طعمی به نام کی یف

طعمی به نام کی یف

اوکراین پر حاشیه

دیشب تهران را برای یک سفر چند روزه به چند کشور اروپایی ترک کردم و امروز صبح وارد شهر کی یف در اوکراین شدم. روزهای اول این سفر اکتشافی را با “آرش نورآقایی” در کی یف خواهیم بود و بعد از آن برای کشف چند شهر دیگر، این سفر را به تنهایی ادامه خواهم داد.

اما ظرف همین حدودا ۲۴ ساعت، اتفاقات بسیار جالبی برایم رقم خورده که مرور آنها جذاب تر از هر یادداشت دیگری است. این شرحی از اهم اتفاقاتی است که در این ۲۴ ساعت بر من گذشته است.

.

۱- همکلاسی

درست در مسیر فرودگاه با همکلاسی دانشگاهم صحبت کردم. “طاهره” همشهری و همکلاسی من در کارشناسی مرمت بناهای تاریخی بود و به طور وصف ناپذیری با تماسش در آستانه سفر به من انرژی داد. ما با هم در ارتباط بودیم، اما پیش نیامده بود که برایش از این وبلاگ چیزی گفته باشم. زمانی که او در حال جستجوی اطلاعات برای سفرش بوده، به طور اتفاقی با وبلاگ من آشنا شده و حس خوبی برایش بوجود آمده بود. حسی که کاملا در بیانش جاری بود و انرژی خوبش را کاملا به من منتقل کرد.

.

۲- آسمان

برای اولین بار با هواپیمایی آسمان یک پرواز بین المللی را تجربه کردم. این پرواز از تهران به استانبول بود. بعد از این پرواز بند بند وجودم برای ایرلاین های دولتی ملی تاسف می خورد. آنچه که در این پرواز دیدم، اتفاقاتی تاسف بار بود که نمیدانم چگونه در یک ایرلاین می تواند رخ بدهد؟! به برخی از آنها توجه کنید:

– فردی که به عنوان میهماندار بود، ۲ بار مسیر راهروی هواپیما را با ترولی محتوی باکس های آب معدنی طی کرد و هر دو بار یک مسافر از او تقاضای آب کرد. در جواب، میهماندار محترم فقط سر تکان داد و تکرار کرد: میارم میارم! و این آب آوردن بیش از ۱۰ دقیقه زمان برد!

– نحوه پذیرایی به این صورت بود: همان میهماندار محترم، یک بسته محتوی سالاد و نان را که یک “کش” به دور آن بسته شده بود، به همراه یک آب معدنی به “دست” مسافران می داد! من عمدا میز خودم را باز گذاشتم و برای امتحان خواستم ببینم آیا زحمت این را می کشد که بسته را – در یک رفتار بسیار ساده که در همه ایرلاین های دیگر اتفاق می افتد – بر روی میز من قرار دهد؟ اما با کمال تعجب آنها را با عجله زیاد به صورت معلق در هوا به طرف من گرفت!

– ایشان زحمت قفل کردن ترولی را به خودش نمیداد. برای اینکه بتواند با سرعت بیشتری کارش را انجام دهد، بسیار تند بسته را به سمت مسافرین می گرفت و ترولی هم با تکان های هواپیما حرکت می کرد و هر از گاهی به مسافرین نشسته – از جمله خود من – برخورد می کرد!

– ترولی بعدی محتوی غذا بود. من ردیف ۲۱ نشسته بودم. اما گزینه های غذا از ردیف ۱۹ به بعد دیگر انتخابی نبود! میهماندار محترم بی هیچ دغدغه ای در پاسخ به آنانکه زرشک پلو با مرغ دوست نداشتند، می گفت غذای دیگری نداریم!

– ترولی بعدی محتوی نوشیدنی بود. صرف نظر از تنوع نوشیدنی ها که فقط کوکا، فانتا و دلستر بود، متاسفانه به زشت ترین روش ممکن سرو می شد. خانمی که این کار را می کرد، تعداد زیادی لیوان را بر روی ترولی چیده بود و آنها را با شیشه های نوشابه خانواده پر کرده بود و به هر کس که میرسید با لحنی بسیار خشک و سرد فقط این یک کلمه را تکرار می کرد: نوشیدنی؟ احتمالا منظورش این بوده است که شما چه نوشیدنی میل دارید؟ ولی خوب با صرفه جویی جدی در صرف انرژی و بیان این جملات!

– چیزی به اسم صندلی اگزیت وجود خارجی نداشت! هر دو درب اگزیت به واسطه وجود صندلی بدون فاصله استاندارد کاملا مسدود شده بودند.

– آنقدر صدای گوشخراش و نابهنجار از حرکت هواپیما به گوش می رسید که از یک ماشین ۴۰ سال کار کرده چنین صداهایی شنیده نمی شود!

