد به هتل برگشتیم. با وجود اینکه مسیر رفت رو توی نیم ساعت اومده بودیم برگشت به خاطر اینکه مسیرش فرق میکرد ۴۵ دقیقه طول کشید. شب اینقدر خسته بودیم که واسه شام به دو تا بیگ مک و مخلفات قناعت کردیم و برای استراحت به اتاقمون برگشتیم. عجب روزی بود!
راستی اگر میبینید بعضی عکسها کادر بندیش اشتباهه به خاطر اینه که این عکسها رو همینجوری الکی گرفتم. چون قرار نبود سفرنامه بنویسم تو ۹۵% عکسها یا من هستم یا هدی. ترجیح دادم اون عکسها رو اصلاً نگذارم. به هر حال عکاسیم اینقدرها هم بد نیست که در تصویر میبینید!
روز سوم-وین من و دینونیکوس
امروز آخرین روز اعتبار کارتمون بود و ما عهد بستیم که از حداکثر امکانات کارت استفاده کینم و چند جای دیگه رو ببینیم.
اول صبح بیدار شدیم و صبحانه خوردیم و از هتل زدیم بیرون. پیاده به سمت کلیسای بزرگ وین راه افتادیم. خلوتی صبح زود وین زیبایی شهر رو بیشتر میکنه. هوا طبق پیش بینی ابری بود و زمین از نم بارون دیشب خیس. نسیم ملایمی رو روی پوست صورتمون احساس میکردیم. سر راه کلیسا به صورت اتفاقی یک کلیسای دیگه توجهمون رو جلب کرد و واردش شدیم. کلیسای کاتولیک سن پیتر (St. Peter) کلیسای قشنگی بود مخصوصاً گچ بریهای در و دیوارش هنرمندانه بود. ستونها رو جوری نقاشی کرده بودند که انگار از جنس سنگ مرمر هست ولی در واقع اینجور نبود.
من نفهمیدم چرا اسکلت قدیسها رو توی تابوت شیشهای با لباسهای پر زرق و برق گوشه گوشهی کلیسا جا داده بوند. فکر نمیکردم مسیحیها هم مثل ما امامزاده داشته باشند! به هر حال جالب بود و توجهم رو جلب کرد.
بازدید از کلیسا بیشتر از یه ربع طول نکشید. از کلیسای اول که اومدیم بیرون بعد از دو سه دقیقه به کلیسای اصلی رسیدیم. نمای بیرون و داخل کلیسای سن استفان (St. Stephen) شبیه بقیه کلیساهای قدیمی بود که توی شهرهای دیگه دیده بودیم. حقیقتاً تاریخچه کلیسا و اینکه کی ساختتش و چه مراسماتی توش برگزار شده زیاد واسم مهم نبود ولی هدی سخت پیگیر این چیزاست. پس مجبورید یه توضیح مختصری از این کلیسا رو هم بشنوید.
کلیسای جامع سنت اشتفان مشهورترین کلیسای کشور اتریش و شهر وین است. این کلیسا که در سال ۱۱۴۷ میلادی ساخته شده، کلیسای مادر کاتولیک در اروپای مرکزی، جایگاه اسقف اعظم و کاردینال کریستوف شونبورن است. کلیسای جامع سنت اشتفان دارای ۱۰۷ متر طول و ۳۴ متر عرض میباشد و فرازای بلندترین گلدستهی آن به ۱۳۶ متر میرسد.
این کلیسا توسط رودولف چهارم (Rudolf IV) بر روی ویرانههای دو کلیسای قدیمیتر ساخته شد. کل ساختمان بیرونی این کلیسا به رنگ سفید بوده ولی در حال حاضر به علت آلودگی هوا تیره شده، سقف کلیسا به صورت طرح کاشیکاری و طرح نماد امپراتوری وین است. این کلیسا سمبل رسمی شهر وین محسوب میشود و بزرگترین ناقوس اتریش به نام «پومرین» در این کلیسا قرار دارد.
این کلیسا در قرن ۱۲ میلادی به سبک «رُمانسک» توسط «دوک هاینریش دوم جاسومیرگوت» ساخته شد و بعد از آتشسوزی در سال ۱۲۵۸ دوباره به سبک «رمانسک» بازسازی شد. برجهای کلیسا به سبک «گوتیک» بعداً به کلیسا اضافه شدند و به پایان رسیدن برجها دو قرن و حتی بیشتر طول کشیده. خب تموم شد، دیدید سخت نبود؟ جایزتون چندتا عکسه.
با وین کارت از طبقه دوم و سوم کلیسا که باز هم پر از متعلقات قدیسها بود بازدید کردیم. بیشتر مسیری که باید برای دسترسی به این اتاقها طی میکردیم برام جالب بود. دالانهای تو در توی تنگ و تاریک با بافت خشن طوسی رنگ دیوارها من رو یاد فیلمهای قرون وسطایی مینداخت.
خلاصه بعد از دو ساعت از کلیسا اومدیم بیرون. توی برنامه دیده بودم که از برج کلیسا بریم بالا ولی خانمم تجربه خوبی از پلههای کلیسای نوتردام پاریس نداشت و همش راجع به سختی بالا رفتن اینهمه پله صحبت میکرد. تازه برج نوتردام ۱۶ تا پله کمتر داشت. من فکر میکردم نمای وین از بالا باید دیدنی باشه و دوست داشتم تا اون بالا برم. خلاصه علی رقم بی میلی هدی خودمون رو به ورودی برج جنوبی کلیسا رسوندیم. بلیت رو مجانی گرفتیم و ما موندیم و ۳۴۳ تا پلهی مارپیچی که باید عمودی میرفتیم بالا! در وصف زجری که برای رسیدن به اون بالا کشیدیم میشه مرثیهها سرود ولی منظره شهر وین از اون بالا پاداش بی نظیری بود که خستگیمون رو بیرون کرد. توی مسیر راه پله چندتا پیر مرد پیرزن رو هم دیدیم که انرژیشون حسابی شرمندمون کرد. در کل فقط اگر زانو درد دارید بالا نرید وگرنه پیشنهاد میکنم حتماً تا اون بالا بیاید. از منظره اون بالا عکس میگذارم و حرف دیگه ای نمیزنم. اون قبه گوگولی سبزه توی عکس دوم کلیسای سن پیتر هست که گفتم بهتون.
بعد از نیم ساعت که اون بالا بودیم از برج پایین اومدیم و به سمت موزه تاریخ طبیعی وین راه افتادیم. سر راه سر در جالب یه موزه دیگه توجهمون رو جلب کرد. من میدونستم که این موزه هنرآلبرتینای وین هست (Albertina) ولی اصلاً جز برنامه هام نبود که واردش بشم. خانمم بعد از اینکه متوجه شد که گالری نقاشی هست و بعد از اینکه فهمید که بازدید از این هم روی کارتمون رایگانه گفت که بریم و یه نگاهی داخل بندازیم. دو تا تجربه خوب قبلی از ورود به جاهایی که برنامه ریزی نشده بود هم به کمکمون اومد و وارد شدیم. داخل رفتن همان و سه ساعت همونجا موندن همان. گالری پر از آثار نقاشی هنرمندان معروف بود. زیبایی نقاشیها و نحوه چینش اونها اینقدر جذاب بود که کلاً گرسنگی رو فراموش کردیم و خواب رو کلاً از سرمون پروند. توی اون زمان تعدادی از آثار نقاشی نقاشهای امپرسیونیست و علاوه بر اون تعداد زیادی از نقاشیهای نقاش هلندی، ونگوگ (Vincent van Gogh) به صورت قرضی توی گالری به نمایش گذاشته شده بود که جذابیت بازدید ازش رو چند برابر کرده بود. با اینکه عکس برداری ممنوع بود یکی دوتا عکس از فضای داخلی گالری گرفتم امیدوارم حلال کنند.
واقعاً نمیدونم چقدر نقاشی اونجا بود ولی شاید اگر کسی بهم بگه که ده هزار تا نقاشی داخل اون گالری هست تعجب نمیکنم چون خیلی بزرگ بود. الان که توی ویکی پدیا جستجو کردم دیدم که نوشته شصت و پنج هزار تا نقاشی اون تو هست!!! تازه این به غیر از عکس و نقشههای معماریی هست که اونجا نگهداری میشه. من زیاد هم اهل هنر نیستم ولی نقاشیها واقعاً هنرمندانه کشیده شده بود. فکر اینکه چطور میشه با ایجاد میلیونها نقطه رنگ روی بوم نقاشی به اون زیبایی کشید خود به خود هیجانزده ات میکنه. خلاصه به بدبختی بعد از سه ساعت خانمم رو راضی کردم که از نقاشیها دل بکنه.
خوشبختانه همه موزهها هم نزدیک هتل بودند. بعد از دیدن گالری به سمت موزه تاریخ طبیعی وین ادامه مسیر دادیم که … چشمتون روز بد نبینه یهو باغ پروانهها جلومون ظاهر شد! هدی یه نگاه به من کرد و یک نگاه هم به باغ و من موندم و گیشه بلیت فروشی و اشک و آه! بلیتش ارزون بود (۶٫۵ یورو) ولی داشتم از خستگی میمردم. خلاصه وارد باغ شدیم که در واقع یه گلخونه بود با یه عالمه پروانهی رنگارنگ که دور سرمون پر میزدند. خوب شد که اومدیم داخل، واسه عکس انداختن که خوبه علاوه بر اون فضا هم حسابی پروانه ایه. اگر حوصله داشتید این باغ رو هم ببینید چون وقت زیادی ازتون نمیگیره و در نوع خودش جالبه. فقط فکر میکنم توی تابستون داخلش خیلی گرم و شرجی باشه به این مورد هم دقت کنید. گلخونه کوچیک بود و نیم ساعته ازش زدیم بیرون.
سر راهمون تا موزه بعدی توریستها رو میدیدم که بعضاً به صورت گروهی گوشه و کنار میدون ها و خیابونها دور هم جمع شده بودند و راهنماشون داشت براشون توضیحاتی میداد. گاهی که نزدیک یه گروه میشدیم و میدیدم که انگلیسی صحبت میکنه محض فضولی کمی به حرفهای راهنماشون گوش میدادیم.
خب حالا دیگه جلوی سر در موزه تاریخ طبیعی بودیم. موزه تاریخ طبیعی (Museum of Natural History) و موزه تاریخ هنر وین (Kunsthistorisches Museum) دوتا ساختمون قرینه رو به روی هم هستند که برای امروز تصمیم داشتیم موزه تاریخ طبیعی رو ببینیم. واقعاً شرح چیزهایی که توی این موزهها میبینید سخته. فقط این رو بگم که محشر بود. نمیدونم چندتا جونور تاکسی درمی شده اونجا بود ولی تعدادش ایتقدر زیاد بود که سه طبقه یه ساختمان بزرگ اندازه یه مرکز خرید بزرگ تهران رو کاملاً پر کرده بودند. از انواع دایناسور و ماموت بگیر تا هزاران نوع پرنده و جهنده و خزنده. از انواع و اقسام سنگهای زمینی بگیر تا شهاب سنگهای فضایی.
این هم یه نرم افزار جالب که عکست رو میگرفت و بعد نسخه انسانهای اولیهات رو بهت نشون میداد. میتونستی ایمیلت رو وارد کنی تا عکسه رو برات بفرسته. اینی که در تصویر مشاهده میکنید من هستم. خخخ
خلاصه بعد از چند ساعت از موزه زدیم بیرون و به سمت گنجینه امپراطوری وین (Imperial Treasury) راه افتادیم تا از جواهرآلات و زیورآلات و سایر وسایل گرانبهای امپراطوری اتریش بازدید کنیم. با وجود اینکه بعد از دیدن موزههای دیگه وین توقعمون حسابی بالا رفته بود اما بازدید از این موزه هم ما رو نامید نکرد. انواع تاج و تخت و ردای سلطنتی و شمشیرهای جواهر نشان و …. خیلی چیزهای دیگه که همه از طلا و جواهر ساخته شده بود اونجا انتظارتون رو میکشند. هیچ عکسی از موزه نمیگذارم که تو کفش بمونید!
دیگه ساعت نزدیک چهار شده بود و ما گرسنه بودیم. اینقدر خسته شده بودیم که باز هم خوردن مک دونالد اولین چیزی بود که به ذهنمون رسید. بعد از خوردن ناهار به هتل برگشتیم و دو ساعتی استراحت کردیم.
بعد از ظهر قرار بود بریم موزه مادام تسو که توی شهربازی وین بود. خوشبختانه بلیت اون هم روی کارت مجانی بود. شهربازی یکم دور بود واسه همین تصمیم گرفتم با مترو بریم. متروی وین معماری خاصی نداشت و واگن هاش هم ساده و تمیز بودند. نمیدونم بقیه خطوط مترو وین هم همینجور بود یا نه ولی این قطاری که ما سوار شدیم خیلی شلوغ نبود. بلیت تک سفره مترو دو یورو و سی سنتی بود که از دستگاه خریدیم. متروی وین مثل خیلی مترو های دیگه شهرهای اروپایی ناحیه بندی هست و شما با خریدن یک بلیت دو یورویی فقط میتونید توی یک ناحیه مسافرت کنید. برای اینکه بتونید توی ناحیههای دیگه هم حرکت کنید قیمت بلیت بیشتر میشه که باید قبل از سوار شدن بخریدش. نحوه چک کردن بلیت هم درست مثل مترو تهران هست.
