از آواز سمرقند (۲) به مجموعه شاه زنده که رسیدیم، نفس در سینهمان حبس شد… یک چیزی میگویم از معنای کاشیکاری افسانهای، یک چیزی میشنوید… شاهکار غریبیست. در تمام زندگیم هیچگاه آبی فیروزهای را این گونه درخشان و افسونگر ندیده بودم! فقط یک لحظه تصور کنید چه منظرهای میتواند در …
بیشتر بخوانید »آرامستان شاه زنده ، شهر زیبای خاموشان
آرامستان شاه زنده ، شهر زیبای خاموشان «شاه زنده» یک افسانه نیست! یک شخصیت حقیقی است از صدر اسلام که رهسپار ماوراءالنهر میشود؛ سرانجامش اما، افسانه است و افسون دارد… چنان افسانهای که بشود با آن یک شهر ساخت؛ یک کتاب نوشت… یک کتاب پر از نقش و نگار! پر …
بیشتر بخوانید »از آواز سمرقند (۱)
از آواز سمرقند (۱) تو را در جشن لالههای سمرقند و بخارا دیدم؛ در گریبانت عطر خراسان میپیچید تو شعر میخواندی؛ من سما میرفتم در جشن لالههای جادۀ سمرقند و بخارا خربزهها دهان وا کرده بودند اساطیر بیابان یک به یک بیدار میشد در یک قدمی ما صدای خشم مغول …
بیشتر بخوانید »سفرنامه خجند (بخش اول تاجیکستان)
یادش بخیر… دورهی پیش دانشگاهی را میگویم! شیطنتهای آخر کلاس، زیر سر ما شش نفر بود… من و شیرین و شکوفه، نفیسه و عذرا و شهره… شهره خجندی! آن موقع نمیدانستم خجند کجاست؛ در واقع حدس میزدم شهری از خراسان باشد. فکرش را نمیکردم از ما نباشد! این جا نباشد! …
بیشتر بخوانید »