سفرنامه آنتالیا
ساعت ۵/۷ شده بود وخبری از وسیله ای که قراربودماراتافرودگاه بین المللی خلیج فارس برساندنبودخودخوری ام شروع شده بودواین باعث شده بودتابه دونفرهمراهم پشت سرهم زنگ بزنم وبه آنهاغربزنم که چرازودآماده نمی شویدوآنهافقط می گفتندنگران نباش .تااینکه ساعت۸ پژو۲۰۶ یکی ازاقوام آمدوبارانندگی خودم بعداز۲۵دقیقه که ازشهرپارسیان حرکت کردیم به فرودگاه رسیدیم بلیط ها راچک کردندونیمه باری که داشتیم تحویل دادیم وساعت نه ونیم با هواپیمای ماهان A300 از فرودگاه بین المللی خلیج فارس پرواز کردیم ،هواپیمای بزرگ وخوبی بودوخیلی چیزی ازهواپیمای بوئینگ ۷۷۷ قطرایرویزکه پارسال باآن به تایلندسفرکرده بودم کم نداشت .پروازی راحت وبدون دلهره . ساعت ۱۱ هواپیما در فرودگاه مهر آباد به زمین نشست. از فرودگاه یک پراید کرایه کردیم و به منزل یکی ازبستگانمان واقع در افسریه تهران آمدیم.ناهار خوردیم و ساعتی به صورت نیمه چرت خوابیدیم ولی خوابمان نمیبرد، نمیدانم از فکرخوشحالی سفر بود یا از خروپف دیگران. عصر به اتفاق همدیگر دوری در بازار شرق تهران زدیم و ازچندوچون قیمتها باخبرشدیم وساعتم راکه مدتهاخراب بودتعمیر کردم ولی به محض رسیدن به منزل ثانیه شمارش خراب شد و ساعت هم به حال اول خود برگشت.
شام صرف کردیم و ساعت ۵/۱۰ با تاکسی دربستی بطرف فرودگاه بین المللی امام خمینی حرکت کردیم فکرکنم نزدیک به نیم ساعت درراه بودیم تا به فرودگاه رسیدیم .۳۰ هزارتومان کرایه اش گرفت وماراپیاده کرد. دغدغه اصلی مان گرفتن ارز مسافرتی بود و به همین خاطرفوری به شعب چندبانک که در فرودگاه مستقر بودند مراجعه کردیم ولی متاسفانه گفتند که اول باید حواله ارز مسافرتی از بانکهای مشخص شده در شهر تهران باید می گرفتیدازجمله بانک ملی شعبه مرکزی و بعدش هم بایدحواله رادرشعبه بانک ملی واقع درسالن انتظارفرودگاه تحویل بدیدتابه شماچهارصددلارارز۱۲۲۶ تومانی بدهند. وما بخاطر اینکه این حواله رااز بانک دریافت نکرده بودیم ارزمسافرتی هم نتوانستیم بگیریم که علت اصلی این ضرر متوجه آژانسی دانستیم که بلیط تور ازش گرفته بودیم چون مسئول آژانس اولاً:درپایان یک روز مانده به سفر بلیط هارا تحویلمان داد و ثانیاً:به ما گفت که فکر ارز نباشید و ارزتان را بدون هیچ گونه مشکلی در فرودگاه امام دریافت کنید که متاسفانه چنان نشد.بالاجبارازیکی ازصرافی های فرودگاه به نرخ آزادهردلار۱۷۸۰ تومان دلارگرفتیم وبه طرف صف سالن انتظارکه چندقدم تاصرافی فاصله نداشت آمدیم. فرودگاه امام بسیار شیک و منظم بود خیلی هم نسبت به مهر آباد مدرنتر اما دوری آن از شهر تهران کمی رنج آوراست.سفر ما با هواپیمایی اسکای بودکه یکی از خطوط هوایی خصوصی ترکیه است.
