Lake Manyara National Park
روز آخر گشت و گزارمان در تانزانیا است. قرار است امروز به دیدن پارک ملی مانیارا برویم. جایی در کنار دریاچه ای به همین نام در جنوب غربی گرونگرو. نمیدانم شما هم از آن دسته افرادید که معتقدند هرجایی زیباییهای خاص خودش را دارد یا نه؟ من این طوری فکر میکنم بنابراین وقتی راهنمای تور گفت که گرونگرو شاهکار تانزانیا است و پس از این پارک دیگر مناطق حفاظت شده به چشمتان نمیاید جدی نگرفتم… مگر میشود مانایارا با ۳۳۰ کیلومتر مربع وسعت و بهترین مکان برای دیدن پرندگان را نادیده گرفت….
به دروازه آن که میرسیم و ورودیه ها را پرداخت میکنیم درست مثل گرونگرو دسته ای از میمونها به استقبال ما میایند.برای من زندگی گروهی این حیوانات قابل توجه است و حسی که در تماس با آدمها به خود میگیرند.حس اعتماد و رفاقت و وقتی گروهی از آنها را با هم میبینم یاد خانواده های پرجمعیت قدیمی میفتم با یک پدرسالار و کلی فرزند و نوه و نتیجه…
در ادامه با سفرنامه تانزانیا به نویسندگی سمیرا منفرد با نگارشی خوب از سایت سفرنامه همراه باشید.
مانایارا از نظر مکان زندگی میمونها یکی از بهترین جاهاست.برخلاف گرونگرو که همه آن را دشتهایی وسیع تشکیل میداد اینجا ناحیه ای تقریبا جنگلی است با درختان انبوه و خاکی سرخ از آهن.اینگونه طبیعت، فضا را مناسب زندگی حیواناتی میکند که دوست دارند لابلای شاخ و برگهای درهم تنیده باشند.مثل این میمونهای ریز و درشت که از هرطرف نگاه میکنیم دو چشم درشت آنها ما را غافلگیر میکند.میمونهای بامزه تانزانیایی با فرزندان کوچک و بسیار کنجکاوشان که برخلاف بزرگترها کمی از ما میترسند و وقتی نزدیکترشان میشویم به آغوش مادر پدرهایشان فرار میکنند…
یک نوع بسیار نادر این میمونها همینهایی هستند که در بالا عکسشان را میبینید. نکته بامزه و بسیار جالب توجه آنها بخش آبی رنگ بدن آنهاست…بخشی از ناحیه تن.اس.لی آنها !!!! به رنگ آبی بسیار زیبایی است خنده دار و خیره کننده…به این میمونها ،مینیاتوری میگویند از بس کوچکند..بچه هایشان شبیه نخود هایی هستند که روی زمین قل میخورند.نگاه به عکس نکنید از نزدیک موجودات ریزه میزه ای دیده میشوند.
Bird Watching
اما گفتم پرنده نگری….نمیدانم چقدر با این واژه Bird Watching آشنایی دارید. در پارک مانیارا تا دلتان بخواهد توریستهایی با دوربینهای چشمی وجود دارند که سرصبر و حوصله دنبال پرنده های ریز و درشتند.معمولا خیلی از آنها افراد بسیار پیر هستند. پرنده نگری در دنیا یک سرگرمی نسبتا تازه است و لازم نیست حتما شما پرنده شناس باشید.همه گردشگران طبیعت که به مقوله پرنده گان علاقه دارند با دوربینی در دست و کتاب گونه های پرندگان در جیب، به این کار میپردازند.میتوانید از حیاط خانه تان شروع کنید.هرپرنده ای را که میبینید در کتابتان علامت بزنیدبعد از مدتی متوجه میشوید که با پرندگان بسیار زیادی آشنا شده اید….
و مانیارا بهشت پرنده نگران تانزانیا است.سوار جیپهای سافاری هستیم مثل دیروز و این بار نه در دشتهای سبز که در جنگلهای کبود رهسپاریم.و در سکوت هیچ صدایی نیست مگر آوای انواع پرندگان بیشمار که لابلای شاخ و برگهای درختان هریک نایی دارد و نوایی و برای ساعتها در سکوت سفر میکنیم به آوای وحش پرندگان آفریقایی
این عکس نباید شما را به اشتباه بیندازد.اینجا هم مثل گرونگرو هیچ کس نمیتواند از جیپها پیاده شود و از آن مهمتر هیچ کس اجازه ندارد به هیچ حیوانی غذا بدهد. وقتی شیشه ماشین پایین بود تکه های نان از دست یکی از مسافران به زمین میفتد… به چشم به هم زدن ده ها پرنده مختلف حمله میکنند به این برکت آسمانی!!! دیدن جنگیدن آنها وجیغ و فریادشان برای ربودن طعمه بسیار دیدنی است.راننده که راهنمای محلی مانیارا است متوجه میشود.ماشین را نگه میدارد پیاده شده و نان را از زمین برمیدارد.. در کمال تعجب ما بسیار جدی تاکید میکند که به هیچ عنوان به هیچ حیوانی حتی یک کرم خاکی نباید در این مناطق حفاظت شده غذا داد.این عملی برخلاف چرخه طبیعت است و ۱۰۰% به طبیعت آسیب جدی خواهد رسانید…
الان که دارم اینها را مینویسم یاد خاطره دو هفته پیشم افتادم در کنار دریاچه خلیج فارس تهران…نمیدانم آنجا را دیده اید یانه.تازه افتتاح شده است گروهی مرغ دریایی به آنجا مهاجرت کرده اند و فرصتی تماشایی برای مردم ایجاد شده…اما صحنه ای که من با چشمهایم دیدم تغذیه این مرغان و البته ماهیهای دریاچه با “پفک” بود….