ده دقیقهای طول کشید تا به شهربازی و چرخ و فلک تاریخیش (Prater) رسیدیم . چون تا بسته شدن موزه فقط یکساعت باقی مونده بود زود خودمون رو به موزه رسوندیم و حسابی با مجسمهها عکس گرفتیم. من قبلاً موزه مادام تسوی برلین رو دیده بودم و برای بار اول خیلی خوشم اومده بود. در مقایسه با اون موزه این موزه هم نسبتاً خوب بود ولی شخصیتهای اون موزه حداقل برای من شناخته شده تر بودند. به هر حال بازدید از این موزه برای بار دوم هم خوب بود. بر خلاف موزه مادام تسو، شهربازی وین انتظارات ما رو براورده نکرد چون وسایل بازی محدود و قدیمی داشت. در واقع خود شهربازی یک اثر تاریخی بود که باید به اون چشم میدیدیمش. به عنوان مثال چرخ و فلک شهربازی توی سال ۱۸۹۷ یعنی ۱۲۰ سال پیش ساخته شده و تا سال ۱۹۸۵ هم همچنان بلندترین چرخ و فلک دنیا به حساب میومده! یعنی من وقتی چهار سالم بود این بلندترین چرخ و فلک دنیا بود؟ عجب!
به هر حال با اینکه بلیتش با کارت مجانی بود ما سوار نشدیم و فقط با قطار لی لی پوتی ها یه دور دور شهربازی زدیم. بعد هم چند تا سکه توی دستگاههای بازیش از دست دادیم و سریعاً هوای هتل به سرمون زد. خیلی بی حالیم نه؟ خودمم همین نظر رو دارم!
بعد از دو ساعت وقت گذروندن توی شهربازی با همون خط مترویی که اومده بودیم برگشتیم هتل و برای سفر فردا به پراگ یه کم وسایلمون رو جمع و جور کردیم و خوابیدیم. روز سوم سفر روز خیلی شلوغی بود. راستش خودمم فکر نمی کردم بتونیم این همه جا رو با هم توی یک روز ببینیم ولی جاهایی که دیدیم اینقدر دیدنی بودند که کمتر احساس خستگی کردیم.
روز چهارم- پراگ و چشم بادامیهای شادان
خب امروز قراره وین رو به مقصد پراگ ترک کنیم. پرواز برگشتمون از وین هست و طبق برنامه به وین برمیگردیم و یک روزه دیگه هم اینجا میمونیم. به همین خاطر زیاد نگران این نیستم که هنوز بعضی جاهایی که دوست داشتیم ببینیم رو ندیدیم. این کارت Vienna Pass باعث شد که بیشتر از اون چیزی که فکر میکردیم ازگشت و گذار توی وین نصیبمون بشه.
تصمیم داریم با قطار به پراگ بریم. با استفاده از google map حرکت قطاارها رو چک کردم. به نظرم قطاری که ساعت یازده راه میافته و ساعت پانزده میرسه خوب باشه. قیمت بلیت رو از سایت راه آهن اتریش چک میکنم. ۶۴ یورو برای هر نفر. ویزا کارت دارم و میتونم آنلاین بلیت رو بخرم و با پرینتش برم و سوار قطار بشیم ولی اینکار رو نمیکنم چون فکر میکنم شاید بهتر باشه ۵۰۰ دلاره توی کارت برای موقعیت اضطراری باقی بمونه. پذیرش هتل یه تاکسی برامون گرفت و ۵ دقیقه بعد ایستگاه راه آهن مرکزی وین (Wien Hauptbahnhof) بودیم. هزینه تاکسی ۱۲ یورو شد که به نظرم منصفانه اومد. خب حالا باید بلیت تهیه کنیم. برای گرفتن بلیت غیر از خرید آنلاین دو تا راه دیگه هست. یا باید از دستگاههای خودکار فروش بلیت استفاده کنم و یا به باجه بلیت فروشی برم. اینجا اشتباه بعدی رو انجام دادم و فکر کردم شاید باجه کم دردسر تر باشه. این شد که رفتم و بلیت رو از باجه به قیمت ۹۰ یورو خریدم؛ یعنی ۲۶ یورو گرونتر؛ بنابراین سعی کنید بلیت قطار رو انلاین بخرید یا اگر نتونستید از دستگاه فروش خودکار به راحتی میتونید بلیت بخرید. هرچند ممکنه خرید بلیت از دستگاه یکم ترسناک و گیج کننده به نظر برسه ولی وقتی شروع به کار باهاش میکنید میبینید که اصلاً سخت نیست. خیلی راحت میشه زبانش رو انگلیسی انتخاب کرد. بعد از اون میتونید مقصدتون رو وارد کنید. بعد هم ساعت حرکت رو از توی لیست ساعتهایی که قطار حرکت داره انتخاب میکنید و در مرحله آخر دستگاه ازتون می خواد که اسکناس یورویی رو بذارید توی دستگاه. در آخر هم بلیت و بقیه پولتون رو بهتون تحویل میده. شاید خرید بلیت ازش سی ثانیه هم طول نکشه. به هر حال من به خاطر حماقتی که کردم ۵۰ یورو از دست دادیم. هرچند الان که فکر میکنم مبلغش اهمیتی نداشت ولی اون لحظه اعصابم به هم ریخته بود.
پیدا کردن سکوی حرکت یه بار توی فرانکفورت نیم ساعت وقتمون رو گرفت بس که پیچیده به نظر میرسید. امروزم نگران بودم که نکنه به همون وضع دچار بشیم. نمیدونم تابلوهای راهنمای ایستگاههای قطار آلمان و اتریش نامفهوم هستند یا من نمی تونم درست ازشون استفاده کنم! به هر حال اینبار هم در اولین تلاش به سکوی اشتباهی رسیدیم. هدی اینجور وقتها بهتر میتونه مسیر رو پیدا کنه. از یکی دو نفر پرسیدیم و تنها کمکی که یکیشون به ما کرد این بود که گفت این سکویی که ایستادید اشتباهه. خلاصه ما که اومده بودیم طبقه پایین دوباره برگشتیم طبقه بالا. فکر کنم قطارهای بین شهریشون از سکوهای طبقه پایین حرکت میکردند و قطارهای بین شهری طبقه همکف بودند. دردسرتون ندم با کمک هدی در دومین تلاش سکوی مورد نظر رو پیدا کردیم و همونجا روی یه نیمکت نشستیم. هنوز نیم ساعت به حرکت قطار باقی مونده بود و قطاری در کار نبود. توی این فرصت فضولیم گل کرد و اول wifi گوشی موبایلم رو روشن کردم. دیدم که یه اینترنت رایگان به اسم آوارگان توی ایستگاه راه انداختند که ما حسابی ازش استفاده کردیم. خدایا ما رو ببخش!:D بعد رفتم یه چرخی اطراف زدم وهمونجا بود که یه تابلو توجهم رو جلب کرد خوب که دقت کردم دیدم نقشه واگنهای قطاری که قراره بیاد رو کشیده و دقیقاً گفته وقتی که قطار می ایسته واگن ما کجا قرار میگیره. خوشحال از کشف جدیدم به هدی گفتم وسایل رو بردار که بریم یه ۵۰ متر جلوتر بشینیم. خب قطار سر وقت اومد. قطار آبی رنگ و متعلق به راه آهن جمهوری چک بود. داخل قطار تمیز بود و کلی جا برای نشستن. ما صندلیمون رو در ازای حدود ۲ یورو رزرو کرده بودیم بنابراین مشخص بود که باید کجا بشینیم. وقتی که قطار راه افتاد و دیدیم که کلاً واگن خالیه فکر کردم چه حماقتی کردم که پول واسه صندلی دادم اما تو طول مسیر همه صندلیها پر شدند. به هر حال میشد پول رزرو صندلی رو نداد و هرجا خالی بود نشست. قطار یه ریزه تکون داشت که همین باعث شد وقتی که میرسیم یه مقدار سرگیجه داشته باشیم. قبلاً به هتل ایمیل زده بودم که برامون تاکسی بفرسته راه آهن. سر ۱۷ یورو برای تاکسی توافق کرده بودیم. وقتی که رسیدیم به سالن راننده با تابلویی که اسم من روش بود منتظرمون بود. مسیر ایستگاه تا هتل ۲۰ دقیقه طول کشید. هتل ما Merchant’s Avenue Hotel بود که کنار پل چارلز (Charles Bridge) واقع شده بود. یه هتل چهار ستاره با امتیاز ۹ سایت Booking.com. ورودی هتل یکم عجیب بود چون در اولین نگاه امکان نداشت تابلو هتل رو ببینی. راننده یه زنگ رو فشار داد و پولش رو گرفت و رفت.
بعد از چند ثانیه یه پسر جوون اومد پایین و در رو برامون باز کرد. من یکم شک کرده بودم که آخه کجا رو ما رزرو کردیم که یه ورودی درست و درمون نداره. جوونک خیلی خوشرو بود و بعد از سلام و علیک و احوال پرسی ما رو به سمت آسانسور هدایت کرد. خودشم از راه پله اومد بالا. دفتر پذیرش هتل انگار یه اتاق بود توی یک مجتمع مسکونی که یه دختر خانم مسئول پذیرشش بود. بعداً متوجه شدم که این هتل خانوادگی اداره میشه و اون دختر حدوداً ۲۲ ساله هم دختر خانواده بود. بعداً مادرش رو هم دیدیم که رستوران رو اداره میکرد. در واقع اداره که چه عرض کنم خودش و یه خانم دیگه آشپزی میکردند و سرویس میدادند. القصه نشستیم و دختر خانم هم حسابی تحویلمون گرفت. بعد طبق معمول یه فرم داد بهمون که پر کنیم و پاسپورتها رو چک کرد. یه جایی از فرم ازمون خواسته شده بود که بگیم صبحانه چی میخوریم. یه منوی غذا هم در نظر گرفته شده بود که باید تیک میزدیم. خدایا این دیگه چه مدلشه!؟ از الان باید بگیم صبحانه چی میخوریم!؟ دختره که دید ما داریم همدیگه رو نگاه میکنیم توضیح داد که نگران نباشید فعلاً یه چیزی انتخاب کنید و بعد میتونید عوضش کنید برای روزهای بعدتون. ازش راجع به غذاها پرسیدیم و اونم بعضیها رو توضیح داد و متوجه شدیم ولی یکی رو هرچی گفت ما نفهمیدیم منظورش چیه. آخر سر توی اینترنت عکسش رو پیدا کرد و بهمون نشون داد. هدی گفت: آهاااا خب بگو املت دیگه بابا!!! من خندیدیم و دختره هم یکم مکث کرد و با وجود اینکه نفهمید چی گفتیم زد زیره خنده!۳۷۵ یورو برای چهار شب اقامت توی هتل رو نقداً پرداخت کردیم و کلید و گرفتیم و رفتیم سمت اتاق. ظاهر اتاق در نظر اول نسبتاً خوب بود. مهم تمیزی اتاق بود که واقعاً تمیز بود. سرویس بهداشتیش هم مدرن و تمیز بود. فقط من زیاد با اون قالیچهای که روی دیوار اویزون کرده بود و روتختیش حال نکردم. میتونست طراحی بهتری داشته باشه.
دیگه ساعت چهار شده بود. ما یه نیم ساعت استراحت کردیم و از هتل زدیم بیرون. پیش خودم گفتم همین پل چارلز رو میبینیم و یه گشتی اطراف میزنیم و برمیگردیم. چون واحد پول جمهوری چک کرون هست یه مقدار هم باید پول چنج میکردیم. از پذیرش هتل آدرس یه جایی رو گرفتم برای تبدیل پول که روی نقشه براتون مشخص میکنم کجاست. به گفته اون خانم نرخ تبدیلش از بقیه جاها بهتره و از همه مهمتر کمیسیون هم نمیگیره. اکثر صرافیهای پراگ یه مقدار کمیسیون هم ازتون میگیرند که اولش اصلاً راجع بهش صحبت نمیکنند.
خب همتون حداقل عکسهای پل چارلز رو دیدید دیگه. تاریخچهاش رو فقط ممکنه ندونید که خب منم نمیدونم علاقهای هم ندارم که بدونم فقط در این حد کافیه برام که طی صد سال و با شروع ساخت از سال ۱۳۵۷ میلادی توسط پادشاه چارلز چهارم ساخته شده و خوشبختانه تا الان پابرجاست و شما میتونید حسابی روش عکس بندازید. فکر کنم زیادی زدم تو سر این اثر تاریخی بدیع! پل چارلز دقیقاً به همون قشنگی و بزرگی هست که شما توی عکسها دیدید. فقط چیزی که باید به اون پوسترها اضافه کنید هزاران نفر توریستی هست که روش در حال قدم زدن هستند. در واقع شما نمیتونید عکسی بگیرید که توی کادر اون عکس غیر شما و اون مجسمههای گوگوری مگوری، کمتر از بیست نفر چینگ چانگ چونگ وجود داشته باشه. من نمیدونم دلیل علاقهی این چشم بادومی های چینی و مخصوصاً کرهای به این شهر چیه که هرجا رو نگاه میکردی اینها رو میدیدی!