– هواپیما بسیار قدیمی بود. آنقدر قدیمی که حدس میزنم احتمالا پدربزرگ مرحومم (که یک سال قبل از تولد من به رحمت خدا رفته است) احتمالا پرواز را با همین هواپیما تجربه کرده است!

Aseman 1یکی از دربهای خروج

.

Aseman 2درب دیگر خروج

.

۳- انهدام هواپیما

پیش از سفر، بعضی از دوستان که از سفر ما به اوکراین آگاه شده بودند، سئوال می کردند که چرا در این شلوغی ها به اوکراین سفر می کنید؟ جواب ما اما مشخص بود. می گفتیم که مشکل خاصی دیگر در اوکراین وجود ندارد. امروز اما به محض ورود به اوکراین و شهر کی یف، با شنیدن خبر انهدام هواپیمایی مسافری مالزی در محل مرز اوکراین و روسیه مواجه شدم! بعد از حضور در شلوغی های ترکیه، انگار این بار نوبت به اوکراین است. چه اتفاق تلخ و سخت و تاسف باری…

.

۴- گم شدن در کی یف

امروز در بدو ورود به کی یف، با استقبال گرم دوستان آرش مواجه شدیم. به خانه محمد رفتیم و صبحانه مفصلی خوردیم و بعد از آن به اتفاق او و بابک به مرکز شهر آمدیم تا در خانه ای اجاره ای مستقر شویم.

Break 1املتی به سبک املت های ایرانی

.

Break 2پنیرهایی وسوسه انگیز

.

Break 3و بشقابی خوش مزه و خوش سلیقه

.

Break 4سبزی هایی عالی در قلب کی یف

.

Dogکاپو؛ سگ بسیار دوست داشتنی و بازیگوش خانه

.

وسیله ها را که گذاشتیم، بیرون رفتیم و ساعتهای زیادی را با آرش در شهر قدم زدیم. بدون نقشه و بر اساس حس، بعضی از خیابان ها را طی کردیم و اتفاقا نقاط بسیار جالب و مهم شهر را کشف کردیم و دیدیم. انگار گم شدیم تا پیدا کردیم! کی یف حس متفاوتی نسبت به سایر شهرهای اروپا دارد. نه مثل روسیه و بلاروس، آنقدر سرد است که آزار دهد (سردی مردم) و نه مانند اسپانیا گرم و صمیمی. انگار یک ترکیب بسیار حرفه ای از اروپای شرقی و غربی است که کاملا به دل می نشیند. طعم، رنگ و اندازه اش دوست داشتنی است…

این شهر و آدمهایش را باید به دقت دید و عمیق کشف کرد.

IMG_5192نمایی از خیابان خِرِشاتیک، خیابان اصلی بخش تاریخی شهر

.

IMG_5197بدون شرح

.

IMG_5206بدون شرح

.

IMG_5234بدون شرح

.

IMG_5285بدون شرح

.

IMG_5316بدون شرح

.

IMG_5343بدون شرح

.

IMG_5300بدون شرح

.

IMG_5224همسفری از نوع نورآقایی

.

۵- والیبال

تیم ملی ایران به جمع ۴ تیم برتر دنیا صعود کرد. چه خوب که ما چنین تیم والیبالی داریم! دست مریزاد به همه این ملی پوشان.

.

۶- شب قدر

بعد از تجربه شب قدر سال قبل در فرانکفورت و تجربه عاشورا در لندن، این بار نوبت تجربه شب قدر در کی یف است. انگار این داستان ادامه دارد!

کی یف شهری است که مختصات خاص خودش را دارد. قبل از اینکه به اوکراین بیایم، تصورم این بود که شهری را خواهم دید که شبیه به مینسک (بلاروس) و مسکو (روسیه) خواهد بود. اما تقریبا همان روز اول متوجه نکاتی شدم که این فرضیه را کاملا رد کرد. کی یف شهری دوست داشتنی است که علیرغم سیطره طولانی کمونیسم بر روح آن، امروز کمتر اثری از آن انرژی منفی در شهر وجود دارد. شهرهایی که تحت تسلط کمونیست ها بوده اند، هنوز هم انرژی منفی دارند و بسیار دلگیرند. این حس را در مسکو، مینسک، بعضی از شهرهای اروپای میانی و حتی در خیابانهایی از برلین هم تجربه کرده ام. اما کی یف چندان به آنها شبیه نیست!