یک لحظه فکر کنید چه بلایی سر سیستم گوارشی حیوانات میاید وقتی ما به آنها پفک نمکی میدهیم!!!!!!
اسبهای آبی
یکی دیگر از جاذبه های دیدنی این پارک “اسبهای آبی” هستند.این پارک دارای یک دریاچه بسیار بزرگ هم هست به نام Lake Manyara با ۲۰۰ کیلومتر مربع وسعت. دریاچه ای بسیار مهم در چرخه حیات وحش منطقه خصوصا وقتی محل مهاجرت هزاران پرنده از اقصی نقاط دنیا میشود.
در آبهای دریاچه علاوه بر انواع آبزیان ،اسبهای آبی تانزانیا که حیواناتی در معرض انقراضند نیز زندگی میکنند.این حیوانات به ظاهر آرام اما در باطن خطرناک دیدنشان صبر ایوب میطلبد.چه بسا باید ساعتها کنار دریاچه نشست و خیره بر آب مراقبه کرد تا شاید یکی از آنها تصمیم بگیرد سری روی آب بیاورد.دهان دره ای کند و ما نائل به زیارت آرواره های قوی آنها شویم.آرواره هایی که شیر درنده را از پا درمیاورند و البته صنه خنده دار پرنده های کوچکی هستند که لای دندانهای آنها دنبال ته مانده غذا میگردند…
یکی دیگر از شگفتیهای پارک مانیارا دیدن گله هایی از نوع خاصی آهو است. این آهوهای وحشی اسم خاصی هم دارند که متاسفانه فراموششان کرده ام. نکته ظریفی در طرز زندگی قبیله ای آنها وجود دارد. هرطرف که گله ای از این آهوها میبینیم یک نر با تعدادی ماده است.یعنی یک شوهر و یک عالمه همسر.معمولا این نر قوی ترین نر قبیله است که توانسته کل جماعت نسوان را متعلق به خود سازد. وقتی بچه های آهوها بزرگ میشوند پدر قبیله ها دخترکان را پذیرفته و پسرها را با لگدی بیرون از قلمرو میندازد.پسرها باید راه خود را گرفته و بروند قلمرو جدیدی برای خود بیایند…
به همین دلیل پشت سر این گله آهوان معمولا چند تایی پسربچه با گردن کج راه میروند بلکه یک طورهایی بر پدر غلبه کنند…
زرافه ندیده بودیم.در گرونگرو زرافه نیدیدم و امیدمان به اینجا بود تا اینکه پشت سر این گله گوره خر جوان از دور در افق و کنار کرانه های دریاچه مانیارا چشممان به جمال بلند بالای زرافه روشن شد…خیلی دور بود راننده تصمیم گرفت دریاچه را دور بزند بلکه بتوانبم از فاصله ای نزدیکتر به آقای زرافه نزدیک شویم. نکته ای وجود دارد در جاده های پارکهای ملی آفریقا.تمام مسیرها مشخص شده است هیچ ماشینی اجازه ندارد خارج از جاده ها حرکت کتد.شاید باورتان نشود اما وقتی یکی از ماشینها میخواهد دور بزند به خاطر باریکی جاده بسیار دقت میکند که حتی رد یک لاستیکش میلیمتری از حریم جاده روی دشت و دمن نرود….بسیار نکته آموزنده ای است که کاش ما هم رعایت کنیم. چه وقتی سوار ماشینهایمان هستیم و چه وقتی پیاده ایم حتما از روی جاده و مسیرهای پاکوب قدم برداریم و نه از هرجایی که عشقمان کشید!
و …….
خودش است.زرافه جوراب به پای قصه ما…زرافه در خطر انقراض دشتهای آفریقا که این طور با گامهای بلند و تاخت کنان خود را از ساحل به جاده رسانده و از شانس خوب ما درست جلوی ماشین ما با آن قدمهای بلند از این سوی به آن سو پرش میکند.
و بعد میفهمیم که علت این همه هیجان آقای زرافه به خاطر خانواده است. خانواده اش متشکل از دو فرزند و همسر بالا بلند،در دشتها سرگرم چرایند و آقای همسر نگران به سمت آنها میدود…
و این هم همه مسافران خوب گروه ما….
خداحافظ تانزانیای عزیز،تو را و همه دشتهایت را و همه حیواناتت را و همه زیبایی باکره ات را به خالق زیباییها میسپاریم ما رهسپار کنیا هستیم….به امید اینکه بار دیگر لبریز از دیدنیهای تو باشیم!
امیدواریم از مطالعه این مطلب در سایت سفرنامه لذت برده باشید و نظر خود را در خصوص این مطلب بیان فرمایید.
باتشکر
۹۳/۱/۵
منبع : وبلاگ بیا تا برویم