خانه منوچهری
سفری دیگرآغاز می شود دوباره پا در رکاب جاده ها میگذاریم و این بار در کوچه های قدیمی محله های کویری از کاشان و مهریز و فهرج و سریزد خواهیم گذشت در مسیری ۴ روزه. سفری که این بار قصد داریم با شما بپیماییم از تهران به سوی کاشان آغاز می شود.بعد از دو شب اقامت در کاشان به سوی مهریز ادامه یافته و پس از یک شب اقامت در کاروانسرایی میان راهی به سوی تهران خاتمه میابد.در این مسیر ۴ روزه با ما همسفر باشید که شگفتی هایی بی نظیر از سرزمین خوبمان ایران را به تماشا خواهیم نشست…بیایید تا برویم!
در ادامه با سفری کوتاه به کاشان زیبا به نویسندگی سمیرا منفرد با نگارشی خوب از سایت سفرنامه همراه باشید.
صبح روز ۲۶ دی ماه به همراه ۶تن از دوستانمان راهی سفر شدیم.در این سفر من-محمد امین-نازنین-علیرضا-علی- پانته آ-سمیه و بهرام همسفر بودیم.صبح نه چندان زود به راه افتادیم و در میانه راه تهران قم در رستوران بین راهی آفتاب مهتاب صبحانه خوردیم.
هوا سوز گزنده ای داشت و ما تنها به خاطر سردی هوا ترجیح دادیم صبحانه را در فضایی بسته و نه در کنار جاده بخوریم وگرنه غذای رستوران اصلا مناسب نبود و پس از خوردن آن پشیمان بودیم که کاشکی با لقمه نان و پنیری در ماشین خود را سیر میکردیم.به هرحال راه افتادیم به سمت کاشان.از تهران خانه ای قدیمی را که به صورت هتل درآمده بود رزرو کرده بودیم.خانه منوچهری…
پس از حدود ۳ ساعت و نیم رانندگی به شهر کاشان رسیدیم.با پرس و جو خانه منوچهری را یافتیم.خانه ای در دل کوچه پس کوچه های محله قدیمی محتشم. آنچه که همان ابتدا نگاهمان را گرفت موقعیت خانه بودکه زیر دالانهای تودرتو و ساباطهای کویری ما را به درون رویا فرو میکشید.
پا که درون این خانه قدیمی میگذاریم به سالن خوش آمدگویی مهمانان راهنمایی میشویم.فضایی به شدت هنرمندانه و گویای سلیقه ای ناب در طراحی و انتخاب وسایل. انقدر کنجکاومان کرده همان ابتدای کار که دلمان می تپد زودتر تمام خانه را کشف کنیم.
فرشهایی گرانبها و قدیمی زیر پای ما افتاده انقدر زیبا که دلمان نمیاید با کفش روی آنها قدم برداریم.نیمکتها چوبی به کوسنهایی با پارچه های ایرانی مزینند و ما را به دورن نقوش هزاررنگ ترمه و ترنگ می کشانند.لوستری با طرح قاجاری و آویزهایی بلور ملون ،سقف بلند خانه را جلوه ای بصری بخشیده است.پشت سر ما ارسیهای تمام قد رنگی وجود دارد که با سخاوت تمام نور آفتاب کاشان را به سروروی ما میپاشند.
سویی دیگر میز و صندلیهای لهستانی از چوب گردو در تقابل این فضای ایرانی قرار گرفته اند.دیوارهای سپید نیز با تابلوهای نقاشی آبستره مزین هستند. این تقابل سنت و مدرنیته را بعدا بیشتر در زوایای خانه خواهیم دید. اینجا بهترین فضا برای مهمان خسته از راه است که در آرامش غریب و باشکوه ایرانیت غوطه ور شود.در این فضا احترام مهمان خصوصا مهمان خارجی با بالاترین میزان کیفیت استانده گشته است.