در فرودگاه انواع هواپیماها را مشاهده کردیم که هواپیمای شرکت لوفت هانزای آلمان از بس بزرگ بود من را به بهت فرو برد که چگونه به این بزرگی پرواز میکند.هواپیمای اسکای هواپیمای متوسطی بودکه ازدورزیبا به نظرمی رسید و در حدود ۲۰۰نفر مسافر میتوانست در خود جای دهد. ساعت ۳:۲۰ بامداد از فرودگاه امام به هوا برخاستیم هواپیما تکان های شدیدی داشت گفتند که ما قبل از آنتالیا در فرودگاه قاضیان تب که تا آنتالیا ۵۰ دقیقه فاصله دارد باید فرود آییم.دلیلش را نمیدانم به هر ترتیب ممکن هواپیما در فرودگاه فرودگاه مذکور ترکیه با حرکت و ضربه های شدید به زمین نشست که وحشت مسافرین را برانگیخت پس از توقف نیم ساعته ای دوباره به هوا پرواز کرد به گمان من کمک فنر هواپیما خیلی ضعیف بود! بعد از طی زمانی نزدیک به نیم ساعت هواپیما در فرودگاه آنتالیا وحشتناک تر از اول فرود آمد که واقعا همه ترسیدیم و خلبان را دردل ملامت کردیم که چرا چنین فرودی انجام میدهد. دمدمه های صبح بود و هنوز آفتاب در آنتالیا طلوع نکرده بود . به محض باز شدن درب هواپیما هوای سردی مارا نوازش کرد و معلوم بود که هوای شبهای آنتالیا دراین فصل خنک است چون فعلاًازهوای روزهای این شهراحساسی نداشتم.همه خوشحال بودندکه هواپیمانشسته ودیگر آن حرکتهای وحشتناک ندارد.ومهمترازهمه اینکه تقریباًبه مقصدرسیده ایم وبه محل هتل نزدیک شده ایم. فرودگاه بسیار زیبا و سرسبزی بود و هواپیما های زیادی از کشور های مختلف وباآرم های مختلف لحظه به لحظه یامی نشستندویاپروازمی کردند.
پس از پیاده شدن ازهواپیما با اتوبوس مخصوص به طرف سالن خروجی فرودگاه آورده شدیم و بعد از ضرب مهر داخلی در گذرنامه هایمان به طرف طبقه همکف فرودگاه برای تحویل بار به راه افتادیم .پله های فرودگاه آنتالیا برقی بودند و خیلی راحت پایین آمدیم .مسئولین ترک فرودگاه واقعا آدمهای مهربان و خوش اخلاقی بودند.وزمانی که متوجه شدیم یک تکه ازبارهایمان روی تسمه ی بارهای مسافرنیست آنها باهدایت دقیق مارابه جایی که بارمان جداگانه گذاشته بودندهدایت کردند. بارمان را تحویل گرفتیم و با نماینده شرکت که تور باآن قرار داد داشت با اتوبوس شیک و مرتب و کولر داری به طرف منطقه کِمِر(kemer) که یک منطقه توریستی در غرب آنتالیا است به راه افتادیم.لیدر ما توصیه های لازم را برای تفریحات و خرید ها و سرگرمی ها مرتب به ما گوشزد می کرد و می گفت که آنتالیا جای جنس خریدن نیست و همه چیز گران و فقط جای تفریح است و کرایه تاکسی گران تر از چیز های دیگر است چون بنزین لیتری ۱۵۰۰ تومان است و تاکید زیادی داشت که اگر می خواستید از منطقه کمر که از مرکز شهر ۳۵ کیلومتر فاصله داشت بیاییم با اتوبوس و مینی بوس ویژه ای که تقریبا همان اتوبوس شهری است جابه شویم تا کرایه کمتری بدهیم. لیدرمی گفت که منطقه ی کمِر منطقه ای بسیار زیبا و سرسبز است خودشامل مناطق کوچکتردیگری است که هتل های زیادی در خود جای داده و کوههای سرسبز در شمال و دریای مدیترانه در جنوب، آن را در بر گرفته اندواین طبیعت زیبا ودل انگیزباعث که درتمام طول سال ازهمه جای دنیاتوریست ها به آنتالیابیایند.امامن ازبس خسته بودم وتقریباًدوشب هم به درستی نخوابیده بودم چرت برمن غلبه کردومتوجه دنباله ی حرفهای لیدرنشدم. ساعت ۶ صبح به وقت ترکیه به هتل مجیک سان که هتلی ۴ ستاره و با امکانات سه وعده غذا و دسر در طول شبانه روز بود رسیدیم.
