سفر به آمریکای جنوبی – برزیل – آبشار ایگواسو (Foz do Iguaco)

سفر به آمریکای جنوبی – برزیل – آبشار ایگواسو (Foz do Iguaco)

یادم میاد همیشه یه سری ایمیل از دوستام دریافت می کردم که یه فایل PowerPoint بهش پیوست شده بود. عنوان ایمیل هم معمولا این بود: “عکس هایی زیبا از عجایب طبیعی” یا یه چیزهایی شبیه به این. همیشه توی این عکس ها یکیش بود که بیشتر از بقیه برام جلب توجه میکرد: یه آبشار بزرگ توی مرز برزیل و آرژانتین. معمولا این عکس ها هوایی بودن و یه آبشار زیبا رو توی یه جنگل خیلی انبوه نشون می دادن.

 

پ ن : دو تا فیلم کوتاه از آبشار رو به این پست اضافه کردم. لطفا ببینید و نظرتون رو اعلام کنید.

 

باور کنید اون روزها (که تازه استخدام شده بودم) حتی فکرش رو هم نمی کردم که میشه اینها رو از نزدیک دید. پیش خودم می گفتم این آبشار توی یه جای غیرقابل دسترسه که فقط هواپیماهای کوچیک ملخی میرن اونجا. یا فقط پولدارهای اروپایی می تونن به اونجاها سفر کنند. حدسم خیلی هم بیراه نبود. رسیدن به اونجا از ایران خیلی راحت نیست. خیلی هم ارزون نیست. ولی فقط برای مایه دارها یا اروپایی ها نیست. وقتی که با قایق زیر یکی از این آبشارها رفتم و آب اون تا اقصی نقاط بدنم نفوذ کرد، فهمیدم که اینجاها برای ماها هم دست یافتنیه. من نه پولدارم، نه اروپایی و نه هواپیمای ملخ دار دارم. فقط علاقه دارم. اگه عاشق باشی پولش هم میرسه به شرطی که دستت به خرج کردنش بره نه اینکه ترجیح بدی به جاش بری تلویزیون ۱۱۰ اینچ بخری!

 

واسه رفتن از “ریو” یا “سائو” به آبشار زیبای ایگواسو (یا به قول خود برزیلی ها Fuz do Iguaco) دو راه وجود داشت. اتوبوس و هواپیما. رفت و برگشت با اتوبوس چیزی حدود ۲۵۰ دلار آب می خورد! پرواز هم دقیقا دو برابر هزینه داشت. داشتیم منصرف می شدیم. ولی آخه حیف بود. تا اینجا اومدم بعد نرم آبشار؟! ولی گفتم که عاشق باشی ردیف میشه. به طور معجزه آسایی پروازی برای رفتن به پرو گیرمون اومد که ۸ ساعت توقف برای تعویض هواپیما تو ایگواسو داشت! خدا عاشقتم!!! هشت ساعت طلایی. یعنی عملا جابجایی من به این آبشار رایگان از آب درومد.  


نمی دونم اسم این حیوونها چی بود. ولی حیوونکی ها خیلی گرسنه بودن. وقتی دیدن دست من بیسکویت هستش به من یورش آوردن. شلوارم رو می گرفتن و روی دو پا می ایستادن به نشانه التماس. پنجه هاشون واقعا تیز بود.

ابرها که یه کم کنار رفتند جنگل بسیار انبوهی رو زیر پاهام دیدم. خدا اگه هواپیما نقص فنی پیدا کنه حتی یه زمین خالی برای سقوط کردن هم نداریم! من سمت چپ هواپیما بودم. کنار پنجره. یهو یه سوراخ بزرگ وسط جنگل دیدم که از توش عین کتری، بخار آب بیرون می اومد. این بخار آب مال آبشار بود. چقدر این صحنه زیبا بود. دوربینم توی کیفم بود. آخه اصلا انتظار این صحنه رو نداشتم. اگه می خواستم دوربین رو دربیارم باید سرم رو می انداختم پایین. نه حیف بود حتی یه میلی ثانیه رو از دست بدم. تصمیم گرفتم با مغزم عکس بگیرم. و چه عکس زیبایی بود!

