سفرنامه آذربایجان غربی روستای عیسی کند
عروسی عروسکها
روستای عیسی کند
در حوالی همان طلایی گندم زارها کمی دورتر از سهولان، روستای عیسی کند قرار دارد. روستایی با مردمانی کرد از نژاد خالص آریایی.مردمانی مهربان که وقتی مشتی گیلاس تعارفشان میکنیم از سیبهای نرسیده درختانشان مشت مشت در دامانمان میریزند از بس مشت مشت مهمان نوازی دارند این روستا نشینان دیار کردستان.
یک کیلومتر از عیسی کند که فاصله میگیریم در شرق روستا صدای ساز و آوازی توجهمان را جلب میکند.از دور عده ای زن و مرد را با لباسهای رنگارنگ کردی تشخیص میدهیم که دست در دست هم در حال پایکوبیند.نزدیک که میرویم میفهمیم اینجا جشن عروسی عروسکهاست.ما هم مهمان ناخوانده پایکوبی آنها میشویم.
در ادامه با سفرنامه آذربایجان غربی به نویسندگی سمیرا منفرد با نگارشی خوب از سایت سفرنامه همراه باشید.
اینجا را باغ عروسکها مینامند.تکه زمینی و خانه ای کاهگلی از آن هنرمندی بومی که درس نخوانده و مکتب نرفته ،مساله آموز صد مدرس شده است.از آقا محمد صادقی حرف میزنم،یکی از اهالی روستای عیسی کند که در کنار کارهای روزمره خود چون کشاورزی و باغداری به ساخت این عروسکها هم میپردازد.سالهاست بی هیچ آموزش و حمایتی خود با سرمایه شخصی و دلی که هنر از آن میجوشد دست به ابتکار جالب باغ عروسکها زده است.آنها را از چوب میتراشد و از گچ ،صورت میزند و بعد میگردد و ده به ده لباسهای مستعمل زنان و مردان کردی را میخرد و بر تن عروسکهایش میپوشاند. خود به خواستگاری میرود و برای پسرهایش عروس پیدا میکند و در کنار جاده مسافران را مهمان عروسی عروسکهایش میسازد….
به آقا محمد میگویم چرا صورت بعضی عروسکها گچ دست ساز است و برخی دیگر از مانکنهای مغازه هاست.میگوید صورتهای گچی عروسکهایش را به تمسخر گرفته اند او فکر کرده بهتر است از مانکنها استفاده کند.کلی با او حرف میزنم تا راضیش کنم دوباره به ساخت صورتکهای کج و کوله بپردازد.ارزش هنری آن صورتکها خیلی خیلی زیاد است و حیف که متاعش را در اینجا خریداری نیست.همین صورتهای بداعه و خالص در گالریهای تهران به قیمت ده مزرعه سیب به فروش میرسد اما در اینجا،در این مزرعه کوچک سیب و در کنار خانه کاهگلی آقا محمد، حسودان شبانه عروسکهای آقا محمد را به آتش میکشند و جگر او را هم میسوزانند….آقا محمد هنرمند بداعه ساز و خلاقی است.کاش دستی به حمایت او برخیزد…
از پشت به ردیف عروسکها نزدیک میشوم.باورش سخت است که این تنهای پوشیده در پارچه های کردی زنده نیستند.منکه میگویم آقا محمد شاید روزی مثل پدر ژپتوی قصه ها عروسهایش را آدم کند.کسی چه میداند؟
چه مالتهای زیبایی اول فکر کردم راس راسکین
این عروسک ها عاااااااااالین چطور میشه کسی بدون تشویق و دیده نشدن این همه سرشار از ذوق باشه . هم تعجب کردم هم لذت بردم
سلام سمیرای عزیز مثل همیشه زیبا بود.هم عکسها و هم نوشته ها.دلم خیلی گرفته…
درود بر شما و دوستان شما عروسکها از آدم ها…اینجا… در این مزرعه… آقا محمد جان سلام درود بر شرفت
ســــــلام… و درود هر لحظه گنج بزرگیست گنجمان را مفت از دست ندهیم بازبه خاطر بیاوریم که زمان بخاطر هیچکس منتظر نمیماند دیروز به تاریخ پیوست… فردا معماست و امروز هدیه ست… بـــــا احـــترام دعـــــوتید…با پروین اعتصامی بــــــا تــــــبادل لـــــــینک؟؟؟[گل]
اره دیگه قبول کنید مایه داری و هزار دردسر و شاید هزار تا خوش بختی و لذت بردن/با ماکسیما و پرادو این ور اونور میرین و ذوق سفر و لذت به رخ می کشین؟؟والا ما هم اگه اهی داشته باشیم بلدیم بهره ببریم چه برسه به پول گزاف
این عروسکها و این باغ عروسکی فوق العاده زیبا هستند. امیدوارم روزی موفق به دیدار این باغ و خالقش شوم.سپاس از شما که به این زیبایی روایت کردید.
امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.
باتشکر
تیر 92
منبع:وبلاگ بیا تا برویم