بعد از گذشتن از سرسرای ورودی، گودال باغچه و حوض پر آب و خانه ای کویری با همه المانهای معماری مخصوصش مقابل شما قرار میگیرد.این دیگر نمونه زنده شده همه آن خانه های کاشان است که دست بی رحم انسان و زخم روزگار آجر به آجر آنها را از پای انداخته است.با این تفوت که این خانه با همه شکوه و زیبایی آن نشان از همت عالی زنی هنرمند ،متفکر، عاشق و با پشتکار دارد که ویرانه سرایی از تل آجر و سنگ را با هزینه شخصی خود خریده و به یاد سرزمین مادری آن را از سرپا زنده ساخته است اینگونه جانانه و شاهانه…
صبا منوچهری صاحب خانه است.بانویی کاشانی و مقیم سوییس که چند سال پیش هنگام حضور در یک نمایشگاه عکس از خانه های قدیمی کاشان دلش میتپد برای احیای یکی از این بناهای رو به فراموشی.با سرمایه شخصی و پس از جستجوی فراوان میان ده ها خانه ویرانه سرانجام خانه خیابان محتشم را برمیگزیند.سال ۱۳۸۶ مرمت را با کمک کارگران محلی،معماران بنام و طراحان سرشناس آغاز میکند. و سرانجان پس از سه سال کار و زحمت مداوم،خانه دوباره احیا میشود.اگر به آلبومهای عکس موجود نگاهی بیندازید به شهامت این بانوی ایرانی آفرین خوهید گفت.خانه ای کاملا ویران شده و پر از زباله که نگاهی پخته توانست از فراسوی آوار گنج درون آن را بیابد و دست به بازسازی آن زند…بانو صبا منوچهری خدمت بزرگی به احیای یکی از ارزشمندترین خانه های قدیمی کاشان کرد تا جاییکه امروز تبدیل به یکی از مهمترین مراکز جذب گردشگر خارجی برای نمایش فرهنگ و هنر کاشان شده است….
بانو منوچهری بی شک هنرمند بزرگی است.این را وقتی بیشتر متوجه میشوید که به حسن انتخابش در خرید مجسمه ها و تابلوهای نقاشی هنری پی میبرید.آثاری گرانقدر و گران مایه که در کمال سخاوت آنها را برای بازدید چشمهای مشتاق مهمانانش در گوشه و کنار خانه قرار داده است.اگر کمی اهل هنر باشید دیدن این اشیای هنری ساعتها شما را به خود مشغول خواهد کرد.اینجا شاید یکی از معدود مکانهای اقامتی ایران باشد که برای ذهن و چشم و فکر مهمان تا به این حد احترام قائل شده است. هیچ وسیله ای نامتجانس،زاید،بی فکر و کیچ در هیچ نقطه ای از خانه قرار ندارد. خانه به مهمان مشتاق هنر این فرصت را میدهد که در مدت اقامتش لذت ببرد از زیبایی و هنر و شعور.
بدون شک شما هم وقتی مثل من برای اولین بار وارد این مجموعه شوید به نوستالژیهای کودکی خود وارد خواهید شد.شاید شما هم به خاطره های مادربزرگها و پدربزرگهای پیرتان برگردید آنجا که از عمارتهای قدیمی میگفتند و پله های سنگی،مطبخ دود گرفته و ارسیهای رنگی،پشت بامهای خوابهای هزارساله و ستاره های هزار نقش،حوضهای پرآب و ماهیهای قرمز شناور…و اصالت و آرامش که انگار از خانه های شهری نفرین شده ما سالهاست که فراری گشته است.خانه منوچهری فرصت خوبی خواهد بود که با یکدیگر به مرور خاطره های پیر گذشته بنشینیم و یک بار دیگر گذشته را زندگی کنیم.زندگی را لمس کنیم.خانه را بچشیم و به یاد بیاوریم که در حافظه های جمعی ما خانه این ساختمانهای بی هویت امروزی نبود.خانه خشت و سنگ و آجرش روح داشت و جنسی اثیری…
وقتی از پله های سنگی بالا میرویم تا به رد اطاقها برسیم دیگر از نفس افتاده ایم. نمیدانم قدیمیهای ما جنس نفسهایشان هم انگار فرق داشت که هرروز این ده ها پله بلند و نفس گیر را بالا و پایین میکردند تا در سایه پستوها و اطاقها و تالارهای آرام بخش خانه ،زندگی را زندگی کنند.
در سایه های بلند چراغهای راهروهای پرپیچ و خم گم میشوم و دوباره خود را یک بار دیگر در قصه های شهرزاد پیدا میکنم…آیینه ای رو به در اطاق من را هزاربار تکثیر میکند تا یکی از هزارهای من،به رویا وارد شود….
خانه منوچهری ۹ اطاق دارد.که دوتای آنها vip است و ما از شانس خوب همانها نصیبمان شده است.دو تا اطاق مشرف به حیاط در بالاخانه و دارای ایوان.داخل اطاقها اما داستان دیگری است.داستانی از جنس قصه شاه و پریان وقتی دالانهایش را طی میکنیم و پی به رازهای درونش میبریم.چقدر خوش مینماید وقتی اینگونه آفتاب خود را از لابلای شیشه های رنگی عبور داده و بر تختهای چوبی اطاق ولو میکند.اطاق در نهایت پاکیزگی است و بوی یاس میدهد تا بیشتر و بیشتر ما را به رویاهای قدیمی فرو برد. رویای مادربزرگی که همیشه در سینه اش مشتی گل یاس میریخت و سجاده اش را بوی گل یاس برمیداشت.