تا زمانی که اتاق را به ما تحویل دادند ۲ ساعتی طول کشید چون فشار مسافر زیاد بود و به قول خودشان داشتند تمیز میکردند و چون مغلوب خستگی سفروبی خوابگی شده بودم، کمی موجب بی حوصلگی ام شد و با نماینده تور و چند مسئول هتل سروصدای کمی کردم و بعداًازآنها معذرت خواهی کردم چون واقعاً آدمهای با محبت و مؤدب ومهمان نوازی بودند .هتل مجیک سان درمنطقه بیلدیبی(bildibi) که زیرمجموعه ای ازمناطق توریستی کمراست واقع شده است. امروز که در هتل مستقر شده ایم جمعه مورخ ۱۹/۳/۹۱ است، قبل از اینکه اتاقهایمان را تحویل بگیریم بارهایمان را جلو اطلاعات هتل و در کنار آسانسورها گذاشتیم و برای صرف صبحانه به طرف سالن مخصوص هدایت شدیم سالن مخصوص ادامه سالن همکف هتل بود که یک طرف این سالن مبلمان بسیار نرمی برای نشستن مسافر بود و طرف دیگرش میزهایی چیده بودند برای صرف صبحانه. روی میز های سالن، انواع و اقسام خوردنی ها موجود بود انواع پنیر, تخم مرغ جوش داده ، نیمرو و در روغن سرخ کرده,حلوا شکری , انواع کیک ها,انواع آبمیویه ای سرد و گرم مثل شیر و چای و شربت ها,انواع نان توست ,سبزیجات و انواع مربا ها و عسل ، ماکارونی و سیب زمینی و خوردنیهای متنوع دیگر. بعد از صرف صبحانه دور کوچکی در مغازه های اطراف زدیم جنس خیلی گران بود و نسبت به تهران که دوروز قبل بودم چندین برابر گران تر.مغازه داران خیلی خوش اخلاق و اهل ادب و معرفت بودند میخواستیم چند دلاری تبدیل به لیره کنم اما صرافی در نزدیکی ما وجود نداشت و از یکی از مغازه داران راهنمایی خواستم وچون خودش پول برای صرف کردن نداشت مارا به مغازه دیگری راهنمایی کرد و خودش هم با ما آمد و با دوستش حرف زد و ۴۰۰دلار تبدیل به لیره ترکی کردیم هر ۱۰۰ دلاری برابر با ۱۸۰ لیره ترکی است . بعد از تبدیل پول ها و تشکر از دوست ترکمان به هتل برگشتیم. کلید اتاقمان که در طبقه دوم هتل بود تحویل گرفتیم و وسایلمان را گذاشتیم و برای صرف ناهار به سالن غذا خوری رفتیم.غذا ها روی همان میز های صبحانه چیده بود از انواع سالاد ها و سبزیجات و ترشیجات و آبمیوه ها ,نان توست و برنج و ماکارونی و شیرینی جات و چیزهای دیگری که قابل وصف نیست .
ناهار خوردیم با یک اشتهای زائد الوصفی که قابل توصیف نیست و برگشتیم به اتاق تا شاید چرتی بخوابیم اما یادم آمد که امروز جمعه است و باید به نماز جمعه برویم . مسجد کوچکی در۱۰۰متری سمت راست روبروی هتل واقع بود.
وصدای سخنرانی به زبان ترکی ازمناره مسجدبلندشده بودولی به نظرنمی آمدکه خطبه نمازجمعه باشدچون وقت اذان ظهرهنوزنشده بود.لباس پوشیدیم و بطرف مسجد راه افتادیم .چندتا عکس برای یادگاری از مسجد گرفتم ,مسجد بسیار زیبا و با سبک خاص ترکی بودونشان می دادکه قدمتی بیش ازسی یاچهل سال داردویاشایدزمانی که هنوزاین منطقه توریستی نشده بود . مسجد مناره ای باریک و نیمه بلند داشت ،که گنبدی دایره ای شکل در وسط آن و تقریباًبا مساحت کف مسجد یکسان بود.مسجد گنجایش کمی داشت .باخود گفتم چطور در اینجا نماز جمعه برگزار می شود در حالی که خیلی کم، جمعیت در خود جای میدهد؟زود رفتیم ,وقتی وارد شدیم ۳۰نفری در مسجد بودند و مشکل جا نداشتیم جای مناسبی نشستیم و چون هنوز اذان نگفته بود بعد از به جا آوردن سنت تحیت مسجد مشغول قرآن خواندن شدیم .یک سخنرانی نیز از بلند گوهای مسجد به زبان ترکی پخش میشد که صدایی ضبط شده بود نمازگزاران ترک به جای قرآن خواندن به صدا گوش میدادند و عده ای تسبیح داشتند و ذکر میکردند.ومانیزکه ترکی نمی دانستیم فقط مستمع ساکتی بودیم که خداخدامی کردیم زودتمام شودوبرای استراحت به هتل برگردیم. جای جای مسجدمیخ هایی به دیوارفروکرده بودندکه تسبیح هایی به آنها آویزان بودوهرکس واردمسجدمی شدواهل قرآن خواندن نبودیکی ازتسبیح ها بر می داشت وباشمارش مهره های آن ذکرمی کرد. وقت اذان که شد مؤذن که فردی غیر معمم بود و درانتهای سمت راست مسجددرجای مخصوصی که به نظر می آمد نیم متری ازکف مسجدبالاتر است اذان دلنوازی را سر داد .بعد از اذان نمازسنت به جاآوردیم و چون ترک ها مذهب حنفی دارند سنت راچهارکعتی به جاآوردند.بعدازآن خطیب ازمنبربالا رفت،درحین بالارفتن نمازگزاران صلواتهای پیاپی فرستادند. منبرمسجدازجنس تخته وچیزی شبیه منبرحسینیه ها وبه همان ارتفاع ووهمان رنگ تخته ای بود.محل قرارگرفتن منبردرجلونمازگزاران وسمت راست مسجدواحتمالاً به خاطرکمی جاوشایدهم به دلایل دیگردرآن مکان قرارگرفته بود.