البته باید اعتراف کرد که از لحاظ سخت افزاری، کی یف شهر پیشرفته ای نیست. حتی گاهی این تصور برایم به وجود می آید که ظاهر برخی از خیابان های مینسک (و صد البته مسکو) از کی یف تمیزتر و مرتب تر است. یا رعایت قوانین رانندگی در بلاروس خیلی بی نقص است. اما آنچه که اینجا قابل لمس است، روح لطیفی است که بر فضای شهر حاکم است و حسی انسان دوستانه که در نگاه مردمان شهر دیده می شود. اینجا برخلاف شهرهای اروپای غربی که هرگز کسی به چشمان کسی نگاه نمی کند، نگاه ها بین آدم ها تبادل می شود و گاهی حتی منجر به لبخند می شود. اینجا بر خلاف چهره های سرد و عبوس روس ها، لبخند با صورت آدم ها غریبه نیست و مردم از بخشش تبسم به یکدیگر دریغ نمی کنند.

البته این ها حسی حاصل از دو روز شهرگردی است. بدیهی است که اینجا هم نقطه ضعف هایی وجود دارد و همه چیز مطلوب نیست. و صد البته شکی نیست که هوای بسیار مطبوع این روزهای کی یف هم در شکل گیری این حس نقشی تاثیرگذار دارد. مهم این است که علی الحساب همه چیز خوب است و اوضاع خوب پیش می رود.

IMG_5422مشابه این ماشین در کی یف بسیار است. اینها کافه های سیاری هستند که برای من خیلی جذاب هستند. تا به حال در هیچ شهر دیگری مورد مشابه اینچنینی ندیده بودم. تقریبا در هر چند صد متر یک بار یکی از این ماشین ها وجود دارد و گاهی چند تا از آنها در کنار هم قرار دارند

.
IMG_5423این هم نوع ساندویچی همان است که البته مشابه این در برخی شهرهای دیگر هم وجود دارد

.
IMG_5432این نمایی عمومی از خیابان خِرِشاتیک است. مهمترین خیابان شهر که به میدان استقلال منتهی می شود. تردد ساکنین و گردشگران در این خیابان بسیار زیاد است و حس خوبی در این خیابان وجود دارد. بسیاری از برندهای معروف هم مثل سایر خیابان های معروف اروپایی، در این خیابان شعبه دارند

.
IMG_5437اینجا نقطه آغاز میدان استقلال (که اتفاقا اوکراینی ها هم از واژه “میدان” استفاده می کنند) است. توریستی ترین نقطه شهر در تصرف بی خانمان هایی است که به امید باج گیری از دولت، این میدان را ترک نکرده اند و در آن اتراق کرده اند. این میدان کاملا آثار جنگ داخلی چند ماه قبل را برای گردشگران به نمایش می گذارد و میدانی جنگی را تداعی می کند

.
IMG_5448اِلِمانی در میدان استقلال

.
IMG_5459شکارِ شکارچی!

.
IMG_5485اینجا هنوز میدان اصلی شهر است!

.
IMG_5496اینجا هم همین طور!

.

IMG_5503سرمست از شکار!

.
IMG_5504اینجا مرکز اوکراین است! نه میدان جنگ

.
IMG_5532وضعیت امروز مرکز شهر کی یف

.
IMG_5547نمایی نسبتا عمومی از میدان استقلال

.IMG_5571این یادمانی برای دوستی میان کشورهاست

.
IMG_5597و این هم نمایی از رودخانه عریض کی یف

۵ روز است که در کی یف هستیم. دیشب احساس می کردم که آرام آرام توانسته ام این شهر را لمس کنم. آنچه که در این شهر دیدم و تجربه کردم، به گمانم حسی منحصر بفرد باشد که فقط در مختصات کی یف و اوکراین می توان آن را درک کرد. بارها پیش آمده که در بعضی از شهرهای اروپا حس مشابهی را تجربه کرده ام (کرده ایم). اما از سر بعضی از شهرها فقط یکی هست!

به گمانم “باران”های این شهر بهترین نماد این شهر است. درست در چند لحظه آغاز می شود، بی هیچ مقدمه ای به رگبار تبدیل می شود و بعد از دقایقی بارش رعدآسا، تنها در چند ثانیه متوقف می شود و چند لحظه بعد از آن هم آفتاب، چشم را می نوازد. اینجا انگار فرآیندها حذف شده اند! مسیرها وجود ندارند! همه چیز سریع و ناگهانی اتفاق می افتد. این ویژگی اینجاست که به آب و هوا هم سرایت کرده است…

ما در این چند روز مثل فردی خسته که خود را بر روی مبلی راحتی رها می کند، خود را در شهر کی یف رها کردیم و اجازه دادیم که شهر تصمیم بگیرد که ما چه را ببینیم و کجا را تجربه کنیم. حتی نقشه شهر را هم نگرفتیم!

