از تاریخ ۸ بهمن تا امروز (۱۶ بهمن) به مدت ۹ روز با دو مسافر (نَه گردشگر، به نظرم فرق هست میان گردشگر و مسافر) استرالیایی در استان سیستان و بلوچستان سفر کردم. این مسافران را از قبل می شناختم. سال قبل همین موقع با هم به روستای “اورامان تخت” رفته بودیم برای تماشای مراسم “پیر شالیار”.
چند ویژگی این سفر:
– جرات کردم و مسافران استرالیایی را به اعماق استان سیستان و بلوچستان و تا نزدیکی های مرز (افغانستان و پاکستان) هدایت کردم. قابل ذکر است که سفر به مرزهای شرقی ایران از طرف سایت های معروف و معتبر گردشگری منع شده است.
– هیچ برنامه از قبل تعیین شده ای نداشتیم. مثلا در همان اولین روز سفر قصد داشتیم از کرمان به سمت زاهدان برویم، ولی در میانه راه، مسیر را عوض کردم و خودمان را به اطراف نیک شهر رساندیم. برای بقیه روزها هم همین موضوع بارها تکرار شد.
– هیچ محل اقامت از پیش تعیین شده ای برای هیچ شبی نداشتیم. تمام شب ها را در منزل مردم مهمان نواز این استان خوابیدیم. از وقتی وارد استان سیستان و بلوچستان شدیم در هیچ رستورانی غذا نخوردیم، همه وعده ها را مهمان مردم محلی بودیم. من که سال هاست از مهمان نوازی ایرانیان می گویم، بار دیگر نمونه ای بارز از مهمان نوازی را در این سفر تجربه کردم. ایده ام این است: ما باید مهمان نوازی را به مردم دنیا آموزش بدهیم.
– مسافرانم؛ ۱- کمک مالی (به مبلغ ۱۱۰۰ دلار) برای حفظ سفال روستای “هولون چگان” کردند. ۲- گلیم و سفال و صنایع دستی خریدند. ۳- جایی که لازم بود به خاطر اقامت در خانه های محلی و پذیرایی، هزینه را پرداخت کردند.
اقامت ها: شب اول در کرمان – شب دوم در روستای “شگیم” (نیک شهر) – شب سوم در نیک شهر – شب چهارم و پنجم در روستای اسلام آباد ایرندگان از توابع خاش – شب ششم و هفتم در سراوان – شب هشتم در زابل – شب نهم در زاهدان
بازدیدها: نیک شهر و اطراف – اطراف قصر قند – ایرندگان – سراوان – بم پشت – زاهدان – اطراف زابل
گزارش تصویری:
از کرمان که بیرون آمدیم تا به سمت استان سیستان و بلوچستان برویم، کنار نماد راهنمایان گردشگری توقف کردیم تا به یاد گردهمایی هفتم راهنمایان گردشگری عکس بگیرم. بعد از ترک این محل، تا یکی دو ساعت در فکر آن روزهای به یاد ماندنی دو سال پیش بودم.
شب اول را مهمان این خانواده بودیم در روستای “شگیم” (مسیر ایرانشهر به نیک شهر). از آقای “بلوچی” (مردی که لباس سفید به تن دارد) بسیار آموختم. یکی از مهارت های او پیدا کردن عسل وحشی در کوه ها بود. در این منطقه و منطقه “بم پشت” مردانی هستند که عسل وحشی (بدون دخالت دست انسان) را از دل کوه تهیه می کنند. عسلی که در روستا کیلویی ۱۰۰۰۰۰ تومان و در شهر ۲۰۰۰۰۰ تومان قیمت دارد.
از عسل گفتیم، نام دخترک عسل است و بسیار شیرین. دوست دارم چند سال دیگر به همین روستا بروم و دوباره از او عکس بگیرم.
نمایی از باغات روستای “شگیم”
برخی از اهالی روستا به همراه دو مسافر استرالیایی (خانم “الین” و آقای “آری”) در “مسافر – کاشانه” روستای شگیم
روستای شگیم
روستای شگیم
روستای شگیم
عسل ل ل ل ل ل ل
روستای شگیم
روستای شگیم
روستای شگیم را ترک کردیم تا از اطراف نیک شهر بازدید کنیم. در تصویر محل فروش صنایع دستی محلی را می بینید.