خطبه اول ودوم ونمازجمعه جمعاًچهل دقیقه ای طول کشیدوخیلی دل نشین به پایان رسید.پس ازنمازتسبیح وذکروصلوات شروع شدوبعدازآن ازمسجدخارج شدیم ودیدیم که حیاط مسجدمملوازنمازگزاراست وچون هوای آنجاخنک بودداخل وخارج مسجدنیازی به وسایل سردکننده نداشت. تاوقتی که امام مسجدداخل مسجدنمی شدقابل تشخیص نبودکه امام کیست.زیراکه دربیرون ازمسجدامام شخصی باپوشش عادی آستین کوتاه وپیراهن وشلواروبدون محاسن بودوبه محض ورودبه مسجدبه سراغ کمدی که درانتهای سمت چپ مسجدبود می رفت وعمامه مخصوص اسلامی ترکی برسرمی گذاشت وعبای خود را برتن می کردوامام جماعت می شدوبعدازاتمام نمازنیزآنها را درجای خودقرارمی دادوازمسجدخارج می شد.ملای خوب وخوش صوتی بودوچندبارباهم به صورت شکسته به زبان انگلیسی هم صحبت شدیم. درآن کمدی که وسایل امامت ملادرآن قرارداشت شال ودستمال ولباس بلندهم برای زنانی که به نماز می آمدندنیزموجودبود.چون که حجاب درترکیه اجباری نیست وبعضاًزنانی که پوشش مناسب اسلامی نداشتندوبه مسجدواردمی شدند تانمازبخوانندفردی را می فرستادندتاازآن کمدلباسی برای آنهاپوشش اسلامی ببردوپس ازپایان نمازشان آنها رابه جای سابقشان برمی گرداندندواین را بارها باچشم خوددیدم. بعدازادای فریضه ی نمازجمعه برای استراحتی که شدیداًبه آن احتیاج داشتیم به هتل برگشتیم وساعاتی استراحت نمودیم.ساعتی قبل ازغروب آفتاب از خواب بلند شده ،آبی به سر و صورت کشیده و از اتاق خارج شدیم سرکی به اطراف کشیدیم و توجهمان به استخر هتل که در قسمت غربی هتل واقع بود جلب شد.
استخری زیبا و متوسط وبه رنگ آبی که دریک طرف آن فضای بازی بود که حالت سن نمایش داشت وبرای اجرای انواع برنامه های تفریحی وهنری ازآن استفاده می شدوودر جلوسن نمایش برای تماشاگران توریست صندلی چیده بودندودردوطرف این صندلیها انواع آبمیوه ها و مختصری خوردنیها همچون کیک و چیزی شبیه سمبوسه و فلافل به توریستهای هتل مجانی تقدیم میکردند.