کی یف بر روی هفت تپه واقع شده است. لذا بسیاری از خیابان های این شهر سربالایی و سرپایینی دارد. بر روی بسیاری از بلیندی های مرکزی شهر، پارک و فضای سبز احداث شده است که فضاهایی زیبا را به وجود آورده و محلی مناسب برای استراحت و تفریح مردمان اینجا است. یک رود، کی یف را به دو بخش شرقی غربی تقسیم کرده است و اغلب چشم اندازهای شهر از بالای بلندی های روی تپه ها، تصویر رود را نیز در بر دارد. خیابان خرشاتیک و میدان استقلال که قلب کی یف محسوب می شود در نیمه غربی رود واقع شده است و همین نیمه تقریبا تمام دیدنی های مهم تاریخی شهر را در بر گرفته است.

با اینکه خیابان خرشاتیک مهمترین خیابان شهر است، اما من واقعا به خیابان Volodymyrs’ka علاقه مند شدم. حسی که در این خیابان داشتم در هیچ جای دیگر شهر تجربه نکردم. خیابانی که سالن اپرای شهر هم در آن واقع شده است و پر است از کافه و رستوران و برندهای ماشین و مراکز تفریحی شبانه و البته مردمانی که به این خیابان هویت می دهند.

کی یف دوست داشتنی است، اما عاشقش نمی شوی! در کی یف می توان لذت برد، اما لدت هایش عمیق نیست. کی یف خیلی شهر خوبی است، خیلی؛ اما فقط همین! کی یف مثل یک موسیقی است که کاملا ساز و نوایی منحصر بفرد دارد و هرگز شبیه به آن را نشنیده ای و شنیدنش حسابی تو را به وجد می آورد، اما این موسیقی نیست که بتوان آن را همیشه گوش کنی و هنوز تشنه شنیدنش باشی… (کاملا اتفاقی نمیدانم چرا یاد “فرامرز عاصف” می افتم!)

IMG_5713اینجا زمانی دروازه ورودی شهر کی یف بوده است: Golden Gate

.
IMG_5742محوطه کنار گلدن گیت

.
IMG_5751داخل بلندترین نقطه گلدن گیت

.
IMG_5845خورشید هم پشت ابر نمی ماند!

.
IMG_5869این بخشی از اقامتگاه زابوروفسکی براما در مجموعه کلیسای سنت صوفیا است

.
IMG_5896نمایی از کلیسای بسیار زیبای سنت صوفیا که ثبت جهانی شده است

.
IMG_5949رنگ!

.
IMG_5964چشم انداز خیابان ولودیمیرسکی

.
IMG_5972ایستاده در باد!

.
IMG_5977نشسته بر سکو!

.
IMG_5982گردش!

.
IMG_5989در یکی از پارک های مرتفع شهر

.
IMG_6002در یکی از پارک های مرتفع شهر

.

IMG_6031در یکی از خیابان های آرام شهر

.
IMG_6065باران های بی وقفه و ناگهانی

.
IMG_6071هیس!

.
IMG_6105لحظاتی پس از بارش دیوانه وار باران؛ بازگشت آفتاب

.
IMG_6120یوگا در مرکز شهر

.
IMG_6130یوگا در مرکز شهر

.
IMG_6145اعتراض به شکنجه طرفداران فرقه ای تازه ظهور کرده در چین

.
IMG_6147نمایی کلی ورودی خیابانی که خانه ما در آن قرار دارد، که البته در تصرف یوگایی هاست!

.
IMG_6153و مترویی عمیق که هرگز تا به حال شبیهش را ندیده بودم

.
IMG_6163نمایی از خیابان مورد علاقه ام. ویژگی جالب این خیابان این است که سطح رویی و نزدیک به خیابانش قدیمی است و لایه بعدی آن نوساز است. هرگز در شهرهای دیگر چنین چیزی را ندیده بودم. معمولا برای خیابان ها و ساختمان های قدیمی یک حریم بصری در نظر می گیرند که برای این مورد اتفاق نیافتاده است