این بازدیدها را مدیون سرکار خانم “امیری” (مدیر اداره میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیک شهر) و همسرش (آقای امیری) هستم.
جالب است بدانید که در سال ۸۸ من و دوستانم در سفر سیستان و بلوچستان (به همراه فرشاد تهمورثی و عباس جندقی) در همین مسیر تصادف کردیم و آن دفعه هم خانواده امیری به کمک ما آمدند و ما مهمانشان شدیم. شرح آن سفر و آن تصادف را در آدرس زیر بخوانید که جالب توجه است:
http://nooraghayee.com/1388/10/arash/%D8%B3%D9%81%D8%B1%D9%8A-%D9%83%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%BE%D8%A7%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%B1%D8%B3%D9%8A%D8%AF-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%BE%D8%A7%D9%8A%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%9B-%D8%A8%D8%B9%D8%AF/
نام گیاهی که در دست آقای “امیری” می بینید را نمی دانم، ولی گفتند برای چربی خون محشر می کند. مقداری خریدم تا شاید درمان شوم.
روسری سوزن دوزی شده (بلوچی دوزی)
اینجا قیمتش ۱۲۰۰۰۰ تومان است، در زاهدان ۱۵۰۰۰۰ تومان، و احتمالا در تهران ۳۰۰۰۰۰ تومان
کفشی به نام “سواس” که از گیاه “داز” درست می شود و بلوچ ها آن را می پوشند.
رابطه جالبی هست میان گیاه داز، خرس سیاه بلوچی و معیشت مردم!
در تصویر ظرفی را می بینید که از گیاه داز درست می شود برای نگهداری خرما.
فروشنده می گفت اگر خرما را خوب در این ظرف بچپانی، حداقل دو سال ماندگاری دارد.
در مسیر نیک شهر به ایرانشهر، کوهی است که نقشه ایران را در خود جای داده!
ناهار روز دوم در استان را در روستای “هیچان” مهمان آقای “ایرانی” بودیم.
در مسیر نیک شهر به قصر قند (قصد داشتیم سفال های روستای “هولون چگان” را ببینیم)، سه اتومبیل به پیشوازمان آمدند و ما را تقریبا قُر زدند و به روستای “بُغ” بردند تا یک مراسم “بله برون” را ببینیم. “آری” (مسافر استرالیایی) در این مراسم رقصید و ویدئوی رقصیدنش در عرض چند دقیقه در تمام استان پخش شد. از آن پس هر جا می رفتیم، می شناختندمان، حتی در سراوان و روستاهای دوردست.
بعد از رقص در مراسم “بله برون”، به روستای “هولون چگان” رفتیم تا هنر دست جند نفر از بانوان این روستا را ببینیم. در این روستا سفال به صورت کاملا بدوی ساخته می شود. دو سال پیش از این روستا بازدید کرده عاشق این سفال ها شده بودم. سال قبل یک قطعه از این سفال ها را به همین مسافران استرالیایی هدیه دادم و این باعث شد که از سال قبل تا امسال در آرزوی این سفر باشند که بالاخره انجام شد.
در تصویر خاکی را که پودر می شود تا سفال از آن درست شود را می بینید.
این سفالی است که در این سفر برای خودم خریدم.
شب دوم را مهمان خانواده امیری بودیم، هم برای شام و هم برای اقامت. لطف زیادی در حقمان کردند.
در خانه ی آقا و خانم “امیری”
خانواده امیری در حیاط خانه اشان، برایمان مراسم عرفانی – درمانی “پیر پتر” را ترتیب دادند. دو سال پیش هم در سفر به استان سیستان و بلوچستان دیدار از این مراسم را با اجرای همین گروه تجربه کرده بودم.
برای اطلاعات بیشتر از این مراسم لطفا به آدرس http://anthropology.ir/node/9647 مراجعه کنید.
نیمه شب در نیک شهر
بعد از ترک “نیک شهر”، خودمان را رساندیم به منطقه “ایرندگان” و از چند روستای آن بازدید کردیم. برای دو شب نیز در روستای “اسلام آباد” اقامت کردیم.
کودکی که سفره و بشقاب می آورد تا از ما پذیرایی کند.
