اولین سفر خارجی: همایش جهانی گردشگری
بلاخره رفتم خارج. اولین بار هم خیلی عجیب و غیرمعمول رفتم خارج. یعنی به عنوان وبلاگنویس دعوت شدم به همایش جهانی گردشگری در استانبول. داستانش از این قراره:
قبل از اینکه راه بیفتیم اونجا، به هر وبلاگ نویسی گفته بودن که یه ویدیو بفرستید برامون و خودتون و سایتتون رو معرفی کنید و بگید که چه احساسی دارید که دارید میاد و این داستانها. یه ویدویی کوتاهِ چندثانیهای که قرار بود جاهای مختلفی از مراسم در روزهای مختلف پخش بشه.
به هرکی میگفتم اولین بارمه پامو خارج گذاشتم باورشون نمیشد. میپرسیدن «پس چجوری به عنوان وبلاگنویس دعوت شدی؟» خیلیهاشون هم خیلی سریع خودشون به جواب میرسیدن: «پس در مورد همون سفرهای داخل ایران مینوشتی؟» منم میگفتم «آره دیگه.» حالا بیاید براتون تعریف کنم چی شد و کجاها رفتیم و چیکارا کردیم.
روز اول / از فرودگاه امام خمینی به هتل W استانبول، مثل یک بیزنسمن لاکچری
خب همونطور که میتونید پیشبینی کنید سفر ما از فرودگاه امام خمینی شروع شد. اسپانسر این همایش هواپیمایی ترکیه یا همون ترکیش ایرلاین بود و این یعنی بلیط رفت و برگشت ما رو تامین کرده بودن. خیلی خوششانس بودم که همسفرهای فوقالعادهای هم باهام بودن. بچههای سبکتر. چهارتا دختر باهوش و باحال و رفیقِ شفیق. سفر با هرکدوم از این دخترها رو چندباری تجربه کرده بودم و هر کدومشون برای خودشون دنیایی دارن. حالا فکر کن چهارتاشون رو باهم توی یک پکیج کنارم داشتم. هواپیمای ساعت هفت و نیم صبح راه افتاد.
همین که رسیدیم خیلی ما رو تحویل گرفتن و حتی اجازه ندادن توی فرودگاه راه بریم. با یک ماشین اومدن دنبالمون و بعدشم با یک ماشین دیگه مستقیم تا هتل. یک هتل خیلی شیک و لوکس به اسم هتل W استانبول.
کمی استراحت کردیم و خودمون رو برای ولکام دینر یا همون شام خوشآمدگویی آماده کردیم. اینجا برای اولین بار با رفقای وبلاگنویسمون از کشورهای مختلف جهان آشنا شدیم و اولین دوستیها و اولین عکسهای یادگاری شکل گرفت.
روز دوم / روز سیاستمدارها و شب وبلاگنویسها
امروز روز اجلاس جهانی بود. یعنی آدم گندهها (از جمله وزیر گردشگری ترکیه) اومدن و صحبت کردن و جاتون خالی حوصلهمون حسابی سر رفت. البته ما خودمون رو با قابلیت جدید اینستاگرام LIVE مشغول کرده بودیم و به سوالات فالوورها جواب میدادیم تا اینکه از پشت یکی گفت «هیسسسس!» ما هم LIVE رو قطع کردیم و به جاش رفتیم بیرون یه قهوه ریختیم واسه خودمون و جلوی استند مخصوص همایش عکس یادگاری گرفتیم.
یا اینکه بهشون میگفتم بپرن هوا!
کل اون روز با معاشرت و قهوه و پیدا کردن دوستهای جدید و ردوبدلکردن کارت ویزیت و صحبت کردن در مورد وبلاگهامون و سفرهامون و اینا گذشت. همه منتظر رسیدن شب بودیم. شبی که قرار بود یه مهمونی درستوحسابی برای ما وبلاگنویسها بگیرن. توی یک جای باشکوه به سام قصر چراغان استانبول. ما هم برگشتیم هتل و شیکوپیک کردیم و راهی اونجا شدیم. راهنمای قصر، نوشیدنیهای جذاب، موزیک و غذای عالی، همه چیز مهیا بود. این قصر الان یک هتل خیلی لاکچری شده و قیمت گرونترین اتاقش که همون اتاق مخصوص سلطان هستش ۳۰ هزار دلار برای یک شب هستش.
یه مسابقهی عکاسی هم برگزار کردن که هرکسی امشب توی قصر بهترین عکسها رو بگیره از طرف مدیریت قصر بهشون جایزه میدیم. ما هم به یاد بیتلها و آلبوم Abbey Road پریدیم هوا و این عکسِ پایین رو گرفتیم. همونجا تصمیم گرفتیم که جایزه هرچی بود تقسیم بر چهار میکنیم. بعدش برگشتیم توی مهمونی برای ادامهی رقص و پایکوبی و مهمونیبازی. حدس بزن چی شد! سوم شدیم. جایزه:
استحمام در حمام مخصوص قصر!