.
IMG_6189پیاده روی عریض خیابان خرشاتیک

.
IMG_6194و نمایی از سوی دیگر خرشاتیک منتهی به میدان

در قطار نشسته ام. در حالی که مناظر طبیعی گاها زیبا را از پنجره قطار می بینم، ذهنم خاطرات روزهای کی یف را تماشا می کند و اهمیت چندانی به پیام هایی که از اعصاب چشم به سمت اش می آید، نمی دهد!
کتاب Lonely Planet را ورق میزنم تا وقتی فردا صبح (جمعه) به “ورشو” می رسم، با شهر غریبه نباشم. اما هنوز غرق کی یف هستم. به جرأت می گویم که در انبوه سفرهای مداوم، مدت ها بود این حس پیش نیامده بود که تا این حد با شهری ارتباط برقرار کنم. شاید بتوان دلایل مشخصی را (نظیر تکراری بودن مقاصد، درگیری ها و مسئولیت ها محول شده در سفر، نوع و مکان فضای اقامت، دغدغه های مالی، همسفر و…) برای شکل گرفتن این حس بیان کرد اما فارغ از علتها، بیشتر معلول آن فکرم را به خود مشغول کرده است؛ معلولی هیجان انگیز، پر شور اما عمیقا آرام!
IMG_3484.
مروری بر چند روز کی یف گردی
در طول روزهای اقامت در کی یف، برنامه هر روز ما اغلب مشابه بود که شامل یک کاپوچینوی  صبحگاهی (صبح متمایل به ظهر!)، گشت زنی در خیابان های مرکزی شهر، بازدید از بناهای تاریخی، خیس شدن زیر باران های ناگهانی، خوردن یک وعده غذا در بعدازظهر یا شب و البته از همه پر رنگ تر عکاسی بود. تقریبا اکثر خیابان های قدیمی تر شهر را قدم زدیم و با تکیه بر حس مسیریابی حاصل از تجارب سفر، بسیاری از تپه ها و پستی و بلندی های این شهر را درنوردیدیم. برای دیدن بعضی از سایت های تاریخی و بناهای قدیمی هم وقت بیشتری گذاشتیم و بازدیدی از داخل آنها هم داشتیم. چند پارک بزرگ شهر را گشت زدیم و از فضا و مناظر آنها واقعا لذت بردیم. گاهی در این شهرگردی ها و کافه نشینی ها، با مردمان اوکراینی و غیر اوکراینی هم کلام شدیم و گاهی نیز این هم کلامی ها طولانی می شد و حتی مسیرهایی را نیز به اتفاق طی می کردیم.
IMG_3472نه استارباکس و نه برندهای بین المللی دیگر در کی یف شعبه ندارند
.
IMG_5215بلوار شوچنکو، عمود به خیابان خرشاتیک
.
IMG_5210Arena پاتوقی معروف در کی یف است، تجمعی از رستوران ها و مراکز تفریحی شبانه
.
IMG_5375کلیسای سنت آندرو بر بالای یکی از نقاط مرتفع شهر
.
IMG_5391نمایی از خیابان زیبای آندریوسکی که به موماخ (مونت مارتی) کی یف معروف است
.
IMG_5363بازار سوغاتی محله آندریوسکی
.
IMG_5395تندیسی معروف در محله آندریوسکی با نام After Two Hares Characters
.
IMG_5529نماد میدان استقلال
.
IMG_5269یکی از تندیس های “کوچه چشم انداز” یا Landscape Alley که از زیباترین مسیرهای کی یف است
.
IMG_6157خیابانی در حدفاصل ایستگاه قطار تا بلوار شوچنکو
.
IMG_6025میدان اروپا در منتها الیه شرقی خرشاتیک
.
IMG_6014دورنمایی از یادبود دوستی میان اوکراین و روسیه از داخل یکی از پارک ها
.
IMG_6305یکی از چشم اندازهای کی یف مشرف به بخش شرقی شهر و رود دنیپر
.
IMG_6322بدون شرح
.
IMG_6351بدون شرح
.
IMG_6272یک تاتر فضای باز در پارک مجاور استادیوم دینامو کی یف
.
IMG_6288گروهی در حال تمرین نمایش بودند و تعدادی هم تماشاگر
.
IMG_6302همیشه دوست داشتم که این رقص را بلد بودم. حتی نامش را هم نمیدانم!
.
IMG_7056نمایی از چند ساختمان تاریخی، انصافا اثری از حال و هوای شهرهای کمونیستی نیست
.
IMG_7057نمای یک ساختمان قدیمی
.
IMG_7097و باز هم خیابان مورد علاقه من
.
بر اساس توصیه دوست خوبمان “شهریار”، سری هم به ساختمان House with Chimaeras زدیم و بنایی را دیدیم که اثری دیدنی و زیبا بود. گویا معمار این بنا Władysław Horodecki، ساختمان راه آهن تهران را نیز طراحی کرده است و البته گویا طی یک برنامه شکار ببر در آمل، در یک حادثه می میرد و در ایران دفن می شود.
IMG_7039نمایی عمومی از ساختمان
.
IMG_7032جزئیاتی که مرا یاد آثار گائودی می انداخت
.