برای اجتناب از شریک شدن عکسهامون با این جماعت شادان تصمیم گرفتم که یه کلک مرغابی بزنم و صبح زود برای عکاسی مجدداً در محل پل حاضر بشیم. به همین خاطر تقریباً بیخیال عکاسی شدیم و سعی کردیم فقط از دیدن اطراف حداکثر بهره رو ببریم. از روی پل گذشتیم و به سمت صرافی راه افتادیم. بعد از بررسی چندجا بالاخره یه ۵۰ یورویی رو امتحانی تبدیل به کرون کردم که دقیقاً طبق نرخی بود که رو تابلو زده بودند. فقط نرخ صرافیها به نظرم خیلی افتضاح میومد. در واقع شما یه چیزی نزدیک به ۱۰ درصد بیشتر از نرخ تبدیلی که توی اینترنت خونده بودم باید هزینه میکردی. این قضیه یکم منو گیج کرده بود. بعداً از خودپرداز و ویزا کارتم برای تبدیل پول استفاده کردم و متوجه شدم که نرخ خودپرداز منصفانه تره. خودپرداز چیزی نزدیک به ۷% نرخش با اینترنت تفاوت داشت. البته یه نکته که باید خیلی بهش دقت کنید اینه که بعضی از صرافیها خودپردازهایی توی نقاط توریستی شهر قرار دادند که روی اکثرشون کلمه Exchange رو نوشته. هیچوقت از این خودپردازها برای تبدیل پول استفاده نکنید چون شنیدم که اینها هم یه کمیسیون اساسی ازتون میگیرند. اگر کارت اعتباری دارید برای تبدیل پول فقط از خودپردازهای بانک استفاده کنید و اگر کارت ندارید از صرافیهایی که توی اینترنت ازشون تعریف شده مثل همین صرافی که من براتون مشخص کردم استفاده کنید.
بگذریم، خیلی گرسنمون شده بود به خاطر همین گفتم یه تنوعی توی منوی غذایی بدیم و اینبار یه چیز جدید بخوریم؛ و دقیقاً به همین خاطر اینبار به جای مک دونالد به مغازه KFC افتخار دادیم!!! قیمتها نسبت به مک دونالد بالاتر بود. یه مقدار مرغ سوخاری خوردیم که شد ۳۲ یورو! نسبت به اینکه فست فود بود مبلغ زیادی به نظر میرسید. نکته مثبتش این بود که غذا خیلی خوشمزه بود اما نکته منفی قیمت بالا و تندی مرغها بود. به هر حال این وعده غذایی رو جای نهار و شام خوردیم و وقتی که برگشتیم هتل ساعت تقریباً ۸ شده بود. زود وسایل رو از چمدون در آوردیم دوش گرفتیم و بعد از یکم وبگردی خوابیدیم.
روز پنجم – پراگ زیبا
خب امروز دوشنبه ۱۹ سپتامبر ۲۰۱۶ است و هدی خانم باز هم سر وقت حاضر نیست. قرار بود ساعت شش صبح روی پل باشیم ولی نمی تونیم زودتر از ۶:۳۰ از هتل بزنیم بیرون. حتماً وقتی به پل میرسیم هوا دیگه روشن شده. میخواستم منظره شب پل رو هم تو سکوت شب ببینم ولی خب نشد که بشه واقعاً. همونطور که حدس میزدم به جز معدود توریستهای سحرخیز کسی روی پل نیست و ما علاوه بر اینکه میتونیم از زیباییهای پل و رودخانه ولتاوا (Vltaba) حداکثر استفاده رو ببریم، فرصت داریم که یه عالمه عکس توپ بگیریم. چندتا از این عکسها رو براتون میگذارم که خودشون گویای فضای اون لحظه و چیزهایی که دیدیم از قاب محدود دوربین عکاسی هستند. هوا خیلی تاریکتر از این چیزی هست که توی عکس میبینید و این هم از معایب کار یک عکاس ناشی هست!
چندبار طول پل رو رفتیم و برگشتیم. چسبیده به پل یه فضای دنج کشف کردم که باید برید زیر پل تا ببینیدش. یه آسیاب آبی و یه اسکلهی نقلی که حس منظرههای تو کارتونهای دوران بچگی رو القا میکرد.
آخر سر مسیر پل رو تا میدان ساعت رفتیم و بعد برای صبحانه برگشتیم به هتل.
این اولین صبحانهای بود که قرار بود توی هتل بخوریم. اتاق صبحانه آخر کوریدور هتل واقع شده بود و یه اتاق شش در چهار کوچیک با چهارتا میز صبحانه بود. الان تازه متوجه شدم که چرا این هتل صبحانه رو با کمال میل توی اتاق هم سرو میکنه. دلیلش گنجایش سالن صبحانه است که محدوده. تنوع غذاهای صبحانه زیاد نبود ولی کیفیت خوبی داشتند. انواع پنیر، کره، آب پرتقال، چای و قهوه، تخم مرغ آب پز و …. آشپز بعد از ورود ازمون پرسید که غذای گرم چی میل داریم. ما املت سفارش دادیم. املت سریعاً توی دوتا بشقاب روی میز بود و انصافاً من از طعمش خوشم اومد. با وجود اینکه فضای رستوران قابل مقایسه با رستورانهای هتلهای چهارستاره بزرگ دیگه نبود ولی به من حس خوبی میداد. در کل توی این هتل حس میکردی که اومدی خونه ی یکی از آشنایان دورتون مهمونی. بیرون اتاق روی تراس چندتا میز گذاشته بودند که میشد صبحانه رو اونجا هم خورد ولی به خاطر بارندگی مختصر میز و صندلیها خیس بودند.
دیشب وقت وبگردی یه تور پراگ گردی مجانی پیدا کردم. برگزار کننده شرکت چتر سفید (white umbrella) بود که انصافاً امتیاز بالایی از مشتریهاش گرفته بود. تور ساعت یازده از جلو دفترشون توی میدون ساعت شروع میشد. رزرو تور اینترنتی بود و من برای دو نفر رزرو انجام دادم. اون روز خودمون رو رأس ساعت به محل قرار رسونیدم. وقتی که اونجا رسیدیم یه جماعت شصت-هفتاد نفره دور تا دور راهنماهای تور که به عنوان نشونه دو تا چتر بلند کرده بودند ایستاده بودند. ما از بین جمعیت راه خودمون رو باز کردیم و جلو رفتیم. راهنمای تور که داشت یه سری توضیحات به جمع میداد با دیدن ما صحبتش رو قطع کرد و رو به ما گفت: شما هم می خواید توی تور ما باشید؟ بعد از اینکه جواب مثبت دادیم اسم و ملیتمون رو پرسید یه خوش بش باهامون کرد. باید منتظر میموندیم تا ساعت ۹ بشه. وقتی تور شروع شد فهمیدم که اون رزروی هم که انجام دادیم لازم نبوده چون اصلاً کسی از ما نپرسید که تور رو رزرو کردید یا نه. سیستم کاری این تور بر این اساس بود که با راهنما پیاده چند نقطه تاریخی پراگ رو میگشتیم و در آخر اگر دوست داشتیم یه انعام به راهنما میدادیم.
توی این تور این جاها رو دیدیم:
Powder Tower
Municipal House
Spanish Synagogue
Old Jewish Cemetery
Pinkas Synagogue
Rudolfinum
Old Town Square
Astronomical Clock
Charles University
Estates Theatre
Wenceslas Square
Old City Walls
علاوه بر اون یه عالمه اطلاعات راجع به پراگ و جمهوری چک گرفتیم که مفید بود. راهنمای تور یه دختر بود که طفلک حداکثر سعی خودش رو میکرد که جمعیت رو با گفتن نکات جالب و شوخی به وجد بیاره ولی به نظر من که بی نمک بود. هدی گفت من که همون اول بهت گفتم با اون مرده بریم منم کلاً منکر قضیه شدم که من گفتم که با این دختره راه بیافتیم! تور بعد از دو ساعت تموم شد و ما چند کرونی بهش انعام دادیم و تشکر کردیم. جالب ابن بود که شما هر مبلغی که میدادید اون پول رو طوری از دست شما میگرفت که بقیه نبینند چه مبلغی میدید و خودش هم اصلاً به دستتون نگاه نمیکرد. این باعث میشد شما از دادن مبلغ کم هم خجالت نکشید.
بعد از تور برگشتیم هتل و یه دو ساعتی خوابیدیم. عصر که از خواب بیدار شدیم حسابی گرسنه بودیم. من توی سایت tripadvisor دنبال یه رستوران همون نزدیک میگشتم که امتیاز بالایی از کاربرا گرفته باشه و قیمت غذاهاشم مناسب باشه. بعد از چند دقیه جستجو یه رستوران توی فاصله سیصد متری هتل پیدا کردم. تجربه سفرهای قبلی بهمون نشون داده بود که رستورانهای خوب رو برای شام باید از قبل تلفنی رزرو کرد چون خیلی شلوغ میشه و این خارجیها هم وقتی میشینند دیگه بلند بشو نیستند. راحت یه دو سه ساعتی اونجا پلاسند و در نتیجه جا برای نشستن پیدا نمیشه. اونوقت مجبور میشید دم در رستوران منتظر بایستید تا جایی خالی بشه و بیان شما رو به سمت میز خالی راهنمایی کنند. یه بار توی پاریس همین بلا سرمون اومد و ما که ناشی بودیم بهمون برخورد که در رستوران یه لنگه پا منتظر بمونیم تا جا خالی بشه. به همین خاطر صبر نکردیم و برای شام اول اشتباهاً وارد یه مغازه شدیم و بعد از اینکه فهمیدیم اونجا چیزی جز فینگر فود برای خوردن نیست دست آخر از یه رستوران اسپانیایی سر در آوردیم که توش همه داشتند یه جور پلو با صدف و میگو میخوردند. ما هم گفتیم لابد خوبه دیگه. چشمتون روز بد نبینه سفارش دادن غذا همان و به غلط کردن افتادن همان! مزه گندش رو هنوز یادم مونده بود. عکسش رو میگذارم که اگه جایی دیدید گول نخورید و سمت این ملعون نرید.
سرتون رو درد نیارم من که اون خاطره توی ذهنم بود و حدس میزدم آخر شب شلوغ بشه به هدی گفتم که بیا ساعت ۶:۳۰ بریم که تازه رستوران باز شده و شلوغ نیست که یه وقت باز پشت در نمونیم. رستوران St. Martin آخر کوچه هتل بود و ما ساعت ۶:۴۵ توی رستوران بودیم. فضای رستوران جمع و جور و دوست داشتنی بود. غذایی که سفارش دادیم رو در تصویر مشاهده میفرمایید. برای هدی گوشت اردک و برای من گوشت بره گریل شده. پیش غذا هم سوپ و سالاد سفارش دادیم.
من از مزه غذا خوشم اومد ولی هدی زیاد دوست نداشت. با این حال از گرسنگی همه غذاش رو خورد. این بچه دیوانهی اردک هست. هرجا که میریم اولین چیزی که برای سفارش میاد تو ذهنش اردکه! من نمیدونم چه دشمنیی با اردکها داره! غذا برامون ۵۰ یورو تموم شد. طبق معمول غذا رو توی مدت ربع ساعت خوردیم و بعد مونده بودیم چیکار کنیم که لاقل یک ساعتی توی رستوران باشیم. خلاصه یکم صحبت کردیم و به در و دیوار خیره شدیم تا یکساعت گذشت و بعد به طرز نامحسوسی پا شدیم اومدیم بیرون. شب یه باره دیگه رفتیم روی پل چارلز و نیم ساعتی قدم زدیم. بعدشم دیگه تکراریه نمیگم- هتل و استراحت.
روز ششم-پراگ- بهشت گمشده
برنامه امروز رو آزاد گذاشتم؛ یعنی قرار نیست از جای خاصی دیدن کنیم. بعد از خوردن صبحانه همینجوری میریم سمت تپه پترین (Petrin) که مشرف به شهره تا اگر بشه از برج روی تپه بریم بالا. از اونجا هم می خوایم پیاده برگردیم هتل. توی مسیر هم اگر جای جالبی بود بازدید میکنیم. جاهایی که امروز دیدیم رو روی نقشه علامت میزنم تا بدونید از کدوم مسیر رفتیم و منظرههایی که دیدیم رو کجا میتونید پیدا کنید.
اولین روز بود که میخواستیم سوار تراموای پراگ بشیم. شماره خطی که باید سوار میشدیم رو از Google Map پیدا کردم. بد نیست یه توضیح راجع به بلیت تراموا و اتوبوس پراگ بدم. کاربردیترین نوع بلیتهایی که می تونید بخرید اینها هستند.
بلیت تک سفره ۳۰ دقیقهای به قیمت ۲۴ کرون
بلیت ۲ سفره ۹۰ دقیقهای به قیمت ۳۲ کرون
بلیت ۱ روزه نامحدود به قیمت ۱۱۰ کرون
به محض اینکه اولین بار سوار می شید و بلیت رو مهر میکنید زمان استفاده از بلیت شروع میشه.
بلیت رو می تونید دو مدل تهیه کنید.
اول از دستگاه که کار باهاش راحته. پول رو میندازدید داخل و نوع بلیت رو انتخاب میکنید. همین! یا می تونید از tobacco shop یا همون بقالی یا دکههای بغل خیابون خودمون بلیت بخرید. دقت کنید که بعضی از ایستگاهها نه بقالی داره نه دستگاه پس از قبل بلیت بخرید.
خب من دو بلیت یک روزه از بقالی سر کوچه گرفتم و خیلی راحت سوار تراموا شدیم. موقع سوار شدن باید بلیتها رو مهر میزدیم. برای اینکار یه دستگاه کوچیک زرد رنگ توی تراموا تعبیه شده که سر بلیت رو میفرستید داخل تا پانچ بشه. بعد از اینکه به ایستگاه مورد نظرمون رسیدیم از تراموا پیاده شدیم و به سمت فانی کولاری که قرار بود ما رو به بالای تپه ببره راه افتادیم. پیدا کردن ایستگاه با وجود نقشه گوگل خیلی راحته. با همون بلیت قبلی سوار فانی کولار شدیم. بعد از پنج دقیه سواری بالای تپه بودیم.