“الین” محو تماشای پخت نان در “ایرندگان”
ایرندگان
برایمان نواخت.
او هم با همین آلت ساده برایمان نواخت.
کار در مزارع ایرندگان
قلعه ای که در روستای “ده قلعه” وجود دارد.
همان قلعه از نمایی دیگر
سر راهمان در روستای “ده قلعه” (ایرندگان) از یک مدرسه ابتدایی و یک دبیرستان هم بازدید کردیم.
حضور الین و آری در کلاس درس زبان انگلیسی
ایرندگان
تابلوی نقاشی با تصویر خانم “عظیمی” (اگر اسمشان درست یادم مانده باشد) که بهترین سوزن دوز ایرندگان است.
کودک زیبایی از ایرندگان
دخترکی از ایرندگان با لباسی که هیجان و شادی را می افشاند.
نمونه ای از سوزن دوزی در ایرندگان
در “ایرندگان” دو شب مهمان خانواده آقای “ایرندگانی” بودیم.
بعد از ترک “ایرندگان” به دعوت خانم “ملک زاده” (فعال حوزه میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری) به “سراوان” رفتیم. در آنجا با آقای “ملک زاده” آشنا شدیم که در حال ساخت یک مجتمع فرهنگی – گردشگری در سراوان است. ایشان همچنین نسل ششم شاه نعمت الله ولی است. یک وعده ناهار و یک وعده شام مهمان ایشان بودیم.
یکی از کپرهایی که آقای “ملک زاده” درست کرده اند برای اقامت مسافران.
نام این سازه، “دیوانجاه” و طبق رسوم مردم منطقه محل رایزنی، حل اختلاف، شب نشینی، مهمانی و … است.
این هم نمایی از “دیوانجاه” که معمولا باید وسایل نشستن و پذیرایی در آن مهیا بشود.
طلا در فرهنگ مردم بلوچستان بسیار حائز اهمیت است. در “سراوان” هنز و صنعت طلاسازی رونق دارد. این مرد، سرسینه ها را با دست خودش ساخته.
روز بعد برای دیدن دست بافته های بلوچ ها به سمت “بم پشت” و روستای “گِرَوانی” رفتیم. استان سیستان و بلوچستان از نعمت گاز محروم است و مردم اینگونه گاز را به داخل خانه هایشان می رسانند.
در بسیاری از خانه های بلوچ ها، تعداد قابل توجهی رختخواب وجود دارد که نشانی از مهمان نوازی بی ریای آنهاست.
روستای گِرَوانی
روستای گروانی
شستن دست مهمان قبل و بعد از غذا خوردن، از آداب مهمان نوازی است که هنوز در میان بلوچ ها رایج است، هرچند در جاهای دیگر کشورمان هم وجود داشته یا وجود دارد.
روستای “کلپورگان” در نزدیکی “سروان” به سفال هایش معروف است.
نمایی از اجرای موسیقی عرفانی کلپورگان
بعد از ترک سراوان به زابل رفتیم. در مسیر زاهدان به زابل از تپه باستانی شهر سوخته بازدید کردیم.
سایت تاریخی فوق العاده هیجان انگیز و تاثیرگذار قلعه کهنه چسبیده به روستای قلعه نو (زابل)
نمایی از قلعه کهنه و روستای قلعه نو
نمایی از قلعه کهنه
گویی یکی از دروازه های باقیمانده از قلعه کهنه است.
همان توضیح بالا
نمایی دیگر از قلعه کهنه
نمایی از پشت بام روستای فوق العاده جذاب و شگقتی آفرین “قلعه نو”. از آن روستاهایی است که هنوز معماری اصیل خود را حفظ کرده. دیدن این روستا بر هر ایرانی واجب است.
قلعه نو و بادگیرهایش
نمایی از روستای قلعه نو
نمایی دیگر از “قلعه نو”
در نزدیکی “قلعه نو” از تپه باستانی “دهانه غلامان” هم بازدید کردیم.
دهانه غلامان
آخرین مقصد ما در این سفر، شهر زاهدان بود. در زاهدان از بازار و موزه جنوب شرق کشور بازدید کردیم. عکس این سفال و چند عکس بعد را از این موزه گرفته ام.
بدون شرح
بدون شرح
بدون شرح
بدون شرح
آخرین عکس
خدا نگهدار