 


این فقط یه تکه کوچیک از آبشاره

اصلا نگران نبودیم که کوله پشتی ها رو کجا بذاریم. خوب چون ایگواسو نقطه ترانزیت بود بارها رو خودشون به هواپیمای بعدی منتقل می کردند. از فرودگاه تا در ورودی پارک آبشار ده دقیقه راه بود. حمل و نقل عمومی وجود نداشت ولی تاکسی به نسبت بقیه جاهای برزیل خیلی ارزونتر بود. ده دقیقه بعد دم در پارک بودیم. ورودی پارک ۳۰ دلار بود. قطعا ارزشش رو داشت.

 

میشد از دم در تا آبشار رو پیاده رفت یا با اتوبوس. بلیط ورودی کافی بود تا هرچند بار که بخوایم سوار و پیاده بشیم. نقشه کوچیکی رو موقع ورود به ما دادن. توی راه یه سری جاهای تفریحی رو هم مشخص کرده بودن که برای قایق رانی و تفریح های دیگه در نظر گرفته بودن. ولی ما تو کف آبشار بودیم. انقدر هیجان زده بودیم که تصمیم گرفتیم با اتوبوس بریم.

 

نزدیک آبشار قشنگ میشد رطوبت هوا رو حس کرد. آخر خط پیاده شدیم. هنوز چیزی معلوم نبود. چقدر این جنگل انبوهه! چند تا پله رفتیم پایین و … چه صحنه باشکوهی. چه آبشار بزرگی! بهتره بگم چه آبشارهای بزرگی. این آبشار از مجموع حدود ۲۷۰ تا آبشار کوچیک و بزرگ تشکیل شده. اول فکر کردیم همین چیزی که جلوی چشممونه تمام آبشاره. پیاده روی باریکی کنار دره ساخته بودن. اون رو ادامه دادیم. همینطور داشتیم ارتفاع کم می کردیم و به کف دره نزدیک می شدیم. هر چند متر یه نقطه مناسب برای عکاسی و دید بهتر تعبیه کرده بودن. تو هر نقطه که می ایستادیم یه تیکه دیگه از آبشار رو می دیدیم. نه! انگار این آبشار ته نداره.

 

هوای خنک و شرجی، جنگل انبوه، کلی پرنده و مار و … چه کیفی کرده کاشف اینجا! و چه جراتی داشته. تقریبا رسیدیم لبه آبشار. جایی که آب به پایین می ریخت. اونجا بهتر می شد دید که این آبشار چند طبقه است. اگه طبقه همکف رو بگیریم کف دره، ما الان طبقه اول بودیم. پل قشنگی روی رودخونه تا لبه پرتگاه ساخته بودن. میشد اونجا ایستاد و از بزرگی و زیبایی آبشار گیج شد. (من که در حالت عادی هم گیج هستم!)

 

مجبور شدم لباسم رو دربیارم. تعداد قطره های آب شناور در هوا انقدر زیاد بود که در عرض یک دقیقه کامل خیس می شدم. من که لباس یدکی همراهم نبود. عیب نداشت خیسی شلوار رو می تونستم تحمل کنم. تا لبه پل رفتم. نمیشد خیلی عکس گرفت چون دوربین نابود میشد. خیس خالی برگشتم به پیاده رو. آب آبشار طبقه دوم به خوبی کارش رو انجام داده بود!

 

برزیل

فکر کردم که رسیدیم به آخر مسیر. ولی اون انتها یه آسانسور کوچیک نصب شده بود تا توریست ها رو به طبقه دوم برسونه. کنار در آسانسور یه آبشار بزرگ قرار داشت و مسیر جوری بود که قشنگ می شد تا یک متری آبشار رفت. اونجا که ایستادم یاد فیلم حضرت موسی افتادم. اون سکانسی که رود نیل شکافته شد!


فیلم کوتاهی از آبشار کنار آسانسور رو اینجا ببینید.
برزیل

آسانسور رسید پشت بوم! حالا می شد همه چیز رو واضح دید. رودخونه ای که از سمت برزیل به سوی مرز می اومد ناگهان به درون یه فروریختگی عریض U شکل می ریخت. یه نعل اسب رو تجسم کنید که از همه طرفش آب به درونش می ریزه و از دهانه بازش به شکل یه رودخونه خارج می شه. فقط می تونم بگم خدایا ای ول! کاردستی یعنی این! 