اون بالا یه فضای سبز خیلی خوشگل بود. انواع و اقسام گلها و مسیرهای پیاده روی پر پیچ و خم با نیمکتهای دوستداشتنی که گوشه گوشهی مسیر نصب شده بود. یه چند متری که جلو رفتیم به یه باغ گل رز رسیدیم که دیگه اثر زیادی از گلهای رزش باقی نمونده بود با این وجود چینیها و کرهایهای شادان جوری وسط این گلهای پژمرده عکس میگرفتند انگار توی کشورشون رز پیدا نمیشه. شایدم پیدا نمیشه الله اعلم! من که این جزیره جوجوشون رو ندیدم ولی به نظر من هیچی نباید توش پیدا بشه که اینها اینچونین از خود بیخود شده بودند!
بگذریم وقتی که به پای برج رسدیم متوجه شدیم که زود اومدیم و قرار نیست برج تا یک ساعت دیگه هم باز بشه. به خاطر همین بیخیال شدیم و مسیرمون رو به سمت غرب ادامه دادیم. توی این مسیر منظرههای فوق العاده ای هست. مخصوصاً سکوت اول صبحش که گاهی با آواز پرندهها همراه میشه وصف نشدنی بود. یه خیابون طولانی آسفالت شده قدیمی و پرچین باغی که در طول خیابون کشیده شده بود. همه اینها به اضافه هوای مطبوع صبح و یه آفتاب دلچسب بیشتر از اون چیزی بود که انتظار دیدنش رو داشتم. مناظری که میدیدم من رو یاد باغ بابلی و خیابونهای اطرافش توی شهر فلورانس انداخت که معرکه بود. چندتا عکس از جاهایی که دیدیم براتون میگذارم که بدونید راجع به چی صحبت میکنم. اینقدر منظرهها قشنگ بود که واقعاً انتخاب چندتا عکس از بین اونهمه جای خوشگل برام سخته.
توی مسیر برگشت از دو سه تا کلیسا و یک کتابخونه ی خوشگل بازدید کردیم؛ که روی نقشه علامت زدم و اسمشون اینهاست.
Černín Palace
Nanebevzetí Panny Marie Na Strahově
Strahovská knihovna
قشنگترین منظره این مسیر، منظره پراگ از بالا بود که نمی تونم زیباییش رو توصیف کنم.
بعد از حدود سه ساعت پیاده روی دوباره جلوی هتلمون بودیم. خدایی خیلی پیاده روی خوبی بود و حیفم اومد که تموم شد به همین خاطر به هدی گفتم که یکم اونورتر یه یه پارک دیگه هم هست که میتونیم بریم اون رو هم ببینیم. جایی که میخواستم ببینیم پارک چوتکوی (Chotkovy sady) و قصر تابستانه ملکه آنا (Letohrádekkrálovny Anny) بود. همونجور که انتظار داشتم قبول کرد و سریعاً تراموای ۲۲ رو سوار شدیم.
برای پیدا کردن شماره خطی که شما رو به مقصد میرسونه راههای زیادی هست ولی سادهترینش اینه که توی نقشه گوگل روی ایستگاه مبدأ کلیک کنید و شماره خطهایی که زا اون ایستگاه عبور میکنند رو به خاطر بسپارید. بعد روی ایستگاه مقصد کلیک کنید و ببینید کدوم یکی از اون خطهای قبلی از اونجا عبور میکنه و همون خط رو سوار بشید.
نقشه مسیر حرکتمون توی محوطه قصر تابستانی رو اینجا میگذارم که ببینید.
وقتی به ایستگاه مورد نظر رسیدیم از تراموا پیاده شدیم و به سمت قصر تابستانه راه افتادیم. داخل قصر یه نمایشگاه کریستال برپا شده بود که قیمت بلیت زیادی داشت به همین خاطر وارد ساختمان نشدیم و به بازدید از باغ اکتفا کردیم. از اینجا به بعد رو خودمم نمی دونستم کجا داریم میریم و همینجوری گفتم بریم ببینیم به کجا میرسه. از حیاط قصر یه راه پله به سمت پایین میرفت. پایین رفتن همان و وارد بهشت شدن همان.
راه پلهی زیکزاک باریک و رنگ سبزی که تا چشم کار میکرد روی منظره کشیده شده بود. بعد فهمیدم اونجا درهی مشرف به دیوارهی شمالی قلعهی پراگ و در واقع باغ شرقی قلعه است و جزء مجموعه قلعه محسوب میشه. ما سر خوش از زیبایی منظرهها، قدم زنان خودمون رو سپردیم به دل جادهای که توی دره و در امتداد دیوارهای قصر کشیده شده بود. بعد از نزدیک به یک کیلومتر پیاده روی به انتهای مسیر رسیدیم. از دره بالا که اومدیم خودمون رو جلو درب شرقی قلعه دیدیم. از همونجا یه ایستگاه تراموا پیدا کردیم و سوار همون شماره خطی شدیم که ما رو به ورودی باغ آورده بود.
وقتی به هتل رسیدیم برای ناهار باز مک دونالد خوردیم. الان که فکر میکنم میبینم توی این سفر هرجا که خسته بودیم و حال رستوران پیدا کردن نداشتیم سریعاً مک دونالد به دادمون میرسید. درسته که فست فوده و شاید خیلی از شماها بگید آدم میره سفر باید غذاهای محلی اونجا رو امتحان کنه ولی وقتی خستهاید دیگه به جز خواب حس هیچی رو ندارید. البته هدی همیشه برای امتحان کردن رستورانهای باحال و غذاهای جدید آماده است ولی من وقتی خستهام زیاد حس اینجور جاها رو ندارم. فقط میخوام سریعتر خودمو بروسونم به هتل و روی تخت ولو بشم. علاوه بر این احتمال اینکه غذای فرنگی به ذائقه ما خوش بیاد هم زیاد بالا نیست.
برای اونهایی که به غذا خوردن ما ایراد میگیرند، فردا یه سورپرایز شیک و مجلسی دارم. شکموها قسمت مربوط به روز هفتممون توی پراگ رو حتماً بخونند.
خب بقیش دیگه گفتن نداره، هتل و استراحت. امروز حدود ۱۰ کیلومتر پیاده روی کردیم که برامون رکورد جدیدی محسوب میشه.
روز هفتم –طعم پراگ
غیر از پل چارلز که یکی از نمادهای اصلی شهر افسانهای پراگ به حساب میاد نماد اصلی این شهر قلعه پراگ هست (Prague castle). تو مدت اقامتمون توی پراگ بارها منظره قلعه رو که روی بلندی مشرف به شهر قرار گرفته از دور دیده بودیم. دیروز هم که اتفاقی در امتداد دیوارهی قلعه پیاده روی کردیم. فقط مونده بود که بریم و داخل قلعه رو هم ببینیم.
قلعه پراگ (چکی: Pražský hrad) یک مجتمع قلعهای است که در سده نهم میلادی ساختهشده و اقامتگاه رسمی رئیسجمهور جمهوی چک است. این قلعه جایگاه رسمی شاهان بوهم، شاهان امپراتوری مقدس روم و رئیسجمهور چکسلواکی بود.
بنا بر رکوردهای جهانی گینس، قلعه پراگ بزرگترین قلعه در جهان محسوب میشود و محدودهای حدود ۷۰٫۰۰۰ متر مربع را در بَر میگیرد و حدود ۵۷۰ متر طول و بهطور متوسط حدود ۱۳۰ متر عرض دارد.
تاریخچه قلعه پراگ به سال ۸۷۰ میلادی بازمیگردد که اولین سازه دیواردار آن، یعنی کلیسای مریم باکره در آن ساختهشد. آتشسوزی بزرگی در سال ۱۵۴۱ میلادی، بخشهای بزرگی از قلعه را ویران کرد. در سال ۱۶۱۸ میلادی، انقلاب بوهم آغاز شد و در خلال جنگهای پس از آن، قلعه آسیب دید و تخریب شد. آثار بسیاری از مجموعه هنری رودلف دوم، امپراتور مقدس روم در سال ۱۶۴۸ میلادی، در جریان نبرد پراگ که آخرین مرحله از جنگ سیساله بود، توسط سوئدیها غارت شد. آخرین بازسازی عظیم قلعه، در نیمه دوم سده ۱۸ میلادی توسط امپراتور اتریش، ماریا ترزا پیگیری شد. جالبه که بدونید نور پردازی زیبایی که قلعه در شب داره با کمک مالی ۳۲٬۰۰۰ دلاری گروه موسیقی راک رولینگ استونز (Rolling Stones) انجام شده.
چون قلعه هم نزدیک هتلمون بود خیلی راحت پیاده خودمون رو به در ورودیش رسوندیم. برای دیدن قلعه میشه خودمون جاهای مختلفش رو با خریدن بلیت ببینیم یا اینکه با تور از اون بازدید کنیم. کاملترین بلیت بازدید از این قلعه بلیت رینگ C به قیمت ۳۵۰ کرونه که شامل بازدید از این ساختمانهاست:
St. Vitus Cathedral, Old Royal Palace
St. George’s Basilica
Golden Lane with Daliborka Tower
Treasure of St. Vitus Cathedral
ما ترجیح دادیم که خودمون قلعه رو ببینیم به خاطر همین هم رفتیم و از گیشه بلیت فروشی بلیت رینگ B قلعه رو به قیمت ۲۵۰ کرون خریدیم. علاوه بر اون میتونید یک دستگاه راهنمای صوتی هم از گیشه به قیمت ۳۵۰ کرون برای سه ساعت اجاره کنید که هرجا برید توضیحات لازم رو به زبان انگلیسی بهتون بده. راستش من بدم نمیومد که یکی بگیرم ولی وقتی مسئول بلیت فروشی گفت باید یه مبلغی هم بیعانه بگذاری و دستگاه رو مجدداً به همین باجه تحویل بدی کلاً بیخیالش شدم. برای خریدن بلیت صفی نبود و راحت تونستیم بلیت بخریم.
داخل قلعه یه کلیسای خیلی بزرگ هست که به نظر من فرق آنچنانی از نظر معماری با کلیسای بزرگ وین نداشت. امیدوارم سر این حرفم ازتون فحش نخورم چون روایت شده که این یه چیز عجیبی هست واسه خودش.
خب داخل کلیسا رو دیدیم و از پلههای برج ساعتش برای دیدن نمای شهر از بالا، بالا رفتیم. بالا رفتن از برج زیاد سخت نبود به نظرم اومد که ارتفاع کمتری نسبت به برج کلیسای وین داشت. ما که روز قبل نمای شهر رو از بالای تپه دیده بودیم دیدن منظره شهر از بالای برج چیز خیلی جدیدی نداشت.
بعد از قصر قدیمی سلطنتی هم بازدید کردیم که خب به نظرم چیز خیلی ویژهای نبود.
این وسط یه سرویس بهداشتی رفتم که باعث شد بلیتم رو گم کنم. به همین خاطر جای آخری که از قلعه برای دیدنمون باقی مونده بود رو نتونستم ببینم. قبلاً عکسهاش رو دیده بودم شبیه یه کوچه با خونه های رنگی بود. هدی رو تنها فرستادم که با بلیت خودش اونجا رو ببینه و برگرده. یه ربع بعد پایین قلعه بودیم. در کل توصیه میکنم قلعه رو هم ببینید ولی انتظار نداشته باشید چیز خیلی خاصی برای عرضه کردن داشته باشه. نقطه عطف پراگ گردی امروزمون شب اتفاق افتاد. داستان از این قرار بود که چند روز قبل از اینکه بیایم پراگ من توی سایت tripadvisor چشمم به یه سری تور غذا افتاد که ظاهراً طرفدارهای زیادی هم پیدا کرده بود. این تورها به این شکلن که با یه راهنما چند رستوران و شهر رو میگردید و غذاهای مختلف سنتی اونجا رو تست میکنید. هزینه تور برای هر نفر ۹۰ یورو بود. به نظرم اومد که میارزه که یه امتحان بکنیم. یکبار توی سن پترزبورگ از این حرکتهای خاص زدم و شب هدی رو دعوت کردم به رستوران نابینایان (Dans Le Noir). جایی که باید توی تاریکی مطلق و بدون اینکه کوچکترین چیزی بشه دید غذا میخوردی. دقیقاً از وقتی که پات رو میذاشتی داخل رستوران تاریکی مطلق بود تا لحظه خروج! جالب این بود که منوی غذا هم یه سورپرایز بود و تو نمی دونستی چی داری میخوری. تجربه خاص و خوبی بود که همیشه تو یادمون میمونه. ثبت نام توی این تور هم یکی از اون تجربههای به یاد موندنی سفرمون شد.
تور (Prague Food Tour) ساعت ۱۹ از مقابل هتل هیلتون شروع شد. یه گروه ۶ نفره بودیم که با راهنمای تور ۷ نفر میشدیم. من و هدی از ایران، یک زوج سالخورده از استرالیا و یک زوج جوون از انگلیس. شروع تور از کافه امپریال (Café Imperial) بود. راهنمای تور توضیحاتی راجع به اون رستوران داد، منویی که می تونستیم انتخاب کنیم شامل سوپ قارچ و تخم مرغ، گوشت خرگوش و یا گوشت اردک با سیب زمینی بود. من یه سوپ و گوشت کبابی اردک سفارش دادم و هدی دست از سر اردکهای بیچاره برداشت و گوشت خرگوش سفارش داد. انصافاً هر دو هم خوشمزه بودند.