IMG_7042معماری علاقه مند به حیوانات که در راه شکار هم جان باخت!
.
یکی از این روزها را نیز البته به اتفاق محمدرضا دوست آرش و دوستان دیگر ایرانی مقیم کی یف، به اطراف شهر کی یف رفتیم و از بودن در طبیعت لذت بردیم. منصفانه نیست اگر از دستپخت فراموش نشدنی محمدرضا نگویم و اعتراف نکنم که غذایی که پخت، فوق العاده بود!
IMG_5679محمدرضا دوست نازنین و هنرمند
.
IMG_5656حامد دوست دیگر مقیم کی یف
.
IMG_5663نمیدانم کجای بوقلمون بود، اما بی نظیر بود!
.
IMG_5676بدون شرح!!!
.
رقص در آب
یکی از اصلی ترین لذت هایی که در کی یف تجربه کردم این بود که بالاخره طلسم طولانی ندیدن “باله” برایم شکسته شد و برای نخستین بار در عمرم اجرای زنده یک نمایش باله را دیدم. این نمایش در سالن اپرای شهر برگزار شد و روایت گر یک داستان عاشقانه سه ضلعی بود. در بخش اول این اجرا داستان روابط میان دو عاشق و یک معشوق روایت شد که انتهای این بخش با تراژدی مرگ دختر همراه بود و در بخش دوم هم داستان تعلق روحی یکی از دو عاشق با معشوق در پس از مرگش به اجرا درآمد.
حسی که من از دیدن رقص باله داشتم، بی نهایت حسی عمیق و دوست داشتنی بود. حرکاتی که بالرین های این نمایش اجرا می کردند، برای من تداعی گر رقص در آب بود. شاید نتوانم با کلام، این حس را درست منتقل کنم، اما نرمی و زیبایی حرکات بدن بازیگران در قاب صحنه، مثل این بود که آنها گویی در یک آکواریوم بزرگ در حال حرکت اند و رقصی زیبا را اجرا می کنند. بی شک من بعد از این، یک مشتری پر و پا قرص نمایش های “باله” خواهم بود.
Dance (1)نمایی از بیرون ساختمان اپرا
.
Dance (2)نمایی از بخش دوم اجرا
.
Dance (3)یکی از بالرین ها
.
Dance (4)نقش های اصلی بر عهده این دو بود
.
موزه مردم شناسی
چهارشنبه برنامه ای غیر از برنامه های هر روزه را در پیش گرفتیم. بنا به توصیه محمد و تاکید آرش به موزه مردم شناسی به نام Pirogovo Open-Air Museum در فاصله حدودا ٣٠ کیلومتری کی یف رفتیم. وسعتی بسیار بزرگ که در آن وضعیت زندگی مردم را به صورت شبیه سازی در ابعاد واقعی در قرون مختلف به تصویر کشیده اند و به بازدید کننده فرصت آشنایی با روند تاریخی اوکراین را داده اند.
شباهت این مجموعه با موزه روستایی گیلان بسیار زیاد بود، اما از لحاظ وسعت، اینجا بزرگ تر بود. ضمن اینکه در مجموع، به نظرم توجه به جزئیات هم در این موزه بیشتر و کامل تر بود. جذاب ترین بخش این بازدید چند ساعته، فرصت عکاسی بود که با وجود ساختمان های زیبا، مناظر و چشم اندازهای چشم نواز، طبیعت روح انگیز و آب و هوای اردیبهشتی، این لذت برای من دو چندان شده بود.
Museum (1)بدون شرح
.
Museum (2)بدون شرح
.
Museum (13)بدون شرح
.
Museum (5)نمایی از یکی از خانه های روستایی
.
Museum (3)نمایی از داخل یکی از خانه ها
.
Museum (7)چقدر نوشیدن چای در چنین فضایی لذت بخش است!
.
Museum (4)تنوع و زیبایی گل ها مدهوش کننده بود
.
Museum (6)گل آفتابگردان من را یاد پدرم می اندازد…
.
Museum (9)صحنه ای که چشم تیزبین آرش من را متوجه آن کرد
.
Museum (10)چهره هایی که محبت در آن ها موج می زند
.
Museum (8)و االبته خجالت
.
Museum (11)بدون شرح
.
Museum (12)بدون شرح
.
Museum (16)بدون شرح
.
Museum (18)بدون شرح
.
Museum (14)بدون شرح
.
Museum (17)اسبی که واقعا زیبا بود
.Museum (15)بدون شرح
.
Museum (19)بدون شرح
.
ناگفته های کی یف
و اما آنچه که می خواهم بگویم بخشی از استنباط من از شهر کی یف است که بعضی از آنها حاصل همفکری و تبادل نظر با آرش، بعضی از آنها حاصل درک شخصی و بعضی دیگر بر اساس شنیده ها است.
– ارتباط: برقراری ارتباط و هم کلامی با آدم ها در این شهر بسیار ساده اتفاق می افتد. در هر نقطه از شهر می توان خیلی سریع با افراد هم کلام شد و گپ و گفتی انجام داد. به نظرم شاید مهمترین علت این موضوع، عادت مشابه آنها با ما برای تبادل نگاه و چشم در چشم شدن باشد.