عصر شده است.دلمان میخواهد در آرامش خانه جوانه زنیم و تا ابدیت زندگی کنیم. اینجا یعنی خانه و خانه را اینجا بیشتر از هرجای دیگری میشود معنا کرد.خانه ای که در هرگوشه آن برای آرامش و تمدد اعصاب میهمان فکری و طرحی ریخته شده است و یکی از بهترین فضاهای خانه ،چایخانه و رستوران آن است با صندلیهای چوبی لهستانی و میزهای منبت کاری شده و ردیف کتابهای آرمیده در کنار میز و صندلی.اینجا میشود نشست قهوه ای نوشید کتابی را ورق زد شعری خواند و در سوسوی فانوس نفتی روی میز آرام آرام رها شد.رهای رها….
بخشی از خانه یک گالری هنری است به تمام معنا هنری که در آن اشیای مختلفی چون ظروف سرامیکی،پارچه های نفیس،مس و نقره و ده ها شی هنری در معرض فروش قرار دارد.بسیار کنجکاوم بدانم که گردآورنده این اشیای با نهایت سلیقه زیبا چه کسی است.آیا خود بانو منوچهری رفته و گشته و اشیا را گردآورده؟نمیدانم…اما میدانم که بانوی صاحب سلیقه خانه،میزبان هنرمند خوش فکری است که برای خوشایند مهمانانش و برای احترام به چشم و گوش و ذهن آنها هرنوع خلاقیتی را به کار برده است.حیف که خودش حضور ندارد تا دست بوس اینهمه سخاوت و ذکاوتش باشیم.
یکی از هنرهای مهم کاشان که امروزه متاسفانه دارد میرود که فراموش شود هنر ظریف مخمل بافی و زری بافی است هنری که به قرنها قبل و آل بویه و بعدها سلجوقی و صفویه و قاجار میرسد و این روزها کمتر دیگر به آن میپردازند.شاید اگر سری به بقچه های مادربزرگهایمان بزنیم تکه پارچه هایی به یادگار از آن دوران پیدا کنیم. یکی از آنها را من جانماز کوچک مهرم کرده ام.پارچه ای ظریف و زری دوزی شده متعلق شاید به صدواندی سال پیش که حالا فهمیده ام کار هنر هنرمندکاشی بوده است…
در خانه منوچهری دودستگاه عریض و طویل بسیار بزرگ و باهیبت مخمل بافی و زری بافی توسط بانو منوچهری خریداری شده است.هنرمندانی هم هرروز سرگرم بافتنند تا این هنر ارزشمند قدیمی را زنده و سرپا نگاه دارند.
از این دستگاه های بافندگی دیگر کمتر میشود سراغی گرفت .حفظ هریک از آنها حفظ بخشی از میراث فرهنگی سرزمین ایران است و خوشا به افرادی که چنین شعور بالایی دارند که در حفظ میراث این اقوام از دل و جان کار میکنند و از مال خود سخاوتمندانه میگذرند..خدا زنده نگاهشان دارد که چنین میراث دار این قومند.
از همه اینها بگذریم یکی از جالب ترین بخشهای خانه برای منی که عاشق فیلم و پرده نقره ای سینما هستم فیلمخانه مجموعه است.درست زیر ساختمان و داخل یکی از آن زیرزمینهای سرد و نمور به ابتکار صاحبخانه در سیاهی مطلق سردابه، یک فیلمخانه به راه است.زیر گنبد آجری و لای دیوارهای نمور و تبله کرده ،در شبی زمستانی و سرد چه چیز بیشتر میچسبد از اینکه قوری چای و استکان قندپهلو ردیف باشد و دیدن فیلمی ارزشمند و هنری در کنار یاران جانی درست زیر سایه خانه قدیمی….
دیگر شب شده و است و چراغهای خانه روشن.دوست دارم در غروب خانه راه بیفتم و زیر نور مهتابی که در حال بالا آمدن است به رویاها سرک بکشم و هی خیال بافی کنم که در قصه خانه صد سال پیش چه کسانی راه میرفتند و نفس میزدند.دلم میخواهد باور کنم که همین حالا شولاهای سپید پوش آنها لابلای کدام دالان و پستوی سرد و نموری دارد خاطره های خانه را مرور میکند.نمیدانم شاید هم همین حالا بیخ دیوار نشسته اند و به ریش من و ما قاه قاه میخندند…دوست دارم دوستشان بدارم…
امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.
باتشکر
دی 92
منبع:وبلاگ بیا تا برویم