غذا که تموم شد از کافه زدیم بیرون و همینطور که توی کوچه پس کوچههای پراگ قدم میزدیم، راهنما به هر اثر تاریخی که میرسیدیم توضیحات اونجا رو بهمون میداد. مقصد بعدی یه مغازه بود به اسم بونویوانت (Bonvivant). دوست دختر و پسر استرالیایه که کمی مسن بودند خیلی آدمهای خونگرمی بودند و سریع با ما جور شدند اما اون انگلیسیها یه مقدار خودشون رو میگرفتند، مخصوصاً خانومه که از زمین و زمان ایراد میگرفت.
مقصد بعدی ما رستوران سه رز (U Tri ruzi) بود که اونجا گولاش خوردیم. خدا وکیلی عجب چیزی بود. جرج چندتا بشقاب اضافه هم سفارش داده بود که یکیش رو من خوردم و هنوزم جا داشتم که ادامه بدم ولی آبروداری کردم دیگه دست نگهداشتم.
آخر سر رفتیم و وارد یه کافه قنادی شدیم. اونجا چای و یه مقدار از شیرینیهای سنتی جمهوری چک رو خوریدم که خب بدک نبودند. بعدش جرج بهمون یه هدیه برای یادگاری داد که توش منوی چیزهایی که خورده بودیم و اسم رستورانهایی که رفته بودیم بود، علاوه بر اون یه شمع عطری هم با عکس قلعه پراک توی یه پاکت با آرم تورشون به اضافه یک کارت پستال خوشگل گذاشته بود. هدیه خوبی بود.
خوشبختانه با وجود اینکه برای رسیدن به نقطه شروع تور مجبور بودیم با تراموا بریم ولی نقطه پایان تور نزدیک هتل بود به همین خاطر پیاده برگشتیم هتل. در کل پراگ شهری هست که اگر هتلتون مرکز شهر باشه برای دیدن جاهای باحالش نیاز به استفاده از تاکسی و اتوبوس نیست. تقریباً همه جا رو میشه پیاده رفت.
حدوداً ساعت یازده شب رسیدیم هتل و خوابیدیم.
روز هشتم جسکی کروملوف و پیتزا بروشتو
بالاخره روز خداحافظی با پراگ افسانهای فرا رسید. مقصد بعدی ما شهر جسکی کروملوفه (Český Krumlov). برای رسیدن به این شهر راحتترین و ارزونترین راه استفاده از اتوبوسه. شرکت حمل و نقل Student Agency برای مقاصد بین شهری بلیتهای نسبتاً ارزون با اتوبوسهای مدرن رو عرضه می کنه. بعد از بررسی کلیه جوانب به این نتیجه رسیدم که از این شرکت بلیت بخرم. بلیت اتوبوس رو میشد از باجه بلیت فروشی توی ترمینال یا به صورت آنلاین خرید. چون ویزا کارت داشتیم روش اینترنتی رو انتخاب کردیم و چند روز قبل از حرکت بلیت رو به قیمت ۷٫۵ یورو خریدیم. اگر کارت اعتباری هم ندارید شرکتهای مثل آسان کارت میتونند این بلیت رو براتون بخرند. ساعت حرکت ۱۳ بود و قرار بود ساعت ۱۶ به مقصد برسیم. اون روز صبح تصمیم گرفتیم جایی نریم و تا زمان حرکت اتوبوس استراحت کنیم. با پذیرش تماس گرفتم و ازشون خواستم که صبحانه رو توی اتاق سرو کنند. اون روز یکم دیرتر از خواب بیدار شدیم و بعد از صرف صبحانه یواش یواش شروع کردیم به جمع کردن وسایل. خلاصه که اتاق رو تحویل دادیم و با تراموا خودمون رو به ترمینال رسوندیم. اتوبوس رأس ساعت توی ایستگاه حاضر شد و ما با نشون دادن پرینت بلیت سوار اتوبوس شدیم و روی صندلیهایی که رزرو کرده بودیم نشستیم. اتوبوس شیک و تمیزی بود و در طول مسیر با قهوه ازمون پذیرایی شد. اینترنت وایرلس هم به صورت مجانی توی اتوبوس قابل استفاده بود. اتوبوس بین راه توی شهر Ceske Budejovice وایساد و تقریباً نصف مسافرها پیاده شدند. دست آخر سر ساعت ۱۶ به مقصد رسیدیم و پیاده شدیم. برای رسیدن به هتلی که رزرو کرده بودیم یه ده دقیقهای باید پیاده میرفتیم. من حساب همه جا رو کرده بودم جز سربالایی یه تیکه از مسیر که با بار و بندیل و خستگی راه یه خورده اذیتمون کرد.
توی جسکی کروملوف هتل Villa Beatika رو برای ۲ شب رزرو کرده بودم به قیمت ۱۵۲ یورو. وقتی که به هتل رسیدیم از نمای بیرون هتل و کلاً محلهای که هتل توش قرار گرفته بود خوشم اومد. زنگ زدیم و رفتیم تو. از قبل به پذیرش ایمیل زده بودم و گفته بودم که ساعت چهار و نیم میرسیم بنابراین خانم مسول پذیرش منتظرمون بود. باز هم روند تحویل گرفتن اتاق و چک پاسپورت انجام شد و ما کلید اتاق رو گرفتیم. اتاقمون طبقه دوم ساختمان بود و پنجرهاش رو به حیاط باز میشد. یه اتاق بزرگ و نورگیر با یه عالمه پنجره. از اینکه هتل توی یک روستا اینقدر ظاهر مدرنی داره تعجب کرده بودم. به هر حال از انتخاب این هتل هم من حسابی راضی بودم و هم هدی. طبق روال سابق دست و رویی شستیم و یکم استراحت کردیم و یک ساعت بعد از هتل زدیم بیرون تا توی شهر غذا بخوریم و سر گوشی آب بدیم.
مرکز شهر ۷ دقیقه پیاده تا هتل فاصله داشت که خوشبختانه ایندفعه راه سرپایینی بود. وقتی که به شهر رسیدیم از دیدن خونه های روستایی با سقف شیروانی نارنجی و رودخونه ای که بین خونه ها پیچ و تاب میخورد و قلعهای که توی بالاترین نقطه مشرف به شهر قرار گرفته بود حسابی لذت بردیم. قبل از اینکه بیایم اینجا یه مقدار نسبت به انتخاب این شهر برای اقامت دو روزه شک داشتم اما با اولین نگاه دیگه مطمئن شدم که بهترین انتخاب رو انجام دادم. بعد از اینکه نیم ساعتی توی کوچه پس کوچه های شهر گشتیم و منوی چندتا رستوران رو برای غذا چک کردیم بالاخره وارد یک رستوران شدیم که تراسش لب رودخانه قرار گرفته بود. توی نزدیکترین نقطه به رودخونه یه میز انتخاب کردیم و نشستیم. انصافاً هوا و فضا و منظرهای که میدیدم فوق العاده بود. برای ناهار یا شایدم شام پیتزا بروشتو رو انتخاب کردم. هدی هم اسپاگتی سفارش داد. بعد از یه ربع غذا روی میزمون بود. باید عرض کنم که اونجا بود که من خوشمزهترین پیتزای عمرم خوردم. پیتزا که شامل نون پیتزا و پنیرو گوجه بود یه طعم رؤیایی داشت. اولین برش رو که خوردم به خودم گفتم باید دومین پیتزا رو هم سفارش بدیم. وقتی دیدم هدی هم بعد از تست کردن پیتزا حسابی خوشش اومده یه پیتزای دیگه هم سفارش دادیم و دلی از عزا در آوردیم. مکان رستوران رو روی نقشه علامت زدم.
بعد از خوردن غذا یه کم دیگه توی شهر قدم زدیم و این بین بود که متوجه شدیم توی میدون اصلی شهر انگار قراره یه بازار برپا بشه. عدهای زیادی داشتند غرفههای خودشون رو برپا میکردند. بعد که توی اینترنت جستجو کردم فهمیدم که سفر ما به طور اتفاقی مصادف شده با یه جشن سالیانه شهر که اسمش خاطرم نیست. دیگه شب شده بود و ما هم خسته بودیم بنابراین خودمون رو به هتل رسوندیم و بعد از دوش گرفتن خوابیدیم.
روز نهم-جسکی کروملوف
خب دیگه کاملاً متوجه شده بودیم که اگر بخوایم از دیدن جاذبههای شهر بدون حضور صدها توریست چینی و کرهای لذت ببریم باید صبح زود از خواب بیدارشیم. به همین خاطر باز هم صبح زود از خواب بیدار شدیم، صبحانمون روخوردیم و زدیم بیرون. شاید خالی از لطف نباشه که بگم سالن صبحانه هتل به سبک خاصی تزئین شده بود. انگار صاحب هتل طرفدار پر و پا قرص موسیقی راک بوده چون گوشه گوشه میشد تابلو و یادگارهایی از خوانندههای راک پیدا کرد. این وسط سالن صبحانه هم مستثنی نبود و همین که وارد میشدی یه موتورسیکلت بزرگ BMW گوشه سالن اولین چیزی بود که توجهت رو جلب میکرد. علاوه بر اون تابلوها و پوسترهای خوانندههای راک که تقریباً هیچکدوم رو نمیشناختم به در و دیوار نصب بود. در کل سالن صبحانه طراحی خیلی جالبی داشت. تنوع و کیفیت منوی صبحانه هم خوب بود.
۱۰ دقیقه بعد از صرف صبحانه جلو دروازه ورودی قلعه جسکی کروملوف بودیم. مسیر پیاده رویمون رو تا عصر روی نقشه علامت زدم.
برای بازدید از قلعه باید بلیت میخریدیم که قیمتش ۲۶۰ کرون بود. دور قلعه یه خندق کشیده شده بود که در کمال تعجب دیدم که دو تا خرس قهوهای بزرگ توی خندق به چرا مشغولند! بعداً که توی تور داخل قلعه شرکت کردیم فهمیدیم که از زمانهای قدیم توی خندق خرس نگهداری میشده و غذاشون هم مجرمهای اون منطقه بوده!
بازدید از داخل قلعه هم جالب بود. اول خواستیم از برج قلعه بالا بریم که نیاز به یک بلیت جداگانه ۵۰ کرونی داشت. به نظرم به قیمتش میارزید چون از اون بالا نمای قشنگی از جسکی زیر پامون بود.
بعد از برج تور قلعه شروع شد و ما اتاقهای مختلف قلعه رو دیدیم و لباسها و حتی غذای ساکنین قلعه رو بهمون نشون دادند و یه عالمه توضیح از تاریخچه قلعه ولی اجازه عکاسی ندادند. بعد از اینکه تور تموم شد مسیر خودمون رو ادامه دادیم تا به باغ قلعه رسیدیم. یه باغ خیلی بزرگ پر از زمینهای چمن وسیع و درختهای بلوط تنومد چند صد ساله به اضافه یه دریاچه رؤیایی آخر باغ. عکسهای باغ رو براتون میگذارم و توضیح بیشتری نمیدم. زیبایی باغ در کنار سکوت و آرامشش مسحور کننده بود.
وقتی که از قلعه بیرون اومدیم دقیقاً میدونستیم ناهار چی قراره بخوریم. به سمت پیتزا فروشیه راه افتادیم ولی دیدیم که بازارچهی توی میدون شهر شروع به کار کرده و حسابی شلوغه. تصمیم گرفتیم قبل از ناهار یه سری به اونجا بزنیم. رفتن به بازارچه همان و دیدن این تصاویر اغوا کننده از انواع و اقسام گوشتهای کبابی و جماعتی که با اشتها اونها رو گاز میزدند همان.
خب چارهای نبود دیگه نمیشد در مقابل اینهمه آنزیم و هورمونی که داشت از مغز و معده ترشح میشد مقاومت کرد. دو تا هات داگ کبابی، یه نصفه مرغ بریون و ذرت کباب شده چیزی بود که سفارش دادیم و سریعاً گرفتیم. بدبختانه قسمت خوب داستان همینجا تموم میشه چون هات داگه بر خلاف قیافه اغوا کنندهاش مزه خیلی خوبی نداشت و توش پر از چربی بود که به زور نفری یه دونش رو خوردیم. مرغه بد نبود که البته من رابطه خیلی خوبی با مرغ ندارم ولی هدی تونست بخوره. این شد که پیتزای بروشتو افسانهای که میتونست روزمو بسازه تبدیل شد به این کوفتی که از دکه خریدیم. بعد از ناهار یه مقدار چیز میز از بازرچه خرید کردیم. یه چندتا کدوی تزئینی، یه سبد گل خشک و چندتا عروسک کوچولو برای سوغاتی.
بعد از خرید برای استراحت برگشتیم هتل.
شب برای دیدن کنسرتی که قرار بود برگزار بشه به دهکده برگشتیم. کنسرت توی فضای باز و با حضور چندتا خواننده و گیتاریست قدیمی برگزار شد. غیر یه آهنگ انگلیسی که خوب خوند بقیه رو همه به زبان چکی می خوند. نیم ساعتی روی نیمکت نشستیم و گوش دادیم و بعد خسته شدیم و برگشتیم هتل. فردا باید به سمت مقصد بعد حرکت میکردیم.
اگر می خواید وقت بیشتری توی این دهکدهی دوست داشتنی بگذرونید بهتون پیشنهاد میکنم از قطار محلی اون منطقه استفاده کنید و تا مرز آلمان (ایستگاه قطار Nová Pec) برید. ما وقتشو نداشتیم ولی مسافرهایی که رفته بودند از زیباییهای مسیر خیلی تعریف میکردند. میشه تا یه جاهایی رفت و ناهار رو توی یکی از دهکدههای مسیر خورد و بعد با همون قطار به جسکی کروملوف برگشت.
