رسیده بودم به چهارساعت قبل پرواز و هنوز گیج و منگ توی خونه میچرخیدم. چمدون مشکیای که نمیدونستم واقعا باید توش چی بگذارم هنوز با در باز گوشهی خونه افتاده بود و من مضطرب و سرگردون، از این گوشه به اون گوشه به دنبال وسایلم میگشتم. تمام انرژی یک ماه …
بیشتر بخوانید »