– ارزانی: کی یف شهر ارزانی است. اگر از بنزین و کرایه های ماشین بگذریم، مابقی چیزها یا هم قیمت با تهران و یا ارزان تر از تهران است. قیمت برخی از کالاها نیز باور نکردنی است!
– فقر: اینجا یک جنس خاص از فقر وجود دارد. شاید نتوان در لایه اولیه این فقر را یک فقر مالی دانست، چرا که اتفاقا اکثر مردمان کی یف ظاهری مناسب و آراسته دارند. اما شاید بتوان ریشه این فقر را در گذشته ها دانست. چیزی شبیه به عدم اعتماد به نفس، حقارت، ترس و مواردی از این دست که آثار آن امروز، منجر به وضعیت فعلی مردم شده است. البته در ظاهر واقعا همه چیز بسیار چشم نواز است، اما انگار یک چیزی کم است. انگار کی یف و مردمانش مثل دختری زیبا است که رفتار نامناسب و تحقیرآمیز یک نامادری، او را به موجودی منزوی و بی اعتماد به نفس تبدیل کرده باشد. حال آنکه او غافل از این است که شایسته ترین دختر شهر است… (چقدر شبیه سیندرلا شد!). گاهی بی نهایت دلم برای کی یف و مردمانش می سوزد!
– شباهت با ایران: غریبه نوازی، فساد مالی در برخی از نظام های سازمانی، تلاقی نگاه بین آدمها، مشکلات اقتصادی، بحران های منطقه ای، فضاهای شهری و گاها معماری (معماری پهلوی)، رفتارهای اقشار متوسط جامعه نظیر راننده تاکسی ها و بسیاری موارد دیگر، این حس را بسیار تقویت می کند که خیلی چیزها بین ایران و اوکراین (و البته کشورهای بین آنها شامل ترکیه و یونان) شبیه است.
– داستان میدان اصلی شهر: از بعد از انقلاب کی یف، گروهی از فرصت طلبان بی خانمان در قلب شهر کی یف اتراق کرده اند و نه تنها اجازه نداده اند که آثار شورش های خیابانی از این میدان برچیده شود، بلکه برای خود امکاناتی را فراهم کرده اند و حسابی در این نقطه از شهر جا خوش کرده اند. ما در بازدیدی که در دو روز اول از این میدان کردیم، بیشتر لایه سطحی این ماجرا را دیدیم. اما وقتی در شب سوم با آرش در لابلای این تسخیرکنندگان قلب کی یف قدم می زدیم، به درک متفاوتی از این ماجرا رسیدیم. این افراد میدان مرکزی شهر را با اندکی پیشروی به سوی ۴ طرف اصلی (شبیه به علامت “مثبت” در ریاضی) در اختیار دارند. دور تا دور این منطقه با لاستیک و بلوک و فنس و غیره مسدود شده و تردد مردم و گردشگران از هر سوی میدان به سوی دیگر از طریق عبور از فضاهایی است که شبیه به ورودی یک شهرک، در ۴ طرف این علامت مثبت ایجاد شده است. هر ورودی برای خود یک یا دو نگهبان دارد. تردد ساکنین این منطقه خودمختار توسط نگهبانان ثبت می شود. آنها در همین فضایی که در اختیار دارند، با تجهیزاتی بسیار اولیه، برای خود امکاناتی را فراهم کرده اند که واقعا جالب، مضحک و البته تفکربرانگیز است. آنها جدا از چادرهایی که برای اقامت خود در این مثلا شهرک برپا کرده اند، فضاهایی برای تجمع، عبادت، ورزش، آموزش های نظامی، پخت و پز، نگهبانی و… ایجاد کرده اند!!! البته همه چیز با امکانات اولیه ایجاد شده است، اما همین توجه به نیازها حکایت از این دارد که این گروه قصد ندارد واقعا بدون دریافت باج از دولت، دست از این تصرف بردارد. باید دید تدبیر رییس جمهور شکلات ساز این کشور در برخورد با این گروه چیست؟ شاید او در انتظار سرمایی زودرس باشد!
دیدن این وضعیت و فرصت طلبی این گروه از مردم، بسیار من را یاد اوضاع بم بعد از زلزله انداخت. جایی که بسیاری از فرصت طلبان آواره خود را در میان مالباختگان و داغ دیدگان زلزله جا زده بودند و فضایی مسموم را به وجود آورده بودند.
– روزه های طولانی: اذان صبح در کی یف اندکی بعد از ساعت ٢ بامداد بود و اذان مغرب حوالی ساعت ١٠ شب! یعنی چیزی نزدیک به ٢٠ ساعت روزه…؛ خدا به ساکنین مسلمانش رحم کند!
