سفرنامه تایلند جزیره جیمز باند پوکت
با اینکه هنوز خستگی دیروز درست و حسابی از تنمون بیرون نرفته بود اما اول صبح مثل دوتا بچه خوب و حرف گوش کن در لابی هتل منتظر لیدر تور بودیم که قرار بود ما رو برای تور جزیره جیمزباند همراهی کنه!نهایتا لحظاتی بعد ماشین اومد و ماهم با همراهی چند تا مسافر خارجی به سمت اسکله در حرکت بودیم.
برخلاف دیروز اسکله این بار خیلی کوچیک بود و جالب اونکه برای سوار شدن به کشتی مسافتی در حدود ۳۰۰-۴۰۰ متر رو هم می بایست با ماشین مخصوص طی می کردیم.
تو این حین بازار فروش جا موبایلی های ضد آب اونم با قیمت های گزاف حسابی گرم شده بود و مسافرهای بیجاره هم از ترس تو آب افتادن موبایلاشون نون فروشنده ها رو روغن کرده بودن!
کشتی هم این بار به مراتب کوچیکتر از کشتی دیروزی بود. یه کشتی دو طبقه که طبقه اول بیشتر فضای داخلی آشپزخونه و سرویس ها قرار داشت و عموما خود پرسنل کشتی اونجا حضور داشتند و طبقه دوم که یجورایی عرشه مسقف کشتی به حساب می اومد و طراحی صندلی ها یجوری بود که مسافرها دور تا دور کشتی می نشستن! نامردا یجورایی هم مسافر گرفته بودن که کل صندلی ها کمپلت تکمیل بود و دیگه جایی واسه سوزن انداختن وجود نداشت!
ترکیب همسفرهای امروزمون عبارت بود از دو سه تا خونواده آمریکایی با کلی بچه قد و نیم قد که یجورایی یک سوم صندلی ها رو تسخیر کرده بودن و یکی دوتا خونواده هندی و آسیای شرقی و یه زوج عرب و مالزیایی و نهایتا یکی دوتا خونواده ایرونی که نمی دونیم اونا دیگه از کجا پیداشون شده بود!
بر اساس تجربه دیروز، ما که صبحونه نخورده اومده بودیم انتظار داشتیم یه پذیرایی اساسی حداقل به صرف پیراشکی و چای و …، رو پیش رو داشته باشیم! اما زهی خیال باطل! نهایت کار یه جعبه کوچیک بیسکویت و یه یخدون که چندتا نوشابه ۱٫۵ لیتری داخلش بود، کل پذیرایی کشتی رو تشکیل می داد!
در ادامه با سفرنامه زیبای تایلند به نویسندگی شیما و علی با نگارشی بسیار خوب از سایت سفرنامه همراه باشید.
دقایقی بعد که دیگه کشتی وسط های دریا جا گرفته بود و آروم آروم داشت مسیر طولانی تا مقصد رو طی می کرد و کم کم زیبایی های مسیر هویدا شد.
چشم اندازی زیبا از کوههای مرجانی و آهکی سر سبز که هر کدومش هارمونی زیبایی از طبیعت رو شکل داده بود.
انگار یه تیکه از بهشت رو کنده باشن و آورده باشن واسه اینا پایین!
چند تا مسافر خوش ذوق و تیز هم پایین رفتن و جلوی عرشه کشتی بهترین جا رو واسه خودشون تصرف کردن تا از هوای دلچسب دریا نهایت بهره رو ببرن!
تو این میون بساط عکس گرفتن در ژست های مختلف هم گرم بود اما جالبیش حساسیت سکاندار به نشستن یا حتی دست زدن به سکوی چوبی آبی رنگ جلوی کشتی بود که اگه کسی بهش دست می زد سریع با یه بوق سرسام آور اعتراض خودش رو شدیدا نشون می داد.
ساعتی بعد سرانجام به ساحل جزیره زیبای خلیج انگا که دیگه حداقل از سال ۱۹۷۴ این بخشش پس از فیلم پر طرفدار مردی با تفنگ طلایی با نام جیمز باند شناخته میشه رسیدیم!