ولی ما چهار نفر بودیم و اون جایزه فقط مال یک نفر بود! تصمیم گرفتیم که اگه اجازه بدن من سرم، یاسمین دستاش، خوزه پاهاش و روبن قسمتهای خصوصی بدنش رو اونجا بشوره. مثکه موافقت نشد و در نتیجه ما به نفع خوزه کنار کشیدیم تا بره با حمومش حال کنه!
روز سوم / روز یادگرفتنیها و شب اسکار گردشگری
روز سوم کمی دیرتر شروع شد. چون میدونستن که دیشب تا دیروقت در حال مهمونی و پارتی بودیم و خب، بدمون نمیاد کمی بیشتر بخوابیم. ولی روز مهمی بود. امروز مخصوص وبلاگنویسها بود. ورکشاپها و کلاسهای جالبی برای وبلاگنویسها برگزار شد و چندتا از دوستهای خودمون رفتن روی صحنه و از تجربیات خودشون در مورد درآمدزایی، عکسگرفتن در سفر، ویدیوبلاگینگ و این چیزها صحبت کردن. کلی چیز یاد گرفتیم. باحال بود.
شب سوم هم از راه رسید که شب اختتامیهی ماجرا بود. بهمون گفته بودن که تیپ بیزنسی، رسمی و شیک بزنید. مثلن کتشلوار و اینا. منم که تو عمرم کتشلوار نپوشیدم و کلن گوشم به این حرفها بدهکار نیست. پس با این تیپ رفتم، کلی خوشحال و خندون.
این مراسم، مثل مهمونی دیشبش، توی قصر چراغان استانبول برگزار شد. اون شب مراسم جوایز توریسم هم برگزار شد. یه چیزی تو مایههای اسکارِ گردشگری. یعنی در قسمتهای مختلف مثلن «بهترین ایرلاین» یا «بهترین هتل» یا «بهترین فیلان» یا «بهترین بیسار» به شرکتهای مختلف جایزه میدادن. بعدشم چندتا خوانندهی معروفِ ترکیه اومدن و با یک اجرای زنده مهمونمون کردن. البته من هیچکدوم از اینا رو درستوحسابی نبودم و هی برای خودم اینطرف و اون طرف میچرخیدم و با بقیه معاشرت میکردم، اکثرن توی بالکن قصر که مشرف به همچین منظرهای بود:
ما توی اسکارِ گردشگری جایزهای نبردیم ولی خیلی خوشحال بودیم. چون اونا برای بردن اون جایزه هزاران دلار هزینه کرده بودن ولی ما برای این همه اتفاق خوب یک قرون هم هزینه نکرده بودیم. اونجاست که دوباره به اون حرف کوکوشنل میرسیم که:
بهترین چیزها در دنیا رایگان هستن، دومین بهترینچیزها در دنیا خیلی خیلی گرون هستن.
روز چهارم / تور استانبول
صبح روز چهارم، بعد از خوردن یک صبحانهی مفصل در هتل W استانبول، رفتیم دم در و دیدیم که یک اتوبوس بنز قدیمی منتظر ماست. اتوبوسی بامزه به اسم گورمهباس که قرار بود ما رو ببره به جاهای مختلف شهر استانبول و ما رو در معرض خوراکیهای خوشمزهی شهر قرار بده! یه شکمگردی درستوحسابیِ استانبولی.
اسم این گروه که برگزارکنندهی تور بودن هست Yerim Seni Istanbul که ترجمهش میشه «یه لقمه استانبول بزن». ما هم اون روز خودمون رو سپردیم بهشون و نه تنها یک لقمه، بلکه چندین لقمه از استانبول زدیم. البته از لقمهها عکسهای زیادی در دست نیست چون… خب، همه رو قبل از اینکه به فکر عکس گرفتن ازشون باشیم، خوردیم!
و این بود داستان اولین سفر خارجی من. یه سفر پر از اولینها، تجربههای جدید، دوستهای جدید، همصحبتی با حرفهایهای وبلاگنویسی و روشنشدن مسیر، رقصهای فراوان، نوشیدنیها و غذاهای خوشمزه، هتلهای لوکس، زندگی لاکچری، و خیلی چیزهای باحالِ دیگه. حالا دیگه برگردیم تهران ببینیم اونجا چه خبره و داستان از چه قراره.
منبع:سیزدهم
کلمات کلیدی:سفربه خارج,سفرنامه خارج