فردای آنروز به استخر آمدیم و در آب دل انگیز و پاک آن شنا کردیم وبا بچه ها که اغلب ایرانی بودند بازی واترپلو خوبی کردیم.تقریبا چهار یا پنج روز اغلب صبح ها در آب شنا میکردیم .چون استخرعلاوه برشناکردن درآن چشم انداز بسیار زیبایی هم داشت که دروقت غروب این زیبایی به اوج خود می رسید. تقریباً یک ساعت قبل از غروب آفتاب شام حاضر بود.شام و ناهار خیلی تفاوتی باهم نداشتند .بعد از شام یا بهتر بگویم بعد از هر شام به طرف استخر میرفتیم دوری درخیابانهای زیبای اطراف می زدیم وباچندمغازه دارکه باما دوست شده بودنددیدارمی کردیم وبعدش هم برمی گشتیم کناراستخرتاشاهدبرنامه های جالب وسرگرم کننده ای همچون شعبده بازی,خوانندگی,تآتر و نمایش و برنامه کودک باشیم وبدین ترتیب وقت توریست هرشب پر بود وکسی ازبیکاری کلافه نمی شداین برنامه ها تادقایقی بعدازنیمه شب ادامه داشت وچنین بودکه همه ازاین وضعیت ایده آل شاکربودند. روز یکشنبه ۲۱/۳/۹۱ طی برنامه ای که لیدرتور ازقبل برای ما تنظیم کرده بودقراربراین شده بودکه گشت وگذارتفریحی ازجاهای مختلف شهرآنتالیا داشته باشیم.ساعت دوظهربه اتفاق تمام دوستان ازجلوهتل بایک اتوبوس حرکت کردیم تقریبا نیم ساعتی در راه بودیم ولی از بس که مسیر زیبا و دلنواز و ساخت و ساز مکانهای توریستی هم زیادبود که نیم ساعت شاید تبدیل به پنج دقیقه شده بود .در اتوبوس همه خندان بودند و از شادی دست میزدندو راهنما نیز آنچه در مسیر نیاز به توضیح داشت ,توضیح میدادند از جمله در مسیر ما جزیره ای بسیار کوچک وجود داشت که از اتوبوس پیدا بود که به آن جزیره موش می گفتند چون شبیه موش بود.
وارد آنتالیا که شدیم خیابانها تمیز و قشنگ وساختمان های نیمه بلند دیدیم .عکس هایی ازنخست وزیریعنی رجب طیب اردوغان هم ازبعضی ساختمانها آویزان بود که ظاهراًسفارش خاصی درموردموضوع خاصی به مردم می نمود.اما بیشترین چیزی که توجهم را جلب کرد آبگرمکن های خورشیدی بود که بدون استثناء مثل بشقاب ماهواره بر بام تمام ساختمان ها گذاشته بود با اندازه های متفاوت و با مارکهای مختلف.
چون که این منطقه از ترکیه بیشتر سال آفتابی است و انرزی هم گران وآب نیز سرد است و این بهترین وباصرفه ترین روش برای استفاده ازانرژی رایگان خورشیدی است که برای گرم کردن آب استفاده میشود . در خیابانهای آنتالیا که در حرکت بودیم توجهم به چندین قبرستان جلب شد که در کنار خیابان و در فضای نیمه سبزی واقع شده بود که سیمانی بودند و نام مرحومان بر لحدهایی که عمودی گذاشته بودند نوشته شده بود.مقصداصلی ما تماشای آبشارآنتالیا بود .این آبشارکنار ساحل واقع شده و آب آن مسقیم به دریا می ریزد ،ارتفاع آن حدود ۳۰ تا ۴۰ متر بیشتر نیست اما خیلی زیباست و برای عکس گرفتن و خاطره داشتن واقعا ارزش دارد.
قسمت جنوبی آبشار پارک ساحلی زیبایی واقع شده است که برای تفریح و رفع خستگی می توان بر روی میز هایی که آنحا گذاشته اند نشست واستراحت کرد.
زیبایی این آبشار زمانی است که رنگین کمان آن نیز نمایان می شود .مورد بسیارجالبی که توجهم را به خودش معطوف کرد آن بود که دیدم صدای دست زدن و آواز تولدت مبارک می آید ،به ۵۰ متر آن طرف تر که نظرانداختم، دریافتم که زوج میانسالی کیک بزرگی تکه تکه کرده اند و شمعی نیزروشن و دارند سالگرد تولد خود را جشن میگیرند ماهم برای احترام و شادباش آن زوج دست زدیم وتکه ای ازآن کیک نیزکه به جا ووقتش بودتناول کردیم .راهنما برای بازدید از آبشار نیم ساعت به ما وقت داده بود .بعد از پایان به طرف اتوبوس راه افتادیم هوا گرم و شرجی بود و بیشتر از این هم نمی شد در کنار آبشار ماند در این پارک ساحلی که آبشاردرآن قرارداشت بازارچه ای از سوغات ها و صنایع دستی ترکی موجودبودو عده ای هم کم و بیش خرید می کردند اما ما به دیدن آن اکتفا کردیم . سوار وسیله نقلیه شدیم و برای دیدن وشایدهم خریدن سوغاتی به چند بازار سر زدیم .یکی ازبازارها خیلی بزرگ وبیشتردرآن پوشاک بود.دربازاردیگربیشترصنایع دستی ترکیه می فروختند
ویکی دوتای دیگرکه گفتیم چون اجناس گران است نیازی به رفتن به آن بازارها نیست.بازارها شیک و مرتب و زیبا بودند همه چیز هم داشتند ولی نمی شد چیزی خرید،چون واقعاً وقتی تبدیل به پول ریال ایران می کردیم خیلی گران تر از داخل ایران برای ماتمام می شد.
