سفرنامه پوکت (سفر به پوکت روز هفتم)
سفر به پوکت روز هفتم
صبح طبق معمول بعد از صبحانه راننده به دنبلمون اومد و بعد از چند بار توقف جهت سوار کردن چند توریست آلمانی و استرالیایی به سمت اسکله به راه افتادیم چیزی نزدیک به ۳ ساعت در راه بودیم چند جا هم راننده جلو فروشگاههای صنایع دستی توقف میکرد و پیشنهاد خرید میداد که بالاخره بعد از چند بار همه شاکی شدند و راننده هم بیخیال شد در طول مسیر ابتدا ما رو به جایی بردند به اسم کوه میمونها که تعداد زیادی میمون اونجا بودند
و معبد قشنگی هم در کنارش بود و سپس به اسکله جیمز باند رسیدیم.
اونجا قایقهایی بود که آدم رو یاد قایقهای ونیزی می انداخت با این تفاوت که اینها پاروهای موتوری داشتند
برنامه اول تور رفتن به Muslem’s Island یا جزیره مسلمانان و نهار در اونجا بود وقتی داشتیم نزدیک میشدیم مسجدی با گنبدهای طلایی جلب نظر میکرد
و خوب که دقت کردیم بیشتر ساختمانها برروی پایه هایی از آب بیرون زده قرار داشتند.
نهار رو که از غذاهای مختلف و متنوع تایلندی ولی سازگار با ذائقه ما بود دور یک میز به همراه دیگر افراد تور خوردیم و به سمت جزیره جیمز باند به راه افتادیم
مناظر بینظیری بود و در جزیره گشتی زدیم
و کمی صنایع دستی خریدیم وجزیره جیمز باند روبسمت محل برگذاری تور کانو Canoe یا همان قایقهای باریک بادی ترک کردیم.
با توجه به اینکه ما در ساعات پایانی به قسمت کانو رسیدیم کمی خلوت تر از وقتی بود که داشتیم از اونجا گذر میکردیم خلاصه ما مسافرقایق قایقرانی شدیم که خودش رو ( جکی ) معرفی میکرد و کلی با جکی شوخی و صحبت میکردیم و از منظر عکس میگرفتیم
به سمت قسمتی از یک غار رسیدیم که حتماً باید بصورت دراز کش از اونجا عبورمیکردیم چون ورودی بسیار کم ارتفاعی داشت
همین که بانو سرش رو خم کرد عینکی که برای سالگرد ازدواجمون براش کادو گرفته بودم و قیمتی هم بود از بالای سرش بدرون آب افتاد و آه از نهاد ما در اومد جکی که صحنه رو ندیده بود سوال کرد که چرا همسرت ناراحته جریان رو براش گفتم بهم گفت ناراحت نباشید اینجا کم عمق هست میرم و پیداش میکنم هر چی اصرار کردیم که اینکارو نکنه بدرون آب پرید و چیزی در حدود ربع ساعت زیر آب رو میگشت و در حالی که ما کاملاً ناامید شده بودیم عینک بدست از زیر آب بالا اومد بقیه توریستها هم که مطلع شده بودند همون نزدیک توی قایقها ایستاده بودند و وقتی جکی رو عینک در دست دیدن کلی براش دست زدن
و قتی به کنار محلی که باید پیاده میشدیم رسیدیم انعام خوبی بابت تشکر بهش دادم. پول رو گرفت و تشکر کرد وگفت من بخاطر پول اینکار رو نکردم فقط نمیخواستم از کانوی من با یک خاطره بد پیاده بشید. بازم ازش تشکر کردم و بهش گفتم برای همیشه کار با ارزشش فارغ از نتیجه در یادم میمونه و برای یادگاری چند تا عکس با هم گرفتیم و بسمت اسکله براه افتادیم. سوار ون در راه بازگشت خسته از یک روز پرهیجان چشمهامون گرم شد و وقتی چشم باز کردیم که ساعت تقریباً ۹ شب بود و به پاتونگ رسیده بودیم با بقیه خداحافظی و بعد شام برای بستن و جمع و جور کردن وسایل جهت پرواز فردا به هتل برگشتیم.