سیدنی از چشم من یک بانوی به تمام معناست: زن جوون حدودا چهل و پنج سالهی مدیری که کت و دامن قرمز میپوشه و عینک سیاه میزنه و موهاش رو سفت پایین سرش گوجه میکنه و پر از کمالاته و همهچیزش روی اصوله. ولی دقیقا شاید همین موضوعه که باعث …
بیشتر بخوانید »سفرنامه خارجی
بمبئی: شلوغی دلچسب
بمبئی شهر قشنگی بود. قشنگ؟ شهر باحالی بود. باحال؟ اصلاً مگه باحال و قشنگ از دید من و شما یکیه؟ میگن یه سفرنامهی خوب اونیه که شما توش از کلمههای خفن و باحال و هیجانانگیز استفاده نکنید. به جاش انقدر خوب هرچی که دیدید و تجربه کردید رو توصیف کنید …
بیشتر بخوانید »مکلودگنج: خونهی دوم تبتیها
Processed with VSCO with hb1 preset برای دیدن شهر تبتیها خیلی ذوق داشتم و تو نگاه اول هم با فضای غیرتوریستی و متفاوت شهر خیلی حال کردم اما به نظر میاومد بارون قصد قطع شدن نداشت. همیشه از خیس شدن و سرمای بعدش بدم میاومده و ته دلم فکر کردم نکنه …
بیشتر بخوانید »مانالی | قسمت آخر: طبیعتگردی
Processed with VSCO with hb2 preset معمولاً آدما برای شهرگردی میرن هند اما اگه بدونید هیماچال پرادش چه طبیعت خفنی داره حتماً چند روز براش وقت میذارید! باور کنید عکسا واقعیت رو نشون نمیدن. همینه که از عکاسی طبیعت خوشم نمیاد دیگه آدم هی عکس میگیره هی نگاه میکنه میگه آخه …
بیشتر بخوانید »مانالی | قسمت دوم: فرار از کافه
Processed with VSCO with hb2 preset هر کاری کنیم باز بلد نیستیم تو مسافرت بشینیم یه جا استراحت کنیم فقط! این شد که پاشدیم بریم اطراف رو بگردیم. یه معبد نزدیک اُلد مانالی هست به اسم هادیمبا تمپل که تابلوش رو کنار پل روی رودخونه میبینید. از هرکی هم بپرسید مسیر …
بیشتر بخوانید »مانالی قسمت اول ، فرهنگ Chill out
مانالی قسمت اول ، فرهنگ Chill out تو قسمت قبل خوندید که (انگار سوباسا رو هوا مونده باشه مثلاً) ما یهو تصمیم گرفتیم دهلی رو ول کنیم و بریم یه جایی به اسم مانالی! از قبل میدونستم که مانالی تو هیماچال پرادشه، استان شمالی هند که به طبیعت خفنش معروفه، ولی …
بیشتر بخوانید »دهلی: برخورد اول با هند
Processed with VSCO with g3 preset اکثر کسایی که به هند سفر میکنن اول از دهلی شروع میکنن. دلیلشم اینه که دسترسی به شهرای توریستی معروف هند مثل آگرا و جایپور از دهلی راحتتره. از اون جایی که من خیلی کاری با جاهای توریستی ندارم و هوای اون سمت هم …
بیشتر بخوانید »سرآغاز اولین سفر، قسمت دوم: پریدن!
بعد از چند ساعت توقف توی فرودگاه شارجه و چندین ساعت خوابوبیداری، هواپیما بالاخره روی زمین نشست و حال من بودم و دنیایی که قرار بود برای تجربههای جدید درش رو بهروم باز کنه. قل خورده بودم لابهلای یک دنیا حس متغیر: هیجان، خوشحالی ترس، نگرانی و دلهره! همه حسی …
بیشتر بخوانید »سرآغاز اولین سفر، قسمت اول: ترس!
رسیده بودم به چهارساعت قبل پرواز و هنوز گیج و منگ توی خونه میچرخیدم. چمدون مشکیای که نمیدونستم واقعا باید توش چی بگذارم هنوز با در باز گوشهی خونه افتاده بود و من مضطرب و سرگردون، از این گوشه به اون گوشه به دنبال وسایلم میگشتم. تمام انرژی یک ماه …
بیشتر بخوانید »استانبول ترکیه | تجربهای متفاوتتر از معمول
من تازه از استانبول برگشتم. همین دوهفته پیش اونجا بودم. چرا؟ به عنوان بلاگر تو مجمع جهانی گردشگری | World Tourism forum که این بار تو استانبول برگزار میشد با سبکتریها شرکت کرده بودیم. راستش تا حالا سه بار تو فصول مختلف به این شهر سفر کردم اما هنوزم وقتی میرم استانبول چیزهایی …
بیشتر بخوانید »