فیلم کوتاهی از نمای کلی آبشار رو اینجا ببینید.

از اون بالا میشد قایق های زیادی رو دید که بازدید کننده ها رو به کمترین فاصله ممکن از آبشارها می رسوندند. با اینکه دوست داشتیم بریم ولی نمی دونم چرا حس خیلی خوبی به این کار نداشتم. هزینه قایق ها بالا بود چیزی نزدیک ۶۰ دلار. البته سمت آرژانتینی آبشار خیلی ارزونتر بود ولی از اونجا که پاسپورت ما بسیار معتبر بود! نمی تونستیم بریم سمت آرژانتین. بالاخره تصمیم خودمون رو گرفتیم. پول رو دادیم و از یه برج پله دار بسیار بلند و لرزان خودمون رو به کف دره رسوندیم. وسایل باارزش به غیر از دوربین رو توی یه کیف ضدآب ضخیم گذاشتیم. اگه می دونستم قراره چقدر خیس بشیم تمام کفش و لباس هام رو درمی آوردم.

 

قایق حرکت کرد. با اینکه آب رودخونه همین الان از آبشار پایین ریخته بود ولی اصلا سرد نبود. قایق بادی نارنجی ما با چند تا مسافر دیگه توی آب قهوه ای رنگ به حرکت دراومد. چندین بار تا نزدیکی یه آبشار رفت و برگشت و در نهایت طی یک عملیات استشهادی کاملا رفت زیر آبشار! نفس نمی تونستم بکشم. آب آبشار مزه آهن زنگ زده می داد! ای تو روحت! نمی دونستم دوربین رو چی کار کنم. خدا رحم کرد که کاور دوربین یه پوشش ضد آب نازک داشت. تنها نقطه خشک بدنم توی کفشم بود.

 

حالا قایقران شروع کرده به حرکات مارپیچ و پرشهای آنچنانی از روی موج های کوچیک که همراه شد با ورود حجم عظیمی از آب به درون تنها نقطه خشک بدنم. از قایق که پیاده شدیم خیلی قیافم جالب بود. لباس آبی ای که تنم بود قشنگ رنگ داده بود و تنم آبی شده بود! تمام لباس هام رو چلوندم. دوربینم هنوز سالم بود. حالا باید تا صبح با اون لباس کاملا خیس و کفشی که احتمالا تا چند ساعت دیگه توش بوی مرداب می گرفت سر کنیم. به کوله پشتی مون دسترسی نداشتیم. هر چقدر هم که توی آفتاب جلوی در فرودگاه واستادیم لباس هامون خشک نشد. آفتابش خیلی بخار نداشت. فقط پوست رو می سوزوند!

 


از این برج پله دار برای رسیدن به کف دره استفاده کردیم

حدود نیمه شب بود که هواپیمای غول پیکر بوئینگ ۷۶۷ شرکت LAN آماده بردن ما به پرو بود. داخل هواپیما خیلی سرد بود. و جالب اینکه پتو هم نداشتن. حالا گرسنگی، خواب آلودگی و سرما با هم قاطی شده بود. حس دلتنگی وحشتناکی بهم دست داد. می خواستم برم خونمون!! اما علت اصلیش یه چیز دیگه بود: نکنه پرو همون بازی ای رو سرمون بیاره که مکزیک آورد؟ اون وقت با اون لباسهای خیس حتما سینه پهلو می کردیم!

 


لحظاتی قبل از خیس شدن کامل

هواپیمای سنگین از زمین بلند شد. شب بود. فقط چراغها از بالا محدوده آبشار رو نشون می دادند. و حالا به جای جنگل سبز، یه زمین سیاه زیر پامون بود. با نگرانی خوابیدم. کم کم جام داشت گرم میشد. آبی که توی آفتاب تند بخار نشده بود حالا تو سرمای هواپیما خشک شده بود. تازه خوابم برده بود که با صدای مهموندار بلند شدیم. هواپیما داشت تو لیما پایتخت پرو فرود می اومد. نگران

نویسنده : نادر

منبع : وبلاگ فرسنگ
برچسب‌ها:

حتما ببینید

سفر به آمریکای جنوبی – برزیل – ریودوژانیرو

سفر به آمریکای جنوبی – برزیل – ریودوژانیرو اولش باید عذرخواهی کنم از اینکه پست …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *