ایرانگردی (هرمزگان) – سفر به دریای پارس – قسمت دوم – هندورابی، مارو، هرمز
شب بود که رسیدیم به بندر کوچیک مقام (حرف میم ضمه داره) عمده مردم اینجا عرب هستن که زمان جنگ از خوزستان به اونجا کوچ کردن. اونا هم کلی به ما حال دادن از اجرای موسیقی محلی با نی انبون گرفته تا دادن کلید تنها مسجد بندر به ما. برای اولین بار توی دستشویی حموم کردم
نمایی از بندر مقام و مسجد اون
غروب بندر مقام
خوب مجبور بودم. خاک و عرق و خاشاک با هم قاطی شده بود خودم نمی تونستم خودمو تحمل کنم چه برسه به بقیه. شب رو کنار مسجد چادر زدیم. اون شب شدت وزش باد کمتر بود ولی دریا همچنان مواج بود و من نگران فردا. قرار بود از دو جزیره هندورابی و مارو دیدن کنیم.
نگرانی من تا حدی درست بود. فردا صبح هم دریا آروم نشد البته اونقدر خراب نبود که نشه به دریا رفت ولی برای قایق موتوری یه کمی ناجور بود. غیر از قایق موتوری هم انتخاب دیگه ای نداشتیم نه جزیره هندورابی نه جزیره خالی از سکنه مارو هیچکدوم اسکله ای که قابل پهلو گرفتن برای کشتی های مسافربری باشه رو نداشتن. من همیشه توی دریا با کشتی های یدک کش یا مسافربری جابجا می شدم و استفاده از قایق موتوری برام جدید و کمی هم نگران کننده بود. به هر حال حرکت کردیم به قدری قایق بالا و پایین پرید که قابلمه های فلزی ما له شد!!! ببینید حالا چه بلایی سر سیاتیک مبارک ما اومد. به غیر از من و چند تا از بچه ها بقیه دریا زده شدن ولی ارزشش رو داشت.
آقا مجید و قابلمه های له شده
با همه بالا و پایین شدن ها بالاخره رسیدم هندورابی یه اسکله خیلی خیلی کوچیک ماهیگری داشت. هندورابی یه جزیره خشک مرجانیه و توش چند تا تک درختی دیده میشه. یه روستای کوچیک ماهیگیری هم توش هست. روستایی که به نظر فراموش شده است. انگار نه انگار که اینها هم ایرانی هستن و اینجا هم جز خاک ایرانه. تمام زباله ها نزدیک روستا در کنار دریا انبار شده. حتی زباله هایی که توی ساحل هرمزگان به آب ریخته شده توسط آب به اینجا آورده شده. فاضلاب هم اوضاع بهتری از زباله ها نداره.
احترام به طبیعت
ساحل های بکر جزیره خیلی قشنگه. ساحلی با صخره های مرجانی و آب لاجوردی و کلی صدف های زیبا. حتی یه تعداد پوست تخم لاک پشت دریایی پیدا کردیم. من باز هم مثل همیشه توجهی به آفتاب نداشتم فکر می کردم من هیچیم نمیشه ولی زرشک!!! غروب صورتم شده بود مثل سرخپوستها
ساحل مرجانی
ساحل هندورابی
هندورابی رو به قصد بازدید از جزیره متروک مارو ترک کردیم. نام رسمی این جزیره شیتور هستش ولی چون اونجا پر از مار هستش محلی ها بهش می گن مارو. واسه همین هم هست که خالی از سکنه است. این جزیره خیلی به جزیره لاوان نزدیکه و از اونجا میشه تاسیسات شرکت نفت فلات قاره رو دید. رد حرکت مارها تو همه جای جزیره دیده میشه. جزیره کاملا مسطح و خشکه. به غیر از علف های معمولی یه گل زیبای عجیب و غریب زرد رنگ هم اونجا رشد کرده بود. به غیر از مار اونجا مارمولک هم پیدا می شد. ساحل بسیار بکر و تمیزه. توی ساحل لاشه یه لاک پشت بزرگ دریایی هم پیدا کردیم. بعد از خوردن ناهار و صد البته سوختن توی آفتاب شدید به سمت بندر مقام حرکت کردیم.