شنیدم که توی کشور جمهوری چک ممکنه توی بوتههای جنگل کنه بهتون بچسبه بنابراین عاقلانه است اگر پاهاتون رو توی جنگل کامل بپوشونید.
روز دهم – سن گیلگن – مهمان مادربزرگ
یکی از نقاط عطف سفرمون همین جایی هست که امروز قراره بریم. سن گیلگن (St Gilgen) یه دهکده از منطقه سالزکمرگوت (salzkammergut) توی کشور اتریشه که تو فاصلهی ۳۰ دقیقهای از شهر زالتزبورگ واقع شده. یکم که باهم جلوتر بریم توضیحات کامل رو راجع به اون منطقه بهتون میدم ولی الان میخوام براتون تعریف کنم که چجوری رفتیم اونجا.
همونطور که همتون میدونید راحتترین راه برای دیدن شهرها و دهکدههای کوچیک اجاره کردن یه ماشین سواری هست. خب ویزا کارتی که ما داشتیم از اعتبار لازم برای کرایه کردن ماشین برخوردار نبود. احتمالاً مال شما هم همینطوره! راه دیگه استفاده از وسایل نقلیه عمومی مثل قطار و اتوبوسه که خب از بعضی از شهرهای کوچیک و مخصوصاً دهکدهها عبور نمیکنه. دو تا راه دیگه باقی میمونه یکی استفاده از کار شرینگ (car sharing) و دیگری استفاده از سرویس شاتل (shuttle taxi) بین شهرهاست. کار شیرینگ که ارزونه دنگ و فنگ خاص خودشو داره ولی به صورت ساده اینجوری کار میکنه که شما سوار ماشین یه غریبه میشید که مسیرش با شما یکیه و مبلغ کمی در قبالش میپردازید. من هیچوقت از این سرویس استفاده نکردم.
اما سرویس شاتل به این شکله که یک شرکت حمل و نقل اعلام میکنه که من مثلاً فردا یه ماشین سواری از این شهر میفرستم به فلان شهر. شما مثلاً دوتا صندلی اون ماشین رو رزرو میکنید و احتمالاً با یه عده دیگه که بقیه صندلیها رو رزرو کردند همسفر میشید. توی این مسیر ما از این روش استفاده کردیم. چند روز قبل به شرکت CZ shuttle ایمیل زدم و گفتم فلان تاریخ میخوایم از جسکی کروملوف بریم به سن گیلگن و دونفریم. اونها هم گفتند که ماشین ما ساعت ۹ صبح حرکت می کنه و هزینهاش برای دو نفرتون ۷۵ یور میشه. بعد از اینکه من قبول کردم دو تا جا توی اون ماشین برام رزرو کردند بدون اینکه پولی بپردازم.
راننده رأس ساعت ۹ جلوی هتل اومد دنبالمون. ماشین یه فلوکس واگن سدان بود. یه زوج جوون کرهای یا ژاپنی رو صندلی عقب نشسته بودند پس هدی کنار زنه نشست و من رو صندلی جلو. مسیر خیلی قشنگ بود. تا چشم کار میکرد زمین سبز بود. اینقدر که اینجا همه چیز سبزه کاملاً میشه درک کرد چرا این دلاوران خارجی اینقدر از دیدن کویر ذوق میکنند. مسیر بین دو تا دهکده تقریباً دو ساعت و نیم طول کشید. اون زوج همسفرمون جلوی ایستگاه راه آهن شهر لینز از ماشین پیاده شدند. وقتی از جمهوری چک وارد اتریش شدیم یهو همه چی عوض شد. جادههای تنگ دوطرفه تبدیل شد به اتوبانهای خیلی بزرگ و حتی تونلهای چند کیلومتری که روی زمین صاف زده بودند. من آخر نفهمیدم فلسفهای این تونلها چی بود. من فقط دیده بودم که تونل رو توی دل کوه بزنند یا زیر دریا بکشند ولی روی زمین صاف خدا یهو بری زیر زمین و مثلاً ۱۰ کیلومتر اون زیر بمونی برام عجیب بود. راننده میگفت برای اینکه بتونی از جادههای اتریش تردد کنی باید یه هزینهای بپردازی وگرنه یه جریمه سنگین میگذارند روی دستت. همینکه این دو تا کره ایه از ماشین پیاده شدند راننده شروع کرد به غیبت این جنوب شرق آسیاییها رو کردن. بنده خدا خیلی از دست توریستهای چینی شاکی بود. میگفت هیچ پولی خرج نمیکنند و آب از دستشون نمی چکه. میگفت تنها سوغاتی که با خودشون میبرند عکسه. خدایی هم در مورد عکس من باهاش موافقم. شما فکر کن عروس و داماده با دو سه مدل لباس عروس و داماد و یه تیم چند نفره ی عکاسی از کره پاشدن اومدن توی پراگ جلوی بناهای تاریخی عکس عروسی میندازند! یا توریستهای معمولیشون جلوی مثلاً یه مجسمه ده نوع فیگور عجیب و غریب میگیرند که به عقل جن هم نمیرسه!
در تصویر زیر عروس و داماد کره ای روی پل چالز رو ملاحظه می فرمایید.. این دو قهرمان، همسایه رو به روی ما توی هتل بودند و این لباس که تنشون میبینید فقط یک دست از لباسهایی هست که برای عکاسی توی این مدت استفاده کردند. یه بار دیگه هم عروس خانم رو با یک لباس عروس آبی رنگ دیدیم. ماشالا ماشالا با وجود جسه کوچیکشون سر میز صبحانه قدر فیل غذا می خوردند. خوشبخت باشند ایشالا!
یه جا دوربین رو دادیم دست یکی از همین عزیزان که آزمون عکس بگیره که داستانی شد برای خودش. جلوتر براتون تعریف میکنم.
خلاصه بعد از دو ساعت رانندگی و دقیقاً ربع ساعت قبل از اینکه برسیم به مقصد راننده یهو زد کنار و گفت باید ربع ساعت استراحت کنم وگرنه پلیس جریمم میکنه. خب چقدر جریمه ش هست برادر من؟ ۵۰۰ یورو! جااان!!!؟ قابل توجه رانندههای ایرانی که طرف ۸ ساعت میشینه پشت فرمون و اگر جلوش رو نگیری میخواد مسیر بندرعباس تهران رو یکسره بیاد.
القصه بالاخره رسیدیم به دهکده سن گیلگن. دهکده که چه عرض کنم یه تیکه الماس گوشهی یه دریاچه آروم بزرگ که دور تا دورش رو کوه احاطه کرده. حدس میزدم که جای قشنگی باشه ولی انصافاً از تصورات من و عکسهاش قشنگتر بود.
راننده ما رو جلوی هتل پیاده کرد. اینجا بود که هدی مادربزرگ سومش رو پیدا کرد! صاحب هتل یه پیرزن دوست داشتنی و مهربون اتریشی یود. جوری ازت پذیرایی میکرد که انگار رفتی مهمون شدی خونه مامان بزرگت. یه هتل با نمای چوب و سقف شیرونی دو طبقه؛ اتاق ما طبقه دوم هتل قرار گرفته بود. نمیدونم اتاقهای دیگه به سمت دریاچه ویو داشت یا نه ولی پنجرهی اتاق ما رو به کوه باز میشد. اتاق هم خیلی تمیز و مرتب بود. خوشبختانه باز هم انتخابم درست بود. سریع وسایلمون رو گذاشتیم و زدیم بیرون.
یکم توی دهکده گشت زدیم و بعد در امتداد دریاچه شروع کردیم به پیش رفتن. منظرهای که میدیدم فوق العاده بود. هوای آفتابی اون روز جلوهی بیشتری به چیزی که میدیدیم داده بود. بعد از اینکه دو کیلومتری جلو رفتیم برگشتیم که ناهار بخوریم. لب دریاچه یه رستوران بود که برای ناهار وارد اون شدیم. من پیتزا بروشتو سفارش دادم به امید اینکه همون طعم قبل رو داشته باشه و هدی طبق معمول اسپاگتی سفارش داد. هردو نسبتاً خوب بودند ولی طعم پیتزا با اونی که توی جسکی کروملوف خورده بودیم فرق داشت و به اون خوشمزگی نبود. غذا ۳۲ یورو برامون تموم شد.
ساعت دیگه داشت ۴ میشد و ما خسته شده بودیم. بعد از اینکه یه چرخ دیگه توی بازارچهی شهر زدیم برگشتیم هتل و اون شب دیگه بیرون نرفتیم.
روز یازدهم – سن گیلگن – در جستجوی هایدی
سالزکامرگوت (salzkammergut) منطقهای گردشگری و تفریحی درنزدیکی زالتسبورگ است. این تفرجگاه جزء میراث جهانی یونسکو و جاذبههای گردشگری اتریش به شمار میآید. این منطقه پر از دریاچههای کوچیک و بزرگ حفاظت شده است که حتی یک قطره فاضلاب داخلش ریخته نمیشه. تقریباً توی ساحل هر دریاچه هم یکی دو تا دهکدهی خوشگله. توی این منطقه یه عالمه پیست اسکی، تله کابین و تفریحات آبی دیگه برای توریستها مهیاست. شاید باورش سخت باشه ولی این منطقه به تنهایی بالای هزار تا هتل و مهمانخانه داره. از کلبههای جنگلی کوچیک بگیر تا هتلهای لوکس پنج ستاره. چندین آب گرم و غارهای نمک توی این ناحیه هستند. خلاصه اینکه برای تفریحات تابستونی و زمستونی هیچی کم نداره. دهکدهی سن گیلگن هم یکی از همین دهکدههای این منطقه است که توی مسیر زالتسبورگ به هالشتات واقع شده. من این دهکده رو برای اقامت انتخاب کردم چون به همهی جاهایی که قرار بود بازدید کنیم نزدیک بود. در واقع وسط همه اونها قرار گرفته بود.
صبح برای صبحانه به سالن غذاخوری که توی طبقه همکف هتل قرار گرفته بود رفتیم. صبحانه متعادل و با کیفیتی تدارک دیده شده بود. از همه چیز باحال تر پذیرایی مادربزرگ هدی بود که با مهربونی وصف نشدنیی بهمون تعارف میکرد و سعی داشت کاملاً راضی از سالن بریم بیرون. واقعاً یک لحظه لبخند از صورت این خانم محو نمیشد!
برای روز اول برنامه چیده بودم که با کشتی روی دریاچه حرکت کنیم و به دهکدهی سن ولفگانگ (Saint Wolfgang) برسیم. از اونجا هم قصد داشتم با قطار قدیمی بخار تا بالای کوه بریم و از اون بالا همه منطقه رو زیر پامون داشته باشیم و از منظره لذت ببریم. کل هزینه کشتی و قطار برای مسیر رفت و برگشت برای هر نفر ۵۰ یورو شد. بلیت قطار و کشتی رو از باجه بلیت اسکله سن گیلگن خریدم.
چشم انداز ساحل دریاچه از روی عرشه کشتی زیر نور آفتاب واقعاً چشم نواز بود. بعد از نیم ساعت دریاچه نوردی به دهکده سن ولفگانگ رسیدیم. سریع از کشتی پیاده شدیم و برای گرفتن بلیت قطار به باجه بلیت فروشی رفتیم. چون بلیت قطار رو قبلاً خریده بودیم باجه فقط برامون مشخص کرد که با قطار ساعت یازده میتونیم بریم بالا. صف سوار شدن قطار همون گوشه بود. هنوز ۴۵ دقیقه تا حرکت قطار ما باقی مونده بود و یه عده که قبل ما اومده بودند و ساعت حرکتشوت ۱۰:۳۰ بود مشغول سوار شدن بودند. همه داشتند سوار میشدند که مسول چک بلیت گفت دو نفر جا داریم، هرکس میخواد بیاد سوار شه که ما مثل قورباقه از بین جمعیت بیرون پریدیم و از گیت رد شدیم. دیگه زرنگ بازی ما هم در همین حده! چون آخرین نفرها بودیم مجبور شدیم توی تنها جای باقی مونده بشینیم که زیادم ویوی خوبی به ما نمیداد. به هر حال قطار نیم ساعت بعد بالای کوه بود. یه جاهایی از مسیر اینقدر شیب تند بود که من یهو هول برم میداشت که نکنه قطاره برگرده پایین ولی لوکوموتیوه مثل بنز کار میکرد و بالا میرفت. ریل راه آهن رو هم دندونه دنودونه ساخته بودند تا اگر قطار خراب شد برنگرده پایین. تمام صخرههای مسیر رو هم با توریهای خیلی بزرگ که با سیم بکسل فولادی درست کرده بودند مهار کرده بودند که یه وقت ریزش نکنند. بعداً متوجه شدم که همه مسیرهای حرکت قطار و جادهها که خطر ریزش داشت توی اتریش به همین شکل ایمن شده بود که در نوع خودش برام جالب بود.
اون بالا یه رستوران بود که یه عده به محض رسیدن به قله همونجا مشغول خوردن شدند. دیگه از منظرهای که از اون بالا میدیدم تعریف نکنم براتون. یه چیز عجیبی بود. عکسهاش رو میگذارم که ببینید. دو ساعتی اون بالا بودیم و بعد با قطار برگشتیم پایین.
دهکده سن ولفگانگ که پایین مسیر واقع شده بود به نظرم از دهکده قبلی بزرگتر و خوشگلتر اومد.