جالب اونکه از ویژگی های متمایز این خلیج معروف، تعداد زیاد صخره های سنگ آهک خالصی است که به صورت عمودی و به نحوی عجیب و خارق العاده از دریای سبز آبی بیرون زده بود.
پا رو که از قایق های کوچک داخل جزیره گذاشتیم از همون بدو ورود جای خالی پیدا نمی شد! در واقع کل جزیره مملو بود از توریست های رنگ و وارنگ خارجی که هر کدوم به فراخور سن و جنس و فرهنگشون یه گوشه ای از این جزیره کوچیک رو واسه سرگرمی انتخاب کرده بودن.
در همون ابتدا تقلید نامتجانسی از صحنه اظهار عشق فیلم جیمز باند در داخل غار ورودی و جلوی دیواره سنگی زیباش با دستانی به ظاهر بسته شده توسط زوج های جوون مورد استقبال قرار می گرفت.
کمی جلوتر دریاچه کوچیک و اون صخره عمودی معروف و اصلی جلب توجه می کرد .
اما جالبتر از اون خیل عظیم توریست هایی بودن که داخل آب رفته تا هر جوری هست عکس های یادگاریشونو ثبت کنن!
واقعا منظره بی نظیریه!
کمی که گذشت با یادآوری محدودیت زمانی از مسیر سنگلاخی که اتفاقا تو فیلم هم نشون می ده بخشی از تپه ها رو دور زدیم.
تپه هایی زیبا با منظره هایی رویایی از بالا که از هر طرف آدم رو مبهوت این شگفتی های زیبای جهان هستی می کرد.
ساعتی بعد زمان بازگشت به کشتی فرا رسید و بازهم با قایق های کوچک به داخل کشتی برگشتیم.
اما هنوز درست و حسابی حرکت نکرده بودیم که بازم کشتی وسط دریا ایستاد و بخش دیگه تور که ارتباط با کایک سواری داشت شروع شد.
اینجا بود که مسافرها به ترتیب جلوی کشتی صف کشیدن و چندین کایاک کوچک، مسافرها رو به صورت ۲ یا ۳ نفره سوار می کرد و می زد به دل دریا!
دقایقی بعد نوبت ما هم شد و حالا دیگه زمان جذاب ترین بخش سفر اونم تجربه پارو زنی در کایاک های بادی رو پیش رو داشتیم.
راننده حرفه ای کایاک ما را از دل صخره های مرجانی زیبا با مهارت عبور داد و هرچی جلو می رفتیم زیبایی ها بیشتر و بیشتر می شد.
گاهی اوقات مجبور بودیم سرمون رو بدزدیم!
اینجا بود که موبایل ها و دوربین نیاز به محفظه ضد آب داشت! هرچند ما که دل به دریا زدیم و بدون محفظه عکسامونو گرفتیم!
از قرار این صخره ها رو جیمزباند ۲ می نامند!
تو این حین تنها نگرانیمون این بود که متاسفانه فراموش کرده بودیم با خودمون پول بیاریم و نمی دونستیم حالا چجوری محبت راننده کایاک رو که کلی تلاش می کرد بهمون خوش بگذره جبران کنیم. در واقع از اینکه نمی تونستیم انعام بدیم یجورایی عذاب وجدان گرفته بودیم!
وقتی به کشتی برگشتیم تازه نوبت شنا رسید. ما که خیلی حس و حال شنا نداشتیم ترجیح دادیم که تو عرشه بمونیم اما کنارمون یه زوج جوون عرب بودن که خانومه لباس شنای پوشیده اش رو که شبیه غواص ها بود به تن کرده بود و آقاهه هم یجورایی دو دل بود که تو آب برنه یا نه!
ما که تردیدشونو دیدیم پیشنهاد دادیم اگه بخواین ما می تونیم از تون عکس و فیلم بگیریم و این شد که اونا هم گل از گلشون شکفت و سریع به سمت پایین حرکت کردن. اما از بس عجله کردن آقاهه پاش لیز خورد و کف عرشه زمین خورد و از اینجا به بعد تا آخر سفر دستش رو گرفته بود و با یه اخم سنگین کل سفر رو به خودش و زن بیچاره اش زهر کرد!