رد حرکت مار در جزیره مارو
گل زیبا در جزیره مارو
شام رو که خوردیم به سمت بندرعباس حرکت کردیم و صبح رسیدیم اونجا. قصدمون بازدید از بندر نبود. می خواستیم بریم جزیره هرمز. برای رسیدن به جزیره چند تا قایق موتوری کرایه کردیم. بیشتر مسافرهای اسکله راهی قشم می شدن و هرمز با همه جذابیت هاش خیلی مسافر نداره. یه قایق رو پر از کوله پشتی ها کردیم و من و چند تا از بچه ها نشستیم روی کوله ها. بقیه هم با چند تا قایق دیگه اومدن. این بار دریا کاملا آروم بود و نسیم نسبتا خنکی هم می اومد. از دور هرمز پیدا بود. برعکس خیلی از جزیره های دریای پارس که کاملا مسطح هستند این جزیره از دور کاملا کوهستانی به نظر میاد و این نشون می ده که این جزیره قسمتی از فلات ایران بوده که بعد از بالا اومدن آب به صورت جزیره دراومده. بعد از رسیدن به جزیره و یه کمی معطل شدن برای پیدا کردن وسیله ای مناسب، راهی محل اقامتمون توی خوابگاه تربیت بدنی هرمز شدیم.
اسکله هرمز
اگه اعصابتون خورد نمیشه می خوام یه کمی در مورد گذشته هرمز و اوضاع طبیعی اونجا بگم. هرمز تا قبل از فتحش به دست شاه عباس خیلی جزیره مهمی بوده به طوریکه می گفتن هر کس هرمز رو در اختیار داشته باشه به همه دریای پارس مسلطه. دلیل نامگذاری این جزیره هم اینه: قدیمی ترین نام این جزیره به وسیله عربها “جرون” ثبت شده. پرتقالی ها بهش می گفتن “گمبرون”. نام گمبرون بعدا روی بندرعباس فعلی گذاشته میشه. در منطقه میناب فعلی شهری وجود داشته به نام اورموز (همان هورمزد یا اورمزد تلفظ هرمز اشتباهه). بعد از حمله مغول ها این منطقه ویران میشه و مردمش به این جزیره کوچ می کنن و به یاد شهرشون شهری به نام اورموز می سازن که کم کم تمام جزیره به همین نام نامیده میشه.
جزیره هرمز حتی قبل از اشغالش به دست پرتقالی ها هم خودمختار بوده و حاکمان خودش رو داشته. ضعف همیشگی ارتش ایران توی دریا که از زمان هخامنشیان وجود داشته این اجازه رو می داده تا این حاکمان به حکومت خودشون ادامه بدن. بعد از اشغال این جزیره به دست پرتقالی ها حاکم جزیره تبدیل به دست نشونده اونا میشه. از این زمان تجارت در هرمز بسیار شکوفا میشه. خیلی از کشتی هایی که از دریای پارس و شبه جزیره عربستان به هند و چین و برعکس می رفتن یه لنگری هم توی این جزیره برای تهیه آب می انداختن و کم کم این جزیره تبدیل به یه بندر ترانزیت مثل دبی امروزی میشه. از این نقطه پرتقالی ها قدرتشون رو توی تمام سواحل ایران از بندرعباس تا چابهار گسترش میدن. بالاخره شاه عباس انگلیسی ها رو مجبور می کنه تا با ایران برای پس گرفتن هرمز متحد بشن. قوای متحد با فرماندهی امام قلی خان (پسر الله وردی خان) پرتقالی ها رو شکست می دن و اونا برای همیشه از دریای پارس بیرون میرن. هرمز هم اعتبارش رو برای همیشه از دست میده.
شهر کوچیک هرمز امروزی خیلی مدرن نیست. خیلی از کوچه ها آسفالت نداره و خیابون های خاکی در بعضی از نقاط کاملا قرمزه. یکی از صادرات مهم جزیره هرمز همین خاک سرخه که برای کارهای ساختمونی استفاده میشه.
این جزیره از لحاظ طبیعی و باستانی فوق العاده است. بعد از کمی استراحت اولین بازدیدمون رو انجام دادیم. رفتیم سراغ دره ای که خود محلی ها بهش می گفتن دره سکوت. بهش دره انرژی هم میگن. در وسط این دره کم عمق یه جوی باریک آب شور روان بود که اطرافش پر از بلورهای زیبای نمک شده بود. محلی ها اعتقاد داشتن اگه با پای برهنه روی این نمک ها راه بری انرژی منفی ازت دور میشه. این اعتقاد به انرژی درمانی برای من خیلی جالب بود. محلی ها از این نمک هم برای کارهای درمانی استفاده می کردن.
دره سکوت . این عکس ماهواره ای نیست فاصله دوربین تا زمین یک متر و نیم بیشتر نمیشه.
بلورهای نمک در دره سکوت
مقصد بعدی ما معدن خاک سرخ بود. معدنی که در بالای یه پرتگاه به ارتفاع تقریبا ۲۰ متر قرار گرفته بود و مشرف به دریا بود. خاک این منطقه به رنگ خون بود و بسیار چسبنده. بارون و آبهای سطحی این خاک رو می شست و به دریا می برد جوری که آب دریا تا چند متر ته رنگ سرخ داشت. جالب اینکه شنهای ساحل کاملا سیاه بود. زیبایی این ساحل وقتی معلوم شد که شب با چند تا از بچه ها برگشتیم اونجا. توی شن ها پر بود از دونه های درخشان که زیر نور مهتاب مثل ستاره می درخشیدن. وقتی با چراغ قوه روی شن ها نور می انداختم و ازشون عکس می گرفتم انگار که با یه دوربین نجومی از یه خوشه ستاره عکس انداختم. نور مهتاب کامل، سکوت و ماسه های درخشان چی از این بهتر!
معدن خاک سرخ
شنهای درخشان در شب
بعد از بازدید اولمون از معدن خاک سرخ، در زمان برگشت به خوابگاه از جایی عبور کردیم که بهش می گفتن دره رنگین کمان. از نامش پیداست: کوهها چندین رنگ داشتن نه به خاطر وجود گیاهان، بلکه به خاطر رنگهای متنوع خاک در این نقطه. محلی ها میگن این جزیره ۹۵ تا رنگ داره!
اون شب یه مقداری متفاوت بود. شب تحویل سال. راستش به خاطر ماهیت کارم روزها برام با هم فرقی نداره شب عید و غیر عید برام یکیه. ولی خوب بچه ها خیلی هیجان داشتن. یه هفت سین قشنگ هم درست کردن. سال و تحویل کردیم و خوابیدیم. صبح کمی دیرتر از خواب بیدار شدیم. می خواستیم از قلعه پرتقالی ها دیدن کنیم. در موردش توی کتابهای تاریخ زیاد خونده بودم و دوست داشتم حالا اون رو از نزدیک ببینم.
قلعه کاملا از لاشه سنگ ساخته شده و توش هیچ ظریف کاری به چشم نمی خوره. ساختار چند ضلعی داشته و اون ضلعی از قلعه که رو به دریا بوده توش چند تا توپ کار گذاشته بودن. بیشتر این قسمت از بین رفته و احتمالا دلیلش هم حمله شاه عباس و کشتی های انگلیسی با توپ به این دیواره بوده. یه قسمتی از فنداسیون هاش باقی مونده که اون هم زیر آب رفته. دریا توی این نقطه آب زلالی داره و میشه از بالا این فنداسیون ها رو زیر آب دید. بعضی از توپ ها رو که زیرشون چرخ هم داره سر جاش گذاشتن ولی بعضی هاشون که چرخهاشون از بین رفته مثل زباله یه گوشه رها کردن!!
احترام به آثار باستانی، قلعه پرتقالی ها
مثل بیشتر سایت های تاریخی ایران توی اینجا هم خبری از راهنما نبود. فقط یه اتاق کوچیک رو توی قلعه در نظر گرفته بودن که چند تا شی و چند تا سنگ قبر که اونجا پیدا شده بود رو توش گذاشته بودن. یه نقاشی هم از قلعه قبل از خراب شدن اونجا بود. یه نفر هم اونجا نشسته بود که شاید به سوالهای شما جواب بده. از دیدنی های این قلعه میشه به کلیسای زیر زمینی اون اشاره کرد. این کلیسا از سنگ های مرجانی ساخته شده. اگه از یکی از برجهای این قلعه بالا برید (باید مواظب شکافهای عمیق توی دیوارها و سقف باشید) می تونید بیشتر جزیره و خیابونهای سرخ اون رو ببینید.
نمایی از هرمز از بالای قلعه پرتقالی ها
بعد از اتمام بازدید من با بچه ها برنگشتم می خواستم تو خیابونهای اطراف قلعه قدم بزنم و بزرگی اون رو از پایین ببینم.
نمایی دور از قلعه پرتقالی ها
بازدید کوتاه ما از هرمز به پایان رسید. هدف بعدی ما جزیره لارک بود که به خاطر دریای مواج کنسل شد. برگشتیم بندرعباس تا عازم مقصد بعدی بشیم: بلوچستان
هی میگن چرا از خودت عکس نمی ذاری؟ بیا این هم عکس خودم!!