هدی پیشنهاد داد که برای برگشتن از کشتی استفاده نکنیم و ساحل دریاچه رو پیاده تا هتل بریم. این مسیر ۱۰ کیلومتری ۲ ساعت پیاده روی لازم داشت که من در خودم نمیدیدم. آخر تصمیم گرفتیم تا اسکله بعدی پیاده بریم و از اونجا سوار کشتی بشیم. اینقدر مسیر رؤیایی بود که بعدها از اینکه چرا کل مسیر رو پیاده نرفتیم پشیمون شدم. یک طرف دامنه کوه یکپارچه سبز از چمن با کلبههای خوشگل بود و اونطرف دریاچهای که زیر نور خورشید میدرخشید. اون وسط هم یه راه مارپیچ تو امتداد ساحل که آخرش پیدا نبود. خونه هایی که بعضاً کنار جاده ساخته شده بود هم واقعاً زیبا و رؤیایی بودند.
خلاصه یک ساعت پیاده روی کردیم و کلی عکس گرفتیم بعد هم در لحظه آخر خودمون رو به اسکله رسوندیم و سوار آخرین کشتی شدیم که ما رو تا سن گیلگن میبرد.
برای شام توی اسکله از یک رستوران ترکی چیز برگر خریدیم که خیلی خوشمزه بود و حسابی سیرمون کرد. توی این سفر با عرض شرمندگی نسل هرچی همبرگر بود رو از میون برداشتیم.
اون شب اینقدر خسته بودیم که زود خوابمون برد.
روز دوازدهم – هالشتات افسانهای
یکی از دلایل خوبم برای انتخاب این منطقه برای اقامت دیدن هالشتاته ( Hallstatt). تقریباً مطمئنم که اکثرتون حداقل عکسهای این دهکدهی تاریخی رو توی اینترنت دیدید. یه دهکدهی فوق العاده قشنگ با اون کلیسای ارتودوکسی که تقریباً توی همهی پوسترها خود نمایی می کنه. اینم عکس اختصاصی من از این دهکده که با نمونه خارجیش برابری میکنه!
برای رفتن به اونجا اول باید با اتوبوس تا شهر بد ایشل (Bad Ischl) میرفتیم و از اونجا با قطار خودمون رو به دریاچه میرسوندیم. وقتی که به دریاچه میرسید تازه باید سوار کشتی بشید و از اینطرف دریاچه برید اونور تا به دهکده هالشتات برسید. هرچند به نظر سخت میاد ولی در عمل خیلی سر راست و راحته. اگر از نقشه گوگل استفاده کنید دقیقاً بهتون میگه که کدوم خط اتوبوس رو سوارشید. برای اتوبوس بلیت لازم نیست چون راننده پول نقد قبول میکنه.
توی ایستگاه قطار هم باجه بلیت فروشی هست و اگر بخواید از دستگاه خودکار فروش بلیت هم میتونید بلیت بخرید. قطار دقیقاً جلو اسکله ایستگاه داره و حرکت کشتی هم با رسیدن قطار تنظیمه؛ بنابراین تا برسید سوار کشتی میشید که اونم بلیت لازم نداره و پول نقد میدید به ملوان زبل یا زنش و سوار میشید.
توی هالشتات غیر منظرههای قشنگی که برای عکاسی وجود داره میتونید با تله کابین از کوه بالا برید و از غار نمک هم بازدید کنید که ما چینی بازی در آوردیم و اینکار رو نکردیم. فقط توی دهکده قدم زدیم و عکس انداختیم. یه جا میخواستیم یه عکس دو نفره بندازیم. توریستهای چینی معمولاً نسبت به اینکه دوربین رو بهشون بدیم تا ازمون عکس بندازند اکراه دارند. نمی دونم فازشون چیه واقعاً ولی به هر حال اونجا غیر از این جماعت کسی پیدا نمیشد. خلاصه دل رو زدم به دریا و از یه خانم مهربون خواهش کردم که آزمون عکس بندازه. یهو یه یه برق خاصی توی چشماش دیدم! سریع دوربین رو گرفت و ما رو به خط کرد. عکس اول، عکس دوم، عکس سوم، … عکس n ام، حالا دستاتون رو بدید به هم، روی یه پا وایسید پشت به پشت، لبخند بزنید و علامت پیروزی نشون بدید، … آقا ول کن نبود. خدا رو شکر که دیگه نسل دوربینهای نگاتیوی منقرض شده وگرنه یه حلقه فیلم کمش بود. دست آخر با چک و لگد (الکی) دوربین رو ازش گرفتیم و راهیش کردیم رفت.
بعد از اینکه عکسهاتون رو گرفتید برای ناهار میتونید اونجا بمونید و غذا بخورید ولی ما بعد دو ساعت حوصلمون سر رفت و برگشتیم. به نظرم جز اون منظرهی معروفش چیز خاصی نداشت که توی منطقه اقامت خودمون پیدا نشه. دریاچه ولفگانسی که خب بزرگتر و قشنگتر بود، منظرههای بکری هم اطرافش بود. علاوه بر اون دو سه تا تله کابین و ماشین دودی داشت. کشتی اون هم باحالتر بود. ولی به هر حال اگر یکبار دیگه بخوام تصمیم بگیرم که یک ساعت و نیم راهو برم و هالشتات رو ببینم یا نه باز هم به خاطر عکسشم که شده همینکار رو میکنم. خخخ
بعد از ظهر به هدی قول دادم که ببرمش و یه دریاچه کوچیک دیگه رو نشونش بدم. وقتی رسیدیم هتل سریع یه استراحت مختصر کردیم و دوباره پیاده زدیم به راه. خدایا پیاده روی توی این منطقه مثل رویاست. بعد از یک ساعت پیاده روی به دریاچهی کورتنسی (Krottensee) رسیدیم. آخرای مسیر مجبور بودیم از کنار جاده حرکت کنیم که یکم خطرناک بود ولی بقیه راه پیست دوچرخه سواری داشت که توی همون راه میرفتیم. دریاچه کوچیک و خوشگل بود و جز ما دو تا هیچکی اونجا نبود. روی نیمکت کنار دریاچه یکم نشستیم و قبل از اینکه هوا تاریک بشه برگشتیم. دیگه نمیگم شام چی خوردیم …. خودتون حدس بزنید.
روز سیزدهم –زالتسبورگ و آوارگان جنگ
امروز روز خداحافظی با این دهکدهی قشنگه. هدی که اصلاً دوست نداره از اینجا بره و می خواد یک روزه دیگه هم بمونه اما من بهش میگم که اگر بمونیم دیگه نمی تونیم زالتسبورگ رو ببینیم علاوه بر اون یه چندتا جای خوشگله دیگه توی وین هم مونده که باید ببینیمشون و اگر بمونیم اونها رو هم از دست میدیم. خلاصه با اکراه وسایل رو جمع میکنیم و بعد از خداحافظی با مادربزرگ و گرفتن عکس یادگاری میریم به سمت ایستگاه اتوبوس. همون خط که باهاش رفتیم به سمت هالشتات رو باید سوارشیم فقط اینبار در جهت عکس و به سمت زالتسبورگ. اتوبوس رأس ساعتی که توی نقشه گوگل بهمون نشون میداد سر ایستگاه متوقف شد و ما جعبه اون رو باز کردیم و چمدونهامون رو توی جعبه گذاشتیم. وقت سوار شدن کرایه رو به راننده دادیم و بقیه پول به اضافه رسید رو ازش تحویل گرفتیم. از اینجا تا ایستگاه راه آهن زالتسبورگ فقط نیم ساعت راهه. برای رسیدن به هتلمون باید یک ایستگاه مونده به آخر پیاده بشیم ولی در کمال بدشانسی متوجه شدیم که به دلیل انجام عملیات راهسازی اتوبوس نمیتونه توی ایستگاه مورد نظر ما بایسته پس مجبور شدیم یه ایستگاه بعد پیاده بشیم که همین حداقل ۳۰۰ متر راه ما رو دور کرد. خلاصه به ایستگاه آخر که رسیدیم بارمون رو از جعبه در آوردیم و پیاده به سمت متل وان (Motel one) راه افتادیم. از اینکه توی مسیر اینهمه زن و مرد عرب رو میدیدم تعجب کرده بودم. زنهای میانسالی که انگار برای خرید خواروبار از خونه بیرون اومده بودند و حتی مغازه دارهایی که عربی صحبت میکردند! یکی از مغازه دارها داشت جلو مغازهاش رو آب پاشی میکرد که همچین چیزی رو غیر از خاورمیانه جایی ندیدیم! فکر میکنم بودن اینهمه عرب توی یک محله باید یه ارتباطی با آوارههای سوری داشته باشه. یکم جلوتر جوانهای افغانی لب رودخونه نشسته بودند و صحبت میکردند. نمی دونم قضیه چی بود ولی انگار قبل از رسیدن به آلمان توی این شهر توقف کرده بودند. بعد از بیست دقیقه پیاده روی با بارو بندیل به هتل رسیدیم و خوشبختانه اتاقمون رو سریعاً تحویل گرفتیم. خوبیه هتل وان اینه که وقتی یه اتاق توش رزرو میکنی تقریباً ۹۰% مطمئنی که صرفنظر از اینکه کدوم شعبه و تو کدوم شهره یه حداقل استانداردی رو داره. ما توی این سفر سه تا شعبه اون رو امتحان کردیم و هر سه از نظر تمیزی و دکوراسیون هتل مشابه بودند. حتی نوع منوی صبحانشون یکی بود. یه منوی اقتصادی و با کیفیت که توش اثری از مثلاً بیکن و املت و خاویار نبود ولی همون منوی محدودش کاملاً راضیت میکرد.
چون میدونستیم که یه نصفه روز بیشتر برای دیدن شهر فرصت نداریم سریع از هتل زدیم بیرون پیاده به سمت قلعه زالتسبورگ راه افتادیم. دیگه توی این مدت اینقدر پیاده روی کرده بودیم که استقامتمون بالا رفته بود و زود خسته نمیشدیم. مسیری که برای رسیدن به قلعه پیاده رفتیم روی نقشه مشخص کردم.
تا وقتی که به باغ قلعه نرسیده بودیم شهر چیز خاصی برای عرضه نداشت. فضای سبز اطراف قلعه زیبا بود و ما از یک مسیر سربالایی تند به سمت قلعه حرکت میکردیم. در اصل ورودی اصلی قلعه اون جایی نبود که ما برای ورود انتخاب کرده بودیم. توی ورودی قلعه و پای کوه یه فانی کولار درنظر گرفته شده بود که شما رو راحت تا دروازه قلعه بالا میبرد و نیازی به کوهپیمایی نداشتید. ما فقط برای پایین اومدن ازش استفاده کردیم. خلاصه بعد از رسیدن به ورودی قلعه نفری ۸ یورو دادیم و بلیت گرفتیم. قلعه یه سازهی قرون وسطایی با اتاق و دالانهای تو در تو بود. به نظرم ارگ بم خودمون چیز جالبتری بود هرچند اصلاً سبک ساختشون قابل مقایسه نیست. از بالاترین نقطه قلعه و دقیقاً کنار پرچمی که اون بالا به اهتزاز در اومده بود نمای خیلی خوشگلی از شهر و حومه اون زیر پامون بود.
بعد از یک ساعت و نیم گشت و گذار توی قلعه و سرک کشیدن توی همهی سوراخ سمبه هاش عزممون رو جزم کردیم که بیایم پایین. همونطور که گفتم برای پایین اومدن از فانی کولار استفاده کردیم که بلیتش با بلیت قلعه یکی بود؛ یعنی همون بارکد بلیت قلعه رو وقتی جلوی بارکد خوان اسکن میکردی میتونستی وارد بشی. از قلعه پایین اومدیم و دو جای دیگه رو هم توی مسیر دیدیم.
کلیسای بزرگ زالتسبورگ (Dom zu Salzburg). معماری داخلی این کلیسا خیلی قشنگ بود و دلیلش هم این بود که بعد از اینکه در جنگ جهانی دوم در اثر بمباران تخریب شده کار بازسازیش تازه تموم شده بود.
جای دیگه ای که از توش رد شدیم یه گورستان کوچیک نزدیک همون کلیسا بود که به سبک گورستانهای مسیحی پر از صلیب و گل بود. احتمالاً باید شخصیتهای معروفی توش دفن شده باشند چون ملت دور بعضی قبرها جمع شده بودند اما من اینقدر خسته بودم که حتی حوصله نداشتم بپرسم ایشون کی هستند.
سریع از قبرستون رد شدیم و به سمت خیابون Getreidegasse راه افتادیم. توی این خیابون پر از فروشگاههای سوغاتی بود؛ و فروشگاههای برندهای لوکس و معروف گوشه گوشه خیابون به چشم میخورد اما ما وسط اینهمه تجملات دنبال چیز دیگه ای بودیم. بله یه رستوران با دو تا بشقاب غذای خوشمزه. نمیخواستم اینبار دیگه فست فود بخوریم پس تابلوی یه رستوران ایتالیایی که تو منوش اسپاگتی بود رو دنبال کردیم و طبقه اول ساختمون پشت یه میز نشستیم. من گوشت بره سفارش دادم و هدی اسپاگتی با یه ادویه که خودشم نمیدونست چیه. غذا که حاضر شد ظاهر اغوا کنندهای داشت اما نه هدی از غذاش خوشش اومد و نه من. دست آخر من یکم از غذام رو خوردم و بقیش رو دادم به هدی که بیشتر خوشش اومده بود و هر جور بود گرسنگیمون رو رفع کردیم. این از معدود تلاشهامون توی اتریش برای خوردن غذایی غیر از فست فود بود که به شکست انجامید. در کل من یکی که به این نتیجه رسیدم توی خارج از کشور سخت بشه غذایی گیر آورد که به ذائقهات بخوره لذا بهتره ریسک نکنی و همون همبرگرت رو بزنی.