ولی چه می شد کرد باید سوغات ترکیه برای خود و خانواده به یادگار گذاشت به همین منظورچند مختصری پوشاک با وجود گرانی خریدکردیم.
تقریباً خسته شده بودیم از بازار به طرف اتوبوس رفته وسوارشدیم، همه منتظر برگشتن بودیم .راننده آمد و بعدازحضوروغیاب سرنشینان اتوبوس توسط لیدر، حرکت کردیم.هم زمان با غروب خورشیدجلوهتل توقف کردیم.و یکسر رفتیم برای صرف شام .در راه برگشت ازشهر راهنما گفت که فردا گشت چند ساعته ی دریا داریم .از بعدازناهار تا ساعت ده شب با کشتی بزرگ و قیمت آن هم ۷۰ دلار ,گفتیم تا فردا خبر می دهیم . بعد از اینکه شام خوردیم به اتفاق دوستان تصمیم گرفتیم که از چند دفتر سیاحتی که در اطراف هتل بود سؤال کنیم که گشت یک روزه دریا چقدراست.از یکی دوتا دفتر پرسیدیم و گفتند که ۱۲ دلار از ساعت ۸ صبح تا ۵ عصر همراه با ناهار، ماهم فرصت را غنیمت شمردیم و فوری کرایه اش را پرداخت کردیم و به انتظار فردا صبح در اتاقمان به استراحت پرداختیم . دوشنبه ۲۳/۳/۹۱ با طلوع آفتاب برای صرف صبحانه به طرف سالن زیبای هتل روانه شدیم صبحانه مفصلی خوردیم و آماده رفتن شدیم.مینی بوس ۲۵ نفره ای مقابل دفتر سیاحتی که قرار بود امروز برای ما برنامه داشته باشدایستاده بود،سوار شدیم و به سمت غرب حرکت کردیم واقعاً مناظر و طبیعت زیبای دلنوازی بود، فکر نکنم با چند سطر نوشتن بتوانم آن چیزی که با چشم دیده ام به رشته تحریر در بیاورم .منطقه طبیعت جنگلی وسرسبزی داشت ,مسیر اتوبان بود یک طرف جنگلهای مدیترانه ای و یک طرف ساحل بسیار آرام وآبی رنگی که واقعاًبرای گردش و تفریح ساخته شده بود، به اسکله کوچک وچوبی رسیدیم که مخصوص پهلوگرفتن لنج وقایق برای سوارکردن گردشگربود
طبیعت زیبا و زیباتر می شد، کنار اسکله کوچک چندین لنج منتظر بودند .درکنارساحل ،تخت ها ی ساحلی سایه بان دار برای توریست ها مهیا کرده بودند که بعضاً اختصاصی هتل ها بود مرد و زن های بسیاری مشغول شنا و آب بازی بودند .عده زیادی هم روی این تخت ها دراز کشیده بودند .وعده ای هم دست وپاهای خود را زیرشنهای ساحلی کرده بودندوازاین کارلذت می بردند.
سوار لنج شدیم و هرکس هرجایی که میل داشت می نشست وبعضی از جمله خود من برای دیدن بهتر بر روی بام لنج رفتیم تا بهتر بتوانیم دریاومناظردیدنی راتماشاکنیم وازآنهاعکس و فیلم گرفته و از این طبیعت زیبانهایت استفاده راببریم.
لنج حرکت کرد ,هرجایی که ناخدا فکر می کرد زیباست به آن نزدیک میشد و کمی به زبان ترکی توضیح میداد و بعضی جاها نیز برای شنا کردن نزدیک ساحل لنگر می انداخت تا هرکس که می خواهد شنا کند
لنج بیشتر از ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ متر از ساحل دور نمی شد چون واقعاً طبیعتهای بسیاردل ربا تمام شدنی نبودند .هتل های رؤیایی پنج ستاره که درجنگل وساحل ساخته شده بودندتوجه هرلنج سواری رابه خودجلب کرده بود .این هتل ها برای خود ساحل های اختصاصی باهمان سایه بانها و تخت های ساحلی ایجاد کرده بودند
در مسیر این سفروقتی به بالا نگاه می کردیم شاهد چتر بازههایی بودیم که بایک طناب به قایق وصل شده بودندوتقریباًازروی قایق کنترل می شدندواین نیز به نوبه ی خود، زیبایی آسمان منطقه رادوچندان کرده بود.