– پل پاتون: یک پل مهم و تاریخی بر روی رود بسیار عریض کی یف قرار دارد که در زمان ساخت در جهان منحصر بفرد بوده است. در این پل از هیچ پیچ و مهره ای استفاده نشده و در قسمت بالایی آن نیز هیچ کابل نگهدارنده ای نیست. اتصالات این پل تماما توسط جوش انجام شده است. ساخت این پل به سال های ۱۹۴۱ تا ۱۹۵۳ باز می گردد و نام آن از نام سازنده همین پل گرفته شده است.
– رود: گویا رود دنیپر عریض ترین رود اروپا است. در قسمت شمالی شهر کی یف عرض این رود به ١۴ کیلومتر می رسد!
– مادر وطن: مجسمه معروفی در کی یف به نام Rodina Mat (Motherland) وجود دارد که اهالی کی یف به آن Big Mama می گویند. این مجسمه بسیار بزرگ است و ظاهری جذاب دارد و از هر دو سوی رود قابل مشاهده است. انگار اوکراینی ها به این مجسمه علاقه زیادی دارند. فرصت نشد تا از نزدیک از این مجسمه بازدید کنیم.
– قدمت و بزرگی: کی یف شهر بزرگی است. این شهر هفتمین شهر بزرگ اروپا (پس از شهرهای استانبول، مسکو، لندن، سن پترزبورگ، برلین و مادرید) است. از لحاظ قدمت نیز این شهر تاریخ طولانی و قابل توجهی دارد. در افسانه ها این شهر توسط سه برادر در حوالی قرن هفتم میلادی بنا شده است که نام شهر نیز از نام یکی از آنان به اسم “کی” گرفته شده است.
– مترو: مدل ایستگاه های متروی کی یف خیلی جالب است. از درب ایستگاه که وارد می شوی، بدون هیچ پیچ و خم اضافی به کنترل بلیط و بعد از آن به پله برقی می رسی. پله برقی های بسیار بسیار طولانی و ممتد را که طی می کنی، به سالنی می رسی که متروها در دو طرف آن در دو مسیر رفت و برگشت تردد می کنند. بعنی ساده ترین نقشه ممکن بدون هیچ گونه پیچ و خم اضافه! این گونه نیست که برای رفتن از سطح زمین به عمق آن از ترکیب چند پله برقی کوتاه استفاده شده باشد، بلکه تعداد پله برقی ها کاهش یافته و به جای آن طول پله برقی ها خیلی افزایش یافته است.
نکته جالب دیگر هم استفاده از اعداد در کنار نام عادی برای خطوط مترو و نام ایستگاه ها است. مثلا عدد خط قرمز ١ است و عدد ایستگاه خرشاتیک در این خط ١٢٠ است. همین طور ایستگاه هایی با نشان عددی ٣١٧ یا ٢٢٠ در خط های دیگر وجود دارد.
مشکل بزرگی که در متروی این شهر وجود دارد، این است که وقتی در مترو هستی و به ایستگاه می رسی، به سختی می توان فهمید که در کدام ایستگاه هستی، چون تنها در یک یا دو نقطه نام ایستگاه بر روی دیوار نوشته شده که با توجه به تجمع مردم، چندان قابل مشاهده نیست.
– آرش: تقریبا تمامی افراد اوکراینی که با آنها هم کلام شدیم آرش را می شناختند؛ البته نه نوع نورآقایی، بلکه خواننده ایرانی! او چهره ای شناخته شده است و جزو خواننده های محبوب کی یفی ها محسوب می شود.
– پلیس: هم در زمان ورود و هم در زمان خروج، پلیس اوکراین خیلی نسبت به ملیت ایرانی حساس بود و چند بار مدارک و مستندات را با دقت بررسی کرد. گویا هم مرزی اوکراین با محدوده شنگن و تلاش ایرانیان برای ورود به این محدوده، حساسیت پلیس اوکراین را بالا برده است.
IMG_6152پله های تمام نشدنی مترو، شاید بیش از ۲۰۰ پله
.
IMG_5640مجسمه مام وطن از سمت غربی رود
.
IMG_5686و نمایی از روی پل پاتون از مجسمه Big Mama
.
وداع در ایستگاه قطار
پایان سفر کی یف برای من در ایستگاه قطار بود. من در بعدازظهر پنجشنبه کی یف را با قطاری “شب رو” به سوی ورشو پایتخت لهستان ترک کردم. این خداحافظی با همراهی آرش و دوستان قدیمی او (و جدید من) محمدرضا و حامد تا کنار قطار انجام شد.
IMG_3481عکس یادگاری قبل از خداحافظی
.
IMG_3480و ایستگاهی که بر خلاف شهر، بوی کمونیسم می داد!
.
من به ورشو رسیده ام. اما خاطرات کی یف هنوز در ذهنم پر رنگ است. کسی چه می داند، شاید وسوسه کی یف خیلی زود من را دوباره به این شهر بازگرداند!

منبع:وبلاگ مجید عرفانیان

حتما ببینید

سفرنامه هند

سفر معنوی هندوستان

سفر معنوی هندوستان     قسمت اول (سفر به درون یا بیرون!) تا جایی که …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *