سفر به الموت
روش حسن صباح در از بین بردن مخالفان کشتن مستقیم افراد بوده به همراه جانفشانی قاتل- چیزی شبیه ترور در دوران معاصر- آنها اولین افرادی بودند که هدف را برتر از وسیله میدانستند و به هرقیمتی به سازمان دشمن نفوذ می کردند. شاید به همین خاطر سالها هیچ ارتشی نزدیک الموت هم نشد چون همیشه عوامل الموتیان در دل ارتش نفوذ کرده و فرماندهان آن را به قتل میرساندند.
این فرقه- اولین سازمان تروریستی شناخته شده در تاریخ بشر- در ده سطح طراحی شده بود. حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بیشتر افراد را در ردههای پایین و برای اطاعت از اوامرش نگه میداشت. پیروان او را “حشاشین” می گفتند. حشیش به معنی دارو و حشاش به معنی دارو فروش و حشاشین جمع عربی حشاش بود.
از آنجا که طرفداران حسن صباح به او اعتقاد زیادی داشتند بعد مدتی حسن صباح خود را مهدی موعود معرفی می کند و کم کم شاخهای از اسماعیلیه بوجود می آید به نام “باطنی” اما دشمنانشان آنها را ملحد می نامند. حسن صباح با ترویج دین جدید و دشمنی با خلفای عباسی و حکام سلجوقی در ایران مخالفان زیادی پیدا می کند. خلفای عباسی بر ضد او شایعاتی و حتی دروغهایی منتشر می کنند تا وی را فردی خونخوار و ستمکار جلوه دهند. مثلا شایعه می کنند که او با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج می کند و به کارهایی مثل ترور وا می دارد…
فداییان او یعنی باطنی ها خیلی از سران سلجوقی را می کشند و نهضت آنها نزدیک به ۹۵ سال ادامه می یابد تا اینکه “هلاکوخان” شعلهٔ این جنبش را که از درون به فساد کشیده شده بود خاموش می کند و آخرین رهبرشان “رکن الدین خورشاه” را به قتل می رساند.
از آنجا که اسماعیلیه برای مصون نگه داشتن خود و دفاع از آئینشان به کوهها و قلعه ها پناه میبردهاند، قلعه های مختلفی در ایران داشتهاند و در این بین البته الموت از بیشترین اهمیت برخوردار بوده است. بعضی معتقدند “قلعه رودخان” هم جزء قلعه های آنها بوده.
قلعه الموت یا حسن صباح که بومیان آن را به نام قلعه حسن میشناسند برگرفته از نام حسن صباح است. این پناهگاه مخوف در شمال شرقی آبادی “گازر خان” و بر بلندای کوهی از سنگ یکپارچه با ارتفاع ۲۱۰۰ متر از سطح دریا است که به گفته “حمدالله مستوفی” در سال ۲۲۶ ه. ق. به دست “داعی الی الحق حسن بن زید الباقری” بنا شده است.
با عبور از پای دیوار شرقی قلعه به بخش اصلی دژ می رسیم ؛ تختگاه حسن صباح در طول اقامت ۳۵ ساله اش در الموت. این قلعه بعد از رکن الدین خورشاه در ۶۵۴ ه. ق. به دستور هلاکو به آتش کشیده و ویران شد و از آن به بعد به عنوان تبعیدگاه و زندان مورد استفاده قرار می گیرد. گذشته از روزهای اوج این قلعه در سده گذشته هم آسیبهای فراوانی می بیند و بخشهایی از آن تبدیل به مخروبه می شود.برای مثال کاوشهایی که در دوران قاجار برای کشف گنج در این منطقه انجام شد یکی از مهمترین آسیبهای اخیر است.