اطراف لنج ما لنج هاوقایقهای زیادی درترددبودندکه سرنشینان اغلب آنهاگردشگران بودندووقتی خیلی به هم نزدیک می شدیم برای هم دست تکان می دادیم واین هم به نوبه خودزیبایی دریارادوچندان کرده بود.
وقتی که ازدریابه ساحل نظرمی انداختیم علاوه برمناطق مسکونی وسیاحتی زیباشاهدجنگلهاوتپه هاوکوههای سبزکم ارتفاع وبالاخره کوههای بلندوسربه فلک کشیده ای بودیم که می گفتنددربالای آنهاهوابسیارسردوزمستانهاپوشیده ازبرف می شودواین نیزبه نوبه خودطراوت وقشنگی مناطق ساحلی وخشکی را دوچندان کرده بود.
ناخداوملوانان بسیارگشاده رووخوش اخلاق واغلب اوقات خندان بودند.
نزدیکی های ظهربوی ماهی کباب درروغن نویدناهارخوشمزه ای را به سرنشینان لنج کوچک می داد،دقیقاًنیز چنین بود،وقت ناهارکه شدمابه صف ایستادیم ویک بشقاب ماکارونی وسالادویک ماهی کباب ۲۰۰گرمی دریافت کردیم که خیلی به ماچسبید. بعدازصرف ناهارناخدامسیربرگشتن راانتخاب وآهسته آهسته لنج را به حرکت درآورد،مثل موقع آمدن هرجاکه منظره دیدنی وتفریحی بودلنج متوقف می شد
وبعضی نیزکارشون شده بودهرلحظه که فکرمی کردندلنج آهسته حرکت می کندویا می خواهدتوقف کندفوری ازهرجای لنج خود را به دریاپرتاپ می کردندوشنامی کردندوازاین بابت کسانی مثل من که شنانکرده بودیم خیس آبی که ازدیگران می چکیدشده بودیم. نزدیک به ساعت ۵ عصربه ساحل رسیدیم تقریباًخسته بودیم ،درآنجااتوبوس منتظرمابود،سوارشدیم وبعدازنیم ساعت به هتل رسیدیم روزخوش ولذت بخشی را پشت سرگذاشته بودیم.بعدازدقایقی استراحت درکناراستخربه قدم زدن مشغول شدیم تااین که زمان شام رسیدومابه سالن غذاخوری رفتیم. بعدازصرف شام به اتفاق دوستان به طرف مغازه های اطراف به راه افتادیم تاقیمتها راجویا شویم ولی قیمت هرچیزی که می پرسیدیم خیلی گران بودوبه یادحرف های لیدرمان افتادیم که می گفت آنتالیاجای خریدنیست وبرای خریدبایدبه استانبول رفت. ولی چاره ای نبود،نمی شدکه بادست خالی به خانه برگشت. بالاخره عده ای هم منتظرهستندکه سوغاتی خود را دریافت کنند.یکی از همسفرانمان که اهل اراک بودوکمی هم ترکی بلدبودگفت بریم خریدوهرچه دلتان خواست بخریدچانه زدنش بامن،وهمین کارراهم کردیم وخریدمان هم که بیشترپوشاک ومقداری نیزشیرینی های ترکی مخصوص بود باقیمتی خیلی پایین ترازآن قیمتی که قبلاًگفته بودند را انجام دادیم. چهارشنبه شب ،آخرین شبی بودکه درمنطقه کمرآنتالیابودیم باخیلی ها دوست شده بودیم وازسفری که دراین چندروزخوش گذشته بودباهم حرف می زدیم ،آخرین شبمان نیزدرکناراستخرگذراندیم وبرگشتیم به اتاق وشب را به صبح رساندیم .به ماگفته بودند که ساعت ۱۲ ظهربایداتاق راتحویل بدهیم وبه همین خاطرماقبل ازساعت ۱۲ خود را آماده واثاثیه امان راازاتاق خارج نمودیم ودرسالن هتل درجایی که معین کرده بودندگذاشتیم .بعدازصرف ناهارتاقبل از۴ساعت عصرکه بایدبه طرف فرودگاه می رفتیم بازدرجای همیشگی امان یعنی کناراستخربه حرف زدن وخاطره تعریف کردن سپری کردیم تااینکه به ساعت ۴ عصرنزدیک شدیم. لیدرآمده بودومارابه سوارشدن براتوبوس فراخواند.سوارشدیم وبه طرف فرودگاه حرکت کردیم ،آخرین نگاه هایمان راازهتل وکارکنان خوبش،مردم وخیابانها ومسجدمنطقه بیلدیبی منطقه کمربه طرف مسیرآنتالیاوفرودگاه برگردانیدیم.یک ساعت بعدواردسالن فرودگاه شدیم لیدرشرکت ایران اسکای گروپ تاآخرین لحظه ای که بارمان را تحویل دادیم وبه سالن انتظاررفتیم باما همراه بود وبعدنیزازما خداحافظی کردوگفت می مانم تا هواپیماپروازکند.