ساعتی بعد بساط میز رو چیدن و برخلاف انتظار اولش بوفه باز نبود و خود آشپزها واسه هر کسی تو بشقاب از انواع غذاها که بیشترشون دریایی بود می ریختن اما آخرش که بشقاب همه پر شد سینی ها رو رو میز گذاشت تا باقیمونده رو هر کی خواست بخوره!
البته ترکیب غذاها خیلی عالی نبود و شاید فقط یه غذای ترکیبی با مرغش بیشتر طرفدار داشت که زودتر از همه هم تموم شد.
عصر هنگام بخش انتهایی تور به سواحل زیبای جزیره ناکا اختصاص داشت. بازم یه فرصت عالی واسه شنا دوستان!
خیلی ها از همون وسط دریا پردیدن داخل آب و تا ساحل رو با شنا رفتن.
اما خوشبختانه می شد با قایق تا ساحل رفت که این روش برای ما جذابیت بیشتری داشت.
چشم انداز زیبای ساحل شنی جزیره با آبی به زلالی اشک چشم قابل توصیف نیست!
ساعتی بعد ما هم مثل بقیه مسافرها خسته و خواب آلود سوار بر عرشه کشتی عازم مسیر طولانی بازگشت بودیم.
تو این حین با یه زوج ایرونی که ساکن سنگاپور بودن بیشتر آشنا شدیم و اونا که برای تعطیلات آخرهفته ای اومده بودن به جای هتل یه ویلا رو تپه های جزیره اجاره کرده بودن.
با هم از سنگاپور و اینکه برخلاف نظر ما مردمش خیلی خوش جنس نیست صحبت کردیم و آخر کار هم بحث با پذیرایی عصرونه کشتی به صرف هندونه و آناناس بحثمون کشید به طعم دلچسب میوه های استوایی و اینکه دوریان رو اجازه نمی دن با هواپیما حمل کنین!
از دیگر مسافرهایی که در مسیر نسبتا طولانی برگشت باهاشون بیشتر گرم گرفتیم یه زوج هندی با بچه خردسالشون بود و جالب اونکه به سبک پدر و مادرای قدیمی ایرونی مادره در پاسخ به درخواست دختر بچه اش که ازش موز می خواست گفت که موزه تموم شده! و آخر کار با اشاره چشمک به شیما گفت بزار ببینم خاله موز داره بهت بده یا نه و بعدش حواس بچه رو پرت کردن و از پشت موز رو بدست شیما داد و خلاصه بچه که دید شیما موز رو از هوا و دریا ظاهر کرد تا دقایقی مبهوت این شعبده بازی بود!
عصر با رسیدن به ساحل با ون های اسکله به هتل برگشتیم اما قبل همه واسه رفع نگرونی ترجیح دادیم تا از آژانس های توریستی پیگیر خرید بلیط مسیر ون فرودگاه بشیم. اول کار یکی دونفری که قیمت رو پرسیدیم نرخ هایی مشابه خود فرودگاه رو عنوان می کردن و هیچ تخفیفی هم در کار نبود! این شد که دوباره سراغ همون آژانس قبلی خیابون پشت ساحل رفتیم و خوشبختانه خانومه با یه تخفیف۱۵- ۲۰ درصدی ما رو از مسیر بازگشت به فرودگاه هم برای صبح فردا مطمئن کرد.
شب های پوکت بسیار زنده است و مثل راهپیمایی ها، کل مردم ریختن بیرون و جالب اینکه صدها رستوران کنار خیابون که عمدتا غذاهای دریایی سرو می کنن همشون تقریبا پر میشن! با این حال ما که قرار نبود رستوران بریم نهایتا با ساعتی گشت و گذار در اطراف ساحل دریا و تاریکی هوا اونقدر خسته بودیم که مسیر بازگشت به هتل رو در پیش گرفتیم.