“حمدالله مستوفی” راجع به نام این قلعه نوشته که… آن قلعه را در اول “اله آموت” گفتهاند یعنی “آشیانه عقاب” که بچگان را بر او آموزش کردی به مرور الموت شد…
“عطاملک جوینی” هم در تاریخ جهانگشا این گفته را با کمی اختلاف بیان می کند: …الموت، “اله موت” است یعنی “آشیانه عقاب” که عقاب بر آنجا آشیانه داشت و از نوادر اتفاقات حروف “اله اموت” به حساب ابجد تاریخ سال صعود حسن است بر الموت…
یکی از شگفتیهای این قلعه، سیستم آبرسانی آن بوده است. در تاریخ آمده که یکی از اولین اقدامات حسن صباح بعد از تصرف الموت اصلاح سیستم آبرسانی قلعه بود، به این ترتیب که آب اصلی را از چشمه ای در بالای قلعه تأمین کرده و از طرفی دستور ساخت آبانبارهای متعدد را در داخل قلعه می دهد تا به این ترتیب ذخیره آبی مناسبی برای قلعه حفظ کند. تاریخ ثابت کرده همین موضوع توان مقابله او با دشمنان را به میزان قابل توجهی افزایش داده است.
بنای این قلعه به شکل مربع مستطیل بر صخره ای بزرگ است که عطاملک می گوید ” کوهی است که تشبیه آن به شتری زانو زده و گردن به زمین نهاده کردهاند” جنوب این صخره سراشیبی تندی دارد که منتهی به پرتگاه عظیمی است و چون گمان میرفته که از این طرف کوه کسی بتواند به قلعه نفوذ کند خندقی به طور پنجاه متر و عرض ۷ متر در سنگ کندهاند و این خندق از آبی که در قلعه میآمده دائم پر بوده است.
بالای این خندق در طرف چپ حوض بزرگی است به طور هشت الی ده متر و به عرض پنج متر. در طرف راست این حوض درخت موئی است که در سنگ کاشتهاند. این درخت الان هم سبز است.
تنها راه ورود به قلعه الموت انتهای ضلع شمال شرقی، چند متر پایین تر از برج شرقی دژ واقع شده که کوه هودکان با فاصله نسبتا زیاد بر آن مشرف است. در این محل تونلی در تخته سنگ بریده شده که دارای ۶ متر طول، ۲ متر عرض و ۲ متر ارتفاع است. پس از عبور از این گذرگاه، آثار باقی مانده برج جنوبی قلعه و دیواره جنوب غربی آن که روی شیب تند تخته سنگ ساخته شده آشکار می گردد.
دریاچه “اوان” که بیشترین درصد تامین آبش از درون خود دریاچه است. کلمه ی اوان به معنای گرد آمدن محل آب است. کبک، سبز قبا، دارکوب، فاخته و … از پرندگان بومی این منطقه اند. این دریاچه ی زیبا محل گونه های خاص قزلآلای رنگینکمان، کپور و اردک ماهی هم هست.
برای رفتن به الموت زیبا که زبان مردمش شباهت زیادی به زبان گیلکی دارد و در شمال شرقی استان قزوین است، بعد از طی مسافتی حدود ۱۳۵ کیلومتر از تهران و نزدیک عوارضی قزوین یک دو راهی می بینید که سمت راست پیچیده و دل می سپرید به جاده ای گردنه ای، پیچ در پیچ و باریک. از قزوین تا روستای “رجایی دشت” – یعنی مرکز منطقه الموت – حدود ۵۰ کیلومتر است. و آن جا دو راهی دیگری می بینید به سمت الموت پایین و الموت بالا. در مسیر الموت بالا که برانید بعد از حدود ۷ کیلومتر به “دریاچه اوان” می رسید و ادامه ی همین مسیر با هدایت تابلوهای راهنما شما را به قلعه الموت می رساند. حالا شمایید و طبیعتی آرام و برگی از تاریخ و صعود از حدود ۵۰۰ پله…
(این مطلب رو ۶آبان ۹۱ توی وبلاگ قدیمم نوشته بودم، به دلیل مشکل عدم نمایش عکس ها مجدد آوردم.
عذر تقصیر از اینکه تا ۳ فروردین ۱۳۹۴ بعضی سفرها تکراری است!)