ماواردسالن انتظارشدیم سالن چندطبقه ای بود که نقطه به نقطه آن باعلائمی مسافررابه جایی که بایدازسالن خارج شودتابه هواپیما سوارشودراهنمایی می کردندوازاین بابت برای هیچ کسی مشکلی پیش نمی آمد.چون مادرحساب بودم ۷۰لیراضافه آمده بودکه باتوافق یکدیگردرسالن انتظارباتمام این پول پیتزاوساندویچ وآب میوه میل کردیم . تنهاچیزی که من را نگران کرده بودترس ازفرودوبلندشدن هواپیمابودکه بایدبرآن غلبه می کردم.ازسالن انتظارخارج شدیم وبااتوبوس فرودگاه تانزدیک هواپیمابرده شدیم پروازماساعت ۸ ونیم شب بودامابعدازسوارشدن به هواپیمانزدیک به یک ساعت درهواپیمامنتظرپروازماندیم که آخرش نفهمیدیم دلیل این همه تأخیرچه بود. هواپیمابلندشدوبرخلاف موقع آمدن ،پروازوفرودآن درهرسه فرودگاه آنتالیا،قاضیان تب وامام خمینی تهران آرام وبدون ترس بود.بعدازسه ساعت پروازدرفرودگاه امام خمینی تهران فرودآمدیم.نزدیکی های ساعت ۴ صبح بایک مینی بوس که درب خروجی سالن فرودگاه ایستاده بود به طرف فرودگاه مهرآبادحرکت کردیم،نیم ساعتی که فکرکنم درترمینال ۴ فرودگاه مهرآباددرخواب کوتاهی فرورفته باصدای اذان صبح خواب ازچشمان پریدوبرای ادای نمازبه نمازخانه رفتم .آنقدربی خوابی برمن فشارآورده بودکه ندانستم نمازصبح رادرخواب یابیداری خواندم،خداوندانشاءالله خودش قبول کند. پروازماازفرودگاه مهرآبادتا فرودگاه خلیج فارس عسلویه ساعت ۶ ونیم صبح جمعه ۲۶/۳/۹۱ بودوبه همین علت منتظرماندیم تاگیشه صدوربلیت پروازماهان بازشود.ساعت ۵ صبح مسئول گیشه درب را بازکردوما کمترازچنددقیقه بلیت هایمان رادریافت کردیم ومنتظرماندیم .تااینکه ساعت ۶ سواربراتوبوس فرودگاه شده ونزدیکیهای هواپیماپیاده شدیم.احساس آرامش خاطرمی کردم ونگرانی ازتکانهای وحشتناک هواپیمای اسکای نداشتم چون چندسفرکه تابه حال باهواپیمایی ماهان انجام داده بودم برای من بسیاررضایت بخش بوده است. رأس ساعت ۶ ونیم پروازکردیم وساعت ۸ درفرودگاه بین المللی خلیج فارس عسلویه فرودآمدیم.به محض خروج ازهواپیماآخرین عکس سفرنیزازهواپیمای ماهان گرفتم
ودقایقی بعدازسالن خارج شدیم.یکی ازدوستان درفرودگاه به استقبالمان آمده بود،بعدازسلام واحوال پرسی به طرف شهر پارسیان حرکت کردیم.بعدازنیم ساعت به پارسیان واردشدیم ابتدا دو همسفرم درب منزلشان پیاده شدندودقایقی بعد نیز من هم درب منزلم پیاده شدم کسانی که بیدار بودند به استقبالم آمدند و به مسافری که پارسال از پوکت تایلند وامسال ازآنتالیای ترکیه برگشته بود خیر مقدم گفتند.
نویسنده : عبدالله گلستانی
چهارشنبه، ۱۲ مهر ۹۱ ساعت ۱۶:۰۰ توسط لست سکند
کلمات کلیدی:آنتالیا,شهر آنتالیا, آنتالیا ترکیه,ترکیه آنتالیا,سفربه آنتالیا,سفرنامه آنتالیا,آنتالیا توریستی,گردشگری در آنتالیا,گردشگری در آنتالیا ترکیه,آنتالیا