غذامون رو که خوردیم یه کم نفسمون جا اومده بود و خون توی بدنمون دوباره جریان پیدا کرده بود. از پل عشاق روی رودخونه ی Salzach گذشتیم و خودمون رو به قصر میرابل(Salzburg Mirabellplatz) رسوندیم. باغ قصر پر بود از گل و چمن. ته باغ یه نمای خیلی خیلی خوشگل از باغ و قلعه توی پس زمینهاش گیر آوردیم و حسابی عکس یادگاری گرفتیم. بعد از این دیگه فقط دلمون تختخواب توی هتل رو میخواست و یه خواب راحت.
روز چهاردهم- وین و پیاده روی ماراتن
تقریباً میشه گفت که امروز روز آخره سفرمونه. اگر بخوایم یکی دو جا رو توی وین ببینیم باید صبح زود صبحانه بخوریم و با اولین قطار به سمت وین حرکت کنیم. از اونجایی که اول صبح هدی خانم ساعت ۸ هست تونستیم قطار ساعت ۱۰ رو سوار بشیم. از زالتسبورگ به وین ساعت به ساعت قطار هست. پس اگر از قبل بلیت نگرفتید نگران نباشید از دستگاههای خودکار فروش بلیت توی ایستگاه بلیتتون رو تهیه کنید. بلیتی هم که تهیه میکنید واسه ساعت خاصی نیست و فکر میکنم ۲۴ یا ۴۸ ساعت فرصت دارید که با هر قطاری که متعلق به راه آهن اتریشه به وین برید دوتا بلیت قطار زالتسبورگ به وین شد ۱۰۰ یورو. قطاری که ما سوار شدیم مال خطوط راه آهن اتریش OBB بود و اگر بخوام با قطاری که از راه آهن جمهوری چک بود مقایسش کنم باید بگم که طراحی داخلی و تمیزیشون تقریباً در یک حد بود اما قطار اتریشی با سرعت خیلی بالاتر و خیلی نرمتر حرکت میکرد. همین باعث شد که مسیر زالتسبورگ وین رو فقط توی مدت دو ساعت و نیم بره در صورتی که مسیر وین پراگ چهار ساعت طول کشید.
وقتی که به وین رسیدیم به سمت هتلمون که رو به روی ایستگاه راه آهن بود راه افتادیم. واقعیتش خودمم از دیدن اینکه هتله چقدر به ایستگاه نزدیکه تعجب کرد. این برای ما که فقط یه شب دیگه قرار بود توی وین بمونیم عالی بود چون هم الان که تازه رسیدیم راحت میتونیم پیاده تا هتل بریم و هم فردا که باید بریم فرودگاه میشه بدون تلف کردن وقت با قطار تا اونجا رفت.
خوشبختانه Motel one اینبار هم سریع اتاق رو بهمون تحویل داد و ما تونستیم وسایلمون رو توی اتاق بگذاریم و زود از هتل بیایم بیرون. از قبل یه مسیر روی نقشه مشخص کرده بودم که امروز اون مسیر رو پیاده بریم و چند جا رو ببینیم. اولیش باغ قصر بلوارده (Belvedere Palace) بود. خود باغ چیز خاصی برای عرضه نداشت و ترجیح دادیم از موزه توی باغ هم دیدن نکنیم. اون موقع نمایشگاه آثار هنری هنرمند منتقد چینی آی وی وی (Ai Weiwei) اونجا برگزار شده بود که بعضی از آثار عجق وجقش رو توی محیط باز باغ گذاشته بودند. باغ خیلی بزرگ بود و گذشتن ازش تقریباً نیم ساعت طول کشید. چسبیده به باغ، باغ گیاهشناسی وین (Botanical Garden) هم بود که یه سرکی توش کشیدیدم.
امروز باید دو تا جای دیگه رو ببینیم. اولی کتابخانه ملی اتریش (Austrian National Library) و دومی موزه تاریخ هنر وین (Kunsthistorisches Museum) بود . از هتل تا کتابخونه تقریباً یک ساعت پیاده راه بود. وقتی که به کتابخونه رسیدیم ساعت دو شده بود. متاسفانه دیگه از وین کارت خبری نبود و هرجایی که میدیدم رو باید پول میدادیم و بلیت میخریدیم. بلیت کتابخونه هفت یورو هست. داخل کتابخونه خیلی جالب بود. تالار اصلی کتابخونه و قفسههای کتابی که تا سقف چیده شده بودند آدم رو یاد هاگوارتز توی کتاب هری پاتر مینداخت. هدی که عشقش داستانها و فیلمهای فانتزی مثل همین هری پاتره از کتابخونه خیلی خوشش اومد. از اول شروع کرد و همچین با دقت نگاه میکرد انگار میخواست همه کتابها رو مطالعه کنه. منم یه کره زمین پیدا کردم و باور کنید نیم ساعت خیره شده بودم روش تا بتونم اون نوشته ریزی که جای خلیج فارس نوشته شده بود رو بخونم اما نشد که نشد! خوشبختانه هدی خانم ه قصه ی ما بعد از دو ساعت رضایت داد که بریم بیرون.
موزه تاریخ هنر اتریش خیلی به کتابخونه نزدیکه. بعد از تهیه بلیت به قیمت ده یورو وارد شدیم. اینقدری که این موزه بزرگ و پر از چیز میز بود نمیدونم چطور تعریف کنم که چی دیدیم. شاید اصلاً حوصلش رو هم نداشته باشید که بگم فلان نقاشی یا فلان مجسمه توی موزه بود. خودتون باید ببینید دیگه. فقط به همین اکتفا میکنم که بگم دیدینش همونقدری برام جذاب بود که از دیدن موزه لوور تو پاریس خوشم اومد. البته به بزرگی لوور نبود و حجم دزدی هاشون هم کمتر از لوور بود ولی اینقدری آثار تاریخی توش بود که حسابی سرگرمتون کنه. دیدنش رو حتماً بهتون توصیه میکنم مخصوصاً اگر اهل تاریخ و آثار تاریخی هستید. درآمد هنگفتی که اتریش از توریستهایی که به واسطه وجود این موزهها کسب می کنه قدری برای ما با اون پیشینه تاریخی تأسف آوره.
القصه وقتی که از موزه بیرون اومدیم ساعت ۶ شده بود و ما گرسنه و تشنه و خسته باید بر میگشتیم هتل. متاسفانه ته جیبون فقط ۱۴-۱۵ یورو باقی مونده بود که باید باهاش هم ناهار میخوردیم و هم پول کرایه راه برگشتمون رو میدادیم. توی همین فکر طی یک حرکت انقلابی تصمیم گرفتیم که همه پول رو برای غذا خرج کنیم و پیاده برگردیم هتل. یه فایده پیاده اومدن این بود که سر راه Naschmarkt رو هم دیدیم. یه بازار تو مایههای چهارشنبه بازار خودمون پر از مواد غذایی و پوشاک ارزون قیمت و البته یه عالمه رستوران. اینقدر گرسنم بود که نمیخواستم ریسک بکنم و یه غذای بد مزه نصیبم بشه، از طرفی پولمون هم کم بود به همین خاطر قرار گذاشتیم که توی ایستگاه راه آهن فست فود بخوریم.
مسیر برگشت یه خورده سر بالایی بود که اشکمون رو در آورد و ما به عشق خوردن یه مک دونالد خوشمزه مسیر رو ادامه میدادیم.
توی ایستگاه راه آهن دوتا مک دونالاد و سالاد شد ۱۴ یورو. خوشحالم که عرض کنم دیگه فقط ۲ دقیقه پیاده تا هتل راه بود. به اتاق که رسیدیم نابود بودیم.
روز آخر سفر رکورد پیاده روی رو زدیم. فکر میکنم یه چیزی حدود ۱۲ کیلومتر پیاده راه رفتیم. فردا صبح باید بر میگشتیم به وطن. بلیت برگشتمون ساعت ۱۱بود.
روز پانزدهم- تهران
بالاخره روز خداحافظی با وین رسید. وقتی که به سفرمون فکر میکنم از اینکه دارم برمیگردم ناراحت نیستم و از اینکه به این سفر اومدم خوشحالم. وسایلمون رو جمع میکنیم و صبحانه میخوریم. ایستگاه قطار هم که کنار هتله و خیلی زود بلیت قطار رو از دستگاه میخریم. خریدش خیلی راحت بود فقط کافی بود گزینهی Flughafen Wien رو به عنوان مقصد انتخاب میکردیم و پول رو میگذاشتیم توی دستگاه.
قطار ساعت ۸:۴۵ رو از دست دادیم ولی با قطار ساعت ۹ راه افتادیم. تقریباً نیم ساعت به نیم ساعت و بعضاً کمتر به سمت فرودگاه قطار حرکت میکنه. ساعت ۹:۱۵ فرودگاه بودیم. از جایی که پیاده شدیم تا سالن فرودگاه تقریباً ۵ دقیقه راه بود و اینقدر تابلوی راهنما داشت که خیلی راحت مسیر رو پیدا میکردیم. کانتر قطر ایر رو پیدا کردیم و کارت پرواز رو گرفتیم. دو تا کارت پرواز که یکی برای مسیر وین-دوحه و بعدی برای مسیر دوحه-تهران بود. دیگه این هم گفتن نداره که خودشون توی فرودگاه دوحه بار رو بین دوتا هواپیما جابجا میکنند. همه چیز خوب و راحت انجام شد. فرودگاه خیلی لوکس نیست ولی همه چیز مرتب و سر جای خودشه. هدی میخواست با پول خوردهای توی جیبش که ۲۰ یورویی میشد یه یادگاری بخره. بعد از بررسی کردن چندتا فروشگاه سوغاتی فروشی یه سری چیز میز گرفت. همونطور که انتظار میرفت پرواز قطری به موقع بود و سر وقت شروع به سوار شدن کردیم. باز هم هواپیما خالی بود. واقعاً اون قیمت نهصد هزار تومنی بلیت بیخود نبود. چون مسافر نداشتند اینقدر نرخها رو کم کرده بودند. پرواز برگشت هم به همون راحتی پرواز رفت بود. توی مسیر برگشت سه چهار بار با غذای گرم ازمون پذیرایی شد. طعم غذاش با ادویه هندی خیلی خوب بود و هر دوی ما خیلی خوشمون اومد.
به فرودگاه دوحه که رسیدیم دیگه کاملاً میدونستیم چیکار باید بکنیم. کارت پرواز که توی دستمون بود و کافی بود از گیت بازرسی بدنی رد بشیم تا به سالن ترانزیت برسیم. از گیت که رد شدیم باز هم همون فروشگاههای لوکس و پر ذرق و برق ظاهر شدند. هدی یه مقدار لوازم آرایشی بهداشتی خرید. نرخ تبدیل دلار به ریال قطر فروشگاهها هم خوب بود و با خیال راحت میشد دلار خرج کرد.
زمان سوار شدن به هواپیما داشت نزدیک میشد و ما به سمت گیت راه افتادیم. تا انتهای سالن رو رفتیم ولی گیتی که روی کارت پرواز خورده بود رو ندیدیم. خوب که دقت کردم دیدم باید یه پله برقی رو بریم پایین تا به گیت برسیم. وقتی از پله برقی پایین رفتیم دیدن فضای طبقه پایین کمی ناراحتم کرد. اینهمه پرواز از اون فرودگاه انجام میشد با بهترین نوع خدمات ولی نمیدونم چرا فقط پرواز به پاکستان و ایران رو باید از گیت طبقه پایین که چند کلاس از طبقه بالا پایینتر بود انجام میدادند. این پایین خبری از نظم و ترتیب گیتهای دیگه نیست و برای سوار شدن به هواپیما باید از اتوبوس استفاده کرد. البته واسه ما که ایران زندگی میکنیم چیز طبیعیی هست ولی اینکه چرا پروزاهای دیگه به سایر نقاط دنیا مجبور نیستند با این سبک سوار بشند جای یه سؤال بزرگ داره که قبل از هر کس دیگه اول باید از خودمون بپرسیم. به هر حال صحنه جالبی نبود و تأخیر پرواز هم مزید بر علت شد که یه ضد حال اساسی بخوریم. بالاخره بعد از ۴۵ دقیقه تأخیر سوار شدیم. همونطور که حدس میزدم یه ایرباس قدیمیشون رو برای پرواز تهران کنار گذاشته بودند که خیلی از هواپیماهای ماهان از این بهتر بودند. واقعاً چه به روز ایران آوردیم که باید اینجوری بینمون با بقیه دنیا فرق گذاشته بشه. گذشته از این صحبتها دلیل مخالفت بخش نه چندان کوچیکی از مردم ایران با خرید هواپیماهای جدید رو اصلاً درک نمیکنم. واقعاً سزاوار نیست که پولمون رو توی جیب کشوری بریزیم که احترامی برای ما قائل نیست.
سر انجام ساعت ۲۲:۳۰ توی فرودگاه امام بودیم. خدماتی که توی فرودگاه دوحه به ما داده شد باعث شد که فرودگاه امام دیگه مثل قبل به نظرم بد نیاد. مخصوصاً اینکه کنترل پاسپورت زیاد طول نکشید و فرودگاه خیلی شلوغ نبود. گیت کنترل گمرک هم اصلاً چمدونمون رو باز نکرد و توی چشم بر هم زدنی سوار بر تاکسی شدیم و تمام مسیر برگشت رو مشغول مرور کردن خاطرات سفر بودیم.
نویسنده : امیر مهدویان
دوشنبه، ۱۹ تیر ۹۶ ساعت ۰۹:۰۰
توسط لست سکند
کلمات کلیدی:اتریش,کشور اتریش,شهر اتریش,سفربه اتریش,سفرنامه اتریش