در نزدیکی هتل بساط اغذیه فروشی های سیار حسابی گرم بود یه جایی هم داشتن پنکک تخم مرغ درست می کردن که اتفاقا حسابی هم مشتری داشت!
ساعتی بعد که واسه ارتباطات اینترنتی از اتاق به لابی هتل اومدیم، واسه تسویه حساب پول هتل به نزد رسپشن رفتیم و اتفاقی برای آخرین بار ازش پرسیدیم که آیا با مدیر صحبت کرده که اون تخفیف ۱۰ دلاری بوکینگ رو می تونه از حسابمون کم کنه یا نه!
اینجا بود که یکدفعه مرد جوون کنار رسپشن با چهره غربی که بعدا خودش رو ایتالیایی معرفی کرد بهمون گفت که من مدیر هتل هستم و چه امری دارین؟
ما هم براش داستان تخفیف بوکینگ رو شرح دادیم که بهش شکایت کردیم که چرا قیمت هتل بعد از رزرو ما پایین اومده و … (برای اطلاع از این داستان رجوع کنید به پست تایلند۱- در مسیر پوکت). اما اون گفت که بوکینگ به اونا هیچ پیغامی نداده و شاید بخواد از حساب خودش تخفیف بده و ما باید کل مبلغی که هتل رو به اون قیمت ابتدا رزرو کردیم بپردازیم یعنی مبلغ ۳۵۵۰ بت!
ما هم که دیدیم چاره ای نداریم گفتیم چشم! اما ازش پرسیدیم چرا با اینکه موقعیت هتل و ساختمونش تمیز و نسبتا لوکسه، اینقدر خدماتشون ضعیفه!
اینجا بود که یکدفعه پاسخ داد دست رو دلمون نزار که خونه!
بعدشم با همون حرارت ایتالیایی ها شرح داد که تازه با شریکش اون هتل رو اجاره کردن و الان ۳ تا رستوران دیگه هم دارن! اما مشکل اینکه آدم حرفه ای و مطمئن ندارن و خودشونم نمی رسن سرویس بدن! واسه همینم قیمت هتلشون رو تو بوکینگ و …، مناسبتر از سطح منطقه اعلام کردن!
ما هم گفتیم که فقط تو رسپشناشون اون پسر جوونه بچه خوبیه! اونم گفت آره اما فقط نایس گای بودن که کافی نیست! چون متاسفانه اون پسر هم زبانش ضعیفه و چندتا از مشتری ها شکایت کردن وقتی باهاش صحبت می کنن فقط زل می زنه تو صورتشون و نگاه می کنه!
بعدشم از ایتالیا صحیت کردیم گفتیم مال کجایی؟ و یه جایی رو اسم برد که تا حالا اسمش رو نشنیده بودیم! گفتیم کجا؟ پاسخ داد یادتونه چند سال قبل یه کشتی تفریحی تو ایتالیا غرق شده بود اونجا همون نزدیک شهر ماست!
خلاصه این ارتباط کلامی خیلی به نفعمون تموم شد و حالا که دیگه رفیق شده بودیم گفت خیلی خوب شما همون ۳۲۰۰ بت رو بدین کافیه!
بعدشم یه فاکتور با رقم ۳۵۵۰ بت صادر کرد و به سبک ایرونی ها گفت اینم واستون ۳۵۵۰ بت زدم که اگه تونستین از بوکینگ ۱۰ دلارش رو بگیرین و نوش جون کنین! که خدا رو شکر هفته بعد اونم از بوکینگ پس گرفتیم و اینجوری عملا یه ۲۰ درصدی تخفیف هتل نصیبمون شد!
همین شد که ما هم به پاس این معرفتش، یه کامنت مثبت و خوب تو بوکینگ واسش نوشتیم که رنکش رو بالا ببره!
امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.
در ضمن از نویسنده محترم برای زمانی که گذاشتن جهت درج سفرنامه زیبای خودشان کمال تشکر داریم.
باتشکر
نویسنده : شیما و علی